دوشنبه 7 آبان 1386

تحليلی بر کشتار اهل قلم و روند تکوينی ترور و سرکوب در حاکميت سياه اسلامی ايران، گيل آوايی

از زمانيکه حکومت جهل و جنون اسلامی دست به ترور رهبران ترکمن زد و کشتار دهشتناک کردستان را راه انداخت و حتی وزير بهداشت و درمان کابينه بازرگان را به آن صورت فجيعانه ترور نمود، ترور و حذف مخالف در پهنه سياسی/اجتماعی ايران اسلام زده، يکی از پايه های اساسی در مسير ماندگاری اش در قدرت شد.
و تاکنون از کشتار زندانيان سياسی، قتلهای زنجيره ای، آدم رباييها و ترور رهبران و شخصيتهای منفرد سياسی و توطئه قتل نويسندگان فراوان شنيده و خوانده و خون گريه کرده ايم.
بسيارانی در اين رابطه نوشته اند و فريادها برآورده اند. و نيز بوده اند و هستند جانباختگانی که ناشناخته مانده اند و در امواج سرکوب و فتل و ترور و کشتار حکومت جنايت و جهل حماسه ها آفريدند و نامی از آنان نيست. ( اگرچه نام آشنايان فرهيخته نماد و سمبل جنايت رفته بر مردم و سرزمين ماست)
در اين نوشتار بر آن نيستم که به زندگی جانباختگان شناخته شده يا ناشناخته ( گمنام ) بپردازم و شمايی از نقش و جايگاهشان در پهنه سياسی، ادبی و علمی ايران، به دست دهم.
هدفم از پرداختن به اين نوشتار جستاری در چند و چون غلتيدن جانيان اسلامی حاکم در مسير و شيوه ناانسانی کشتار و سرکوب ازاد انديشان و آزادی خواهان است و نيز کنکاشی در دليل يا دلايل گزينش خط جنايتکارانه در حذف نيروهای فرهيخته جامعه ما، آن هم بصورتی ماليخوليايی و دهشتناک می باشد.

برای باز کردن اين مسئله شايد بد نباشد به ساختار فکری و فرهنگی و بينش رهبران حکومت اسلامی و معيارها و اساس تصميم گيريهای شان برای رهايی از اعتراض و خيزشهای اجتماعی و سياسی بپردازيم.

در اينکه حکومت اسلامی با يکی از قشری ترين و وامانده ترين تفکر و فرهنگ اسلامی/ سياسی، قدرت را در دست گرفت، ترديدی نيست. اما برای حفظ قدرت از يک سو و رو برو شدن با معضلات فرهنگی و اجتماعی و سياسی همواره با دو انتخاب روبرو بوده است:
يا به نيازهای ضروری جامعه انسانی امروز ايران پاسخ دهد
يا بديلی برای ساختار جامعه مطرح نمايد که به موازات آن با غير از آن مقابله نمايد.
يا باسرکوب و جنايت به هر شکل ممکن ناتوانی خويش و دينش را لاپوشانی کند.

در مورد انتخاب اول بی هيچ ترديدی بنابه تفکر و ماهيت ايدئولوژيک و جهان بينی بغايت عقب افتاده حکومت اسلامی، نه تنها قادر به حل معضلات و پاسخگويی نيازهای جامعه نبوده بلکه با ساختار آنچه که وجود داشته نيز ظرفيت کنار آمدن و پذيرش واقعيتها رانداشت.
جهان بينی حاکمان اسلامی براستی در محدوده تفکر خرافه و جهل حوضوی و گذران سالهای طولانی در مغاک هجره ای و سر در لاک خرافه های هزاره گذشته، خلاصه می شده است. و بر پايه همان بينش و باورها نيز نمادهايی از حکومت طالبانی را شاهد بوده ايم.

اگر حکومت اسلامی می توانست، گر چه تلاش زيادی هم نمود، که مناسبات از نوع طالبان را در ايران برقرار کند، بطور قطع به آن عمل می کرد. همانطور که طالبان در افغانستان با دست بريدن و سنگسار و برخوردهای وحشيانه از نوع مجازات هايی که مو بر تن ادمی راست می شود، امنيت مرگبار را در افغانستان عقب مانده برقرار کرده بود، حکومت اسلامی نيز همان برنامه و شيوه و سياست کور را پيش می گرفت. تنها بازدارنده و حتی عامل شکست و عقب راندن چنين بينشی در حاکميت اسلامی، مقاومت دليرانه زنان و مردان و جانهای شيفته ايران بوده و هست.

حکومت اسلامی در بعد آزاديهای بيان، عقيده و احزاب سياسی و برابری حقوق زنان و مردان و در يک کلام بنيانهای شناخته شده جامعه انسان امروز، به هيچ وجه توان کنار آمدن نداشت و از همان آغاز قدرت گيری نيز از در ستيز و سرکوب نيروهای سياسی برآمد تا جاييکه حتی به کشتار کور و غيرانسانی زندانيان سياسی در بند نيز پرداخت.

اساس کشتار سياه و خونبار و غيرانسانی در حکومت اسلامی، ناشی از محدوديت آن درانديشه و ناتوانی از يافتن راه حلهای منطقی بوده است.
حکومت اسلامی، در مورد جرم و مجرم و ازادی يا استبداد، تعبير و قالبهای دينی و ناهمگون با زمان کنون داشته که وقتی در استفتاء ها و چاره جويی های حوضه ای و دينی، جستاری انجام می دهيم می بينيم که با بريدن دست و کور کردن و قصاص و شلاق و سنگسار منکر زندانی کردن و زندان داشتن در حاکميت اسلامی می شود و از سوی ديگر وقتی در حيطه دانش و آگاهی و صنعت و توليد می رسيم، به چنان تعابير و تفاسير ابلهانه ای می رسيم که اصولا انديشيدن به آن ناباورانه و مضحک بنظر می ايد تا چه رسد به اينکه حاکميت اسلامی بعنوان بديل اسلامی در مقابل ساختار مدرن يا قابل قبول جامعه امروز بر گزيند و در پی پياده کردن آن بر ايدکه از آن جمله انقلاب فرهنگی و اقتصاد اسلامی و تکيه بر نظر و رای و هدايت خليفه وار ولايت فقيه کشيده شود.

شدت سرکوب و کشتار و حذف نيروهای بالنده و مترقی جامعه تناسب مستقيمی به روبرو شدن با مشکلات و معضلات متعدد سياسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی داشته است.

به همان شدتی که فشار بحرانها و چشم انداز وخيم تر شدن آن محسوس تر می شده، سرکوب و ترور و کشتار مخالفان و نيروهای جهت دهنده در جامعه، شدت می گرفته است.
سرکوب نيروها و احزاب و سازمانهای سياسی و کشتارهای علنی و فاجعه بار دهه شصت، حکومت اسلامی را به روی آوردن به استبداد هرچه لجام گسيخته تر می کشاند تا جاييکه عليرغم نبود عينی و فعال و تعيين کننده احزاب و نيروهای سياسی در جامعه و نيز سرکوبهای خونين سالهای ۱۳۶۰ به اين سو، معضلات بغرنج تر و ناتوانی حکومت اسلامی ملموس تر و محرز تر می گردد.

درهر مرحله از وخامت اوضاع و ناتوانی حکومت اسلامی در حل آنها، حاکمان اسلامی، هر صدا و حرکت حتی کوچک و منفرد و ناچيز مخالفی را بر نمی تابد. و بر همين اساس به سرکوب و کشتار و حذف فرهيختگان،نويسندگان و روزنامه نگاران روی می آورد.

بنابراين حکومت اسلامی همانطور که بيان شد بنا به ماهيت ايدئولوژيک و فرهنگ بغايت واپسگرا هيچ راهی جز سرکوب نمی يابد و در همان راستا نيز تاکنون حرکت کرده است.
از اينرو اگر بخواهيم فهرست وار به اين مقوله بپردازيم:
- واپسگرايی و عدم انطباق با زمان کنون،
- ماهيت دينی و ناهمگون با توليد و صنعت و نمادهای مدرن حتی اشکال سرمايداری پس از فئوداليسم،
- ناتوانی در حل معضلات جامعه امروزين
از مشخصه های ذاتی حکومت دينی از جمله حکومت اسلامی است که ناتوانی خود را در پاسخگويی به نيازهای جامعه امروزين و حل معضلات جامعه از هر نظر، با جنايت و ترور و خفقان لاپوشانی می کند.

از دل پرداختن به بديلی که غيرقابل اجرا و پياده شدن در جامعه ای که مدرنيته را تجربه کرده و حقوق مدنی و شهروندی مناسب امروزين را می طلبد، و ناکامی منطقی و حتی طبيعی! با آميزه ای از ناتوانی ماهيتی در چنين برنامه ريزی ها، رسيدن به شرايط دهشتناک سرکوب و خفقان بيرون می آيد.

از سرکوب و خفقان و استبداد رو به فزونی بنا به شدت گرفتن طبيعی نيازها و خواست ها و انتظارات جامعه که در پذيرش و تن دادن به بديل مورد نظر حاکميت مقاومت می کند، باتلاقی ايجاد می گردد که کليت حکومت اسلامی ناگزير از فرو رفتن هر چه بيشتر در ان است.

با چنين گذار تجربه کردنها و ناتوانی ها که بتناسب آن حماقت و بلاهت و خرافه جايگزين معيارهای بشدت مورد نياز جامعه که همانا دانش و مديريتی کارآمدو آگاه می شود، تا جاييکه حتی تکنوکراتهای سالهای آغازين و ميانه نيز در روند مديريتی حکومت اسلامی تاب نمی اورند، تنها انتخاب برای حاکميت، سرکوب و تحميل خفقان و اصرار بر تفکر ماليخوليايی خويش باقی می ماند.

احزاب و نيروهای سياسی بنا به چند و چون موضع و شيوه برخورد با حاکميت در نوبت سرکوب قرار می گيرند و مرحله به مرحه با توجه به همان ساختار ماهيتی و ايدئولوژيک دينی و نامنطبق با شرايط کنون، از خطر مبارزه و حضور اين نيروها در چرخه سياسی جامعه رهايی می يابد اما عدم حضور نيروها و احزاب سياسی، خلائی را ايجاد می کند که روزنامه نگاران و نويسندگان و شاعران و هنرمندان به ناگزير در مسير پر شدن خلا فوق، واقع شده و کاربردٍ احزاب سياسی را می يابند.

حکومت اسلامی ناتوان در حل معضلات و مصّر در تحميل بديلهای موردنظرش، شيوه سرکوب احزاب را به نويسندگان و روزنامه نگاران و شخصيتهای منفرد و مستقل نير می کشاند.

بنا براين حکومت اسلامی در دايره بسته ی تفکر ماليخوليايی و خرافه ای حرکت می کرده و براساس معيارها و تفکر و فرهنگ همان دايره قرار گرفت و مفری نداشت. از همين جاست که ريشه سرکوبها و قتلها و ترورها و آدم ربايی هاتا بدانجا کشيده می شود که هم اکنون گسترده تر شده و به مرز مردم عامه نيز کشانده شده است.

روند سرکوب از احزاب و نيروهای سياسی به نويسندگان و روزنامه نگاران، از دانشجويان و زنان و معلمان به نمايندگان کارگری و هر صدای معترض در جامعه بسط يافته است.

با چنين روندی، منحنی نمايش حاکميت اسلامی بر جامعه، سير ناگزيرش را می يابد تا جاييکه حکومت اسلامی در کليت خود به چنان مرحله قهقرايی و سياه و جنايتکارانه می رسد که عملکرد آن بايد بعنوان جنايت عليه بشريت شناخته شود.

گذار تکوينی دين سياسی در حاکميت، با آنچه که گفته شد و هنوز جنايتهای آن بصورتی دهشتناک تر جريان دارد، به مرحله ای رسيده است که کورتر از هر زمان ديگر و لجام گسيخته تر از هر مرحله از عمر نکبتبارش گلوی ازادی و پيکر زخمی جامعه ما را در چنگ سياه و مرگبارش گرفته است.

زنده نگه داشتن نام و ياد و خاطر جانبختگان به نوبه خود اهميت بسزايی دارد اما ريشه يابی پديده شوم حکومت اسلامی و روند تکوينی جنايت و ترور و خفقان آن، موضوعی است که کمتر از بزرگداشت نام و ياد و خاطره جانباختگان نيست تا از اين راه تلاشی بنيادين در جامعه شکل بيگرد که از تکرار تاريخی چنين نکبتبار، پيشگيری شود. بگونه ای که جامعه در مقابل هر حرکت حتی نمادين سرکوب، واکنشی در خور نشان دهد تا حريم انسانی و نمادهای ارزشمند آن از هر يورش و دستبردی مصون بماند.
آنچه که در گذر سالهای سياه حکومت اسلامی از تيرباران های بی محاکمه عادلانه سردمداران شاه تا بسته شدن روزنامه هايی از نوع آيندگان، صدای اعتراضی برنيامد و نوبت به بخشهای اساسی ای رسيد که ميدان ز دست ميدان داران ربوده شد! ديگر کسی نمانده بود بر اين بيداد، اعتراض و دادخواهی کند.

به همان ميزان که جانيان حاکم بر ميهن ما دست به جنايتهای خونبار زدند و بايد محاکمه شوند، افکار عمومی و وجدان بيدار جامعه ما نيز بايد به نقد و انتقاد کشيده شود که به همان ميزان مقصرند در دفاع کردن از آن ارزشهايی که فقدان آن، جامعه ما را به شوربختی جمکرانی و حکومت ماليخوليايی کشاند.

از همين نگاه خونخواهی ايرانيان و به محاکمه کشاندن حکومت اسلامی آميخته به افشاگری و هشدار و آگاهی دادن به جامعه وظيفه ايست که همواره بايد گامی همزمان و موازی با يادمانها و بزرگداشتهای ياران پرکشيده که ققنوس وار، عشق به زندگی و نور و روشنايی در سرزمين بلازده مان را، نمادی پايا و ماندگار داده اند، برداشته شود. گامی دادخواه و توانمند که بالندگی فردای ميهنمان را از نسلی به نسلی ديگر رقم زند.

جنايتهای رفته بر مردم و سرزمين ما، از اوينهای گسترده در جای جای ميهن تا خاورانهای هميشه دادخواه و بخون خفتگان فرهيخته ای که دشنه آجين و شکنجه شده و بقتل رسيده اند، حلقه های زنجيره ای تکوينی از ناتوانی حکومت جنايتکار اسلامی در پاسخگويی به نيازهای شايسته و بايسته جامعه انسانی است که از نخستين کشتار در کردستان و نخستن ترور در ترکمن صحرا آغاز و به آدم ربايی ها و قتلهای کور تا کنونی ، کشيده شده است، می باشد که با جنايتهايی سياه و لجام گسيخته لاپوشانی گرده است. هيچ حلقه ای از اين زنجيره به هردليل و تفسيری، از هم جدا نيست و روندی تکوينی از جنايتهای حاکميت الله بر سرزمين ماست. پيمان بستن با خود در پيشگيری از تکارا چنين جنايتهايی، برزگداشت مسئولانه ای در يادمان و خاطر و جايگاه جانهای شيفته در خون تپيده است.
با چنين پيمانی ياد و خاطر همه ياران بخون خفته را گرامی بداريم.

در پايان فهرستی* از جانبختگان کارزار حکومت نکبتبار اسلامی را پيوست می کنم.

با مهر

گيل آوايی
اکتبر ۲۰۰۷
هلند
* برگرفته از:
http://www.iran-3.com/affiche.php?type=messages&id=946

اسامی بخشی از قربانيان قتل های زنجيره ای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در داخل کشور , ۱- ذاکری منوچهر صانعی کارمندی که بر روی اسناد و مدارک بنياد مستضعفان کار می کرده و فيروزه کلانتری، در ۲۸ بهمن ماه ۷۵ مفقود شدند و جسدشان در ۳ اسفند در حالی که با ۱۳ ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد.
۳-دکتر احمد نفضلی ، محقق و نويسنده ، در راه خانه خود مفقود شد. جنازه او روز بعد در حوالی تهران "کشف شد".جمجمعه اش شکست و استخوان های پا و دست وی از جا در آورده شده بود. ۴- مهندس حسين برازنده، مفقود در مشهد. در تاريخ ۱۶/۱۰/۷۳ جنازه او در نزديکی زندان وکيل آباد کشف شد. او فردی مذهبی که تملق از سران رژيم را شرک آلود می دانست . ۵- احمد ميرعلائی در ۲/۸/۷۴ به قتل رسيد. ۶- دکتر فلاح يزدی که در جلو چشمان فرزندانش به قتل رسيد. او پزشک حسين علی منتظری بود. ۷- استاد سعيد سيرجانی، در سال ۷۲ به جرم های مختلف از قبيل، ارتباط با سيا و خريد و فروش مواد مخدر دستگير، و در ۶/۹/۷۳ به دست سعيد امامی کشته می شود. ۸- معصومه مصدق،دختر دکتر غلامحسين مصدق،و نوه محمد مصدق . ۹- ابراهيم زال زاده در تاريخ ۵/۱۲/۷۵ ناپديد و در فروردين ۷۶ به قتل رسيد. سينه و پشت او را با ۱۵ ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند. ۱۰- کشيش ديباج در مرداد ۱۳۷۳ در کرج. ۱۱- کشيش ميکائيليان در کرج ، مرداد ۱۳۷۳. ۱۲- کشيش هاپک هوسپيان ، در مرداد ۱۳۷۳ در کرج. ۱۳- سيامک سنجری ، در ۱۳ آبان ۷۵ ، در سن ۲۸ ساله گی و در آستانه جشن ازدواج ، کشته شد. ۱۴- خانم برقعی در وزارت اطلاعات قم به قتل رسيده است. ۱۵- عليان نجف آبادی ، در دی ماه ۷۵ مفقود شده است. ۱۶ - امير غفوری ، در اسفند ۷۵ مفقود شد. ۱۷- سيد محمود ميدانی ، در فروردين ۷۶ مفقود شد. ۱۸- غفار حسينی در آبان ۷۵ در اصفهان ربوده و کشته شد. ۱۹و۲۰- حميد حاجی زاده و فرزند ۹ ساله اش در کرمان ربوده و کشته شدند. ۲۱- حسين سرشار، خواننده اپرا ، به جرم دوستی با استاد سعيد سيرجانی ، او را پس از دستگيری مورد شکنجه قرار دادند که براثر آن حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و توسط يک تصادف ساختگی به قتل رساندند. ۲۲- محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس در ۹/۱۰/۱۳۷۷ به قتل رسيد. ۲۳- شيخ محمد ضيايی، امام جمعه بندرعباس در ۱۳/۱۰/۱۳۷۷ به قتل رسيد. ۲۵- ماموستا رييعی ، امام جمعه کرمانشاه. ۲۶- ماموستا فاروق ، امام جماعت در کرمانشاه. ۲۷- کاظمی استاد دانشگاه. ۲۸ - پيروز دوانی . ۲۹- رستمی ، در همدان ربوده و کشته شد. ۳۰- فاطمه قائم مقامی ، به دستور مستقيم فلاحيان کشته شده است. ۳۱- زهرا افتخاری در ۱ اسفند ماه سال ۷۶ ربوده و سپس کشته شد. ۳۲- ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده. ۳۳- قيدی از پرسنل نيروی هوايی جنازه او را که با ۳۰ ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پيدا کردند. ۳۴- حسين فتاپور، آذر ۷۸ ، در برابر خانه اش کشته شد. ۳۵و۳۶- فرزانه مقصود و خواهرزاده اش ، در اسفند ۷۵ با ضربات چاقو کشته شدند. ۳۷- عزت الله علی زاده ، او را "خودکشی" کردند.۳۸- خسرو قشقائی. پس از دريافت امان نامه از خمينی با تلاش رجبعلی ملايری که به روئيت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسيده بود ، در حمام خانه رجبعلی ملايری توسط مصطفی کاظمی در شيراز به قتل رسيد. ۳۹- دکتر مجيد شريف آبان سال ۷۷. ۴۰- داريوس فروهر، در آبان سال ۷۷. ۴۱- پروانه اسکندری فروهر در آبان سال ۷۷ با ۳۰ ضربه چاقو. ۴۲ - محمد مختاری در آذر سال ۷۷ به وسيله طناب خفه شد. ۴۳- محمد جعفر پوينده در آذر سال ۷۷ توسط طناب خفه شد.۴۴- شمس الدين امير علايی ، هم کار مصدق و اولين سفير ايران پس از انقلاب اسلامی در فرانسه ، در مرداد ۷۳ در اثر تصادف ساختگی کشته شد.۴۵ و . ۴۶ – مهندس کريم جلی و همسر او فاطمه اسلامی ، در ۲۶ ديماه سال ۷۷ در منزل خود به قتل رسيدند.۴۷ و ۴۸ – جواد امامی ، کارشناس دادگستری و همسرش سونيا آل ياسين در ۲۵ ديماه سال ۷۷ د ر خانه خود کشته شدند. ۴۹- زهره ايزدی ، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ، در سال ۷۳ کشته شد. ۵۰- دکتر جمشيد پرتوی ، متخصص بيماری های قلبی ، پزشک مخصوص احمد خمينی در ۲۴ ديماه سال ۷۷ در خانه خود به شکل مشکوکی به قتل رسيد. ۵۱- دکتر خاکسر در تهران به قتل رسانده شد. ۵۲- محمد روانبخش ، کشيش ( با نام محمد باقر يوسفی گزارش شده ) در مرداد ۷۳. ۵۳- محمد نظری ، عضو حزب رنجبران در بندخان ۱۲ دسامبر ۹۲. ۵۴- حسن شاه جمالی ( مسلمان مسيحی شده ) در مرداد ۷۳. ۵۵ - کريم نور علی ، وی را از ترکيه به ايران آوردند. ۵۶- محمد بابائی ، در سقز به قتل رسيد. ۵۷- عبد الله باک ، ۱۹ ژوئيه ۹۵ در بوکان. ۵۸- عثمان زورايی ، در سال ۹۱ سردشت. ۵۹- احمد فاطمی ، ۱۲ اوت ۹۲ در سر دشت . ۶۱- محمد ناتوئی ، ۱۲ ژانويه ۹۵ در بازپان . ۶۲- علی تالوره ، در ژوئن ۹۲ مريوان . ۶۳ بهروز تقی زاده ، ۱۶ اوت ۹۴ در اروميه . ۶۴- سراج الدين جاجوری ، ۲۲ اوت ۹۴ در اروميه. ۶۵- محمد سعيد جادری ، ۲۲ دسامبر ۹۴ در کوی سانجاق . ۶۶- جا کرده ، ۱ آوريل ۹۵ در باسرمه . ۶۷ - عبدالکريم جلالی ، ۲۱ مارس ۹۶ در کوی سنجق . ۶۸- سالار جلالی ، ۱ سپتامبر ۹۲ در نو سود . ۶۹- محمد جليل ، ۲۱ سپتامبر ۹۱ در پيرانشهر . ۷۰- رفعت حسينی ، ۸ دسامبر ۹۷ در کوی سنجق . ۷۱- الماس خدر ، ۱ سپتامبر ۹۱ در اشنويه. ۷۲- محود رحمانی ، ۲ ژوئن ۹۲ در پيرانشهر . ۷۳- اصغر رستمی ، ۲۴ اوت ۹۵ در ويلاز رستم .

ضمنآ نام دکتر کاظم سامی (وزير بهداری کابينه مهندس مهدی بازرگان) در اين ليست از قلم افتاده که نامبرده نيز در سال ۶۷ به طرز فجيعی در مطب خود بوسيله آدمکشان رژيم به قتل رسيد.


۱و۲- منوچهر صانعی کارمندی که بر روی اسناد و مدارک بنياد مستضعفان کار می کرده و فيروزه کلانتری، در ۲۸ بهمن ماه ۷۵ مفقود شدند و جسدشان در ۳ اسفند در حالی که با ۱۳ ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد. ۳-دکتر احمد نفضلی ، محقق و نويسنده ، در راه خانه خود مفقود شد. جنازه او روز بعد در حوالی تهران "کشف شد".جمجمعه اش شکست و استخوان های پا و دست وی از جا در آورده شده بود. ۴- مهندس حسين برازنده، مفقود در مشهد. در تاريخ ۱۶/۱۰/۷۳ جنازه او در نزديکی زندان وکيل آباد کشف شد. او فردی مذهبی که تملق از سران رژيم را شرک آلود می دانست . ۵- احمد ميرعلائی در ۲/۸/۷۴ به قتل رسيد. ۶- دکتر فلاح يزدی که در جلو چشمان فرزندانش به قتل رسيد. او پزشک حسين علی منتظری بود. ۷- استاد سعيد سيرجانی، در سال ۷۲ به جرم های مختلف از قبيل، ارتباط با سيا و خريد و فروش مواد مخدر دستگير، و در ۶/۹/۷۳ به دست سعيد امامی کشته می شود. ۸- معصومه مصدق،دختر دکتر غلامحسين مصدق،و نوه محمد مصدق . ۹- ابراهيم زال زاده در تاريخ ۵/۱۲/۷۵ ناپديد و در فروردين ۷۶ به قتل رسيد. سينه و پشت او را با ۱۵ ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند. ۱۰- کشيش ديباج در مرداد ۱۳۷۳ در کرج. ۱۱- کشيش ميکائيليان در کرج ، مرداد ۱۳۷۳. ۱۲- کشيش هاپک هوسپيان ، در مرداد ۱۳۷۳ در کرج. ۱۳- سيامک سنجری ، در ۱۳ آبان ۷۵ ، در سن ۲۸ ساله گی و در آستانه جشن ازدواج ، کشته شد. ۱۴- خانم برقعی در وزارت اطلاعات قم به قتل رسيده است. ۱۵- عليان نجف آبادی ، در دی ماه ۷۵ مفقود شده است. ۱۶ - امير غفوری ، در اسفند ۷۵ مفقود شد. ۱۷- سيد محمود ميدانی ، در فروردين ۷۶ مفقود شد. ۱۸- غفار حسينی در آبان ۷۵ در اصفهان ربوده و کشته شد. ۱۹و۲۰- حميد حاجی زاده و فرزند ۹ ساله اش در کرمان ربوده و کشته شدند. ۲۱- حسين سرشار، خواننده اپرا ، به جرم دوستی با استاد سعيد سيرجانی ، او را پس از دستگيری مورد شکنجه قرار دادند که براثر آن حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و توسط يک تصادف ساختگی به قتل رساندند. ۲۲- محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس در ۹/۱۰/۱۳۷۷ به قتل رسيد. ۲۳- شيخ محمد ضيايی، امام جمعه بندرعباس در ۱۳/۱۰/۱۳۷۷ به قتل رسيد. ۲۵- ماموستا رييعی ، امام جمعه کرمانشاه. ۲۶- ماموستا فاروق ، امام جماعت در کرمانشاه. ۲۷- کاظمی استاد دانشگاه. ۲۸ - پيروز دوانی . ۲۹- رستمی ، در همدان ربوده و کشته شد. ۳۰- فاطمه قائم مقامی ، به دستور مستقيم فلاحيان کشته شده است. ۳۱- زهرا افتخاری در ۱ اسفند ماه سال ۷۶ ربوده و سپس کشته شد. ۳۲- ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده. ۳۳- قيدی از پرسنل نيروی هوايی جنازه او را که با ۳۰ ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پيدا کردند. ۳۴- حسين فتاپور، آذر ۷۸ ، در برابر خانه اش کشته شد. ۳۵و۳۶- فرزانه مقصود و خواهرزاده اش ، در اسفند ۷۵ با ضربات چاقو کشته شدند. ۳۷- عزت الله علی زاده ، او را "خودکشی" کردند. ۳۸- خسرو قشقائی. پس از دريافت امان نامه از خمينی با تلاش رجبعلی ملايری که به روئيت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسيده بود ، در حمام خانه رجبعلی ملايری توسط مصطفی کاظمی در شيراز به قتل رسيد. ۳۹- دکتر مجيد شريف آبان سال ۷۷. ۴۰- داريوس فروهر، در آبان سال ۷۷. ۴۱- پروانه اسکندری فروهر در آبان سال ۷۷ با ۳۰ ضربه چاقو. ۴۲ - محمد مختاری در آذر سال ۷۷ به وسيله طناب خفه شد. ۴۳- محمد جعفر پوينده در آذر سال ۷۷ توسط طناب خفه شد. ۴۴- شمس الدين امير علايی ، هم کار مصدق و اولين سفير ايران پس از انقلاب اسلامی در فرانسه ، در مرداد ۷۳ در اثر تصادف ساختگی کشته شد. ۴۵ و . ۴۶ – مهندس کريم جلی و همسر او فاطمه اسلامی ، در ۲۶ ديماه سال ۷۷ در منزل خود به قتل رسيدند. ۴۷ و ۴۸ – جواد امامی ، کارشناس دادگستری و همسرش سونيا آل ياسين در ۲۵ ديماه سال ۷۷ د ر خانه خود کشته شدند. ۴۹- زهره ايزدی ، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ، در سال ۷۳ کشته شد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

۵۰- دکتر جمشيد پرتوی ، متخصص بيماری های قلبی ، پزشک مخصوص احمد خمينی در ۲۴ ديماه سال ۷۷ در خانه خود به شکل مشکوکی به قتل رسيد. ۵۱- دکتر خاکسر در تهران به قتل رسانده شد. ۵۲- محمد روانبخش ، کشيش ( با نام محمد باقر يوسفی گزارش شده ) در مرداد ۷۳. ۵۳- محمد نظری ، عضو حزب رنجبران در بندخان ۱۲ دسامبر ۹۲. ۵۴- حسن شاه جمالی ( مسلمان مسيحی شده ) در مرداد ۷۳. ۵۵ - کريم نور علی ، وی را از ترکيه به ايران آوردند. ۵۶- محمد بابائی ، در سقز به قتل رسيد. ۵۷- عبد الله باک ، ۱۹ ژوئيه ۹۵ در بوکان. ۵۸- عثمان زورايی ، در سال ۹۱ سردشت. ۵۹- احمد فاطمی ، ۱۲ اوت ۹۲ در سر دشت . ۶۱- محمد ناتوئی ، ۱۲ ژانويه ۹۵ در بازپان . ۶۲- علی تالوره ، در ژوئن ۹۲ مريوان . ۶۳ بهروز تقی زاده ، ۱۶ اوت ۹۴ در اروميه . ۶۴- سراج الدين جاجوری ، ۲۲ اوت ۹۴ در اروميه. ۶۵- محمد سعيد جادری ، ۲۲ دسامبر ۹۴ در کوی سانجاق . ۶۶- جا کرده ، ۱ آوريل ۹۵ در باسرمه . ۶۷ - عبدالکريم جلالی ، ۲۱ مارس ۹۶ در کوی سنجق . ۶۸- سالار جلالی ، ۱ سپتامبر ۹۲ در نو سود . ۶۹- محمد جليل ، ۲۱ سپتامبر ۹۱ در پيرانشهر . ۷۰- رفعت حسينی ، ۸ دسامبر ۹۷ در کوی سنجق . ۷۱- الماس خدر ، ۱ سپتامبر ۹۱ در اشنويه. ۷۲- محود رحمانی ، ۲ ژوئن ۹۲ در پيرانشهر . ۷۳- اصغر رستمی ، ۲۴ اوت ۹۵ در ويلاز رستم . ضمنآ نام دکتر کاظم سامی (وزير بهداری کابينه مهندس مهدی بازرگان) در اين ليست از قلم افتاده که نامبرده نيز در سال ۶۷ به طرز فجيعی در مطب خود بوسيله آدمکشان رژيم به قتل رسيد. (۱) ۱و۲- منوچهر صانعی کارمندی که بر روی اسناد و مدارک بنياد مستضعفان کار می کرده و فيروزه کلانتری، در ۲۸ بهمن ماه ۷۵ مفقود شدند و جسدشان در ۳ اسفند در حالی که با ۱۳ ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد. ۳-دکتر احمد نفضلی ، محقق و نويسنده ، در راه خانه خود مفقود شد. جنازه او روز بعد در حوالی تهران "کشف شد".جمجمعه اش شکست و استخوان های پا و دست وی از جا در آورده شده بود. ۴- مهندس حسين برازنده، مفقود در مشهد. در تاريخ ۱۶/۱۰/۷۳ جنازه او در نزديکی زندان وکيل آباد کشف شد. او فردی مذهبی که تملق از سران رژيم را شرک آلود می دانست . ۵- احمد ميرعلائی در ۲/۸/۷۴ به قتل رسيد. ۶- دکتر فلاح يزدی که در جلو چشمان فرزندانش به قتل رسيد. او پزشک حسين علی منتظری بود. ۷- استاد سعيد سيرجانی، در سال ۷۲ به جرم های مختلف از قبيل، ارتباط با سيا و خريد و فروش مواد مخدر دستگير، و در ۶/۹/۷۳ به دست سعيد امامی کشته می شود. ۸- معصومه مصدق،دختر دکتر غلامحسين مصدق،و نوه محمد مصدق . ۹- ابراهيم زال زاده در تاريخ ۵/۱۲/۷۵ ناپديد و در فروردين ۷۶ به قتل رسيد. سينه و پشت او را با ۱۵ ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند. ۱۰- کشيش ديباج در مرداد ۱۳۷۳ در کرج. ۱۱- کشيش ميکائيليان در کرج ، مرداد ۱۳۷۳. ۱۲- کشيش هاپک هوسپيان ، در مرداد ۱۳۷۳ در کرج. ۱۳- سيامک سنجری ، در ۱۳ آبان ۷۵ ، در سن ۲۸ ساله گی و در آستانه جشن ازدواج ، کشته شد. ۱۴- خانم برقعی در وزارت اطلاعات قم به قتل رسيده است. ۱۵- عليان نجف آبادی ، در دی ماه ۷۵ مفقود شده است. ۱۶ - امير غفوری ، در اسفند ۷۵ مفقود شد. ۱۷- سيد محمود ميدانی ، در فروردين ۷۶ مفقود شد. ۱۸- غفار حسينی در آبان ۷۵ در اصفهان ربوده و کشته شد. ۱۹و۲۰- حميد حاجی زاده و فرزند ۹ ساله اش در کرمان ربوده و کشته شدند. ۲۱- حسين سرشار، خواننده اپرا ، به جرم دوستی با استاد سعيد سيرجانی ، او را پس از دستگيری مورد شکنجه قرار دادند که براثر آن حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و توسط يک تصادف ساختگی به قتل رساندند. ۲۲- محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس در ۹/۱۰/۱۳۷۷ به قتل رسيد. ۲۳- شيخ محمد ضيايی، امام جمعه بندرعباس در ۱۳/۱۰/۱۳۷۷ به قتل رسيد. ۲۵- ماموستا رييعی ، امام جمعه کرمانشاه. ۲۶- ماموستا فاروق ، امام جماعت در کرمانشاه. ۲۷- کاظمی استاد دانشگاه. ۲۸ - پيروز دوانی . ۲۹- رستمی ، در همدان ربوده و کشته شد. ۳۰- فاطمه قائم مقامی ، به دستور مستقيم فلاحيان کشته شده است. ۳۱- زهرا افتخاری در ۱ اسفند ماه سال ۷۶ ربوده و سپس کشته شد. ۳۲- ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده. ۳۳- قيدی از پرسنل نيروی هوايی جنازه او را که با ۳۰ ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پيدا کردند. ۳۴- حسين فتاپور، آذر ۷۸ ، در برابر خانه اش کشته شد. ۳۵و۳۶- فرزانه مقصود و خواهرزاده اش ، در اسفند ۷۵ با ضربات چاقو کشته شدند. ۳۷- عزت الله علی زاده ، او را "خودکشی" کردند. ۳۸- خسرو قشقائی. پس از دريافت امان نامه از خمينی با تلاش رجبعلی ملايری که به روئيت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسيده بود ، در حمام خانه رجبعلی ملايری توسط مصطفی کاظمی در شيراز به قتل رسيد. ۳۹- دکتر مجيد شريف آبان سال ۷۷. ۴۰- داريوس فروهر، در آبان سال ۷۷. ۴۱- پروانه اسکندری فروهر در آبان سال ۷۷ با ۳۰ ضربه چاقو. ۴۲ - محمد مختاری در آذر سال ۷۷ به وسيله طناب خفه شد. ۴۳- محمد جعفر پوينده در آذر سال ۷۷ توسط طناب خفه شد. ۴۴- شمس الدين امير علايی ، هم کار مصدق و اولين سفير ايران پس از انقلاب اسلامی در فرانسه ، در مرداد ۷۳ در اثر تصادف ساختگی کشته شد. ۴۵ و . ۴۶ – مهندس کريم جلی و همسر او فاطمه اسلامی ، در ۲۶ ديماه سال ۷۷ در منزل خود به قتل رسيدند. ۴۷ و ۴۸ – جواد امامی ، کارشناس دادگستری و همسرش سونيا آل ياسين در ۲۵ ديماه سال ۷۷ د ر خانه خود کشته شدند. ۴۹- زهره ايزدی ، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ، در سال ۷۳ کشته شد. ۵۰- دکتر جمشيد پرتوی ، متخصص بيماری های قلبی ، پزشک مخصوص احمد خمينی در ۲۴ ديماه سال ۷۷ در خانه خود به شکل مشکوکی به قتل رسيد. ۵۱- دکتر خاکسر در تهران به قتل رسانده شد. ۵۲- محمد روانبخش ، کشيش ( با نام محمد باقر يوسفی گزارش شده ) در مرداد ۷۳. ۵۳- محمد نظری ، عضو حزب رنجبران در بندخان ۱۲ دسامبر ۹۲. ۵۴- حسن شاه جمالی ( مسلمان مسيحی شده ) در مرداد ۷۳. ۵۵ - کريم نور علی ، وی را از ترکيه به ايران آوردند. ۵۶- محمد بابائی ، در سقز به قتل رسيد. ۵۷- عبد الله باک ، ۱۹ ژوئيه ۹۵ در بوکان. ۵۸- عثمان زورايی ، در سال ۹۱ سردشت. ۵۹- احمد فاطمی ، ۱۲ اوت ۹۲ در سر دشت . ۶۱- محمد ناتوئی ، ۱۲ ژانويه ۹۵ در بازپان . ۶۲- علی تالوره ، در ژوئن ۹۲ مريوان . ۶۳ بهروز تقی زاده ، ۱۶ اوت ۹۴ در اروميه . ۶۴- سراج الدين جاجوری ، ۲۲ اوت ۹۴ در اروميه. ۶۵- محمد سعيد جادری ، ۲۲ دسامبر ۹۴ در کوی سانجاق . ۶۶- جا کرده ، ۱ آوريل ۹۵ در باسرمه . ۶۷ - عبدالکريم جلالی ، ۲۱ مارس ۹۶ در کوی سنجق . ۶۸- سالار جلالی ، ۱ سپتامبر ۹۲ در نو سود . ۶۹- محمد جليل ، ۲۱ سپتامبر ۹۱ در پيرانشهر . ۷۰- رفعت حسينی ، ۸ دسامبر ۹۷ در کوی سنجق . ۷۱- الماس خدر ، ۱ سپتامبر ۹۱ در اشنويه. ۷۲- محود رحمانی ، ۲ ژوئن ۹۲ در پيرانشهر . ۷۳- اصغر رستمی ، ۲۴ اوت ۹۵ در ويلاز رستم . ضمنآ نام دکتر کاظم سامی (وزير بهداری کابينه مهندس مهدی بازرگان) در اين ليست از قلم افتاده که نامبرده نيز در سال ۶۷ به طرز فجيعی در مطب خود بوسيله آدمکشان رژيم به قتل رسيد.

Copyright: gooya.com 2016