سه شنبه 2 مهر 1387

تغييرات مفهومی "منافع ملی"، "حاکميت ملی" و "امنيت ملی" در عصر جهانی شدن (بخش سوم و پايانی)، حسن شريعتمداری

[بخش نخست مقاله]
[بخش دوم مقاله]

ايران، کشوری در خاورميانۀ بزرگ
ما از جغرافيای خود نميتوانيم بگريزيم. ما در قلب خاورميانه قرار داريم و به اين ترتيب، ما و همسايگانمان مجبور به همزيستی با يکديگريم و با آنان سرنوشتی، اگر نه همسان ولی با داشتن تفاوتها، کم و بيش مشترک داريم.
اگر اين فرضيه را بپذيريم که درگيريهای اصلی آيندۀ بشريت بر سر انرژی و آب، بهعنوان ضروريترين و کميابترين منابع زيست خواهد بود، در اين صورت خاورميانه قاعدتاً در آينده نيز کانون بحرانهای جهانی ميباشد، زيرا از يک سو، بيش از پنجاه در صد ذخاير کشفشدۀ انرژی را در خود جای داده است و از سوی ديگر، منطقه ای بالنسبه خشک و کمآب است.
اما براساس فرض های بدبينانه، نميتوان آينده ای بنا نهاد، زيرا با وجود اينکه سهم قابل توجهی از واقعيت در آن نهفته است، ولی مانند فرضیۀ بدبينانۀ مالتوس که مي گفت بشريت ناگزير با قحطی از بين خواهد رفت و استدلال ميکرد که جمعيت با تناسب هندسی و کشاورزی با تناسب عددی در حال رشد خواهند بود و بنابراين ازدياد جمعيت جبری است و قحطی مقدر است، او در اين فرض، پيشرفت تکنولوژی کشت و برداشت و دامپروری صنعتی را نتوانسته بود تصور کند. امروزه، انرژيهای آلترناتيو که ديگر وابسته به جغرافيای خاصی نيستند، با توجه به افزايش قيمت نفت، دارای توجيه اقتصادی شدهاند و با کمياب شدن آب شيرين نيز شيرين کردن آب دريا دارای توجيه اقتصادی خواهد بود. تا آن روز نيز هزاران پيشرفت غيرقابل پيشبينی در فنآوری انرژی، باران مصنوعی و غيره ممکن است اتفاق بيفتد. اما تا ان زمان، در اينکه وجود منابع عظيم انرژی فسيلی هم منبع درآمد بزرگی است که در اختيار مردم خاورميانه است و هم منشاءِ بحران ميباشد، نبايد مناقشهای وجود داشته باشد. هم فرصتهای بينظير و هم مخاطرات فراوان در چشمانداز آينده است و اين ما مردم منطقه هستيم که در درجۀ اول، وظيفۀ مديريت فرصتها و کم کردن ريسک خطرات را برعهده داريم. علاوه بر اين عامل مهم که به نوعی ساختار اقتصادی و سازمان اجتماعی اغلب کشورهای خاورميانه را بر محور خود شکل داده است، بحران اعراب و اسرائيل، نيز يک حالت غيرعادی دائمی را به امنيت خاورميانه تحميل نموده که آثار مستقيم و غيرمستقيم آن بيش از شصت سال است که صلح، امنيت، روابط خارجی و حتی سياست داخلی کشورهای منطقه را جهتيابی نسبت به طرفين دعوا تعيين مينمايد. اين واقعيت موجود مزاحمی است که بايد با آن زيست و سعی در حل آن نمود.
از منظری ديگر، در خاورميانه، پنج تمدن کهن با هم زندگی ميکنند: تمدنهای ايران، عرب، ترک، مصر و يهود. اين پنج تمدن (بهاستثنای مصر) در کشورهای گوناگونی پراکندهاند، ولی از آنجايی که خاستگاه دو امپراتوری باستانی (ايران و مصر) و دو امپراتوری نسبتاً جوانتر (امپراتوری اسلامی و عثمانی) و محمل سه دين بزرگ دنيا (يهوديت، مسيحيت و اسلام) و مرکز تمدنهای بزرگ (چون تمدن بابل، ايران، سامی، مصری، آشوری و...) و چند زبان عمدۀ دنيا (چون فارسی، ترکی و عربی) ميباشد، يک خودآگاهی تاريخی در خاورميانه وجود دارد که با موقعيت واقعی و فعلی آنان در جهان معاصر سازگار نيست. اين تمدنها سهم درخوری را که برای خود قائلاند، در جهان کنونی نمييابند. (اخيراً ديدم نويسندهای از آن، بهعنوان «عقدۀ خاورميانهای» نام برده). ولی در ناخودآگاه آنان، اين سهمخواهی نقش عمدهای در رفتار اجتماعی و سياسی آنان بازی ميکند و رد پای آن در رفتار سياستمداران کشورهای گوناگون خاورميانه ديده ميشود.
از نتايج اين محرک ناخودآگاه جلب تودۀ مردم با پراکندن نفرت عليه غرب و تکیۀ نوستالژيک به عظمت گذشته است. راه ميانبُر و خطرناک برای رسيدن به اقتدار که هميشه برای کسب کاريزمای رهبری وسوسهانگيز است، هر چند باعث بهخطر انداختن صلح و امنيت کشور خود و جهان و ايجاد جنگ و ناامنی است. ناصر، صدام، خمينی، قذافی، خامنهای، احمدينژاد و فردا و فرداها، ديگران نامعلوم ابتدا با هر قصدی که شروع کرده باشند، در آخر، راهشان به اين سراب خطرناک ختم شده است.
علاوه بر آن، رقابت بين سنی و شيعه، عرب و ايرانی، ترک و غيرِترک، يهودی و غيرِيهودی، همه ميانبُرهای خطرناکی است که رهبران ماجراجو را به خود مجذوب ميکند و در تودۀ مردم نيز جذابيت دارد. بحران خلاءِ استراتژيک ناشی از سقوط امپراتوری عثمانی که منجر بهوجود آمدن بسياری مرزهای نامطمئن شده بود، هنوز وجود داشت که فروپاشی شوروی، سقوط صدام و طالبان نيز بحرانهای پی در پی استراتژيک در منطقه ايجاد نمود. انقلاب اسلامی نيز در ايران شايد برای بسياری از کشورهای منطقه خطرناکتر از بحرانهای قديميتر مانند اعراب و اسرائيل بود.
امروزه، پنج کانون بحران اسرائيل و فلسطين، لبنان، عراق، ايران و افغانستان منطقۀ خاورميانه را به خطرناکترين کانون بحران جهانی تبديل کرده است.
نفت برای کشورهای پيشرفتۀ صنعتی يک کالای حياتی استراتژيک است. بعضی از آنها مانند آمريکا خاورميانه را منطقۀ منافع حياتی خود تعريف کردهاند و با بهخطر افتادن منافعشان، هرگونه دخالت و حتی دخالت نظامی را در اين منطقه، از جملۀ حقوق خود بهشمار ميآورند.
ما در اين جغرافيا زندگی ميکنيم و از آن گريزی نداريم. در حال حاضر، رژيم حاکم بر کشور ما خود در ديد اغلب کشورهای منطقه و کشورهای بزرگ جهان، موجد بزرگترين عدم امنيت و عامل عمدۀ ناآراميهای منطقه است.

«جهانی شدن» و خاورميانه
حضور آمريکا در خاورميانه، طرح خاورميانۀ بزرگ و نقشۀ راه صلح اعراب و اسرائيل در کنار جبهۀ امتناع بهرهبری ايران و مرکب از ايران و سوريه و حزبالله لبنان و حماس وحزبالله فلسطين، خاورميانه را به آوردگاه نبردی تبديل کرده است که امروزه ابعاد آن بسی فراتر از مرزهای فلسطين و اسرائيل است. حضور آمريکا چه بهسبب کنترل انرژی و چه بهلحاظ مبارزه با تروريسم، در خاورميانه فرض شود، هيچ دليل موجهی وجود ندارد که با تعويض رهبران سياسی در آمريکا، سياست خاورميانهای آمريکا در اساس تغيير يافته و منجر به ترک منطقه توسط آمريکا يا حضور کمرنگتر آن در منطقه بشود.
پس از عصر جهانی شدن، آمريکا قدرتی است که سياست خارجی و منافع ملی کشورهای خاورميانه مجبور به تعيين نوع رابطۀ خود با او خواهند بود. هيچ دليلی نيز وجود ندارد که مسألۀ اسرائيل و اعراب با يک راهحل دائم فيصله پيدا کند. پس در عصر جهانی شدن، نوع رابطه با اسرائيل و اعراب نيز عامل پايدار دوم در سياست خارجی هر کشور خاورميانهای است. وجود سه قطب قدرت منطقهای، يعنی روسيه، چين و هند نيز سومين عامل ثابت در تعيين سياست خارجی کشورهای خاورميانه است.
رابطه با روسيه بيشتر از جنس سياسی و رابطه با چين و هند از نوع اقتصادی خواهد بود. شايد بهنظر برسد که اقتصاد کشورهای خاورميانه در عصر جهانی شدن، ظرفيت و انعطاف کافی برای بازگشايی بهسمت بيرون و ليبرال شدن نداشته باشد و نتواند ارتباطات مؤثری با اقتصاد جهانی برقرار نمايد. اما با يک ملاحظۀ دقيق در وضعيت حاضر، حضور شرکتهای مخابراتی و مواصلاتی در طرحهای بزرگ در منطقه و وجود کشورهايی مانند ترکيه و امارات عربی نشان ميدهد که اين قضاوت چندان دقيق نيست. فشار خردکنندۀ الزامات جهانی اقتصادی زمان زيادی برای انديشيدن و درنگ نگذاشته است. درست است که هنوز بازيگران اصلی صحنۀ معاملات بينالمللی در خاورميانه دولتها هستند، ولی مُدل دُبی در آزادسازی اقتصادی و جذب سرمایۀ خارجی، مُدل جذابی برای اغلب کشورهای خاورميانه شده است و تأثير آن در کشورهای ديگر خاورميانه مشهود است.
برای ارتقاءِ درجۀ امنيت، اغلب کشورهای عربی و خاورميانه مانند بحرين، قطر، کويت، عربستان سعودی، آذربايجان، پاکستان، ترکيه، عراق و افغانستان روابط ويژهای با آمريکا برقرار کردهاند و چند کشور مانند پاکستان، بحرين و آذربايجان برای ايجاد تعادل و تعريف استاندارد روابط با آمريکا، به «ناتو» نزديک شده و بهعنوان عضو همکار «ناتو» درآمدهاند. ترکيه نيز که از اعضاءِ عمده و قديمی «ناتو» است. بودن در «ناتو» اين حُسن را دارد که ضمن نزديکی با آمريکا، رابطه با اين کشور را از لحاظ نظامی، يک رابطۀ چندجانبه در چهارچوب همکاريهای «ناتو» ميکند و مانع ايجاد تعهدات دوجانبه با آمريکا ميشود. امروز، «ناتو» با گسترش خود به اعضای جديد ديگر يک پيمان نظامی دوران جنگ سرد بهرهبری آمريکا نيست. عضويت در «ناتو» اين حُسن را دارد که همسايگان باهم و با قدرتهای عمدۀ جهان، ضمن کمک به صلح و امنيت و قبول مسؤليت در قبال تروريسم، دارای روابط تعريفشدۀ امنيتی و نظامی و نظارت بر نيروهای مسلح هم خواهند بود.
اين کار علاوهبر آنکه رقابت تسليحاتی را در بين همپيمانان مهار ميکند، جو بدبينی را به جو همکاری در چهارچوب «ناتو» تبديل ميکند. علاوهبر آن، اين رابطۀ مستحکم با کشورهای توانا درهای مبادلۀ علمی، فنی، اطلاعاتی و اقتصادی را بهروی کشورهای عضو ميگشايد.
امروز، ترکيه با رعايت اصل بيطرفی نسبت به اسرائيل و اعراب، با هر دو آنها رابطۀ بسيار خوب دارد و علاوهبر آن، با آمريکا و ايران و عربستان سعودی نيز توانسته است رابطۀ خوب خود را حفظ کند.
رعايت اصل بيطرفی نسبت به اسرائيل و اعراب و داشتن رابطۀ خوب و تعريفشده با روسيه، اروپا و بهخصوص آمريکا راهی است که در خاورميانه ميتواند مُدل موفقی باشد که تجربۀ عملی ترکيه آن را نشان ميدهد.

ايران در جهان معاصر
تغييرات مفهومی «منافع ملی»، «حاکميت و امنيت ملی» در مورد ايران
همانطورکه گفته شد، جهانی شدن تطبيق سريع کشورهای جهان را با الزامات جديد غيرقابل اجتناب نموده است. البته در کشورهای پيشرفته نيز اين مشکل وجود دارد که سرعت تغييرات اقتصادی، حجم انبوه اطلاعات و گسترش عوامل فراملی امکان تغييرات بهموقع، سنجيده و خوشخيم را در جوامع آنان نيز دچار مشکل نموده است. بهخصوص که بسياری از تغييرات لازم از پشتيبانی گروه کثيری از مردم برخوردار نيستند. اين کشورها اما تا اواسط دهۀ نود، خود مبتکر و مدير اغلب تغييرات و نوآوريها در صحنۀ جهانی بودند. بنابراين، تجربه، درايت و قدرت کافی را برای مديريت وضعيت جديد دارند و بهمرور، در آن، ممارست بيشتری پيدا ميکنند.
در جهان سوم اما ما هنوز موفق به تکميل چرخۀ «دولت ـ ملت» نشده و پا به مرحلۀ صنعتی نگذاشته، ناخواسته به مرحلۀ فراصنعتی و دورۀ جهانی شدن کشانده ميشويم. تاريخ ما را بدون اينکه کمترين آشنايی داشته باشيم، به ناکجاآبادی پرت کرده است که پرخاش جاهلانه يا انفعال خاضعانه ميتواند عکسالعمل نسنجيدهای به آن باشد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در کشورهای ما، تفاوت بين واقعيات داخلی جوامع سنتی با واقعيات بهسرعت متغیّر جهان گاهی بهقدری است که امکان پيدا کردن مقطع مشترکی ممتنع بهنظر ميرسد. در بسياری از موارد، ناگزير از انتخابی متهورانه هستيم؛ انتخابی که بيشتر يک امر وجدانی است. مشکل اينجاست که ما نيز در خاورميانه، از تمدنهای کهن و دارای ادعا ميباشيم. جايگاه تصوری «ايران اسطورهای» با جايگاه واقعی ايران امروزی بسيار متفاوت است. منافع ملی و سياست خارجی بايد مورد مفاهمه و پشتيبانی مردم ايران قرار گيرد. اما واقعيات بايد بسيار توضيح داده شود تا بر «عقدۀ خاورميانهای» ما چيرگی پيدا کند. بهخصوص که هر سياستمداری آسان به اين وسوسه تمايل پيدا ميکند که با تکيه بر «احساسات ملی»، و نه لزوماً در جهت «منافع ملی»، از پشتيبانی مردم برخوردار گردد. شايد عدهای بر اين باور باشند که مفهوم «ملت» و «وطن» که در آغاز دورۀ پهلوی و مصادف با ناسيوناليسم اروپايی، با احساس باستانگرايی و برتريجويی تبليغ ميشد، ضروری بود تا بر انحطاط دورۀ قاجار غلبه پيدا کند. اگر هم چنين باشد، اکنون در آستانۀ گذار از دوران ناسيوناليسم استقلالگرا و برتريطلب به عصر ارتباطات و جهانی شدن، نغمهای ناهمساز و مغاير با منافع ملی است. امروز، مليگرايی مفهومی جز تلاش برای حفظ و استمرار منافع ملی، آنهم در شکل جديد آن ندارد. ما «منافع ملی»، «حاکميت ملی» و «امنيت ملی» را در بخش قبل نقل کرده و تغييرات مفهومی آن را در «عصر جهانی شدن» بيان نموديم.
موقعيت کنونی ما در خاورميانه و عوامل جهانی، پايا و مستقيم را که «امنيت ملی» ما را مورد تهديد قرار دادهاند، برشمرديم. نيازی به تکرار نيست.
علاوه بر آنچه گفته شد، چهار گسل بزرگ در جامعه، «امنيت ملی» ما را در معرض تهديد جدی قرار داده است:
۱. گسل نسلی.
۲. گسل معيشتی.
۳. گسل جنسيتی.
۴. گسل مرکز و حاشيه (قومی و دينی).
سياست خارجی کشور ما ايدهئولوژيک و هيرارشيک است. اين سياست سلطهجويانه و رسالتمدار باعث ازدياد اختلافات قومی ـ مذهبی و سياسی فراوان با همسايگان شده است.
دشمنی حاکمان ما با اسرائيل بهحدی رسيده که امروزه، اسرائيل حق خود ميداند که آنچه در توان دارد، عليه آنان انجام دهد.
در صحنۀ مخاصمه، تفکيک بين «منافع نظام سياسی» و «منافع ملی» بسيار دشوار است و مسلماً اين خصومت و آثار آن دامن «ملت» را نيز خواهد گرفت.
نوشتۀ حاضر راه خروج از اين مشکلات و بنبستها را نمينماياند. در اين باره من نيز بهسهم خود، در مقالات متعدد، از جمله «رئال پوليتيک و سياست خارجی جمهوری اسلامی»، نظرات خود را گفتهام.
ما يکی از پنج تمدن کهن منطقه هستيم. تاريخ نشان ميدهد که برتری هيچيک از اين تمدنها بر ديگران امتداد نداشته است و در حال حاضر نيز ممکن نيست. اين تلاشی است عبث و راهی پُرخطر و آزموده توسط ماجراجويان ديگر چون ناصر و صدام که هر بار با شکستی فاجعهبار روبهرو شده است. همسايگان ما در اين مورد، به ما بسيار بدگماناند. فواد فهمی نويسندۀ سياسی مصری در الاهرام، مينويسد که سياست خارجی ايرانيان در دورۀ شاه و جمهوری اسلامی، هر دو، نسبت به اعراب، سلطهجويانه بوده و در اساس آن تغييری حاصل نشده است. تغيير فقط در ظاهر آن است. در دورۀ شاه، سياست براساس امپراتوری شاهنشاهی و اکنون براساس سلطۀ فقيه است.
مدتهای مديد کار توأم با حُسنِ نيت لازم خواهد بود تا بدگمانی آنان رفع شود. حوادث گوناگون پس از انقلاب فرصتهايی طلايی بهدست داد که همۀ آنها بهوسيلۀ حاکمان جمهوری اسلامی نقش بر آب شد. فروپاشی شوروی، سقوط صدام و سقوط طالبان بهخودی خود، جايگاه ممتازی برای ما فراهم کرد. در سایۀ صلح و امنيت و دوستی با آمريکا و غرب، ما ميتوانستيم نهايت استفاده را در جهت ارتقاء جايگاه و منافع ملی خود از اين رويدادها بنماييم. کشور ما دارای ثروت طبيعی سرشار، عمق استراتژيک و جمعيت قابل ملاحظه است. و نيز نسل جوان تحصيلکرده، نيروی انسانی نسبتاً ماهر (در مقايسه با کشورهای ديگر خاورميانه) وجنبش مدنی قوی و ساختار شهری و غيرقبيلهای و زنان تحصيلکرده داريم. از تجربۀ انقلاب و سالهای جنگ و حکومت اسلامی نيز بسيار آموختهايم.
آنچه پيشنهاد ميشود به حکومتی است که مبتنی بر دموکراسی و رعايت حقوق بشر حاکميت خود را تثبيت کرده باشد.
آنچه در زير ميآيد، بستهای پيشنهادی در جهت تنظيم دکترين سياست خارجی ايران است. پيششرط آن تحقق دموکراسی پارلمانی ملتزم به حقوق بشر و صلح و امنيت جهانی است. اصول راهنمايی است که با کار تفصيلی ميتواند تکميل شود.
اصل اول:
تلاش مستمر برای رفع فوری و قاطع همۀ اختلافات مرزی تاريخی، زمينی و آبی با همسايگان و تثبيت مرزهای شناختهشده در مجامع بينالمللی.
اصل دوم:
پرهيز از سياست خارجی برتريجويانه نسبت به ديگران، بهخصوص همسايگان و پيشگيری سياست تعادل استراتژيک و تعاون فرهنگی و اقتصادی با ديگران.
اصل سوم:
تلاش در ايجاد منافع مشترک با همسايگان، با قراردادهای اقتصادی دو و چندجانبه و ايجاد بازارهای مشترک و کنسرسيومهای سرمايهگذاری و فعاليتهای فرهنگی مشترک.
اصل چهارم:
داشتن روابط يکسان و ايجاد تعادل دائم در رابطه با اسرائيل و اعراب و تلاش مستمر در صلح بين آنان.
اصل پنجم:
پرهيز از رقابت تسليحاتی با همسايگان.
اصل ششم:
عضويت در «ناتو» و در صورت عدم امکان، تنظيم قرارداد همکاری با«ناتو». مسؤليت پذيری در قبال صلح و امنيت جهانی و منطقهای.
اصل هفتم:
داشتن رابطۀ صميمانه و با احترام متقابل با آمريکا و توسعۀ آن در همۀ زمينه ها.
اصل هشتم:
داشتن رابطۀ اقتصادی متعادل با اروپا و آمريکا و قدرتهای اقتصادی منطقه.
اصل نُهم:
عضويت در WTO .
اصل دهم:
مسؤليت پذيری در قبال استفاده از انرژی و قبول اصل عدم استفادۀ سياسی از انرژی در رقابتهای منطقه ای و جهانی.
تبعيت از اصول فوق در تنظيم سياست خارجی برمبنای تأمين «منافع ملی»، ما را به يک امنيت با پايايی قابلِ توجه و قابلِ اتکاء نزديک ميکند. در سایۀ چنين امنيتی، ما بايد بکوشيم در صحنۀ بينالمللی، اعتماد کافی برای جلب تکنولوژی و سرمايه را به کشور خود فراهم آوريم. خوشبختانه ترکيه و دُبی در دو سمت ما، تجربيات گرانبهائی اندوختهاند که بهرهوری از اين تجربيات کار ما را آسان خواهد نمود.
تأمين هرچه بيشتر رفاه عمومی وظيفۀ يک دولت سوسيال دموکرات ليبرال است. البته توجه به اين واقعيت ضروری است که هزينۀ رفاه عمومی نبايد منجر به اُفت سرمايه گذاری و گريز سرمايه و جذاب نبودن کشور برای جذب سرمایۀ خارجی شود، وگرنه مسألۀ عدم اشتغال خود باعث خواهد شد که رفاه عمومی بهحد نازلتری سقوط نمايد.
در يک اقتصاد ليبرال و باز، استفاده از يارانه ها، معنايی جز سرپوش گذاشتن بر مشکلات اساسی سيستم اقتصادی ندارد. سطح دستمزد کارورزان بايد طوری باشد که تکافوی زندگانی آنان را بدون استفاده از يارانه ها بنمايد. سيستم رانتی منجر به فربه شدن دولت و به وجود آمدن گروه های نيمه آشکار و پنهان اقتصادی ميشود که در نهايت، رفاه عمومی و منافع ملی را به خطر مياندازد.
ايران در مرکز ترانزيت لوله های انرژی است و خود نيز ميتواند خط لولۀ انرژی را از کشور خود به ديگران بکشد. اين کار نه تنها باعث ازدياد درآمد دائم خواهد بود، بلکه در جهت ارتقاءِ امنيت پايا با همسايگان نيز عامل مهمی است.
آنچه گفته شد، تنها اصول کلی قواعدی بود که بايد برمبنای آنها و با کار تخصصی، برنامۀ جامعی تنظيم شود.
در مورد تغييرات مفهومی «اقتصاد ملی» اميدوارم بشود در فرصتی ديگر، يک مقالۀ تفصيلی ارائه داد.

هامبورگ
۲۶/۵/۲۰۰۸

[بازگشت به بخش نخست مقاله]
[بازگشت به بخش دوم مقاله]

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
ـ گل محمدی، احمد. جهانی شدن، فرهنگ، هويت. تهران، ۲۰۰۳.
ـ استيگليتز، جوزف. مترجم: گلريز، حسن. جهانی شدن و مسائل آن. تهران، ۲۰۰۳.
ـ هانتيگتون، ساموئل. مترجم: دکتر احمد شمسا. موج سوم دموکراسی. تهران، ۱۹۹۴.
ـ رودُلف، ماکاس. مترجم: رضا حريری. فرصتها و چالشها در نظام چندجانبۀ تجاری و جايگاه ايران. تهران، ۱۹۹۸.
ـ هابرماس، يورگن. مترجم: کمال پولادی. جهانی شدن و آيندۀ دموکراسی. تهران، ۲۰۰۱.

- Haas, Ernst, Beyond the Nation-State: Functionalism and International organization, Stanford 1994.
- Baldwin, David, Interdependence and power, A Conceptual analysis in: International organization, 2003.
- Bay les, John, Smith, Steve, The Globalization of world Politics: an introduction to International relations, Oxford university press, USA, 2001.
- David Held, Anthony McGrew, Governing Globalization, Power and Global governance, 2003, Black Wall publishing Ltd.USA.
- Turbowitz, Peter: Defining the national interest: Conflict and change in American foreign policy, 1998, The University of Chicago press, USA.
- Finemore, Martha: National interest in International society. 1996, Cornell University press, New York, USA.
- Bedermann, David: Globalization and International law, 2008, Palgrave MacMillan New York, USA

Copyright: gooya.com 2016