عوامل بازدارنده، يا آنچه که فرادستی گفتمان انقلابی - اسلامی را مانع است
الف: عوامل درونکشوری
چالش با جامعهی مدنی
در ايران پس از انقلاب مشروطيت بتدريج يک قشر روشنفکری قابل ملاحظه شکل گرفته است. اين قشر روشنفکری با وجود همه ضعفها و ناکاستیها بیگمان دارای نفوذی چشمگير در شکلگيری يک گفتمان مدرن و سکولار مبتنی بر ارزشهای دموکراتيک و در پيوندی فرهنگی با دستاوردهای مدرنيته غربی میباشند. گفتمان انقلابی-اسلامی از لحاظ ارزشی در تقابل کامل با اين گفتمان مدرن میباشد. به عللی که شرح آن فرصتی جداگانه میخواهد جامعه جوان ايران اشتياق حيرتآوری به کسب مدارج دانشگاهی دارد. جوانان با ورود به دانشگاه درست است که از يکسو کادر لازم علمی مورد نياز حکومت را در اختيار میگذارند ولی از سوی ديگر دائماً با جذب درصدی نهچندان اندک از آنان به گفتمان مدرن در تقابل با فضای گفتمانی انقلابی-اسلامی فعال شده و جامعه متنفّذ و موازی مدنی را زنده و متحرک نگاه میدارند. فضای مدنی بسيار فراگيرتر و بزرگتر از فضای مخالفين سياسی حکومت است. درست است که درصد اندکی از جامعهی مدنی حاضر به پرداخت هزينهی بسيار بالای شرکت در فعاليتهای سياسی مخالف حکومت است ولی با وجود اين واقعیّت سياست فقط غشاء نازکی از برخورد دو گفتمان انقلابی-اسلامی و گفتمان مدرن ميباشد.
چالش اين دو گفتمان آلترناتيو به چالش سياسی محدود نميشود.
سلوک زندگانی خصوصی، آداب معاشرت، فرهنگ، مطبوعات، فيلم، لباس، هنر، شعر، موسيقی و در يک کلام نوع زندگانی اين دو فرهنگ را در چالش دائمی در مقابل هم قرار داده است. شايد مبالغه نباشد که گفته شود بزرگترين مقدار سرمايه گذاری مادی و انسانی حکام جمهوری اسلامی در اين ۲۷ سال صرف اثرگذاری، پژمرده ساختن و کشتن اين گفتمان مدرن و جامعه مدنی حاصل از آن بوده ولی واقعيتها حاکی از آنست که توفيق يار آنان نگشته است و جامعه مدنی همچنان لنگانلنگان و افتان و خيزان به چالش پايانناپذير خود با جامعه انقلابی اسلامی ادامه ميدهد و در موارد بسياری نيز دستآوردهای قابل اتکايی داشته است. اين تقابل چون بسيار اساسی و واقعی است و نتيجه منطقی چالش اين نظام با جهان غرب است و در حقيقت انعکاس اين تقابل در سطح داخلی است بايد بيشتر شکافته شود. اين چالش هم در سطح نظری و هم در سطح عملی (در جامعه) جريانی دائم و هميشگی دارد.
ابتدا چالش های عمدهی نظری گفتمان انقلابی-اسلامی را با گفتمان مدرن باز ميشکافيم:.
- چالش خرد ستيزی و خرد بنيادی
گفتيم که يکی از منابع تغذيه گفتمان انقلابی-اسلامی بهرهگيری از نگرش عرفانی وحدت وجودی است که از اساس ضد خرد و تحقير کننده آن است. عرفان شيعی-ايرانی بر مبنای انکار خرد بنا شده است. خرد در اين نگرش يک ضد ارزش است. اتکای به خرد باعث کوری باطن است و مانع پيوند جان با جانان. فلاسفهی اسلامی به تأسی از افلاطون و نو افلاطونيا ن عقل را به عقل کلی و عقل جزيی تقسيم میکردند.
عقل کلّی همان اولين خلق خداوند است و مثل اعلی است يعنی برترين ايده در عالم ايدهها و عقل جزيی همان خرد مصطلح امروزی که وسيله تنظيم امورات زندگانی خاکی بشر است. در فقه اسلامی نيز عقل در کنار قرآن و حديث واجماع منبع چهارم استنباط احکام شرعی است. در کلام اسلامی نيز استفاده از خرد و منطق که آلت سنجش سخن بخردانه از غير آنست وسيلهيی برای برتری بر حريف معاند و رفع شبهات است. امّا عرفان شيعی ايرانی اين حد از خردباوری و يا خردابزاری را نيز بالکلّ منکر است. کار او ضديت سيستماتيک با قوهی عقل است زيرا عقل را حجاب باطن ميداند. عشق در اين نگرش جنون و بيخو دی است و راه گذار از پايند من خاکی و نردبان عروج به قله
جانا ن ا فلاکی . عقل تخته بند جان است که آنرا به خود متصل نگاه ميدارد و نمیگذارد تا بيخود شود و به معشوق ازلی به پيوندد. ادبيات ما از قرن پنجم به بعد ستايش از جنون را بعنوان ارزش متعالی و پست شمردن عقل را بحدّ افراط در جامعه ما همگانی کرده اند. هرچند اين پسزمينهی ادبی که فرهنگ محاوراتی ما را در تسخير خود دارد ضمير ناخودآگاه همه ما ايرانيان و از جمله روشنفکران و کوشندگان جامعه مدنی را نيز از آن خود کرده است ولی از آنجاييکه اساس مدرنيته باور به اصالت خرد است فرهنگ جامعه مدنی ما نيز در گفتمان روزمره و همگانی خود خرد بنيادی را ترويج می نمايد، هرچند اگر گفتمان روشنفکری ما را عميق باز شکافی اثر اين ضمير ناخودآگاه تعارضات اساسی آنرا با خرد بنيادی مدرن نشان می دهد ولی علیایّحال روشنفکر ما در ظاهر خرد ستيز نيست و آنرا تبليغ نمیکند بلکه می کوشد تا خود را از اسارت اين ضمير ناخودآگاه ملی خردستيز رهايی بخشد . ولی گفتمان انقلابی-اسلامی خردستيز است و خردستيزی را سيستماتيک تبليغ میکند. فرهنگ مريد و مرادی و عشق به شهادت و ذوب شدن در ولايت جايی برای خرد در زندگانی باقی نمیگذارد. البته اين نگرش در زندگانی روزمره خردابزار است و هم چنان به ضرورت اداره جامعه استفاده از علوم و تکنولوژی را تا آنجا که به اين نگرش کلی لطمهيی نزند تشويق میکند.
چالش مهم درونی اين نگرش در همين تضاد نهفته است که خرد در يک جامعه کلان مانند ايران به فرمان آنان در چهارچوب استفاده ابزاری از آن تقليل نمیيابد و بسياری از آنان که به مقتضای تحصيلات و يا کار ملزم به انديشيدن روزمره در چهارچوب علمی و منطقی میباشند خواه و ناخواه اصالت خرد را می پذيرند و دا منه آنرا در انديشهی خود به مفاهيم اجتماعی، فرهنگی و فلسفی نيز گسترش میدهند و خواه و ناخواه سلوک روزمرهی آنان ديگر در چهارچوب گفتمان ضد عقلی شيفتگان ولايت فقيه نمیماند و به جامعه مدنی می پيوندد.
دسترسی به ماهوارهها و اينترنت اگرچه برای حاکمان جمهوری اسلامی نيز امکان بازاريابی ايدئولوژيک جديدی فراهم کرده است ولی مردم ايران نيز به کمک آن پيوند خود را با فرهنگ غربی و خرد حاکم برآن حفظ می کنند.
چالش با ارزشهای جهان مدرن
چالش با فردگرايی در سطح فرهنگی ( تبليغ تودهگرايی و پوپوليسم) و در سطح حقوقی (مخالفت با حقوق فردی، حقوق بشر و آزاديهای اجتماعی) و در سطح سياسی (مخالفت با آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات، ...) و در سطح اقتصادی ( مخالفت با اقتصاد آزاد، تضعيف مالکيت فردی و تقويت دولت تصدیگر) در اصطکاک دائم با افزايش روزافزون خود آگاهی جامعه مدنی ايران برای نيل به فردگرايی و مبارزه برای کسب آزاديهای فردی و اجتماعی و سياسی و در يک کلام برقراری دمکراسی پارلمانی در ايران است. اين چالش مقدار زيادی از انرژی اين گروه را میکاهد و سرمايه گذاری منابع مالی و انسانی کلانی را در جهت عکس تقاضا مینمايد. اداره جامعه بزرگی مانند ايران به شکل تودهوار دستگاه تکنوکرات بزرگی را میخواهد که هر روز بر عرض و طول آن افزوده می شود و متقابلاً از کارايی آن در حل مسائل اجتماعی و مملکتی کاسته می شود. کاستن حجم تصدیگری برای اداره بهتر. کاستن تمرکز وحشتناک برای رفع تبعيضات و فساد باعث افزايش نهادهای مدنی و شکل گيری حقوق فردی می شود که در تعارض با اين نگرش تودهگراست.
مباحث نظری مدرن بوسيله ترجمهها، مطبوعات، اينترنت، رسانه ها، دانشجويان و روشنفکران در حجم عظيمی به جامعه منتقل می شود. گفتمان مدرن فرهنگ برتر معاصر جهان است و اين برتری باعث استقبال روزافزون روشنفکران، جوانان، دانشجويان، زنان، ... از آن می شود. گفتمان انقلاب اسلامی با وجود سرمايه گذاری عظيمی که در راه گسترش آن می شود در يک نگاه جامع از شانس اندکی در تقابل با ارزشهای مدرن برخوردار است. ولی علاوه بر اين درگيريهای نظری در سطح عملی نيز درگيری جريان حاکم با جامعه هر روز ابعاد وسيعتری بخود میگيرد. چهار گسل اجتماعی بزرگ در اثر تقابل نظری و عملی گفتمان انقلابی _اسلامی و گفتمان مدرن بوجود آمده است.
۱_ گسل طبقاتی
گفتمان انقلابی-اسلامی در ماهیّت خود با اقتصاد آزاد مشکل نظری ندارد ولی دو عامل تبعی باعث شده که اقتصاد آزاد در جامعه ما شکل نگيرد. اقتصاد دولتی در بهرهوری خود از نفت و منابع زيرزمينی به يک اقتصاد رانتی وحشتناک تبديل شده و گسل فاصله طبقاتی عميق را در عرض ۲۷ سال بسيار بيشتر از قبل نموده است.
اکنون يک قشر بشدت مرفه و برخوردار از رانت اقتصادی که اغلب يا مستقيم به حکومت وابستهاند و يا بنحوی غير مستقيم با آن در تماس هستند بوجود آمده و در مقابل بقيه مملکت در اکثريت خود به اقشار آسيب پذير اجتماعی پيوستهاند. فساد و بوروکراسی دولتی بيداد می کند و منابع مملکت را به هرز میبرد چنين حجمی از دولت تصدیگر در رقابت منطقهيی و جهانی شانسی ندارد و در سطح مملکت نيز قادر به حل مسائل داخلی نيست و گسل غنی و فقير روزبروز عميقتر میشود.
اين گسل امکان بروز انفجارات اجتماعی و شورشها و ناامنيها را هرروز بيشتر میکند. حال ببينيم اين دو عامل تبعی که باعث دلبستگی نظام حاکمه به دولت فربه و تصدیگراست چيست؟ عامل اول عدالتخواهی تودهگرای مذهبی است. مذاهب اصولاً با عدالت مشکل بنيادی ندارند و برعکس در سطح تودهگرايانه مبلغ و مدافع آن هستند. مذاهب در مفهوم سنتی هميشه با آزادی مسئلهدار بودهاند بنابراين اقتصاد آزاد در يک نظر ابتدايی مخالف با عدالت اجتماعی پنداشته شده و تصدیگری دولت در اصل ۴۴ قانون اساسی تضمين گرديده است.
آنچه که امروز بعنوان گسترش مالکيت تبليغ میشود و واگذاری ۸۰% سهام کارخانههای دولتی به اشخاص در دستور کار قرارگرفته است با خصوصی سازی تضادهای بنيادين دارد و مديريت را همچنان در دولت نگه خواهد داشت. حکومت میداند که ادامه راه گذشته ممکن نيست ولی ميل به تمرکز مانع از دست دادن مديريت است و اصولاً هنوز بخش خصوصی قدرتمند باعث ترس حکومت است.زيرا تمرکز ايجاد شده به نحو مؤثری بوسيله قدرتمند شدن بخش خصوصی زير ضربه خواهد رفت. بهرحال از بحث دور نشويم. عامل دوم نگاه امّتی به جامعه است، امّت توده ايست که بايد راهنمايی و کنترل شود و گوش به فرمان ولی باشد بديهی است که راهنمايی و کنترل جامعهيی به بزرگی ايران دولتی بزرگ، متصدی و فراگير می خواهد.
اين دولت فراگير با استفاده از اقتصاد رانتی جامعهيی بشدت غير متجانس ساخته است. اقليت مرفه خود مشکل بزرگی برای دولت کريمه و حکومت صالحان است زيرا اعلام علنی ورشکستگی اخلاقی آنان و باعث دروغپنداری همه ادعاهای عدالتخواهانه آنان است. اکثريت آسيبپذير و تهيدست جامعه نيز يک بمب ساعتی میباشند که دير يا زود با ترکش خود نظام را دچار آسيبهای جدی و اساسی خواهند نمود.
حاکمان با اين چالش دائم بعنوان بزرگترين دغدغه خود رودررو هستند. اصلاح اساسی نظام اقتصادی باعث تغييرات طبقاتی شده و جامعه تودهوار را به شکل سامانيابی طبقاتی ارتقاء خواهد داد.
از درون سامانيابی طبقاتی، جامعه بهنجار متولد شده و ديد امتگرايانه تضعيف خواهد شد و اين همانست که مخالف گفتمان حاکم است.
۲- گسل مرکز و حاشيه ( مسأله ملی)
advertisement@gooya.com |
|
اقتدار استبدادی و تماميتخواه تمرکزگراست. گفتمان انقلابی-اسلامی نيز خارج از اين قاعده عمومی نيست. کنترل و هدايت امّت که همان توده مردماند جز از طريق ايجاد يک تمرکز شديد ممکن نيست. البته سالها بطول انجاميده تا آنارشی و هرج مرج ابتدايی انقلابی با يک تمرکز روشمند و ديوانسالارانه جايگزين شود ولی با بدست گرفتن زمام امور از طريق نيروهای مسلح اقتدار و تمرکز روزافزونی بر دستگاه ديوانسالاری سلطه پيدا ميکند. نتيجه اين تمرکز محروميت بيش از پيش نقاط حاشيهيی نسبت به مرکز خواهد بود. گسلی که بين حاشيه ومرکز هم اکنون نيز باعث ايجاد تنشهای قومی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی زياديست در آينده همچنان رل بسيار بزرگی ايفاء خواهد نمود. همانطور که در بخش قبل گفتيم جهانی شدن باعث ايجاد بحران هويت دوگانه ملی- مذهبی در همهی جوامع است و گفتمان انقلابی-اسلامی نيز از اين بحران هويت مايه می گيرد و انرژی اخذ می کند و پايگاه اجتماعیاش گستردهتر میشود ولی در مقابل فقط صاحبان اين گفتمان نيستند که از اين بحران هويت بهره میگيرند. گسل مرکز و حاشيه در کشوری مانند ايران که از اقوام، مذاهب و زبانهای گوناگون تشکيل شده به گروههای رقيب نيز اجازه میدهد که با استفاده از همين بحران هويت يک حرکت گريز از مرکز را سامان دهند و درچنين محيطی تمرکز وحشتناک تبعيضگرا باعث میشود که گفتمانهای متقابل بر حول زبانها، مليتها و مذاهب گوناگون ديگر در چالش با حکومتگران و تقابل با آنان تشکيل شود و درجهت خنثی نمودن پروژه امت سازی و تمرکز لازم برای آن خواستار استقلال فرهنگی، آزادی مذهبی و حتی جدايی جغرافيايی شود. قاعدتا ً اگر بجای گفتمان امت ساز حاکم گفتمانی براساس منافع ملی حاکم بود بلافاصله رفع تبعيضات فرهنگی، قومی، اقتصادی، اجتماعی و سياسی را در دستورکار خود قرار میداد ولی گفتمان حاکم نگاهی همراه با ترس و سؤظن به هر چيز غير خود دارد و اين نگاه باعث ازدياد کنترل و تمرکز و بزرگ شدن بيشتر دستگاه فاسد حکومت ميشود که خود نقض غرض بوده و گسل مرکز و حاشيه را روز بروز عميقتر و چالشهای حاصل از آنرا خطرناکتر مینمايد.
۳- گسل زن سنتی و زن مدرن
چالش مهم ديگر گفتمان انقلابی-اسلامی که در عرض اين ۲۷ سال هر سال به حجم، وسعت و عمق آن افزوده میشود چالش بين زن ايده آل اين گفتمان با زنانی است که روز بروز بر تعدادشان افزوده میشود و ديگر امکان تطابق و همزيستی با فرهنگ ترويج شده از طرف گفتمان امتمدار حاکم را ندارند.
افزايش چشمگير زنان تحصيل کرده و هجوم آنان به بازار کار و تلاش همه جانبه آنان برای رفع تبعيضات جنسی، فرهنگی، حقوقی، اجتماعی و سياسی در حجم و اندازهيی است که امکان کنترل آن را حتی برای يک بروکراسی با حجم حاکميت فعلی غيرممکن ميسازد. امکان استقلال مالی که درنتيجه افزايش زنان خودگردان در جامعه نصيب درصدی از جامعه زنان شده است و سطح لياقت و تحصيلات و کارآيی آنان، به آنان اين اطمينان به نفس را میدهد که با چالشی مدام خواهان رفع تبعيضات موجود در همه زمينهها باشند. اين چالش بنيادين در تقابل با بينش گفتمان انقلابی- اسلامی حاکم است که علاوه بر تمرکز و کنترل به اقتدار عمودی مرد سالار متکی است. زنان حتی در حوزه های بسيار خاص اقتدارگرايان مانند نمايندگی مجلس خبرگان، اجتهاد، پيشنمازی، قضاوت و ... مدعی حقوق برابر هستند.
آنان ناگزير برای مقابله با زنان جسور و مبارز، زن پليس تربيت می کنند و زنان را در مقابل هم قرار میدهند ولی غافل از اين که صرف وجود زن پليس خود شروع چالشی بنيادين با ايده اقتدار مردسالار است و مسلماً در چالشی دائمی به همين جا متوقف نخواهد ماند. همانطور که هنرپيشه های زن سينمای دفاع مقدس فقط به ايفای نقش زنان انقلابی و زنان شهداء بسنده نکردند و از آنان هنرپيشه های مدرنی طلوع نمودند و به همان گونه که زنان محصل معارف دينی و اسلامی همگی کادر مورد تقاضای آنان را تأمين ننمودند و هر کدام جهتی را انتخاب کردهاند زن پليس نيز نهاد پليس را بتدريج ازآن خود میکند ولی هميشه در خدمت اهداف ايدئولوژيک حکومت نمیماند. اين چالش بقدری وسيع، عميق، آموزنده و حيرت اوراست که با وجود همه سرمايه گذاری مالی و معنوی حکام جمهوری اسلامی روز بروز کفه ترازو به نفع گفتمان متقابل سنگينتر میشود. با وجوديکه هنوز نسبت درصد زنان شاغل از قبل از انقلاب به مراتب پائينتر است ولی درصد زنانی که صلاحيت احراز سمتهای مهم اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی وسياسی را در رده های بالای مديريتی دارند بمراتب بيش از قبل ازانقلاب میباشد و اين خود نشان دهنده شکست تلاش حکام جمهوری اسلامی در تسلط مدل ايده آل مرد سالار و اقتدار عمودی حاصل از آن است.
۴- گسل چهارم اجتماعی- مسئله جوانان
جوانان بدلايل مختلف در تقابل با اين نظام می باشند. جامعه ايران بشدت جوان است. نرخ بالای توالد در سالهای ابتدای انقلاب و عدم کنترل موثرآن هرم سنی جامعه را بشدت تحت تاثير خود قرار داده است و بطوريکه ۶۰% جامعه را گروه سنی زير ۲۵ سال تشکيل می دهد. حکومت بايد سالانه هفتصد و پنجاه هزار شغل جديد ايجاد کند تا بتواند نرخ بيکاری را ثابت نگهدارد و فقط با ايجاد يکميليون شغل در سال میتواند از نرخ بيکاری بکاهد.
علاوه برناهمسرشتی بنيادين دنيای اقتدارگرايان و جوانان ناتوانی دستگاه اقتصادی حکومت در اين مهم يعنی ايجاد شغل جوانان را به آنان بدبين کرده است و خطر نوسانات رفتاری شديد در گروههای سنی جوان بسيار زياد شده است. هيچ تضمينی برای حاکميت وجود ندارد که جامعه جوان نااميد و بیآينده هميشه فقط به فرمان آنان به خيابان بيايد و در تظاهرات کنترل شده آنان شرکت کند. هر جرقه کوچکی به اين انبار باروت میتواند باعث انفجارهای غير قابل کنترل باشد.علاوه برآن گسترش فقر، فحشاء، فساد و اعتياد خود اعلام ورشکستگی اخلاقی اين گفتمان است که ناتوانيش را در اداره جامعه وبهبود چنين پديدههای دلخراشی اثبات میکند.
ادامه در قسمت بعدی که قسمت نهائی است