سه شنبه 27 تیر 1385

مروری بر روابط جمهوری اسلامی ايران و جهان غرب (بخش دوم)، حسن شريعتمداری

بحران اتمی ياسرپوش بحران ناهمسرشتی با جهان غرب
اين روزها بحران اتمی روابط ما را با جهان بنحو بی‌سابقه‌يی دچار تنش کرده‌است.
شايد فقط تسخير سفارت آمريکا در آستانۀ انقلاب از لحاظ ميزان تنش بين ايران و آمريکا قابل مقايسه با بحران روابط فعلی باشد.
دولت احمدی نژاد موفق شده‌است که در سطح داخلی افکار عمومی و اکثر ايرانيان را متقاعد کند که دستيابی به انرژی هسته‌يی حق ما ايرانيان و در جهت منافع ملی ما است.
در يک نگاه ساده نيز استدلالات حکومت ايران با روانشناسی ايرانيان هم‌سو و برای آنان متقاعد کننده است.
بعضی اوقات بنظر می‌آيد که تيم ماهر و متخصصی از استراتژيست‌ها، جامعه‌شناسان، روانشناسان و متخصصين رسانه‌های عمومی، گفتمان‌های مناسبی را با توجه به روانشناسی تاريخی، روحيه جمعی و نيازهای جامعه برای ايجاد پشتيبانی داخلی و تبديل مسأله انرژی هسته‌يی از يک نياز خصوصی برای پيش‌برد اهداف نظام، به يک مسأله ملی تلاش موفق و سازمان‌يافته در يی سامان داده و آنرا ماهرانه اداره می‌کنند.
مقاله حاضر که با توجه بر داده‌های قسمت قبلی مقاله يعنی "‌سياست واقع‌گرايانه و کاربرد آن در روابط بين‌الملل‌" نوشته شده است سعی می‌نمائيم که برآوردی دقيق از بحران اتمی و تأثير کوتاه‌مدت و دراز‌مدت آن بر منافع ملی و بررسی روشنگرانه يی در مورد گفتمان‌های عمده بکار‌رفته از سوی جمهوری اسلامی داشته باشيم.
روابط سياسی جمهوری اسلامی ايران و جهان غرب عمدتا در سياست
خارجی ايران منعکس می شود. اين سياست بازتاب اهداف ناشی از
جهان بينی بالمره ناهمسرشت با سياست واقع‌گرايانه حاکم بر روابط بين‌الملل‌ است . اين ناهمسرشتی راکه ممکن است نتايج
فاجعه باری داشته باشد باز می شکافيم.


دکترين سياست خارجی در دوره سلطنت شاه (‌بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲‌) و پس از انقلاب اسلامی

سياست رسمی دولت مصدق سياست موازنه منفی بود.
سقوط حکومت مصدق باعث تغيير اين سياست گرديد. حکومت ايران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مبنای سياست خارجی خود را روابط صميمانه با غرب و بخصوص آمريکا گذاشت .در جنگ سرد در بلوک سرمايه‌داری ايران قدرت منطقه‌يی مهم خاورميانه شد.
ايران بيش از ۹۰۰ کيلومتر مرز مشترک با "‌اتحاد جماهير شوروی‌" داشت و در صف مقدم بلوک سرمايه‌داری بود.
شاه فرد مورد تکيه و اعتماد آمريکا بود. موقعيت بسيار حساس ژئوپوليتيک ايران از دو جهت برای غرب بسيار مهم بود. اول اينکه ايران در صف مقدم تماس با "‌اتحاد جماهير شوروی‌" بود. دوم اينکه ايران کشوری نفت‌خيز بود و بر تنگه هرمز نيز که محل عبور بيش از ۴۰% انرژی جهان بود اشراف داشت.
موضوع بحث ما در مقاله فعلی بررسی اين مطلب که آيا سياست موازنه منفی مصدق و باقی ماندن در کمپ غيرمتعهدها که بعداً بوجود آمد در دوران جنگ سرد برای ايران امکان داشت و يا خير و نيز داوری در اين موضوع که آيا شاه متحد آمريکا و يا دست نشانده او بود نيست.
ولی با اين وجود از ذکر اين نکته ناگزيريم که انتخاب سياست وابستگی حکومت ايران به آمريکا چند نسل از سياستمداران آمريکايی را عادت داد که ايران را منطقه نفوذ سياسی و حوزۀ منافع حياتی خود بدانند.
پس از انفلاب ۱۳۵۷ در ايران و روی‌کار آمدن جمهوری اسلامی، گفتمان انقلابی بر يک رؤيای جمعی بين انقلابيون حاکم استوار بود و آن صدور انقلاب اسلامی و جهانی کردن حکومت اسلامی بود. اين گفتمان انقلابی - اسلامی حاکمان جديد باعث گسستی بنيادين در دکترين سياست خارجی ايران شد.
سياست خارجی ما در دوره‌يی که هنوز ده سالی با فروپاشی بلوک سوسياليستی فاصله داشت در صدد ايجاد آلترناتيو سومی در صحنه جهان آنروز بود و آن ايجاد يک اتحاديه از کشورهای مسلمان به رهبری ايران.
در فضای هيجانزده آن‌روزها موانع واقعی اين آرزو در مقابل پتانسيل عظيمی که انقلاب اسلامی در جهان اسلام بوجود آورده بود به‌هيچ انگاشته می‌شد.
انقلابيون مانع اصلی را در راه تحقق اين آرزو آمريکا و حکومتهای پوشالی و دست ‌نشانده شيوخ عرب می‌ديدند که پنداشته ميشد با وقوع انقلاب اسلامی لرزه بر ارکان‌شان افتاده و در معرض سقوط می‌باشند.
فعاليت آمريکا برای نزديکی با انقلابيونی که با بيشتر سران آنان در طول انقلاب از طرق مختلف گفتگو داشت بجايی نرسيد وادامه دخالتهای آمريکا در ايران درز مينه يی از بد‌بينی سنتی ما ايرا نيان نسبت به بيگانه گان ، روحیۀ آرمانگرايی اسلامی، خودبزرگ ‌بينی ايرانی وفرهنگ ضد غربی و چپگرای آن سالها همه دست به دست هم داد تا سؤظن به آمريکا و ترس از کودتايی همانند ۲۸ مرداد از طرف آمريکا تشديدشودوآنان را به اشغال سفارت آمريکا و ترک رابطه با آن کشور وا‌دارد.
شوروی با وجود‌يکه با تهاجم به افغانستان و اشغال يک کشور مسلمان قاعدتاً بايد به ترس ايران از تجاوز بعدی دامن بزند٬ ماهرانه توانست اعتماد سران انقلاب را جذب کند،بطوريکه با وجود شعار نه‌شرقی نه‌غربی ، سياست نگاه به شرق همواره يکی ديگر از مبانی سياست خارجی جمهوری اسلامی بوده‌است.
شوروی بقدری از سقوط شاه و آمدن يک نظام انقلابی آمريکا‌ستيز در ايران خوشحال بود که هرگز بخطر نفوذ انديشه اسلام‌گرايی در جمهوری‌های قفقاز ويا سقوط حکومت عراق در اثر صدور انقلاب اسلامی بهای کافی نمی‌داد بلکه بيشتر استراتژی خود را براساس نفوذ در حکومت انقلابيون مسلمان که در آن مهارت و تجربه کافی داشت و در مصر و الجزاير و عراق و سوريه ساليان متمادی درعمل بکار بسته بود، قرار داده بود.
جنگ عراق با ايران به اولين کوششی تبديل شد تا اين پتانسيل شورشی که در ايران آزاد شده بود مهار شود.
با قبول قطعنامه سازمان ملل ( ۱۹۸۸ م- ۱۳۶۷ش ) بوسيله آقای خمينی و مرگ رهبر انقلاب در( ۱۹۸۹م- ۱۳۶۸ش) ، بتدريج در دوره رياست جمهوری رفسنجانی و خاتمی سياست عملگرايانه‌تری به جای سياست صدور انقلاب نشست. تجديد رابطه با عربستان سعودی( ۱۹۹۰ م- ۱۳۶۹ش) و سپس شروع اروپا‌گرايی در سياست خارجی در دورۀ رفسنجانی مقداری جوّ صدور انقلاب و ضديت با غرب را تعديل کرد.
خاتمی با عنوان نمودن "‌گفتگوی تمدنها‌" در صحنۀ بين‌المللی و ذکر "‌عزت، کرامت و مصلحت‌" بعنوان اهداف سياست خارجی، تلاش کرد که صدور انقلاب را، که گفتمان آشکار سياست‌‌های تابه آنروز بود، لااقل از پهنه ديد عموم دور کرده و درابهامی ناشی از کلی گويی های فلسفی به شکل يک هدف پنهان و آرزوی استراتژيک تقليل دهد. به آسانی می‌توان نشان داد که هيچکدام از بازيگران اصلی جمهوری اسلامی از جمله رفسنجانی و خاتمی نيز هرگز از اين هدف استراتژيک در سياست خارجی ايران دل نکندند و همواره بوسائل گوناگون آنرا تعقيب نمودند.
جنگ عراق با ايران انقلابيگری توده‌يی را به شکل منظم‌تر تشکيل سپاه و بسيج و پيدايش يک نيروی مسلّح کار آمد وبزرگ بر مبنای حماسه‌های نخستين و اسطوره سازی از آيت‌الله خمينی و فداکاريهای خلال جنگ تبديل کرد.

و لی درعمل از سالهای پس از مرگ آيت‌الله خمينی است که اين نيروی صاحب ادّعا که خود را ناجی ايران، مالک انقلاب و ادامه دهنده راستين آرمان آيت‌الله خمينی يعنی صدور انقلاب می‌داند با قدم‌های آهسته و محکم در حال تسخير سنگر مواضع حکومت در جمهوری اسلامی است.
پيروزی احمدی نژاد در انتخابات دورۀ نهم رياست جمهوری فرادستی نيروی نظامی امنيتی را رسميت بخشيد و صدور انقلاب و تأسيس حکومت جهانی اسلامی بار ديگر محور اصلی سياست ايران شد.
در اينجا بايد متذکر شد که پروژه انرژی هسته‌يی ايران که پس از انقلاب تعطيل شده بود در دورۀ رياست جمهوری رفسنجانی دوباره مخفيانه فعال شد و بشدت توسعه يافت.
در دورۀ دوم رياست جمهوری خاتمی پس از اينکه او فرصتهای منحصر بفرد گفتگوی ديپلماتيک با آمريکا برای تجديد رابطه سياسی را از دست داد، آمريکا با افشای سايتهای نطنز و لويزان ايران را تحت فشار قرار داد و مذاکرات طولانی سازمان انرژی اتمی و متعاقباً سه کشور اروپايی با ايران آغاز يافته و سه سال بی‌نتيجه ادامه يافت .
يعنی به‌عبارت ديگر هيچکدام از اين حکومتهای بظاهر معتدل از گفتمان اوليه انقلاب که جهانی شدن انقلاب اسلامی و نهايتاً تأسيس حکومت جهانی اسلام بوده نتوانستند و يا نخواستند فاصله بگيرند و اين سياست بلا‌وقفه وهمواره محور آشکار و پنهان ديپلماسی و دستگاه نظامی جمهوری اسلامی بوده است.

پارادايم انقلابی- اسلامی گفتمان سياسی حاکمان جمهوری اسلامی

اين گفتمان پس از۲۷ سال از انقلاب اينک به يک ايدئولوژی بسته و جهان بينی حاصل از آن تکامل يافته است و نقاط اشتراک و افتراق بسياری با گفتمان‌های مشابه ديگر گروههای اصول‌گرای اسلامی دارد که بطور خلاصه سعی می‌کنيم آنرا بازگو نمائيم:
۱. اين ايدئولوژی به سه اسطوره متکی است: آيت‌الله خمينی- امام حسين و امام زمان (افزودن امام به آيت‌الله خمينی کوششی برای برکشيدن او به اسطوره يی قدسی است )
۲. اين ايدئولوژی به يک حماسه متکی است و آن فداکاری‌های شهدای جنگ ايران و عراق می‌باشد. تجديد دائم اين خاطره‌ها و زنده نگهداشتن آنها بوسيله نهادهای عاشورا در سطح مردمی وبدست روضه‌خوانها و وعاظ ومداحان و بوسيله سينمای "‌دفاع مقدس‌" با بودجه هنگفت در تمام سالهای پس از جنگ وظيفه‌اش نگهداشتن ياران انقلاب در اين فضای حماسی بود.
۳. اين ديد اسطوره‌يی – حماسی با يک چاشنی قوی عرفانی که ريشه در خود‌خدا‌بينی «‌ وحدت وجود‌» عرفان ايران و گرايشی که آيت‌الله خمينی به آن داشت و در وصيت‌نامه‌ها و مکاتبات وا دبيات شهدای جنگ هم بسيار منعکس است، تکميل می‌شود.
۴. ذکرخوارق عادات و معجزات در طول جريان جنگ به حماسه‌ها رنگی فوق بشری و آسمانی می‌بخشد.
۵. اين جهان‌بينی دنيا را به دنيای کفر و دنيای اسلام تقسيم کرده‌است. اين دو دنيا در حال جنگ دائمند. تمامی کفر با تمامی اسلام
۶. اين جهان‌بينی به جبر تاريخی معتقد است و نهايت اين جنگ دائم را پيروزی اسلام و حکومت صالحان می‌داند.
۷. هر چند اين موضوع سنت ديرينه در شيعيان داشته و شيعيان معتقد بوده و هستند که کفر و ظلم که مترادفند چنان زمين را در اشغال خود خواهند داشت که پس از اينکه جهان مملّو از کفر و ظلم شد امام دوازدهم ظهور خواهد کرد و حکومتی جهانی بر اساس اسلام و عدل و داد بر پا خواهد کرد ولی اين گروه با پيروی از ولايت فقيه ضمن قبول اين جبر تاريخی که شيعه انجامش رابه تاريخ سپرده بود آنرا به وظيفه روز تبديل کرده و فقيه حاکم مبسوط‌اليد(ولی‌فقيه) را امام زمان عصر می‌داند که در تحت اطاعت او همان وظيفه برپائی حکومت جهانی اسلام را بايد امروز از قوه به فعل درآورد.
۸. چون پس از آيت‌الله خمينی، آقای خامنه‌يی نتوانسته کاريزمای کافی برای ايفای اين نقش ايجاد کند بنابراين در سالهای اخير در بين بخش نظامی نيروهای انقلابی اين تمايل پيدا شد که در غياب يک ولی‌فقيه لايق و بلامنازع بايد در رکاب امام زمان که هميشه زنده ولی غايب است جنگيد و بايد اشخاصی را پيدا کرد که با امام زمان در ارتباط دائم هستند و دستورات را از آنان گرفت و يا پيامها را از طريق آنان با امام زمان رد و بدل کرد.


آثار عملی ايدئولوژی اسلامی – انقلابی

۱. از لحاظ عملی نيز نيروی مردمی – انقلابی – اسلامی پس از گذشت ۲۷ سال در نهادهای منظمی مانند سپاه و بسيج تشکيلات يافته است و اين تشکيلات بوسيله نهادهای عاشورا (‌تکيه‌ها-مساجد-روضه‌خوانها و مداحان‌) پايه‌های مردمی خود را حفظ می‌کند.
۲. اين نهادها (سپاه و بسيج) با روحانيت در يک تعادل ناپايدار بسر می‌برند. باين معنی که از يکسو نمی‌خواهند و نمی‌توانند با نهاد تاريخی روحانيت شيعه رابطه‌يی خصمانه داشته باشند.
پيوندهای فرهنگی، عقيدتی – تشکيلاتی، مالی و قانونی آنها را به هم وصل کرده است و از ديگر رو تجربه ۲۷ ساله فرا‌دستی روحانيون شيعه آنها را متقاعد کرده که روحانیّت صلاحيت رهبری چنين جبهه نبرد دائمی را با کفر ندارد و بايد از آن استفاده ابزاری کرد. دامنۀ نفوذ‌ش را محدود نمود و نقش رهبری را از آن گرفت.
۳. برای اين منظور نقش مداحان که روحانی نيستند نسبت به روضه‌خوانها برجسته‌تر می‌شود و به کمک آنان احتياج گسترش پایۀ اجتماعی اين گروه را در بين مردم رفع می‌کند. اين گروه هم کمترين وابسته گی رابا روحانيت دارند و هم بيشتر درميان مردمند.
۴. اين گروه اصول گرا به بازار کمتر وابسته است وبيشتر در صنايع مدرن دولتی و شبه‌دولتی پايه دارد و باين لحاظ نيز از سنت محافظه‌کار بازار که متحد روحانيت بود فاصله می‌گيرد.
۵. بتدريج غير روحانيون مدعی تماس با امام زمان جايگزين روحانيونی می‌شوند که اين نقش را داشته‌اند.
۶. برای ايجاد انسجام بين گروههای مختلف اين تفکر و خنثی کردن رقبا، آمريکا بعنوان دشمن حاضر در صحنه و فعّال که نماد شيطان بزرگ و مظهر کلّ کفر است و مبارزه با او عينی، جاری و واقعی است همچنان در اين ۲۷ سال جايگاه خود را حفظ کرده و پتانسيل انقلابی لازم را برای سپاه و بسيج فراهم می‌کند کشتار مسلمانان در عراق و افغانستان و در رأس همه مسأله اسرائيل و فلسطين و سياست حمايت آمريکا از اسرائيل ادلۀ کافی را برای اين نبرد دائمی بين کفر و اسلام فراهم می‌کند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۷. بحران اتمی علاوه بر اينکه در صحنۀ بين‌المللی صحنۀ عملی درگيری آمريکا با ايران است، دستيابی ايران به فن‌آوری هسته‌يی غرور و اطمينان به نفس لازم را به نيروهای انقلابی می‌دهد و آنان را يکپارچه و متشکل می‌کند و هم‌چنين محيط کشور را با اختلاف دائم با آمريکا به وضعيت فوق‌العاده می‌کشاند و نظامی می‌کند و در سایۀ اين‌چنين وضعی نيروهای سپاه – بسيج و سازمانهای امنيتی وابسته می‌توانند همۀ مناصب قدرت را از روحانيون و ديگر گروههای رقيب بازستانيده و از آن خود کنند.
۸. در بين توده محروم مسلمان با وجود اينکه اساساً اين گفتمان يک گفتمان شيعی و ايدئولوژی برگرفته از آن نيز بشدت شيعی است و اکثريت تودۀ محروم مسلمان جهان سنی مذهبند ولی رو‌در‌رويی آشکار با آمريکا – مخالفت دائم با اسرائيل و يهودی‌ستيزی علنی و آشکار همراه با قدرت نمايی اتمی ايران می‌تواند پايگاه وسيعی برای نظام جمهوری اسلامی فراهم کند و به مسلمانان نشان دهد که حکام آنان بی‌لياقت – عافيت‌طلب، فاسد و وابسته به آمريکا هستند و از منافع واقعی آنان که همانا مبارزه با آمريکا و اسرائيل و اتحاد اسلامی است دفاع نمی‌کنند. مبارزه‌يی که جمهوری اسلامی ايران ۲۷ سال است نشان داده که عملی و ممکن است و از حرف به عمل آورده‌است.
۹. در داخل کشور پايگاه انقلابی – اسلامی روز بروز محدودتر شده است زيرا از يک سو مردم داخل کشور بر خلاف توده مسلمان خارج از کشور در عمل خلاف‌ها، سودجوئيها، رفتار غير انسانی و خشن اين گروه انقلابی- اسلامی پيرو ولايت فقيه را ديده‌اند و از سويی ديگر بهای اين درگيری دائم را پرداخته‌اند بنابراين با استدلال انقلابی اسلامی و مبارزه با شيطان بزرگ برای اتحاد اسلام جذب نمی‌شوند.
۱۰. اينجاست که استراتژيست‌ها و تئوريسين‌های مبتکر و با هوش سپاه دست بکار شده و از حق ايران برای دستيابی به انرژی صلح‌آميز اتمی دفاع از منافع ملی و مقايسه با ملی شدن نفت و مصدق بهره می‌گيرند و از شکاف در پايگاه داخلی با گفتمان دوگانه اسلامی – ملّی جلوگيری می‌کنند.
۱۱. باين وسيله در منطق اين طيف تنش با آمريکا هرچه گسترش يابد پايگاه نظام می‌تواند در بين توده محروم مسلمان و در بين مردم ايران همزمان گسترش بيشتری يابد و فشار اين توده‌های مسلمان حکومتهای آنها را وادار کند که در اين دعوای بين‌المللی يا نقش خنثی و يا طرفدار ايران را داشته باشند
۱۲. با توجه به اين منطق "‌جنگ نعمت است‌" و يک درگيری محدود با آمريکا و يا يک حمله موشکی اسرائيل به ايران می‌تواند نعمتی باشد که نظام حاکم بر ايران را در رقابت با ساير گروههای اسلامی ا لگوی بلامنازع و بی رقيب توده‌های مسلمان در سراسر جهان و دارای پايگاه داخلی گسترده در بين مردم کند.
۱۳. اين گرايش تحليلش اينست که آمريکا امکان حمله گسترده و اشغال ايران را ندارد. تجربه عراق و افغانستان باعث شده که آمريکا از تکرار چنين آزمونی آنهم در مملکت گسترده‌يی مانند ايران که وسعت خاکش دوبرابر و وسعت جمعيتش بيش از سه برابر عراق است خودداری کند.
۱۴. تا هنگام بروز چنين درگيری احتمالی محدودی، استراتژی ايران در منطقه بهم زدن تعادل نيرو بضرر آمريکا در فلسطين، افغانستان و عراق است،البته در حدودی که امکانات ايران اجازه دهد و از سوی ديگر در افغانستان و عراق بحدی نرسد که جنگ داخلی و يا سقوط حکومت مستقر منجر به جنگ اقوام و ناامنی گسترده شود.(‌که آثارش طبعاً به ايران منتقل خواهد شد‌) اين استراتژی از سويی در صحنه بين‌المللی نقش نظامت جهانی آمريکا و اقتدار آنرا با ترديدی جدی مواجه می‌کند و در صحنه داخلی آمريکا نيز حکومت آمريکا را برای عقب کشيدن نيروهايش از منطقه و حمايت بی چون و چرا از اسرائيل تحت فشار قرار می‌دهد.
۱۵. در جهان اسلام، رهبران سنی مذهب که شاهد مصادرۀ پايگاه اجتماعی‌شان بوسيله شيعيان انقلابی حاکم بر ايران هستند، ناگزير در تلاش و رقابت برای بدست آوردن مجدد اين پايگاه مجبور می‌شوند مواضع خود را بر عليه اسرائيل و آمريکا حادتر کنند و از لحاظ مذهبی به اصول‌گرايی سنتی خود که در شکل سلفی – وهابی عربستان سعودی و يا اخوان‌المسلمين مصری وجود تاريخی و اجتماعی دارد بيافزايند و بعضی از آنها با حمايت غيرمستقيم از عمليات انتحاری و گروگانگيری و اعزام داوطلبانه به افغانستان و عراق سعی در شکل دادن گروههای افراطی سنی مذهبی کنند که با مرزکشی قاطع نسبت به ايران و تشيع و کافر خواندن آنان مانع از از‌دست رفتن اين پايگاه اجتماعی شود.
۱۶. تحليل داير حکومت ايران اين است که هرچند دول سعودی و شيخ‌نشينهای عرب و حکومت پاکستان و ساير حکومتهای مسلمان از بيم گرايش توده‌يی به حکومت ايران تا اندازه‌يی از رشد سلفی‌گری و حرکت اخوان‌المسلمين و ... بعنوان استقلال از شيعی‌گرايی بدشان نمی‌آيد و به آنان مخفيانه ياری نيز می‌رسانند تا علاوه بر نکته فوق از آسيب آنان نيز در امان باشند ولی در نهايت چون اين حرکتها مخفيانه زيرزمينی و تحت کنترل و فشار روزافزون بين‌المللی هستند شانسی برای رقابت با ايران ندارند و ايران چون در مقابله با اسرائيل، غرب و آمريکا و تشکيل حکومتی جهانی برای اسلام، حرکتی حکومتی، آشکار و صريح و متکی به ديپلماسی و قوای نظامی است توان نمايش اقتدار و جذب نيروی غير قابل ملاحظه‌يی در توده مسلمانان خواهد داشت که امثال شيخ عمر و بن‌لادن در نهايت به نفع آنان و اهداف درازمدت‌شان صحنه را واگذار خواهند نمود.
حال سوال اساسی اين است که نيروی ديناميسم بی فروکش اين نهادوديگرسامانه های همسرشت که هنوزپس ار گذارربع قرن
اکنون نيز همچنان يکه تاز و مهارناپزيرنداز کدامين انباره ها تامين می شود. درقسمت بعدی مقاله می کو شيم به اين سوال پاسخ دهيم .

در همين زمينه:

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'مروری بر روابط جمهوری اسلامی ايران و جهان غرب (بخش دوم)، حسن شريعتمداری' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016