یکشنبه 13 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نفوذ در جنبش سياسي کردهاي عراق، نگاهي به کتاب خاطرات جلال طالباني، مريم مهدوي اصل، روزنامه اعتماد

جلال طالباني رئيس جمهور دموکرات عراق که پس از حمله نظامي امريکا به عراق در سال 2003 توانست با راي اکثريت مردم در سال 2005 بر مسند رياست جمهوري عراق تکيه بزند، نه تنها از اصالت ايراني برخوردار است بلکه طي مبارزات طولاني مدت خود عليه حکومت مرکزي عراق سال هاي مديدي پيرو تفکر کمونيستي مائو در چين بوده است. ضمن اينکه اين مقام عالي رتبه عراقي از حمايت عميق و تاريخي کمونيست هاي اتحاد جماهير شوروي و همچنين ايران براي رسيدن به جايگاه سياسي خود در عرصه سياست کردستان عراق بي بهره نبوده است. شايد اگر حادثه تروريستي 11 سپتامبر در ايالات متحده امريکا به وقوع نمي پيوست و حمله نظامي اين کشور به عراق در سال 2003 انجام نمي شد هيچ گاه فرصت گذر از تفکر و حمايت کمونيستي و بعدها سوسيال دموکرات براي رسيدن به رياست جمهوري عراق براي طالباني و حکومت اقليم کردستان عراق به رهبري بارزاني فراهم نمي شد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


عرفان قانعي فرد محقق تاريخ معاصر در کتاب خود تحت عنوان پس از 60 سال، سير زندگي و خاطرات جلال طالباني را دنبال کرده است و ضمن ثبت وقايع تاريخي که منجر به ظهور قدرت جديدي در عراق پس از صدام شد، اين تصوير را براي خواننده ترسيم کرده است که تمامي قيام هاي قومي کردها که در ايران و عراق و بعدها سوريه و ترکيه طي چند دهه گذشته به وقوع پيوسته هر کدام به نوعي از نفوذ و حمايت آلمان، بريتانيا، شوروي و امريکا و اسرائيل و شاه برخوردار بوده و به ندرت - و شايد هيچ گاه - ريشه يي مردمي و مستقل نداشته است. وي در کتاب خود با اشاره به اينکه مهم ترين حوادث در کردستان عراق در سال هاي 1939-1933 اتفاق افتاده است موشکافانه تشريح مي کند چگونه موج نازيسم آلماني در کردستان عراق و همچنين تحريک عشاير کرد توسط انگليسي ها توانسته است منجر به به وقوع پيوستن اين حوادث تاريخي شود. ضمن اينکه با به وقوع پيوستن اين قيام ها توسط نيروهاي بيگانه در کردستان عراق و ترکيه و ايران در دوران جنگ جهاني، تاريخ سياست خارجي ايران از تحولات پس از آن نيز بي تاثير نمانده است. چنانچه مولف به هشت قيام مختلف و پراکنده در کردستان عراق و ترکيه و ايران اشاره دارد که مشهورترين آنها براي ايرانيان قيام اسماعيل سمکو (سميتقو) در سال هاي 1930-1920 است. سمکو در سال 1922 خود را پادشاه کردستان ايران ناميد. او هرچند روابط خاصي با شيخ محمد خياباني از رهبران آذربايجان داشت و بسيار هم به پيمان «سور» خوش بين بود اما عاقبت در سال 1930 پاي ميز مذاکره با حکومت مرکزي ايران ترور شد و در تاريخ معاصر ايران همچنان از وي به عنوان ياغي نام برده مي شود اما مسعود بهنود به اين نکته اشاره دارد که اگر سمکو زماني که رضاخان در زنجان با شکست مواجه شد و به او پناه برد، ترور مي شد هرگز سلسله پهلوي در ايران روي کار نمي آمد.

همچنين در بين سال هاي 1940 تا 1947 نفوذ نازيسم آلمان در کردستان عراق نيز تا جايي بود که وقتي نام هيتلر از راديو - که تازه به آن سرزمين راه يافته بود - پخش مي شد، مردم با تعصب و حمايت براي هيتلر دعاي خير مي کردند. ناآگاهي مردم از سياست هاي هيتلر از يک سو و تعلق خاطر رشيد عالي گيلاني صدراعظم وقت عراق به آلمان ها در مه 1933از سوي ديگر کار را به جايي رسانيد که انگليسي ها براي مقابله با تبليغات ضدنازي مبادرت به تاسيس راديوي کردي حيفا در فلسطين کردند. اما پس از فرار رشيد عالي به ايران نه تنها انگليسي ها عرصه را به رضاخان تنگ کردند بلکه شرايط را براي نفوذ خود در عراق به جاي آلمان ها مهيا ديدند و همزمان توانستند با روي کار آوردن محمدرضا پهلوي به جاي پدرش، عملاً هر دو کشور را تحت سلطه خود درآورند و اين امر در حالي رخ داد که همزمان با آن آلمان ها مي خواستند از طريق کودتاي رمزي نافع در کردستان عراق، نفت اين منطقه را در اختيار خود بگيرند اما مداخله انگليسي ها مانع تحقق اين امر شد. اتفاقات و رخدادهاي پي در پي در کردستان عراق در حالي روي مي داد که رضاخان پس از ماجراي کشف حجاب اجباري در کردستان و تبعيد روساي عشاير و مصادره املاک آنان نوعي حس نارضايتي را در آن منطقه در بين مردم ايجاد کرده بود که سرانجام با تبعيد وي به آفريقا در سال 1320 مطالبات کردها در دوران محمدرضا پهلوي افزايش يافت و نظام عشيره يي و خان و رعيتي مجدداً در کردستان ايران شکل گرفت و مردم را در فقر و عقب ماندگي باقي گذاشت. سردار معظم کردستاني (آصف اعظم) در آن ايام فرمانداري کردستان را بر عهده داشت و عقلانيت سياسي اش مانع از درگير شدن سنندج در بحران آن زمان شد. در واقع وي کسي بود که بنا به راي يحيي صادق وزيري، روزگاري رضا ماکسيم (بعدها رضا خان) دوران سربازي اش را به عنوان نگهبان در ورودي منزل او گذراند. رقابت کشورهاي بيگانه در مناطق کردنشين ايران و عراق تنها به آلمان و انگلستان خاتمه نيافت و ترکيه و روسيه هم پس از جنگ جهاني دوم بازيگران جديد عرصه سياست شدند و روس ها حتي با جذب قاضي محمد از چهره هاي روحاني و بارز کرد به رقابت با ساير رقباي خود در اين منطقه پرداختند و ترک ها هم از ياغي گري محمد رشيدخان بانه سود جستند. روس ها و ترک ها در حالي به اين بازي با کارت کردها پرداختند که به قول پروفسور نادر انتصار، استفاده ابزاري از کردها در ايران همواره اسباب بازي سياست نيروهاي خارجي بوده و حکومت مرکزي هم کردها را به تجزيه طلبي متهم کرده است.

در فصل دوم اين کتاب در حالي به سلطه انگلستان بر دو منطقه کردنشين عراق و ايران و بيرون راندن آلمان اشاره مي شود که از مهاباد به عنوان يک سرزمين بلاتکليف بين روس ها و انگليسي ها نام برده مي شود که انگليسي ها بيشتر به سقز و سنندج و کرمانشاه چشم طمع داشتند اما با ورود روس ها به اين شهر، کنترل مهاباد در اختيار قاضي محمد گذاشته مي شود و آنجا جمهوري مهاباد ناميده مي شود که عملاً در داخل سيستم حکومت پادشاهي امري خلاف واقعيت و غيرممکن مي نمود. در همين ايام نيز انگليسي ها بنا به سياست خود بارزاني را که از چهره هاي عصيانگر کردستان عراق بود به داخل جمهوري مهاباد مي کشانند تا سياست روس ها را در کنترل خود داشته باشند. از همين روي در 10 آگوست 1945 عصيان بارزاني عليه حکومت وقت عراق شروع شد اما صدها کرد عراقي به همراه وي به مهاباد سرازير شدند تا به اين حرکت کردي تحت الحمايه روس ها بپيوندند و در 13 آگوست حکومت عراق اعلام کرد بارزاني ها به ايران گريختند. سرانجام در 22 ژانويه 1946 قاضي محمد يونيفورم روس ها را به تن کرد و استقلال کردستان را در رقابت با پيشه وري اعلام کرد و خود را رئيس جمهور کردستان ناميد اما حکم رياست جمهوري اين روحاني ساده دل تنها تا 50 کيلومتري مهاباد اعتبار داشت زيرا حومه مهاباد و ديگر شهرهاي کردستان تمايلي به درگير شدن با سرنوشت مبهم و نامعلومي مانند اين جمهوري خودخوانده نداشتند. همزماني تشکيل دولت هاي فرقه آذربايجان در تبريز و دموکرات کردستان در مهاباد در اواخر پاييز 1945 باعث شد قوام نخست وزير سياس ايران در سفري به مسکو موقعيت اين دو جمهوري را متزلزل کند. بارزاني به پادگان روس ها در تبريز رفت و برخي از مورخان معتقدند وي در اين ايام به قاضي محمد خيانت کرد گرچه قبلاً از او به دستور روس ها درجه ژنرالي افتخاري را دريافت کرده بود.

سپس به خاطر رقابت با قاضي محمد به فکر تشکيل يک حزب مشابه در کردستان عراق افتاد و از طرف روس ها نماينده يي به عراق اعزام داشت که پارتي دموکرات کردستان عراق نام گرفت. اما در 20 مه 1946 با خروج آخرين سربازان ارتش سرخ روس از ايران - شايد به خاطر تهديد ترومن رياست جمهور وقت امريکا - مهاباد و تبريز به سرنوشت خود رها شد و ارتش ايران با 13 هزار سرباز به سوي اين مناطق حرکت کرد تا شاه جوان از تجزيه کشور جلوگيري کرده باشد. رزم آرا فرمانده کل ارتش ايران از بارزاني دعوت کرد به ستاد ارتش در تهران بيايد تا با او معامله يي کند؛ يا از ايران خارج شود يا در همدان سکني گزيند. هرچند بعدها بارزاني مدعي شد با شاه و سفير امريکا ديدار داشته است اما از ديد مورخان اين نکته واقعيت ندارد و تنها قاضي محمد چهار بار با شاه ديدار کرده بود. قاضي محمد برخلاف سفارش قوام با دستور انگليسي ها و توسط رزم آرا در 31 مارس 1947 به دار آويخته شد و بسياري از مورخان بر اين باورند که سفر بارزاني به تهران باعث دستگيري قاضي محمد شد. بارزاني بعدها قاضي محمد را در مصاحبه هايش - مانند آدامسون- فردي ترسو و جبون ناميد در حالي که امروزه افسانه هايي درباره رابطه حسنه ميان آن دو به رشته تحرير درآورده اند که برخلاف واقعيت است. قاضي محمد صرفاً خواستار آن بود که يک حکومت خودگردان محلي تحت نظر حکومت مرکزي ايران تاسيس شود هر چند بعدها برخي از سياسيون کرد معارض حکومت مرکزي با استفاده ابزاري و جعل تاريخي وي را خواهان استقلال و تشکيل کردستان مستقل توصيف کردند.

جلال طالباني رئيس جمهوري دموکرات با پيشينه يي کمونيستي

جلال طالباني رياست جمهوري کنوني عراق در اول ژوئيه 1933 در روستاي کلکان در نزديکي کويه يکي از شهرهاي فرهنگي و تاريخي کردنشين عراق ديده به جهان گشود. جد پدري وي - شيخ احمد طالباني - فرزند محمود زنگنه در بوکان از شهرهاي کردستان ايران مي زيست و جزء مالکان بزرگ آن شهر محسوب مي شد که در عصر فرمانروايي شاه عباس صفوي به کردستان عراق و منطقه قره داغ مهاجرت مي کند و کل خانواده طالباني در عراق از نوادگان وي محسوب مي شوند و... جلال طالباني پس از ورود به دانشکده حقوق بغداد، خود را مريد و صوفي خالص مصطفي بارزاني مي ناميد. در سال 1955 به منظور ديداري تلاش مي کند با پاسپورت جعلي به سوريه برود تا در کنگره دانشجويان در مسکو شرکت کند. سوداي ديدار با بارزاني زماني در ذهن طالباني وجود داشت که خروشچف دبيرکل حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروي بود و استالين حاکم مطلق آن محسوب مي شد.

وي در اين سفر موفق به ديدار بارزاني نشد زيرا وي تحت نظر ژنرال هاي امنيتي کا گ ب در مسکو قرار داشت و از قداست اغراق آميز و غيرواقعي در ميان توده هاي مردم عامي کرد عراق برخوردار شده بود. سپس طالباني در سال 1957 - که ديگر عضو حزب پارتي دموکرات کردستان شده بود - به پکن مي رود تا در فستيوال جوانان شرکت کند و از اين طريق در مسکو با کمک کميته مرکزي کمونيست شوروي به ديدار بارزاني توفيق مي يابد و به محض ديدن وي از هوش مي رود. بارزاني در آن ديدار رهبري در تبعيد را دوست داشت و مام جلال (عمو) را در يافتن راهي براي پيوستن به امريکا تشويق مي کرد اما طالباني تصور مي کرد او شايد به اين وسيله مي خواهد درجه خلوص اش به کمونيست ها را محک بزند. طالباني قبل از رفتن از طرف سوريه به کمک در تاسيس حزب دموکرات کرد سوري تشويق شده بود عليه ترک ها اقدام کنند و پس از بازگشت مدتي در سوريه پناهنده سياسي شد اما به طور مخفيانه به کردستان عراق بازگشت و تا جولاي 1958 به طور پنهاني به فعاليت روزنامه نگاري ادامه مي دهد گرچه بعدها در سال 1963 به عنوان روزنامه نگار عراقي به ايران آمد تا سفر ژنرال دوگل به ايران را گزارش کند.

در 14 جولاي 1958 کودتاي قاسم و عارف به همراه گروه افسران آزاد در عراق انجام مي شود و به يکباره سلسله شاهنشاهي هاشمي عراق در دريايي از خشم و خون مي غلتند. گرچه حسنين هيکل در گفت وگو با مولف کتاب خاطرات طالباني اظهار مي دارد قبل از کودتا آنها با نماينده عبدالناصر در اين زمينه ديدار کرده بودند در ايران هم تيمور بختيار نيز اطلاع داشت. با بروز کودتا امريکا و انگلستان منافع نفتي خود را در اين کشور در خطر ديدند و امريکا از سويي سعي در حذف قاسم داشت و از ديگر سو شاه ايران به انجام کودتايي در عراق و بازگرداندن سلسله شاهنشاهي در اين کشور دل خوش کرده بود و به اين سبب سرهنگ ستاد عيسي پژمان را از طرف ساواک براي انجام اين کار مامور مي کند؛ نکته يي که شايد براي نخستين بار در کتاب هاي تاريخ سياسي معاصر افشا مي شود. پژمان سرانجام در بين شيعيان و سني ها و کردها، تعامل با کردها را برمي گزيند و با وجود بي اعتمادي شاه به بارزاني، وي را اقناع مي کند که شخصيتي قابل استفاده است که تا سال 1975 ادامه داشت. بارزاني به محض کودتا با کمک ابراهيم احمد - پدرخانم جلال طالباني - و به دستور قاسم از شوروي به عراق بازگردانده مي شود و در بين راه مسکو به پراگ، پراگ به قاهره و قاهره به بغداد، بنا به پيشنهاد طالباني با عبدالناصر در مصر ديدار مي کند. بارزاني پس از بازگشت از شوروي همچنان رابطه اش را با روس ها حفظ کرده بود و سال گذشته يکي از همراهان وي در 11 سال تبعيد در شوروي - زرار سليمان بگ - در خاطراتش افشا کرد که بارزاني همسري روسي اختيار کرده بود که چهارمين همسر محسوب مي شود. در همين ايام بود که نخستين اختلافات بين بارزاني و ابراهيم احمد به وجود مي آيد که طالباني بنا به پايبندي به اصول حزبي پيرو ابراهيم احمد مي شود اما همچنان رابطه صميمي اش را با بارزاني حفظ مي کند. طالباني در کتاب پس از 60 سال مي گويد؛ «بارزاني تا سال هاي پس از 1961 نيز رابطه يي محکم و قوي با روس ها داشت و حتي روس ها به ما کمک مالي مي کردند و هر ماه پنج هزار دينار به ما پرداخت مي کردند که خودم شخصاً از سفارت روس دريافت و سهم بارزاني را نيز پرداخت مي کردم.»

اختلافات بين ايران و عراق در بين سال هاي 1961 تا 1963 و اظهارات شگفت آور قاسم در خصوص خوزستان و اروندرود و حتي جعل نام خليج عربي به جاي خليج فارس همچنان زمينه را براي براندازي و ساقط کردن حکومت وي توسط ساواک زنده نگه مي دارد و در اين زمينه هم عبدالهادي چلبي هم به ساواک کمک مي کرد. علاوه بر چشمداشت قاسم به برخي از مناطق مرزي ايران وي به کشور کويت - که در 20 ژوئن 1961 مستقل شده بود - چشم طمع داشت چنانچه قاسم در 24 ژوئن اين کشور را جزيي از عراق ناميد و بعدها توسط صدام اين سودا دنبال شد. قاسم علاوه بر نزاع هاي خارجي در داخل عراق با کودتاي شواف در موصل و ناآرامي کردها و کمونيست ها در کرکوک و ماجراي ترور ناموفق وي و... نيز روبه رو شد چنانچه عشاير کردستان عراق در سپتامبر 1961 در ابتدا عليه قاسم اسلحه برداشتند اما به توصيه ساواک بارزاني رهبري اين قيام را بر عهده گرفت و در اين زمان نيز جلال طالباني نزد نماينده ساواک مي رود تا شاه آنها را در قيام مسلحانه عليه قاسم ياري دهد. کامران بدرخان استاد زبان کردي دانشگاه سوربن با شاه ديدار مي کند و شاه با انتشار روزنامه کردستان زير نظر ساواک و جذب افرادي مانند مفتي زاده و ايلخاني زاده نظر مساعد کردهاي عراق را جلب مي کند و آنگاه به کمک عبدالرحمن ذبيحي با ابراهيم احمد و جلال طالباني ديدار صورت مي گيرد و آنگاه با کمک ساواک وسايل ايستگاه راديويي از آلمان به کردستان عراق حمل مي شود تا راديو صداي کردستان تاسيس شود.

حمايت اقتصادي - سياسي شاه ايران از بارزاني، نگاهي به کتاب خاطرات جلال طالباني

بنا به سخنان عيسي پژمان حتي اعلاميه هاي حزب در داخل سفارت ايران در بغداد نيز توسط مامور ساواک تکثير مي شود و در کردستان توزيع مي شود به طوري که ماموران امريکا و روس از اين امداد غيبي متعجب مي شوند. کمک هاي مالي و تسليحاتي شاه و ساواک ايران اگر نمي بود بارزاني هرگز نمي توانست عليه قاسم قيام مسلحانه کند و خود را رهبر بلامنازع کردها بنامد هرچند بارزاني در بهار 1962 عبدالرحمن شرفکندي (هژار) چهره فرهنگي مداح اش را به سفارت مصر مي فرستد تا عبدالناصر وي را ياري دهد که عليه شاه ايران قيام کند، سرانجام در سپتامبر 1961 قيام کردها عليه حکومت مرکزي عراق شروع شد. گرچه عيسي پژمان معاون رياست وقت ساواک در عراق افشا مي کند که وي در ژنو سوئيس يک حساب بانکي جداگانه به دستور مستقيم شاه براي بارزاني افتتاح مي کند اما ساواک ايران دريافت که بارزاني به دنبال يک حامي ديگر است و به دور از چشم ساواک با سفارت روسيه هم همچنان ارتباط دارد.

در همين ايام حزب بعث در 8 مارس 1963 با کمک امريکايي ها کودتا مي کند و عبدالسلام عارف جانشين قاسم مي شود و سازمان سيا بعثي ها را در تسويه خونين کمونيست ها ياري مي دهد. قبل از کودتا بعثي ها با ابراهيم احمد ارتباط برقرار مي کنند و خواهان دريافت حمايت کردها مي شوند. در اين هنگام بعثي ها با بارزاني به متارکه موقت جنگ اقدام مي کنند. جلال طالباني از طرف بارزاني براي ديدار با عبدالناصر و بن بلا به مصر و الجزاير مي رود چرا که عبدالناصر در جهت منافع خود و تشکيل جمهوري متحد عربي از کردها گاه به گاه حمايت مي کرد. طالباني سپس به اروپا و کشورهاي فرانسه و آلمان و... سفر مي کند گرچه در اين هنگام شاه ايران از اعلام آتش بس خودسرانه بارزاني نگران مي شود. با آغاز مجدد جنگ عليه حکومت مرکزي عراق، حزب بعث به شدت به سرکوب کردها مي پردازد. به طوري که مغولستان موضوع قتل عام کردها را در سازمان ملل مطرح مي کند اما با تهديد روس ها موضوع را رها مي کنند. از اين زمان است که کم کم اختلاف بارزاني - به خاطر منش خودکامگي و جزم انديشي او - و کميته مرکزي حزب مانند ابراهيم احمد و جلال طالباني - به خاطر نگاه سياسي و عقلانيت روشنفکري - آغاز مي شود اما ساواک بنا به سياست حکومت مرکزي ايران دخالتي در موضوع نمي کند و اين اختلاف ها سرانجام در سال 1995 به کشته شدن 7000 کرد منجر شد که کلينتون بارزاني و طالباني را متهم کرد و آن را رسوايي تاريخ ناميد. به گفته طالباني از نوروز 1961 اختلاف بين وي و بارزاني آشکارتر مي شود. طالباني در اين کتاب ضمن آنکه شرح ديدارش با ملک حسين پادشاه اردن را بازمي گويد به اين نکته اشاره يي صريح دارد که؛ «من در پاريس از مسکو صلاح و مشورت خواستم آنها گفتند با شيمون پرز ديدار نکنم چون به مصلحت کردها نيست و من هم ديداري نکردم.» طالباني در ادامه صحبت هايش مي افزايد؛ «هميشه در هر ديداري و در هر شهري از اروپا، روس ها مشاور و نماينده يي را برايم تعيين کرده بودند.» از همين روي وي تاکيد مي کند که روس ها به وي گفته اند با اسرائيل رابطه برقرار نکنند اما با شاه ايران به ناچار به خاطر مرز مشترک ملزم به برقراري رابطه هستند. در آن ايام تيمور بختيار ژنرال فراري از ايران مدتي نامه رسان بين او و بارزاني بوده است. در سال هاي 1966- 1964 که به دوران حکومت هاي نظامي در عراق شهرت دارد اختلافات بين کميته مرکزي حزب و بارزاني شدت مي گيرد و سرهنگ پژمان معاون پاکروان که اينک در 86سالگي در پاريس زندگي مي کند در اين خصوص به مولف کتاب گفته است؛ سياست حکومت مرکزي ايران و شاه ايجاد اختلاف بين کردها و بهره برداري از آن بود. اما بارزاني در 10 فوريه 1964 گفت وگو با عارف جانشين قاسم را آغاز کرده بود و مي خواست همچنان رابطه با شاه را نگه دارد اما به طور مستقل از کميته مرکزي حزب و نزد ساواک آنان را خائن به آرمان هاي کرد ناميد که در مصاحبه يي با نيويورک تايمز نيز همين گفته ها را تکرار کرد. اما شاه تمايل داشت هم نوار مرزي کردنشين ايران را آرام نگه دارد و هم تنها از طريق کميته مرکزي حزب به قيام کردها عليه حکومت عراق کمک کند. در اين هنگام بارزاني که داراي تفکري سنتي و عشيره يي بود و به هيچ وجه برنامه حزبي را رعايت نمي کرد و باوري به حزب نداشت مورد نقد صريح کميته مرکزي حزب قرار گرفت و آنان بيانيه يي صادر کردند که وي فاقد صلاحيت رهبري قيام کردها است اما ديگر سال ها اغراق در ساخته و پرداخته کردن شخصيت افسانه يي او در بين مردم عوام و بت ساختن از او ممکن نبود، بارزاني هم منافعش را در خطر ديد و با کمک فرزندش لقمان براي حذف و ترور افراد کميته مرکزي حزب به پايگاه آنان قشون کشي نظامي کرد که مورخان آن را نخستين جنگ برادرکشي در تاريخ معاصر کردستان ايران و عراق ناميده اند. آنگاه در تابستان 1964 با هماهنگي ساواک ايران افراد کميته مرکزي حزب به ايران وارد شدند و در همدان مستقر شدند و در همين روزها بود که پاکروان و پژمان براي ديدار با بارزاني راهي کردستان عراق شدند. در سال 1965 با وساطت دولت عراق و ايران افراد به کردستان بازگشتند اما ابراهيم احمد همچنان در خانه اجاره يي ساواک در تهران مستقر بود. حين بازگشت به کردستان بارزاني نخست افراد مسلح همراه طالباني و ابراهيم احمد را در ميان نيروهاي خود ادغام کرد و سپس نامه بارزاني و فرزندش ادريس درباره ضرورت ترور طالباني افشا مي شود و آنگاه طالباني به همراه يارانش از منطقه تحت نفوذ بارزاني به بغداد فرار مي کند و آنگاه طرفداران بارزاني، طالباني را مزدور 1966 ناميدند در حالي که خود در کابينه حکومت وزير داشت اما به هر حال در اين کتاب طالباني جدايي اش از بارزاني را بزرگ ترين اشتباه زندگي اش مي داند. حين شدت يافتن اختلافات بارزاني و طالباني، شوروي نيز 20 ميليون مارک براي عمران کردستان عراق تخصيص مي دهد. طالباني و يارانش که پيرو تفکر کمونيستي مائو در چين بودند اما با اين امر مواجه مي شوند که چين قيام مسلحانه کردها را باور ندارد. با اين جدايي و سردي روابط بين طالباني و بارزاني، سازمان انقلابي حزب توده ايران و گروه شريف زاده در کردستان با طالباني رابطه برقرار مي کنند. بارزاني نيز کم کم بنا به کمک شاه با اسرائيل و بعدها امريکا رابطه برقرار مي کند و يکي از وابستگانش مانند محمد عثمان را به اسرائيل روانه مي کند. هنري کيسينجر در گفت وگو با مولف اعلام کرده است بارزاني در سال 1966 مي خواست به کلي از قيام دست بکشد اما به خاطر اختلافاتش با افراد حزب تا سال 1975 ادامه داد تا اينکه بين صدام و شاه قرارداد امضا شد و او رسماً اعلام کرد؛ کار من تمام شد، در همين زمان امام خميني (ره) نيز در 10 اکتبر 1965 از ترکيه وارد عراق مي شوند تا دوران تبعيد خود را بگذرانند که داريوش همايون در اين کتاب اظهار داشته است «ما امام را دشمني جدي تصور نمي کرديم و نيازي هم به ترور او احساس نمي کرديم.» که البته در اين زمينه خاطرات آقاي حجت الاسلام محمود دعايي شايد توصيف واقعي آن ايام باشد.

پس از 60 سال

کتاب پس از 60 سال که حاصل سه سال تحقيق ميداني و سفر به بيش از 17 کشور جهان توسط عرفان قانعي فرد است در جلد اول به 482 منبع فارسي، عربي، کردي و لاتين ارجاع داده است و با 76 نفر از شخصيت هاي سياسي شناخته شده در اين جلد گفت وگوي حضوري انجام داده است. چهره هاي مشهوري مانند مسعود بارزاني، ايرج کشکولي، محمود عثمان، سمکو علي يار، شيرکو بي کس، محمد مکري، صارم الدين و يحيي صادق وزيري، يوسف اردلان، عبدالله حسن زاده، جليل گاداني، نوام چامسکي، مايکل گانتر، نادر انتصار، نبيل ملحم، عصمت شريف وانلي، ابراهيم يزدي، داريوش همايون، عيسي پژمان، جمشيد اماني، ابوالحسن بني صدر، مظفر پرتوماه، اردشير زاهدي و... از جمله شخصيت هاي سياسي متفاوت و متنوع شناخته شده ايراني، عرب، کرد و امريکايي هستند که نقل قول هاي مستقيم از آنها در کتاب آورده شده است. لازم به ذکر است که معمولاً کتاب هاي تاليفي درباره تاريخ کردستان که توسط کردهاي ايران و عراق نوشته مي شود نشانه هايي از تعصب، تصفيه حساب، اغراق، سانسور و قصه پردازي در آنها ديده مي شود يا حتي کتاب هايي که بنا به سفارش حزبي به رشته تحرير درمي آيند اما در اين کتاب مولف تلاش کرده با نگاهي مستقل و آکادميک که حاصل مراودت وي با پروفسورهاي برجسته يي مانند گانتر، انتصار و تريپ در امريکا و لندن بوده است اين معادله را بر هم بزند و حتي در اين کتاب بر عيب هاي طالباني هم انگشت گذاشته و وي را در لابه لاي گفت وگو به چالش کشيده است. انتشار اين کتاب تاريخي و عدم پذيرش مصاحبه توسط مولف و ترجيحش به سکوت اين جمله مايکل روبين - تحليلگر موسسه اينترپرايز انستيتو- را به ياد مي آورد که کردها و جامعه کردي تنها ابزار و بهانه يي در جهت کسب منافع رهبران کرد است که از آن سوء استفاده مي کنند اما جامعه کردها هرچند نظاره گر دقيق و شاهد اين افراد و سازمان هاي وابسته شان است اما قضاوت درست را انجام خواهد داد.





















Copyright: gooya.com 2016