پنجشنبه 3 آذر 1384

"چه كسي آخرين ميخ را كوبيد؟!" يا "دهانه ي قيف را باز تر كن!"، فرهاد جعفري

1- آخرين ميخ !
آقاي «سعيد حجاريان» در تازه ترين اظهارات اش گفته است : خاتمي ، آخرين ميخ را به تابوت اصلاح طلبي كوبيد.

در باره ي خبري كه مي دهد _ و به عنوان يك شنونده _ با ايشان موافق خواهم بود مشروط به آنكه در گزاره ي خبري فوق به جاي عبارت «اصلاح طلبي» عبارت «ثبات سيستم سياسي» را جايگزين سازيم .

احتمال مي دهم كه ايشان نيز در پي بيان آن چيزي بوده اند كه من با آن موافقم. اما بنا به دلايل و مصالحي، ترجيح داده اند به او تخفيف داده و دامنه ي اشتباه اش را _ تا حدي كه آثار زيانبار آن متوجه "كليت ساخت سياسي" نشود _ كاهش دهند.

نمي شود گفت :اين عبارت «اكيدا سرزنش بار » و «موكدا نااميدانه» كه خود گوياي حال و روز نخبگان حاكم است، واجد جنبه هايي از حقيقت نيست؛ اما اولا تمام آنرا در خود حمل نمي كند و ثانيا بار همه ي تقصير «بي ثباتي وضع موجود » را بر شانه هاي نحيف "رييس اسبق كتابخانه ي ملي ايران" مي اندازد كه منصفانه نيست .

و مضحك است كه اين يادداشت را براي دفاع از كسي مي نويسم كه همچون ديگر ياران و همفكران اش ، هيچ جايي براي دفاع باقي نگذاشته است و در پي اثبات آنم كه در شكل گيري وضع موجود _ از آن حيث كه سرزنش آقاي حجاريان را به دنبال داشته است _ آن مرد « كتابخوان اما ناسياستمدار» كمترين تقصيرها را بر عهده داشته است!

و چه بسا ،اگر درحلقه ي نخبگان حاكم بودم ، پيش از او كساني را در مركز تحقيقات استراتژيك كشور سرزنش مي كردم كه (در به در به دنبال چهره اي خوشرو ، خوشگو ، خوشخو ،خوشپوش و جوان پسند در ميان خودي ها ) وي را در كنج كتابخانه ي ملي ايران يافته و به عرصه ي سخت و دشوار سياست فراخواندند.

2- تلاش نكنيد كه وضع را بهتر كنيد!
اين جمله ي حكيمانه ي «ادوارد دمينگ» ؛ معمار اقتصاد ژاپن بعد از جنگ را " طراحان بازي دوم خرداد" يا نخوانده يا نشنيده بودند و گرنه هرگز قصد نمي كردند تا _ اگر چه بهره وري اندكي داشت _ به سيستمي كه داشت كار مي كرد دست بزنند و به گمان خود آنرا "اصلاح" كنند!

«دمينگ» امريكايي _ كه مي گويند در اغلب كارخانه هاي ژاپني ، عكس او در كنار عكس بنيانگذار كارخانه نصب شده _ معتقد است :

«بهترين تلاش هاي ما براي "بهتر" ساختن امور ، دست بر قضا وضع را "بدتر" مي كند! »

و در توضيح اين گزاره كه در نگاه نخست به شدت غير منطقي به نظر مي رسد ، به آزمايشي از يك دانشمند ديگر امريكايي اشاره مي كند به نام «لويد نلسون» كه به خاطر همين آزمايش خود در سال 1978 برنده ي «جايزه ي دمينگ » در مطالعه ي عملكرد سيستم ها نيز شده است .

خلاصه ي «آزمون نلسون » اين است :
1- يك عدد قيف ، يك پايه ي متحرك (به ارتفاع مثلا 40 سانتيمتر) كه قيف روي آن نصب شود(درست مثل يك پايه ي تور بسكتبال در ابعاد بسيار كوچكتر) ، يك توپ كه بتواند از قيف بگذرد و 5 قطعه مقواي سفيد به ابعاد 60*60 تهيه كنيد كه مركز آنها علامتگذاري شده باشد.

2- يكي از مقواها را روي زمين بگذاريد .سپس پايه ي متحرك را طوري روي كاغذ بگذاريد مركز قيف و مركز مقوا بر هم عمود باشند.

3- آنگاه دست كم پنجاه بار تلاش كنيد تا توپ را چنان از دهانه ي قيف رها كنيد كه بر مركز مقوا فرود آيد .وهر بار نقطه ي فرود توپ را علامتگذاري كنيد .( در نهايت به چنين تصويري دست خواهيد يافت : نقاط بسياري كه در فاصله ي كمي از هم و در نزديكي مركز متراكم اند.سيستم شما در حال كار كردن است و از بهره وري معقولي هم برخوردار است)

4- دياگرام يدست آمده را بيرون كشيده و مقواي سفيد دوم را به همان ترتيب نوبت قبل زير پايه بگذاريد.(حتما دقت داريد كه هرگز نخواهيد توانست دقيقا مانند نوبت قبل مركز قيف و مقوا را برهم منطبق كنيد!) اما اين بار در روش رها ساختن توپ "اصلاحاتي" به وجود آوريد تا احتمال برخورد توپ به مركز مقوا را افزايش دهيد.

مثلا هر بار كه توپ را رها مي كنيد و نقطه ي برخورد را علامتگذاري مي كنيد( فرض كنيد توپ در فاصله ي 3 ميليمتري سمت چپ مركز فرود آمده) پايه را چنان تغيير محل دهيد كه احتمال برخورد توپ به مركز بيش از پيش افزايش يابد. (در اين فرض ، پايه را 3ميليمتر به راست ببريد)

آنوقت توپ را رها كنيد و دوباره محل برخوردها را علامت بزنيد.( در نهايت به چنين تصويري دست خواهيد يافت : نقاطي كه هم از يكديگر و هم از مركز فاصله گرفته اند .بدين ترتيب در حاليكه شما تلاش داشتيد تا با بهبود و اصلاح روش هايتان كارايي سيستم تان را افزايش دهيد ، آنرا آشفته تر كرده ايد !)

5- تا آنكه پنج شش مقواي تان تمام شود ، هر بار سعي كنيد با "اصلاح روش ها"يتان _ كه به نظر منطقي و موثر مي رسند _ توپ ها را هر چه بيشتر در مركز مقوا ها يا نزديكي آن فرود آوريد .

بلكه سيستم شما كه در مرحله ي نخست آزمايش از بهره وري نسبتا قابل قبولي برخوردار بود ، بهتر از پيش عمل كند.(اما وقتي كه پنج دياگرام نهايي را در كنار هم بگذاريد و نتايج را با يكديگر مقايسه كنيد، در نهايت شگفتي در خواهيد يافت كه بر خلاف تصور اوليه و هر چه پيش برويد، روش هاي اصلاحي تان نه تنها كمكي به سيستم شما نكرده اند بلكه وضع را به نحو دور از انتظاري بيش از پيش به هم ريخته اند!)


3- دستكاري نكن !
«دمينگ» در ادامه ي اشاره به اين آزمايش مي نويسد :
«اعمال تنظيمات بيش از حد در مورد سيستمي پايدار، بي شك به بدتر شدن اوضاع مي انجامد ! »

اما اگر حقيقتا چنين باشد ، پس چه بايد كرد تا بهره وري سيستمي را افزايش داد بي آنكه منجر به "آنارشي و آنتروپي بيشتر" شود؟!

راه حل دمينگي اين است :

« در سيستم "تغييرات" بوجود آوريد نه اصلاحات ! مثلا فاصله ي قيف تا سطح آزمايش را كم و زياد كنيد ، سطح آزمايش را عوض كنيد ، طول دهانه ي قيف را كم و زياد كنيد و از اين قبيل . چراكه"اصلاحات" بدون آنكه واجد تغييراتي در سيستم باشد ، بدتر آنرا از هم مي پاشاند و همان كاركرد قبلي را هم از او مي گيرد» !

4- تغيير بده ، تغيير كن !
واقعيت اين است :
از آنرو در همه ي هشت سالي كه نام فريباي "اصلاحات" بر آن نهاده شد ، نه ايرانيان و نه نخبگان حاكم ؛ هيچيك به مراد و مقصود خود دست نيافتند كه:

«گر چه برخي چيزهاي نه چندان واجد اولويت و اهميت "اصلاح" شد اما هيچ چيز "تغيير" نكرد» .

همان قوانيني بر مناسبات ميان ايرانيان حكومت كرد كه پيشتر حكومت مي كرد(كودكان چهل پنجاه ساله ي مجلس اصلاحات ، از گرد راه نرسيده اصلاح قانون مطبوعات را براي كشوري پيشنهاد كردند كه (محض نمونه) تبصره ي 2 از ماده ي 9 قانون مجازات آن اين است : هر گاه براي تربيت اطفال بزهكار تنبيه بدني آنان ضرورت پيدا كند ، تنبيه بايد به ميزان و مصلحت باشد!).

همان سيستم آموزشي فرزندان ما را تربيت كرد و آموزش داد كه پيشتر مي داد و همان كتابهايي تدريس شدند كه پيشتر تدريس مي شد( همچنان اين "بابا" ست كه "نان" ميدهد و اولين سرمشق گل گيسو همان اولين سرمشق زيانبار يست كه سي سال پيش من داشتم.سرمشق او مي بايد اين مي بود : من كار مي كنم .مامان كار مي كند .بابا روزنامه دارد. بابا آزاد است).

همچنان كساني به «اداره ي عالي» كشور گماشته شدند كه پيشتر آنرا اداره مي كردند(حداكثر اصلاح به عمل آمده اين بود : وزير آموزش و پرورش دولت قبلي ، وزير برنامه و بودجه ؛ و وزير تعاون آن ، وزير آموزش و پرورش دولت جديد شدندو....! ....الله اكبر از تلقي ديني از تئوري گردش نخبگان!).

همچنان، كساني «تئوري» ساختند و پرداختند كه پيشتر مي ساختند و مي پرداختند( همين كه تئوريسين يك جناح تير خورد ،كل جناح زمينگير شد.هرگز نتوانست كمر راست كندو حال و روز «شبه حزب»، مابه ازايي از وضعيت جسماني تئوريسين اش شد. آنچنان كه ، جناح هم بايدمثل تئوريسين اش به كمك" واكر" راه مي رفت و در واكنش به خطاهاي حكومت، لكنت زبان پيدا كرد و بريده بريده سخن مي گفت!)

5- بدتر خرابش مي كني !
در حاليكه "سيستم پيش از دوم خرداد" با همان بهره وري اندك اش دست كم در حال كاركردن بود؛ به هر دليل تصميم گرفته شد تا با ايجاد رفورم هايي نمايشي و تزييني ،و بي آنكه حلقه ي نخبگان حاكم (متشكل از همه ي جريان هاي خودي) شكسته شود و بي آنكه تغييري در "مفاد و ماهيت ساخت سياسي" صورت پذيرد ، بهره وري آن افزايش يابد.

غافل از آنكه «سيستم پيش از دوم خرداد» و به ويژه دوران موسوم به سازندگي «آستانه ي نهايي راندمان كاري نخبگان حاكم» بود و به گفته ي دمينگ ، اعمال "تنظيمات بيش از حد و اصلاحات نمايشي" نه تنها نمي توانست سيستم را كارآمد تر سازد؛ بلكه هر چه پيش رود آنرا آشفته تر خواهد ساخت.

و مهار بحران هايي كه در اثر «جدي گرفتن پروژه ي اصلاحات» از سوي برخي «بازيگران نامطلع از غير جدي بودن آن» پيش مي آمد ، يا اداره ي« مطالبات رو به فزوني شهروندان زودباور» ، هرچه دشوار تر و پرهزينه تر خواهد شد.

((در جريان بازي سياسي ،شما ممكن است كه «نمايشي» را ترتيب داده و به صحنه ببريد.اما همينكه آنرا به صحنه برديد، آن نمايش بايد جدي گرفته شود تا كاركرد هاي مورد انتظار شما را تحقق بخشد و اين مستلزم آن است كه نقش خود را خوب بازي كنيد .

چون شما نقش خود را خوب بازي كرده ايد و نمايش تان جدي گرفته شده است، سطح توقعات از شما به عنوان يك بازيگر و نمايشنامه نويس حرفه اي پيوسته بالا و بالاتر مي رود.

پس ناچار خواهيد بود نمايش تازه اي به صحنه ببريد كه از نمايش پيشين جدي تر و بر اساس منطق دراماتيك آن نمايش « منطقي» به نظر برسد و گرنه جدي گرفته نخواهد نشد و هيچكس به تماشا نخواهد آمد.... يكوقت كه چشم باز مي كنيد مي بينيد اين ديگر شما نيستيد كه داريد بازي مي دهيد، بلكه داريد به بازي گرفته مي شويد !

تمام قشنگي «بازي هاي نمايشي» سياسي هم _ كه «بازي سازان» حكومت ها ترتيب مي دهند و دل شان را به آن خوش مي كنند _ به همين است . به اينكه در ميانمدت خودشان اسير بازي خودشان مي شوند.

تا آنكه دست آخر ناچار مي شوند منصفانه و جوانمردانه بازي كنند .و در قريب به اتفاق موارد هم، بازنده از زمين بيرون رفته اند! ))

تجديد نظر رييس جمهور پيشين در دوره ي دوم رياست جمهوري خود و تن دادن او به «وضع موجود» و عدم هرگونه تحرك براي پيگيري شعارهاي وعده داده شده اش ، تصميم خردمندانه اي (از زاويه ي منافع نخبگان حاكم ) بود كه اتخاذ شد و «ثبات نسبي موقت» ي را براي آنها به ارمغان آورد.( گرچه سرزنش هاي شديد آن دست تماشاگراني كه بازي را جدي گرفته بودند، بدنبال داشت . اما چه مي شد كرد؟!)

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

6- آزمايش پشت آزمايش !
با اين حال از آنجا كه ساخت سياسي گمان مي كرد اشتباه او در ميدان دادن به «بخشي از نخبگان خودي» و «نحوه ي عمل ناموفقيت آميز اين بخش »بوده است ، تصميم گرفت تا از پس راي گيري نهم ، بخش ديگري از نخبگان خود را به صحنه فرا بخواند تا بلكه آنان سيستم اداري او را هر چه كارآمدتر و بهينه تر سازند .سرعت فقر رو به گسترش ، شكاف طبقاتي روزافزون و بيكاري فزاينده را كاهش دهند و سيستم را از آلودگي هاي مالي پاك كنند.

از «زاويه اي دمينگي» ، او باز هم "در حال تكرار همان خطاي پيشين" اما در شكل و صورتي ديگر است و از همين روست كه اغتشاش در سيستم او نه تنها كاهش نيافته بلكه بر آن افزوده هم شده است و اينبار؛ تنها از داخل و به خاطر ناكارآمدي خود نيست كه تهديد مي شود بلكه به صورتمسئله ، تهديد ها و بحران هاي خارجي خرد كننده و فرساينده اي هم اضافه شده است.

و از «جنبه اي نلسوني»؛ او در حال آزمايش با ششمين مقواي سفيدي ست كه در اختيار دارد تا «نحوه ي تازه اي از انداختن توپ به سمت مركز صفحه ي آزمايش» را تجربه كند و هربار، محل برخورد را علامت بزند تا آنكه نهايتا دريابد و اعتراف كند كه :

« عجيب است . دياگرام ، آشفتگي باز هم بيشتري را نشان مي دهد» !

7- آرزويي از سر جواني!
اين نكته ي بسيار عجيب و معماگونه اي ست كه حتي ماكياول (اين مرد شرافتمند و اعجوبه ي اخلاق و فلسفه ي سياسي تمام اعصار هم ) راز آنرا درنيافته است كه چرا حكومت هاي كم سن و سال و بي تجربه، از تاريخ سياسي ملل پند نمي گيرند و دقيقا همان خطاهايي را مرتكب مي شوند كه پيشينيان آنها مرتكب شده و خسارت آنرا پرداخته اند؟!

اگر او نتوانسته باشد ؛ تكليف ما در اين باره روشن است و بايد گفت اين راز ، راز سر به مهري ست كه هرگز گشوده نخواهد شد و حكايت، حكايت همان « جبر و اختيار»ي ست كه حضرت مولانا مي گويد : فراموشش كنيد . هرگز نخواهيد دانست كه بالاخره كدام است !

پس اكتفا مي كنيم به اين آرزو كه :

ساخت سياسي حاكم بر ما، انگشت هايش را به هم قلاب كند. دست هايش را در امتداد سر اش بالا ببرد .بدن اش را تا آنجا كه ممكن است كش بياورد تا خستگي "اين همه آزمايش هاي بي نتيجه" از تنش بيرون برود.آنوقت نفس عميقي بكشد و بگويد :

آزمايش كافيست . دهانه ي قيف را آنقدر باز بگيريد كه همه بتوانند وارد شوند.اميد به خدا . ضمنا ....براي آنكه حرف و حديثي هم نباشد« صندوق ها » همه شفاف باشند .از همان هايي كه اخبار نشان ميدهد!

[email protected]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به '"چه كسي آخرين ميخ را كوبيد؟!" يا "دهانه ي قيف را باز تر كن!"، فرهاد جعفري' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016