[email protected]
www.yekhaftom.net
1- درد مشترك پوزيسيون و اپوزيسيون !
وقتي كه چند روز پيش ،در همين گويا «طرحي مقدماتي بر آسيب شناسي اپوزيسيون » را خواندم ، به نظرم رسيد كه در آن _ از ميان همه ي آسيب ها و بيش از همه چيز _ از ناتواني و درك نادرست «جامعه ي ايراني» توسط تحليل گران اپوزيسيون ساخت سياسي غفلت شده است .
به دليل همين ناتواني و درك نادرست آنها از جامعه ي ايراني ست كه در اغلب بيانيه ها يا تحليل هاي سياسي آنان ،يك خط در ميان، ايرانيان ميان « آگاه بودن» و «نا آگاه بودن» در نوسان اند و گاه و بيگاه ملتي معرفي مي شوند «پيش بيني ناپذير» كه آدمي از درك اراده و خواست آنان عاجز است !
تا حدودي حق با آنهاست و اگر خوب به ايرانيان نگريسته نشود ، پيش بيني رفتار آنان ناممكن خواهد بود .
2- دوصورتي ها!
مشكل از طبيعت دوگانه ي ايرانيان ناشي مي شود . طبيعتي كه در ساليان متمادي به آنان آموخته است تا «صورتي در درون» و «صورتي در بيرون» داشته باشند .همان طبيعتي كه در قالب يك ضرب المثل مشهور به آنان توصيه كرده است، پيش از رسوا يي ، همرنگ جماعت شوند. تا؛ همچون يك «ايگوآنا» خود را به رنگ همان محيطي در آورند كه در آن قرار دارند .
اين يك «تكنيك ايراني» براي «زندگي در ايران» است .«ايران» ي كه فرد فرد ما آنرا به كمك هم مي سازيم و از دم و بازدم يكايك ما _ حاكم يا محكوم _ شكل مي گيرد و تنها محصول عملكرد نخبگان حاكم نيست كه بار تقصير را تماما بر دوش آنها بياندازيم.
3- چگونه و چطور ؟!
انسان ايراني ، همينكه به «محيطي انساني» وارد مي شود ، در كوتاه ترين زمان ممكن _ كه تنها از او بر مي آيد _ يك يك آن ديگران را «پردازش »(اسكن) مي كند .مجموعه ي اطلاعات بدست آمده را در كسري از ثانيه تحليل و دسته بندي مي كند و آنگاه در يك بسته از « مجموعه راهكارهايي براي انطباق با محيط به منظور رفع خطر هاي احتمالي » تحويل خودش مي دهد و سپس دستورالعمل هاي آنرا به كار مي بندد!
از اين رو بسيار اهميت دارد كه محيط انساني اي كه «ايراني سوم» به آن وارد مي شود ، از تركيب «كدام دو ايراني ديگر » ساخته شده باشد .
اينجا و مربوط به بحث ما : «دو محافظه كار» يا «دو رفورميست» ؛ «يك محافظه كار و يك بيطرف »؛ يا « يك رفورميست و يك بيطرف» و يا اصولا «دو بيطرف» .
با اين حال اين امر خود متاثر از «گرايش عام و عمده ي جامعه ي ايراني» هم هست .( اينكه بيرون آن محيط انساني دو يا سه نفره، كدام نگره حكومت مي كند : محافظه كاري ، رفورميسم يا تنزه طلبي سياسي )
دقيقا از همين روست كه«نه فقط اپوزيسيون» بلكه «پوزيسيون» نيز گاه و بيگاه اعتراف مي كند كه از تحليل جامعه ي ايراني عاجز است و «دقيقا نمي داند كه آنها چرا چنين تصميمي گرفتند» !
چراكه ايراني ، آنگاه كه در محضر اوست «در حالت يك پوزيسيون» و همو، آنگاه كه در محضر اپوزيسيون قرار دارد ، «مانند تر از هر چيز به اپوزيسيون» برآورد مي شود ! ( فوبياي «نفوذي» چه در پوزيسيون و چه در اپوزيسيون ،دقيقا از همين جاست كه ناشي مي شود )
4- چه بايد كرد ؟
اما _ همانند هركجاي ديگر _ روشي براي تحليل او وجود دارد كه با كمترين اشتباه موقعيت انسان ايراني را در محور مختصات سياسي آشكار مي كند .
ابدا اهميتي ندارد كه انسان ايراني چه شغلي دارد ، باسواد يا بيسواد است ، روزنامه ي كدام جريان سياسي را به طور مرتب و روزانه تهيه مي كند ، عضو كدام شبه حزب سياسي ست يا خودش در اين باره چه مي گويد .همه ي اين اطلاعات براي فهم واقعي او گمراه كننده خواهند بود.
راه چاره اين است : ببين «منفعت مالي» او در چيست ؟ در «حفظ وضع موجود» يا «اصلاح» آن ؟ و يا با «تغيير اوضاع» ؛ منفعت مالي بيشتري براي او متصور است ؟
در ابتداي دوبند قبل نوشتم «همانند هر كجاي ديگر» چون در همه جا ميان «بهره بردن از وضع موجود » و رفورميسم يا محافظه كاري شهروندان نسبتي مستقيم وجود دارد.
اما معناي آن نيست كه شما «در همه جا» ناچار هستيد براي تشخيص آن به اين رابطه دقت و آنرا محاسبه كنيد . در اغلب نقاط ديگر ، مگر كشور عزيزمان ايران «اظهار صادقانه ي شخص» در اين باره كافي به نظر ميرسد !
5- براي نمونه !
لطفا (براي نمونه)يك وكيل محترم دادگستري را در نظر بگيريد:
1_ به محض آنكه در كنار اغلب اعضاي اين صنف بنشينيد زبان به انتقاد از وضعيت نابسامان عدليه مي گشايند (خيلي به كاربرد اين تعبير علاقه دارند) . اينكه توسط قضات كم سواد و بي اطلاع و ناكارآزموده تحقير مي شوند ، اينكه اغلب قوانين ناشيانه تنظيم شده اند و خود جرمزا هستند .اينكه اين روزها كار با «استناد قانوني» راه نمي افتد، اينكه جامعه به سمتي ميرود اما قوانين در خلاف جهت آن حركت مي كنند و دهها و صدها انتقاد ريز و درشت ديگر .( بدين ترتيب و بر حسب اين اظهارات، او ظاهرا در دسته ي رفورميست ها مي گنجد )
2- اگر بخواهيد بر اساس ظاهر آفاي وكيل پي به گرايش فكري او ببريد ، بازهم يك رفورميست ارزيابي مي شود .(اغلب آنها از الگوهاي رسمي و دولتي پوشش و آرايش پيروي نمي كنند.)
3- اگر بخواهيد بر اساس سطح تحصيلات اش و مقايسه ي آن با كساني كه بر او حكم مي رانند، او را ارزيابي و سپس طبقه بندي كنيد ، اين امر بازهم بر رفورميست بودن او تاكيد دارد.دست پايين ترين مدرك تحصيلي آنها كارشناسي حقوق است.
4- اگر بخواهيد بر اساس نظريه ي «تضاد منافع معنوي » تشخيص دهيد كه او در كدام فهرست مي گنجد ، او باز هم يك رفورميست ارزيابي مي شود.آنها فاقد كمترين پرستيژ و اعتبار حقوقي از ديد نخبگان حاكم در حوزه ي قضايي هستند و عملا نظرات( احتمالي) آنان در وضع قوانين ، اصلاح قوانين و .....به هيچ انگاشته مي شود.
6 _ باور كنيد كه اينطور نيست !
نه آنها و نه شما نمي توانيد انكار كنيد كه «نان آنها در هر چه آشفته تر بودن حوزه ي حقوق شهروندان» است كه به تنور مي چسبد!( و راز فهم ناشدگي ايرانيان نيز در همين نكته نهفته است )
دفاتر آنها هر چه شلوغ تر و بازارشان هرچه داغ تر است اگر :
_ مناسبات ناسالم اقتصادي ، به افزايش جرايم متنوع مالي كمك كند.
_ قانون چك ، قانوني هرچه نامنطقي تر باشد.
_ قانون جزا ، عناوين مجرمانه ي هر چه بيشتري داشته باشد كه در هيچ كجاي ديگر جهان جرم تلقي نمي شود.
_ آژانس هاي مسكن و اتوموبيل در اختيار كم سواد ترين و نامتخصص ترين شهروندان باشد و قراردادهاي ناشيانه ي تنظيمي توسط آنان دعاوي بيشماري توليد كند.
_ سواد حقوقي داور هرچه كمتر باشد.
_ فساد در مناسبات حقوقي هر چه بيشتر باشد .
_ و......
بدين ترتيب بسيار بديهي ست كه :
_ به تكليف نخست اجتماعي خود ، يعني «دفاع اجتماعي از شهروندان در برابر هر ساخت سياسي كه مي خواهد حاكم باشد » عمل نكند.
_ بر خلاف صنف محترم طلافروش ، حتي به دفاع جانانه از حقوق صنفي خود و معدود وكلايي كه در اين زمينه عملكرد مثبتي دارند ، برنخيزد.
_ ته دلش ،از تنبيه منتقدين سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي و اقتصادي ساخت سياسي كه مي خواهند كارآمدي آنرا افزايش دهند ،خشنود باشد گرچه خلاف آنرا بر زبان مي آورد.
_ هيچگونه تلاشي براي بهبود اوضاع انجام ندهد.
_ تمايلي به رهبري جنبش هاي اجتماعي نشان ندهد(اما مثل حضرت استاد كانون وكلا را به شكايت از سيما و سازنده ي سريال "او يك فرشته بود " فرا بخواند كه وكيل را در نقش شيطان نشان داده است !)
_ و......
چون به خوبي ميداند كه «هرگونه رفورم مثبت» در هر حوزه اي، در كوتاه مدت و ميان مدت _ و نه فقط در حوزه ي كاري اش _ او را به سرنوشت آن «وكيل آمريكايي» مبتلا خواهد كرد كه در خيابان هاي اين كشور مي چرخد و به محض ديدن آمبولانسي كه آژير كشان راهش را به بيمارستان باز مي كند ، آنرا تعقيب مي كند تا در نهايت بتواند از شخص صدمه ديده ، به منظور طرح دعوا عليه آسيب رساننده وكالت بگيرد !
همچنانكه اگر داروخانه و مطب پزشكان ايراني شلوغ و پر مشتري ست دليلي جز سطح نازل بهداشت نمي تواند داشته باشد .همچنانكه ، يك جلوبندي ساز وقتي مشتريان ( و درآمد) زيادي دارد كه خيابان هاي شهر و جاده ها هر چه بيشتر پستي و بلندي داشته باشند .همچنانكه سردسته ي يك باند گدايي وقتي مي تواند درآمد بيشتري داشته باشد كه خيابان هاي شهر ترافيك سنگين تر و كندتري را شاهد باشد و فرزندان رها شده ي هر چه بيشتري در خيابان ها رها شوند !
ما عميقا به يكديگر و «به نحوه ي كار يكديگر » و «به اين سطح از بهره وري» محتاجيم و به آن خو كرده ايم .
7 – تمرين و خودآزمايي
لطفا به اطراف تان بنگريد و ببيند كه چه اصناف و گروه هاي ديگري را مي توانيد ببينيد كه از «آنارشي» اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي موجود « منفعت هر چه بيشتري مي برند» و سازماندهي سيستم اجتماعي از طريق « اعمال قانون»، « شايسته سالاري» ، « نظارت همگاني » ، «آزادي بيان » ، «رسانه هاي آزاد» آنان را از هستي ساقط و به كار « شاق اما شرافتمندانه ، با درآمد اندك و معقول » وادار خواهد ساخت؟
همه ي آْنها را در فهرست «محافظه كاران» و باقيمانده را در فهرست «رفورميست ها» قراردهيد.خواهيد ديد كه ستون سمت چپ تقريبا خالي خواهد ماند!
8- فريب مرا هم نخوريد !
بگذاريد خيال تان را راحت كنم .حتي مرا هم در فهرست رفورميست ها جاي ندهيد . من يك روزنامه نگارم كه :
_ براي نوشتن از جايم تكان نمي خورم.
_ به جز زبان مادري ، به هيچ زبان ديگري كمترين آشنايي ندارم.
_ هيچ آموزش آكادميك در اين زمينه نديده ام .
_ هيچ گونه تسلط حرفه اي بر ابزارهاي مدرن رسانه اي ندارم (اينترنت و ...)
_ از هيچ سرمايه و پشتوانه اي براي راه اندازي يك رسانه برخوردار نيستم.
_ فاقد هر گونه ارتباط حرفه اي با روزنامه نگاران و رسانه هاي ديگر كشور ها هستم .
_ كار حرفه اي با هيچ دوربين عكاسي را نميدانم.
_ اگر تمام دانش كامپيوتر «صد» باشد من « يك هزارم درصد» از آنرا ميدانم.
_ و ......
گمان مي كنيد اگر به هر دليل و به هر طريق « اوضاع عوض يا بهتر شد» ، در رقابت با سركار خانم «ناهيد خلعتبري» يا « كريستين امانپور»كدام يك از ما خواهد توانست پست سردبيري يك رسانه ي كاغذي يا تصويري معتبر در «ايران تحول يافته» را از ديگري بربايد؟!
لابد جواب تان فرهاد جعفري نخواهد بود و لابد مثل من و همكاران ديگرم در اين صنف دريافته ايد كه در چنين وضعي و در يك اقتصاد رقابتي «فرهاد جعفري ها»ي بسياري بيكار و خانه نشين خواهند شد ( بگذريم كه من همين حالا هم همينطورم و در رقابت با "رقباي شايسته تر وضع موجود" قافيه را باخته ام !)
بنابر اين چطور انتظار داريد كه يك تجمع براي «دفاع از آزادي مطبوعات» بيشتر از ده شركت كننده داشته باشد؟! يا وكلاي دادگستري ايراني در دفاع از يك وكيل زنداني شده كسب و كارشان را رها كنند و خود را به آب و آتش بزنند؟! يا مدير يك كارخانه ي دولتي با پيوستن ايران به سازمان تجارت جهاني موافق باشد؟! يا .....
9- تاكسيلوگ ملاك نيست !
پس نه اپوزيسيون و نه پوزيسيون ، لطفا براي سنجش افكار عمومي ايرانيان هرگز به تاكسيلوگ (گفتگوهاي ميان راننده و سرنشينان تاكسي) اعتماد نكنند و فريب انتقادات راديكال و بنيان برانداز يا تاييدات همه جانبه و بي شائبه ي آنان را نخورند !
راستش را بخواهيد ، نه فقط نخبگان حاكم ؛ بلكه همه ي ما از «آينده» و «دست زدن به وضع موجود براي استاندارد كردن اش » مي ترسيم .
بي نظمي و آنارشي، خود به نظمي مبدل شده است كه طي آن اغلب قريب به اتفاق ما بي آنكه مطابق با تعريف جهاني كار «كار» ي بكنيم ، به نحو شگفت آوري از درآمد كافي هم برخورداريم.
به شما بر بخورد يا نه ، تصوير من از اوضاع امروز ايران و شهروندان اش اين است :
«هفتاد ميليون كارمند وزارت نفت» پس از دريافت حقوق ماهانه ( كه به نحو برابري هم توزيع نمي شود) به بازي «ايروپولي » مشغول شده ، هم را تيغ مي زنند و جالب تر اينكه گمان مي كنند در حال كار كردن اند!
توضيح : ايروپولي ، نام يك بازي امريكايي بود كه پيش از انقلاب براي مدتي در ايران نيز به يك اپيدمي تبديل شده بود . در جريان اين بازي شما مي توانستيد سرمايه گذاري كنيد ، بسازيد ،بخريد ، بفروشيد تا پولدارتر شويد .از آغاز تا انتها ، همه ي بازي روي كاغذ ميگذشت .