شنبه 21 آبان 1384

از وحشت شكست، از ترس باخت! حاشيه اي بر "غير خودي ها"ي آقاي تاج زاده، فرهاد جعفري

jafarifarhad@yahoo.com

«نيچه» در فرازي از «فراسوي نيك و بد» ش مي نويسد : بر خلاف اصيل ، هرگاه كه «هر دم به رنگي» مي كوشد تا چيزي را روشنتر سازد ، بدا كه آنرا در تيرگي فرو مي برد و هرگاه كه مي كوشد تا از تيرگي بيرون جهد ، دريغا كه بيش از پيش در منتهاي آن فرو مي غلطد!

پاسخ آقاي «مصطفي تاجزاده» به يادآوري كدرترين بخش فلسفه سياسي تاريخ معاصر، كه طي آن نظريه پردازان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در دوهفته نامه ي سياسي خود به تئوريزه كردن نظريه ي « خودي – غير خودي » پرداختند و در تعارضي آشكار ، تاسف بار و غير قابل بخشش با ديگر شعار خود ، «ايرانيت» برخي ايرانيان رابه گناه «چون آنان نيانديشيدن » ستاندند ، نه تنها ابهامات را نزدود بلكه مقاديري بر آن افزوده است .

1- ايشان نوشته اند :
....گفتمان غالب حكومت پيش از دوم خرداد 76 تقسيم‌بندي نيروهاي سياسي به "خودي _ غيرخودي" بود.....

در اين گزاره، تعبير «حكومت » چنان «بي هيچ صفت و قيد و توضيح و محمل ارزشي » و نيز در مجاورت بلاواسطه با « پيش از دوم خرداد » بكار رفته است كه:

_ اولا فاصله فعلي نويسنده اين گزاره از حكومت، به مراتب «بيش از اندازه ي واقعي» احساس شود .
_ ثانيا نسبت به سابقه و مسئوليت گوينده و همفكران اش در آنچه توسط نويسنده « حكومت پيش از دوم خرداد» خوانده مي شود ، اصولا چيزي احساس نشود !

2- اين برداشت ها از گزاره ي مورد بحث، هنگامي تقويت مي شود كه نويسنده در چند سطر بعد مي نويسد :
..... قصد دولتمردان از تقسيم نيروهاي خودي _ غيرخودي در ايران پيش از دوم خرداد، آن بود كه "غيرخودي‌ها" ، "شهروند درجه دو" بوده، فاقد حقوق مدني (آزادي بيان، مطبوعات، احزاب و ... ) و سياسي (آزادي انتخابات) هستند. عرصه سياست (polity) بايد در انحصار خودي‌ها (معتقدان به ولي فقيه) باشد......

در اين گزاره نيز كه به تبيين طرزتلقي حاكمان از گفتمان « خودي – غير خودي » اختصاص دارد ، باز هم نويسنده از تكنيك مجاورت سود جسته است تا:

_اولا «تقسيم ايرانيان به خودي و غير خودي» را مسبوق به سابقه نشان دهد.
_ ثانيا حساب خود و همفكران اش را از «دولتمردان پيش از دوم خرداد» جدا كرده باشد .
_ ثالثا با كاربرد تعبير« ايران پيش از دوم خرداد» ، « ايران پس از دوم خرداد» ش را يكسره پاك و منزه نمايانده باشد.
_ ثالثا در حالي كه نظريه پردازي او و همفكران اش بود كه در ارگان سياسي شان به همه ي آن محدوديت ها دامن زد و به آن رسميتي نظري بخشيد ، مي كوشد تا همه ي بار مسئوليت را به دوش «دولتمردان پيش از دوم خرداد و ظهور ناجي » اندازد .
_ مقدمات آن را آماده كرده باشد كه در بند هاي بعد بتواند بدون اشاره به «خود مناقشه» و نتيجتا اجبار به اظهار نظر در باره ي ماهيت زشت اين اقدام سازمان خود ، به تبيين مجدد ( بخوانيد رفع و رجوع آنهم به طريق ضمني و فحوايي ) نظريه ي سازماني اش بپردازد.

3- در بند بعد ايشان مي نويسند :
......در چنين شرايطي آقاي خاتمي با طرح ضرورت حاكميت قانون و دفاع از جامعه مدني و حقوق شهروندي و با تاكيد بر پاسخگو شدن قدرت و ارباب بودن مردم گفتمان جديدي را در صحنه سياست كشور ترويج كرد كه نهايتاً در شعار "ايران براي همه ايرانيان" متجلي و فراگير شد. به طوري‌ كه حتي اقتدارگراها از تقسيم‌بندي خودي و غيرخودي، كمتر استفاده مي‌كنند و در ظاهر با "شهروند درجه دو" مخالفند.......

در اين بخش ، نويسنده به وضوح تلاش دارد تا با پريدن از روي «اصلي ترين قطعه» كه در فاصله ي «ظهور خاتمي در عرصه ي سياست ايران ، فراگير شدن شعار ايران براي ايرانيان» و «زمان حال» رخ داده؛ بگذرد و خواننده را نيز با خود بگذراند!

اصلي ترين قطعه كه پس از ظهور ناجي و دقيقا در هنگام فراگير شدن شعار ايران براي ايرانيان رخ داده، چيزي نيست جز «طرح تئوري خودي - غير خودي در عصر ما» .

همانكه نويسنده در بند بعد تلاش دارد تا آنرا به ياد آورد. منتها اين بار نه با همان تعريف سابق بلكه با تعريف تازه اي كه منتقدين اين رفتار نادرست او و همفكران اش را، به ايشان «بدهكار» هم مي كند !

چرا كه آقاي تاجزاده (كه تااين جا كمترين اشاره اي به « اصل مناقشه» نكرده اند) بلافاصله مي نويسند :
......هدفم از يادآوري اين موضوع، نكته ديگري است. اصلاح‌طلبان در دفاع از حقوق شهرونداني كه در عرصه سياست غيرخودي قلمداد مي‌شدند، يك گام بزرگ برداشتند.....

ايشان سپس ادامه مي دهند :
....چهره‌ها و احزاب "غيرخودي" تا حدود زيادي از حقوق خود برخوردار شدند و اين امكان را يافتند كه انديشه و مواضع خود را منتشر كنند و بعضاً در مديريت كشور مسئوليت بپذيرند و نامزدهايشان در برخي انتخابات تأييد صلاحيت گردند......

الف)صرف نظر از آنكه اين«چهره ها و احزاب غير خودي »هستند كه بايد در باره ي« برخوردار شدن يابرخوردار نشدن» و يا« اندازه ي برخورداري» شان از حقوق سياسي و قانوني خود اظهار نظر نمايند نه آقاي تاجزاده كه از اين ادعا سود قابل توجهي نصيب شان مي شود ...

ب) و نيز صرف نظر از آنكه چگونه ممكن است در حاليكه بخش مهمي از ساخت قدرت (كه آقاي تاجزاده و همفكران شان باشند) و آنگونه كه خود مدعي اند از بديهي ترين حقوق خود ( مثلا انتشار روزنامه )محروم باشند، اما در همان حال « غير خودي ها » ، آن هم «تا حدود زيادي» از حقوق خود بهرمند شده باشند !...

.... به نظر مي رسد كه در اثبات اين ادعا :

1- لازم است كه آقاي تاجزاده، رسانه اي ( به ويژه روزنامه اي كاغذي ) را كه «غير خودي» ها مي توانند در آن مواضع و انديشه هاي خود را منتشر نمايند و نگارنده از آن بي خبر است و نشاني آنرا نمي داند ، معرفي نمايند .

2- لازم است كه آقاي تاجزاده به «نام و سمت» چند نفر از «غيرخودي» هايي را كه در مديريت كشور به آنها مسئوليت داده شده است، اشاره نمايند .

3- لازم است كه آقاي تاجزاده به استثناي انتخابات دومين دوره ي شوراي شهر ( كه هنوز رمز و راز تاييد صلاحيت برخي منتقدين ،دست كم بر نگارنده كشف نشده و هرگز در راي گيري هاي بعدي استمرار نيافت ) به مورد ديگري نيز در اين زمينه اشاره نمايند .

ضمن آنكه اگر خبر آقاي تاجزاده در باره ي اينكه «غير خودي ها از امكان انتشار انديشه و مواضع خود برخوردارند و بعضا در مديريت كشور مسئوليت پذيرفته اند و نامزد هاي شان تاييد صلاحيت شده اند» صحت داشته باشد؛ با توجه به وضع فعلي صحنه ي سياست در ايران كه حتي« رييس جمهور سابق ظاهرا مكاني براي بنياد تحت سرپرستي اش نمي يابد» نمي توان چنين نتيجه گرفت كه «دايره ي خودي ها فراختر» و محدوديت هاي «خودي شمرده شدن» _ بخوانيد ايراني دانسته شدن _ برداشته شده است!

بلكه پيش از آن نشانه ي اين موضوع است كه برخي از « غير خودي ها » اينك به هر دليلي « خودي » شده اند.

و اين امكاني ست كه در هر لحظه «براي هر غير خودي» وجود دارد كه موضع فعلي خود را ترك و به «مواضع خودي ها» نقل مكان كند و از آن پس خودي قلمداد و از حقوق ناشي از آن برخوردار و متنعم شود . و اين هرگز نيازي به «گام بزرگ » دوم خردادي ها نداشته است .

در بند بعد، از تكنيك « كوچه » ( ي معروف ) و همزمان «دست پيش را گرفتن تا پس نيفتادن » استفاده مي شود تا همچنان آقاي تاجزاده از پاسخگويي و اظهار نظر درباره ي « خود مناقشه » بي نياز باشند !

ايشان در ادامه و با « مسلم گرفتن و اثبات شده بودن » ادعاي خود در باره ي برخوردارشدن «غير خودي ها » از حقوق خود _ پس از «ظهور ناجي» و در اثر «گام بزرگ » دوم خردادي ها _ جريان مزبور را به خاطر بي توجهي به شهروندان درجه دويي از قبيل معتادان ، دختران فراري و زنان خياباني، مهاجران و حاشيه نشينان شهري و زندانيان به باد سرزنش مي گيرد !

ايشان مي نويسند :
.....به نظر من اصلاح‌طلبان، به ويژه گرايش‌هايي در درون آنان كه به عدالت اجتماعي شامل عدالت سياسي، عدالت اقتصادي، عدالت قضايي، عدالت آموزشي، عدالت جنسيتي، عدالت فرهنگي و ... ، تأكيد ويژه دارند، بايد بيش از ديگران به "حاشيه‌نشينان سياست و اجتماع" توجه كنند تا با "خودي" و شهروند درجه يك شدن همه شهروندان، آنان به باورها و نداي وجدان خود در حمايت از همه ايرانياني كه در "متن" جامعه حضور ندارند، و "غيرخودي" محسوب مي‌شوند پاسخ مثبت دهند...

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

بدين ترتيب ، آقاي تاجزاده در نوشته ي كوتاه شان به چشم برهم زدني :
_ مناقشه ي«چرا جريان دوم خرداد به طرح و سپس تئوريزه كردن نظريه ي خودي- غير خودي اقدام كرد » را حل و خاتمه يافته اعلام كردند
_ همه ي« غير خودي ها» را به «بيشتر حقوق قانوني شان» رساندند
_ راهكار آينده براي «گسترش دامنه ي حقوق شهروندي تا حد مطلوب» را نيز ارائه كردند

بدون آنكه كوچكترين اشاره اي به « خود مناقشه » داشته باشند !!

اما هرگاه كه باشد، آقاي تاجزاده و همفكران اش بدون آنكه امكان توسل به تكنيك هاي دست چندم و ابتدايي ادبي و سياسي را در اختيار داشته باشند ، ناچار خواهند بود تا به اين پرسش ها پاسخ گويند :

1- اگر مراد تئوري پرداز سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در مبحث خودي – غير خودي همان نبوده است كه جريان ( به تعبير ايشان اقتدارگرا ) از آن مراد مي كرده ، چرا «همه و همه ي غير خودي ها» چنين دريافتي از آن داشته اند ؟!

و چرا «هيچ كس» پيدا نمي شود كه با تفسير ضمني جديد آقاي تاجزاده در اين باره، كه «نظريه ي مزبور معتادان ، زنان خياباني و زندانيان را شامل مي شده و فعالان سياسي را در بر نمي گرفته است» همراي و همنظر باشد ؟!

2- اصولا ضرورت طرح و سپس تئوريزه كردن اين نظريه در هنگامي كه «ناجي» گشاده دستانه «همه» را از «بيشتر حقوق خود» برخوردار كرده بود چه بود ؟!

3- چرا نظريه ي مورد مناقشه در هنگام «دولتمرد نبودن» واضعين، مطرح و تئوريزه نشد و بر عكس در هنگام غلبه ي نسبتا كامل آنان بر نهاد هاي قدرت و ثروت و «دولتمرد بودن » شان ارائه گرديد؟!

4- چرا واضعين _حتي همين حالا كه از شرم طرح اين نظريه نمي توانند سرشان را بالا بگيرند _ شرط عضويت در مرحوم «جبهه دموكراسي خواهي» را باز هم «خودي بودن» قرار داده اند ؟!

5- و چگونه است كه در جبهه ي پيشنهادي آقاي حجاريان _ كه از مرغ و ماهي مي توانند در آن بگنجند _ امكان عضويت مثلا « جنبش مسلمانان مبارز » ، سازماني كه در نهايت نزديكي با چپ مذهبي ايراني قرار دارد وجود نداردتا چه رسد به ديگران ؟!

آقاي تاجزاده !
مي نويسم «هر وقت كه باشد ناچار از پاسخگويي هستيد» چون اگر هيچكس ديگر اين كار را نكند ، دست كم من ؛ همواره اين را به ياد كودكم خواهم آورد كه « چه وقت و چگونه » آنها كه خود را « مسلمان و روشنفكر» مي خواندند ، از وحشت شكست و از ترس باخت ، مسابقه را به خود منحصر كردند . همچنانكه به او خواهم آموخت « ببخشد اما فراموش نكند » .

توضيح : جمله اي كه در شروع اين يادداشت آمده ، هرگز به نيچه تعلق ندارد . خواستم به يادداشتم اندكي اعتبار ببخشم . هرگاه كه چنين كنم آنرا به خوانندگان محترم يادآور خواهم شد .


در اين زمينه:
[غيرخودي ها، سيد مصطفی تاج زاده]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'از وحشت شكست، از ترس باخت! حاشيه اي بر "غير خودي ها"ي آقاي تاج زاده، فرهاد جعفري' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016