مردم منفعل به هيجان آمدهاند
هجوم فوقالعاده مردم به جبههها مشكلات فراواني درست كرده و در آنجا امكانات نيست، اردوگاهها و پادگانها چند برابر ظرفيت خود نيرو پذيرفته و ديگر نيرو نميپذيرد و لذا اعزاميها در خيابان ميمانند. نان و غذا نيست، ارتشيها و سپاهيها در اهواز از در خانه مردم غذا ميگيرند، نيروها در كنار جاده ايستاده و از ماشينهايي كه از جاده عبور ميكنند در خواست آب آشاميدني مينمايند. اقدام جالبي كه انجام شده اين است كه سهميههاي آرد به نانوايان تهران داده شده كه تهران موظف باشد روزي 50 هزار قرص نان براي جبههها بفرستد كه هر روز با هواپيماي 330 باربري ارتش به جبهه منتقل ميشود و احتمالاً در شهرستانهاي ديگر هم چنين كاري انجام شده و به اين ترتيب از امكانات پشت جبهه براي جبهه استفاده ميشود بدون اينكه فشاري را بر پشت جبهه بياورد چون نانواياني كه موظف به پخت براي جبهه شدهاند در يك شيفت كاري جداگانهاي كه براي مردم پخت ميكنند بايد اين كار را انجام دهند.
چهارشنبه 12 مرداد 67
تحليل عمليات فروغ جاويدان
به عقيده من مجاهدين هيچ راهي جز اين عمليات نداشتند. آنها با قبول قطعنامه و آغاز حركت صلح غافلگير شدند. چون ميدانند كه با صلح آنها ديگر قادر به عمليات نيستند و از طرفي بايد در كشورهاي ديگر پراكنده شوند. زيرا هيچ كشوري آنها را دستهجمعي پذيرا نميشود و اصولاً هيچ كشوري آنها را به عنوان گروهي كه در جنگ با ايران بوده نميپذيرد، غربيها هم با نزديكيهاي اخير با ايران ديگر آنها را نميپذيرند، احتمال اينكه وجه المصالحه هم قرار بگيرند وجود دارد. لذا آنان ديدند كه اين آخرين فرصت است كه خود را از آيندهاي تاريك نجات بخشند. هم آخرين فرصت بود و هم از نظر آنها فرصت مناسب زيرا عراق در عمق ايران پيشرويهايي كرده و هنوز هم حاضر به ادامه حملات خود است، روحيه نيروهاي ايراني ضعيف است و مانعي بر سر راه وجود ندارد، تودههاي مردم هم ناراضي هستند. آنها به خصوص فريب اين جمله امام را خوردند كه گفت قبول قطعنامه جام زهري بود كه سر كشيدم و اين جمله را اعلام رسمي شكست و مرگ جمهوري اسلامي تلقي كردند كه تودههاي مردم هم اين شكست را ديده و هواداران جمهوري هم خود را باختهاند و الان بايد جنازه اين رژيم زهر خورده و مرده را كنار زد و جاي آن را گرفت.
مجاهدين خلق ديده بودند كه مدتي است در هر كجا عمليات ميكنند چه ارتش عراق چه مجاهدين، به راحتي عدهاي را اسير كرده يا ميكشند و با كمترين تلفات و ضايعات براي خودشان به پيروزي ميرسند. البته مجاهدين ناجوانمردانه ميجنگيدند چون با لباس مبدل و لباس سپاه و بسيج به پشت نيروهاي ارتشي رخنه كرده بودند. ارتشيها اول خيال ميكردند كه اينها سپاهي و بسيجي هستند ولي وقتي به اينها حمله كرده و با شعارهاي درود بر رجوي عمليات ميكردند معلوم ميشد دشمن هستند. بعد هم نيروها را با خود به عقب تخليه ميكردند. نيروهاي رجوي اشتباه كردند كه اين قبيل كارها را يك پيروزي نظامي تلقي كردند و حمل بر قدرت خودشان و ضعف حكومت كردند ولي مجموع شكستهاي ايران در جبههها و روحيه اسرا به آنها قبولانده بود كه راه باز است. آنها ديده بودند وقتي خط اول را شكستند ديگر هيچ مانعي نيست و مقاومتي نميبينند و راحت به پيش ميروند.
اطلاعات و وضعيت ايران هم اين محاسبه مهم را براي عمليات آنها تاييد ميكرد. اشاره ميكنم كه در يك حادثه مهم لحظهها و ساعتها و تاريخ روزها به پي بردن به حقيقت آن خيلي ياري ميكند. هر چه زمان دورتر ميشود از اهميت اين موضوع نيز كاسته شده و بيشتر روزها و هفتهها و ماهها معيار تحليلها قرار ميگيرند. همين الان كه هنوز چند روز بيشتر نگذشته است اكثراً بدون توجه به جزئيات اين چند روز و... ميگويند از وقتي عراق تهاجم به خاك ايران را شروع كرد مردم بسيج شدند. آيا مجاهدين خلق و ارتش عراق فكر نميكردند كه ورود به خاك ايران دوباره مردم را تحريك ميكند؟ آيا ورود آنها احمقانه نبود؟ عراق ده، دوازده روز پيش از قبول قطعنامه ورود به خاك ما را آغاز كرده بود و اخبار صدا و سيما ضمن اعلام پيشرويهاي عراق از مردم دعوت ميكردند كه به جبههها بروند و هر شب هم اطلاعيهاي از سپاه يا بسيج يا ستاد كل خوانده ميشد كه از مردم دعوت به حضور در جبههها براي جلوگيري از پيشرويهاي عراق كرده بود ولي كسي نميرفت. امام جمعه اهواز هم اعلام كرده بود عراق قصد تجزيه خوزستان را دارد و خواستار تسليح مردم شده بود كه باز هم استقبالي نشده بود. وضع آنقدر خراب بود كه از دست رفتن خوزستان يا كردستان يا هر دو را ما مسلم گرفته بوديم. آقاي هاشمي هم در سخنراني كه در جلسه غيرعلني مجلس كرده است ميگويد شور و شوق جبهه رفتن در مردم از بين رفته و اشاره به نيروي اندك ما در جبهه كرده است و ميگويد خوزستان در معرض تهاجم دشمن و تجزيه است. بنابراين اطلاعات آقاي هاشمي و تحليل ما و آنها هم محاسبات مجاهدين خلق را در اين قسمت تاييد ميكند.
از طرفي نارضايتيهاي داخلي كشور، مجاهدين را فريب داده بود. واقعيت اين بود كه در كوچه و بازار و نزد هر كس مينشستيم بدگويي از وضع موجود بود حتي در بين حزباللهيها كه چه بسا بعضاً شديدتر هم بود. اين مسئله خيلي عمومي شده بود، گزارشات پي در پي اين جو هم به مجاهدين و عراقيها ميرسيد، نارضايتي عمومي شده بود به طوري كه مردم مثل بشكه باروت و آماده انفجار شدهاند. آقاي هاشمي هم در سخنراني خود در جلسه غيرعلني ميگويد «مردم هم به زبان آمده بودند» و اين را يكي از دلايل قبول قطعنامه قلمداد ميكند. اين تصور مجاهدين كه با اين نيروي اندك كافي است شكافي در حاكميت سراسري به وجود آورند آنگاه مردم به آنها پيوسته و كار رژيم را يكسره ميكنند بيراه نبود. آنها هم مثل خود ما مردم را بشكه باروت ميدانستند، اصولاً هنگامي كه رييس مجلس ميگويد مردم به زبان آمدهاند، مخالفين كه همه چيز را بزرگتر از حد ميبينند غليظتر از ما خواهند گفت. ولي گروه رجوي در يك نكته اشتباه كردند كه بين نارضايتي و براندازي خيلي تفاوت هست.
طبق محاسبات مقامات ما و مجاهدين، كه از جهاتي به هم شبيه بود و اطلاعات آنها همديگر را تاييد ميكرد نظام در موقعيت خطرناكي بود و به همين دليل هم قطعنامه قبول شد به شكلي كه مفهومش پيروزي نبود. ولي پارامترهاي پيشبيني نشدهاي محاسبات دشمن را در هم ريخت و آن هم خيزش مردمي بود كه پس از قبول قطعنامه و پيام امام و... به صورت غيرمنتظرهاي آغاز شد و من هر كس را ميديدم ميگفت ثبتنام كرده و عازم جبهه است.
البته ممكن است گفته شود كه مردم چون مجاهدين را هم مثل صدام ميدانند لذا همزمان براي سركوبي پيشرويهاي عراق در جنوب و جبهه مياني و غرب و پيشرويهاي مجاهدين در جبهه قصر شيرين بسيج شدند. ولي در طول ده تا دوازده روز بود كه كسي عليه تجاوزات عراقيها هم بسيج نميشد و اعزامها آنقدر كم و كند بود كه جوابگوي نياز جبههها نبود.
هدف من از اينكه ثابت كنم كار مجاهدين آنقدرها هم كودكانه و احمقانه و بيحساب نبوده اين است كه نتيجهگيري مهمي از آن بكنم و آن اينكه اگر مردمي پشتيبان حكومت نباشند، يك گروه 7 هزار نفره مسلح مثل مجاهدين ميتوانند موفق شوند و در صورت موفقيت كشتار وسيعي راه بيندازند و از حمايتهاي بينالمللي برخوردار شوند و... كه ديگر نتوان آنها را كنار زد چون آنها تجربههايي اندوختهاند و تشكيلاتي دارند كه در ايران نداريم و...
مردم ايران فقط در مدت كوتاهي حكومت تنها را گذاشتند و ديديم كه چه سرنوشتي در حال رقم خوردن بود و البته مسئولين هم در سرد كردن مردم نقش داشتند و...
در هر حال از 8 سال جنگ علاوه بر خسارات مالي و آنانكه همواره محكوم به زيستن در بستر يا رنج معلوليت گرديده اند 200هزار شهيد بر جاي ماند كه در زير داده هاي آماري آن بيان مي شود.
چند نكته
1- آمار مندرج در جداول زير آمار تقريبي و بسيار نزديك به واقع است در نيمه دوم سال 1375 كه سردبيري هفته نامه ياد ياران (ارگان بنياد شهيد) را داشتم به مناسبت سالگرد انقلاب ويژهنامهاي تدارك ديدم كه حاوي 54 جدول از آمار شهداي انقلاب و جنگ به تفكيك شغل ، جنس، سن، تاهل، تحصيلات، رتبهسازماني، داوطلب، سرباز و كادر و سازمان خدمت و توزيع استاني و ... بود. اين ويژهنامه به دلايلي از انتشار بازماند اما پس از آن با بررسي بيشتر برخي از اعداد و ارقام آن ويژهنامه تصحيح و تكميل شد. آنچه در زير ميآيد تنها تعدادي از اين جداول تصحيح شده است كه هنوز نيازمند بررسي و تدقيق افزونتر است اما سيمايي كلي و قريب به واقع را ترسيم ميكند و اميد است بتوانم در آينده نزديك جداول بيشتر و دقيقتري را تقديم كنم. اين حق مردم ايران است كه پس از 18 سال از پايان جنگ از كميت شهداي خويش اگاه شوند.
2- در اين جداول فقط آمار شهداي سال 1357 تا 1374 كه عمدتا شهداي جنگ هستند ارائه شده. مجموع آمار شهدا از دوران انقلاب تا سال 1374 جمعاً حدود 213255 تن است. از اين تعداد 192930 تن مربوط به جنگ با عراق است كه در جدول زير تعداد آنها به تفكيك درگيري مستقيم در جنگ يا حملات هوايي و موشكي به شهرها و غيره آمدهاست. آمار شهدايي كه مفقود الاثر بودند و پس از سال 1374 شناسايي شدند را بايد به جمع كل شهدا افزود. همچنين يادآور ميشوم كه آمار شهدا تا پيروزي انقلاب در جدول زير بدون احتساب ماركسيستهايي است كه در دوران مبازره عليه رژيم شاه كشته شدند. مجموع شهداي انقلاب از 15 خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357 با احتساب شهداي گروههاي چپ جمعاً حدود 3164 نفر است كه در كتاب «بررسي انقلاب ايران» به صورت دقيقتري آمدهاست.
3- در آينده نزديك، فراواني شهدا به تفكيك زمان، نوع حادثه و ويژگيهاي مختلف سني ، تحصيلي، شغلي و منطقه جغرافيايي همراه با توضيح و تحليل هاي مشروح ارائه خواهند شد.
مشخصات آماري
آمارها نشان ميدهند كه در روزگار جنگ طولاني عراق عليه ايران، عمده شهدا نه از ميان ثروتمندان و نه از ميان روشنفكران بودند و به قشر متوسط جامعه به پايين تعلق داشتند. بنابراين آنانكه بيش از همه در معرض آثار هر جنگي قرار دارند همين گروهند.
در همه جهان شهدا تقدس دارند. در جوامع غير مذهبي و مذهبي براي شهداي ملي بناي يادبود ميسازند. در برخي كشورها نام سربازان را روي بناهاي يادبود حك ميكنند. آنان براي همه مردم مورد احترام هستند اما به باور ما آنانكه در اين حد از ظرفيت ديگرخواهانه هستند حياتشان سودمندتر است. بايد شهداي زنده را دريابيم و آنانكه فرهنگ و مرام دگرخواهانه دارند را قدر شناسيم.
-------------------------------
[1] . انقلاب و بسيج سياسي. دكتر حسين بشيريه. ص 22
[2] - همان. ص 133
3 – علل جنگ جهاني سوم. سي رايت ميلز. ترجمه : تلخيص ص 39 – 37
4-از ابتداي مقاله تا اينجا گزيده هايي بر گرفته از بخش نظري و مبسوط رساله فوق ليسانس نگارنده در 8 سال پيش است.
5- ن. ك. مقدمه كتاب جامعهشناسي جنگ. كاستول بوتول. انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي