* چندی پیش آقای عمادالدین باقی روزنامه نگار دوم خردادی در پاسخ به دو سئوال " اوپن دموکراسی " به تحلیل انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران پرداخته و پیروزی کاندیدای " اصولگرایان " را معلول عدم تفاهم و به گفته خودش " شکاف گفتمانی " بین روشنفکران و توده مردم دانسته است.
مقاله زیر درنگی است بر نگاه آقای عمادالدین باقی که طی مقاله ای در کیهان شماره 1060 درج شده است.
آقای عمادالدین باقی با چشم پوشیدن بر شکست جمهوری اسلامی و پیروزی تحریم کنندگان در نُهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، چه چیزی را می خواهند اثبات کنند، در حالی که قدرت مداران هرم بالای حکومت جمهوری اسلامی، بر مخدوش بودن انتخابات صحه گذاشته اند؟ اگر انسان به اندازه یک جو انصاف داشته باشد و به همان اندازه بی طرفانه به قضایای انتخابات بطور همه جانبه بنگرد، متوجه می شود که این بار علی رغم هزینه کردن میلیاردها تومان جهت بسیج مردم برای شرکت در انتخابات و در کنارش تهدید کردن مردم مبنی بر به هم زدن امنیت و براندازی نظام، در صورت عدم شرکت در انتخابات و فریضه دانستن آن بر هر فرد مسلمان و گرفتن فتواهایی چند از آخوندهای دانه درشت در این باره و مثل مگس وز وز کردن امام جمعه ها در گوش فلک زده و ناآگاه مردم در سراسر کشور، تحت عنوان وظیفه شرعی و در کاکل آنها به صحنه آمدن رهبر و موعظه کردن او مبنی بر تکلیف الهی بودن شرکت در انتخابات جهت اثبات اقندار نظام و مشروعیت حکومت، نتوانسته است حتی نیمی از واجدین شرایط را در دور اول به پای صندوقهای رأی بکشاند. تازه اینبار بطور غلیظ تر از پیش، از اعتقادات مردم سو استفاده کردند و ریش امام زمان را هم گرو گذاشتند تا از این طریق بتوانند حداکثر مردم را به صحنه انتخابات بکشانند.
حال اگرموضوع آقای معین را که ابتدا بوسیله شورای نگهبان رد صلاحیت شده بود، در این استدلال دخالت دهیم، بطور یقین تعداد شرکت کنندگان در انتخابات، در صورت حذف آقای معین، به مراتب کمتر می بود. ولی همانطور که همگان شاهد بودیم، رهبر جمهوری اسلامی از ترفند حکم حکومتی استفاده کرد و برای گرم کردن تنور انتخابات و کشاندن افراد به اصطلاح اصلاح طلب و هوادارانشان به پای صندوق رأی، معین را وارد بازی کرد.
بگذریم که در این سناریو، رأی ها را طوری تقسیم کردند که عناصر " اصلاح طلب " را در همان دور اول از صحنه حذف کنند. درحالی که به گواهی آمار اعلام شده در شب نتایج نهایی شمارش آراء، آقای کروبی نفر دوّم پس از رفسنجانی بوده است و طبق گفته خودش، آن شب را با خیال راحت خوابید. امّا در فاصله 2 الی 3 ساعت، آمار شمارش آراء تغییر کرد و آقای محمود احمدی نژاد از رده سوّم با اختلاف حدود یک میلیون رأی با آقای کروبی، به مقام دوّم صعود کرد. ناگفته پیداست که این استدلال نه ذهنی است و نه دور از واقعیت، بلکه از داده های افراد کاندید و دست اندرکار قدرت برخواسته است. بنا براین در همین پایان دوره اول انتخابات، معلوم می شود که یک اراده بسیار قوی و مصمم در پشت این انتخابات کمین کرده است و می خواهد به هر وسیله ای کاندیدای مورد نظرش را تحمیل کند. و طبیعی است در این شرایط در کنار تقلب اعلام شده برای مقبولیت خود در انظار جهانی، میزان برگه های رأی اضافی را در صندق ها افزایش می دهند. طوریکه طبق بررسی آماری از تعداد رأی های شمرده شده در بعضی از شهرها، میزان رأی ریخته شده در صندق ها به مراتب بیشتر از واجدین شرایط در شهرهای مربوطه بوده است.
این سناریو تا اینجا برای پرده اول نمایش انتخابات نوشته شده بود. امّا در پرده دوّم نمایش، سناریو را به این شکل تنظیم کردند که با ایجاد ترس و دلهره در بین مردم و تبلیغات کور و کر کننده برای رفسنجانی در داخل و خارج از کشور، حتی استفاده از دختران زیباروی و خوش اندام و به کار گیری ِ عناصر معلوم الحال که در درگاه رفسنجانی نمک گیر شده بودند و از وجود سرمایه ایشان که حاصل چپاول ثروت عمومی ملت ایران حاصل شده بود، به لانسه کردن و وجهه مردمی دادن و اصلاح طلب قلمداد کردن او، به قلمرسایی مشغول شدند و حرمت و ارزش قلمشان را در خدمت به رفسنجانی بکار گرفتند و از این طریق توانستند با وارد کردن اخته گان روشنفکری و سینمایی در صحنه و تبلیغ برای رفسنجانی، از اینکه در مقام مقایسه، از محمود احمدی نژاد بهتر است، آنانیکه به هر دلیل البته به عقیده نگارنده با تحریم کردن نمایش تهوع آور انتخابات، در دور اول در آن شرکت نکرده بودند، اینبار با چنین ترفندی برای شکست احمدی نژاد با شرکت حداکثری در انتخابات شرکت کنند و به رفسنجانی رأی دهند. و به اصطلاح خودشان یک " نه " دیگر به ولی فقیه بگویند. غافل از اینکه چنین ترفندی قابلیت خود را در همان دوره اول انتخابات از دست داده بود و مردم با تحریم یکپارچه یک " نه " بزرگ به کل رژیم داده بودند. ولی با همه این ترفندها و شعبده بازیها، طبق آمار ارائه شده بوسیله خودشان، نتوانستند بیش از 27 میلیون نفر را به پای صندوق رأی بکشانند. بعبارت دیگر 46 درصد از واجدین شرایط در دور دوم انتخابات شرکت نکردند. حال این استدلال را کنار تقلب های نجومی در دور دوم انتخابات بگذارید، آنوقت معلوم می شود که تحریم کنندگان اینبار کاری کردند، کارستان و سبب شدند برای اولین بار در تاریخ حکومت جمهوری اسلامی، انتخابات اولاً به مرحله دوم برسد ثانیاً در انظار حهانی اینچنین مفتضح شوند ثالثاً پرونده اصلاح طلبی در درون حکومت جمهوری اسلامی بسته شود و شکست افکار اصلاح طلبانی چون آقای باقی که معتقد بودند، میشود رژیم جمهوری اسلامی را از درون اصلاح کرد، بر همگان عیان شود. و این رخدادی بود که از انتخابات اخیر حاصل گشت. حال ببینیم که آقای باقی در این باره چه می گوید " – مهمترین کاری که بایسته است روشنفکران و نخبگان انجام دهند این است که همچون گذشته باز هم این رخداد شگفت و غیرمنتظره را وارونه تحلیل نکنند. روشنفکران و اصلاح طلبان ما در چند سال اخیر پیوسته شکست خورده اند ( انتخابات شوراها، مجلس هفتم، انتخابات نماینده هیأت نظارت بر مطبوعات و ریاست جمهوری نهم ) اما همواره به گونه ای آن را ریشه یابی کرده اند که علل حقیقی را نبینند و گناه رویدادها را به گردن عواملی خارج از خودشان و اختیار خودشان بیفکنند. در انتخابات نهم ریاست جمهوری سه گروه به چشم می خورند: 1- وفاداران به وضع موجود و محافظه کاران. 2- اصلاح طلبان مخالف وضع موجود که در انتخابات شرکت جستند. 3- اپوزیسیون تحریم کننده انتخابات. " .
همانطوری که ملاحظه می کنیم، ایشان رویداد انتحابات را طوری تفسیر می کنند که انگار همه چیز در یک شرایط آزاد اتفاق افتاده است و تمامی رخدادها با کمال شفافیت انجام پذیرفته است و آمارهای داده شده در کمال انصاف منتشر شده است. و با کمال شگفتی روشنفکران را در کنار اصلاح طلبان می گذارد و هر دو را با یک چوب می راند. در حالی که باید روشن شود منظورشان از روشنفکران کیست؟ اگر منظور ایشان همان روشنفکرانی هستند که در مرحله دوم انتخابات در پشت رفسنجانی سینه زدند و یا در خارج از کشور شناسنامه بدست برای حفظ کیان نظام در مقابل نمایندگیهای رژیم جمهوری اسلامی صف کشیده بودند، بایستی آنان را در قماش اصلاح طلبان به حساب آورد. در حالی که روشنفکران بیرون از اصلاح طلبان َ درون حکومت، انتخابات را تحریم کرده بودند. بنا براین کنار هم گذاشتن روشنفکران در کنار اصلاح طلبان درون حکومت و روشن نکردن مقوله روشنفکری ایجاد یک خلط مبحث می کند. در رابطه با نقش سه گروه در انتخابات بایستی گفت که در اینجا بهتر می بود که این نقش به دو گروه تقلیل یابد. زیرا گروه دوم که شامل اصلاح طلبان می شود، هرچند به لحاظ سلیقه و نه عقیده با گروه اول اختلاف دارند، ولی مثل گروه اول دل در گرو رژیم جمهوری اسلامی و حفظ کیان و عمود خیمه نظام دارند. و برای نشان دادن این حُسن نیت در انتخابات شرکت کردند و در دور دوم از حیثیت نا داشته خودشان هم مایه گذاشتند. بنابراین چنین تقسیم بندی یک خبط است و آن جدا کردن این گروه با گروه اول است . سئوال این است که این گروه با شرکت در انتخابات چه چیزی را می خواستند تغییر دهند؟ در حالی که هشت سال قدرت را در دست داشتند و نتواستند کوچکترین تغییری در کار فروبسته رژیم ولایت فقیه ایجاد کنند و عاقبت راه ورود احمدی نژاد را هموار کردند. آیا حق داریم که بگوییم، گروه دوم مورد نظر آقای باقی دل در گرو حفظ رژیم دارند؟ پس در این ارزیابی بایستی دو نیرو را در انتخابات تحلیل کرد. 1- وفاداران به حفظ رژیم جمهوری اسلامی. 2- وفاداران به تغییر تمامیت رژیم جمهوری اسلامی. حال ببینیم که آقای باقی در مورد تحریم کنندگان انتخابات چه می گوید؟ " گروه سوم...می گویند، مشارکت 60 درصد از مردم در انتخابات به این مفهوم است که 40 درصد مخالف نظام کنونی و طرفدار تحریم وجود دارند پس رأی تحریم کنندگان به تنهایی بیش از هر یک از نامزدها و جناح هاست...حال اینکه " تورم " مشارکت در جوامع دموکراتیک 50-45 در صد است و با بروز شرایط التهابی و اضطراری به 65-60 درصد می رسد " و در پایان در یکی از محورهای نتایجش می نویسد " بیش از نیمی از مردم خواهان تغییر جمهوری اسلامی نیستند ولی خواهان اصلاح آن هستند."
آقای باقی در ارزیابی از مفهوم درصد شرکت کننده در انتخابات، تحریم کنندگان را زیر ضرب می گیرند که آنها اکثریت خاموش را جزء تحریم کنندگان به حساب می آورند و بعد در کمال غیر علمی، انتخابات ایران را با جوامع جهان آزاد مقایسه می کند و نتیجه می گیرد که معیار نباید صد در صد بلکه 65 درصد باشد و باید تحریم کنندگان را از این 65 درصد کم کرد. سئوالی که می توان مطرح کرد، این است که چگونه و طبق کدام استاندارد علمی و بررسی آکادمیک، انتخابات جمهوری اسلامی را با کشورهای جوامع آزاد مقابسه می کنند؟ در حالی که در این کشورها انتخابات در شرایط آزاد و برابر برگزار می شود و مردم به لحاظ فردی از آزادی کامل لیبرالی برخوردار هستند و در صورت شرکت نکردن در انتخابات تحت هیچگونه پیگرد قانونی قرار نمی گیرند و طبق استانداردهای جهانی می شود معلوم کرد که چه کسانی در انتخابات شرکت و یا چه کسانی آن را تحریم کردند. در حالی که چنین اسلوبی در جمهوری اسلامی محلی از اِعراب ندارد. زیرا اولاً انتخابات آزاد نیست ثانیاً معیاری وجود ندارد که معلوم کند چند درصد بطور واقعی در انتخابات شرکت و یا آن را تحریم کردند ثالثاً شمارش آراء با تقلبات نجومی همراه است رابعاً مردم بطور آزاد نمی توانند تصمیم بگیرند در انتخابات شرکت ویا آن را تحریم کنند. زیرا کارمندان دولت، ارتشیان، بسیجییان، محصلین مدارس و آنانیکه به هر صورت وابستگی به رژیم دارند از ترس اینکه مبادا اخراج بشوند ویا جان و مال و مقام خود را از دست بدهند، مجبوراً در انتحابات شرکت می کنند. بنابراین چنین مقایسه ای یک مقایسه مع الفارق است و اگر قرار است مقایسه ای صورت گیرد، بایستی جمهوری اسلامی را با عراق زمان صدام حسین، لیبی، سوریه، مصر و کشورهایی از این دست مقایسه کرد. همچنین آقای باقی بایستی پاسخ دهند که چگونه به این نتیجه رسیده اند که بیش از نیمی از مردم خواهان تغییر جمهوری اسلامی نیستند ولی خواهان اصلاح آن هستند؟ این آمار از کجا بدست آمده است؟ اگر بیش از نیمی از مردم خواهان اصلاح جمهوری اسلامی هستند، همگان دیدیم چنین اصلاحاتی را مردم در انتخابات شوراها، مجلس هفتم و نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری رد کردند. به عبارت دیگر مردم با تحریم یکپارچه خودشان این پیام را عالمگیر کردند که این رژیم را نمی خواهند و خواهان تغییر رژیم در تمامیتش هستند. از طرف دیگر اگر فرض را بر این بگذاریم که گفته آقای باقی درست است، آیا می توانیم از آقای باقی خواهش کنیم که در نوشته ای دیگر از جمهوری اسلامی بخواهند تا تحت نظارت سازمان ملل، رفراندمی برگزار کند که مردم تعیین کنند که این رژیم را می خواهند یا نه؟ کاری که چاوز رئیس جمهور ونزئولا کرد. آنوقت معلوم می شود در این میان حق با کی است.
دکتر احمد پناهنده
25 شهریور سال 1384 برابر با16 سپتامیر 2005