یکشنبه 28 فروردین 1384

يادداشتی بر "نقد" آقای بيژن حکمت! امير جواهری لنگرودی

[email protected]


 " ديگر کالای راديکاليسم ضد ليبرا ل در ميان نسل جوان خريداری ندارد و اينگونه موضعگيری ها بيشتر به باستانشناسی چپ ايران تعلق دارد " ( مقاله بيژن حکمت، با عنوان : "بيانيه ۵۶۵ نفر و نقد های بی عيار") درست خوانديد، اشتباه نکرديد۰ اين افاضات بيژن حکمت است ۰ من اين کشف ؛ باستان شناسانه ؛ را به ايشان تبرک می گويم !
آقای 
 بيژن حکمت طی مقاله خویش در نقد موضعگیری سازمان ما در قبال " بيانيه ۵۶۵ نفر از فعالين سياسی داخل کشور " ، می افزاید : " در دنيائی که بايد با ذره بين به دنبال " پرولتاريای انقلابی " گشت ، معلوم نيست ، چگونه شبح يک مبارزه طبقاتی ضد سرمايه داری ناگهان در " عمق مطالبات مردم ايران " بروز می کند و ... " ( بيژن حکمت ،همان ماخذ پیشگفته )

 پیرامون اين کشف " باستان شناسانه " ، خوب است که آقای حکمت ، حکمتانه ميفرمودند : " نسل جوان " کشور ما کی و کجا به شما ، مدال " خريدار " نداشتن اين يک قلم جنس " مبارزه طبقاتی ضد سرمايه داری " را تفويض کرده اند تا ما هم بدان آگاهی یابیم ؟
آقای بيژن حکمت خوب است سری به بازار مکاره " روزنامه کيهان " حسين شريعتمداری بزنيد تا ببينيد ، چگونه برای نشريات نسل جوان چپ ايرانی که اتفاقا بيشتر شان ، هم شما و هم ما را نميشناسند ، چگونه به شيوه " باستان شناسانه " چپ را کالبد شکافی ميکنند تا همه عمله دستگاه را بر عليه آنان بسيج نمايند۰ کیهانیان مي نويسند: " بعد از لیبرالها، حالا نئوکمونیستها به انحراف جوانان رو آورده اند!" روزنامه کیهان ضمن بیان حساسیت خود نسبت به " تحرکات گروهکهای شبه کمونیستی در تعدادی از دانشگاههای تهران" به نقل از " شریف نیوز" نوشت : " هفته گذشته نشریه " پیشاهنگ " در سطحی وسیع در دانشگاه صنعتی شریف منتشر شد. در این نشریه که با لوگویی شبیه نشریات گروههای کمونیستی در دهه 50 منتشر شده است، مطالبی در باره خسرو گلسرخی و امیر پرویز پویان از سران گروهک چریکهای فدایی خلق درج شده است ." شریف نیوز از قول یک " فعال دانشجویی دانشگاه تهران" می نویسد: " در انتخابات 10 آذر انجمن اسلامی دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دو تن از گردانندگان نشریه " گون" ( که آشکارا گرایش مارکسیستی دارند) بعنوان اعضای علی البدل انتخاب شدند." روزنامه کیهان تذکر میدهد که اعضای تحریریه نشریه " گون " پس از تعطیلی آ ن به فعالیت در نشریات " تابوت" و " دانشگاه و مردم" مشغول شدند که اولی گرایش سوسیال- دمکراسی و دومی گرایش کمونیستی دارد. " ، شریف نیوز علاوه بر مطالب فوق به ذکر نکات زیر نیز می پردازد : " در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران هم ، نشریه " خاک " منتشر می شود که تندروترین نشریه دانشگاهی است . دردانشکده علوم اجتماعی هم نشریه " هومان " منتشر می شود. در یکی از آخرین شماره های این نشریه شعار کارگران دمکرا ت متحد شوید! حک شده بود. در دانشکده صنعتی امیر کبیر نیز نشریه" عصیان " که به گروههای شبه کمونیستی وابسته است منتشرمی شود " ( روزنامه کیهان ، بخش اخبار ویژه ، شماره 9 اسفند 83 ) بد نیست که به اطلاع آقای حکمت برسانم که علیرغم تهدیدات بسیج دانشجویی و کیهان شریعتمداری ، از فروردین 84 نشریه جدیدی بنام " بذر " آغاز بکار کرده که خود را تریبونی برای تبلیغ و ترویج ایده های مارکسیستی در جنبش دانشجویی می داند.
باید پرسید : بين وحشت حسين شريعتمداری وهراس شما بر سرهمين نگاه " نسل جوان " به فرا گیری مارکسیسم ، ستیز با سرمایه ، مبارزه طبقاتی و غیره... چه تفاوت نگاهی نهفته است ، که اينگونه از اين " شبح " وحشت داريد و ما را حوالت به " ذره بين " ی می دهيد که " بايد " با آن " به دنبال پرولتاری انقلابی " بگرديم؟! و دیگر اینکه بد نیست به این تناقض نوشته خود هم پاسخ بدهید : اگر باید با " ذره بین " به دنبال " پرولتاریای انقلابی " بگردیم ، وحشت شما از این " شبح یک مبارزه طبقاتی " ا ز چیست ؟!
اگر آزرده نمی شويد ، بد نيست بگويم : شما در" باستانشناسی چپ ايران " و بويژه نسل جوانش ، که لیست آثارش در تعقیب و گریز اطلاعات چی های روزی نامه " کیهان " به نام های : " پیشاهنگ " ، " گون " ، " تابوت " ، " دانشگاه و مردم " ، " خاک " ، " هومان " ، " عصیان " و همین هفته گذشته در آن زمین شوره زارنشریه " بذر " چپ هم به میدان آمد. شما به همان شيوه ای سخن مي رانيد که" کيهان شريعتمداری " ، به قلع وقمع آنها کمر بسته است . بگذریم!
فکر می کنید چنانچه باهم مروری درهمین " بیانیه۵۶۵ نفر" داشته باشيم، به چه حد ازآمار تضاد و اختلاف طبقاتی دست پیدا می کنیم ؟
 یا فکر می کنيد در جامعه صد در صد طبقاتی ايران ، که هرچشمان کوری هم می تواند ، موجوديت تفاوت ها و تناقضات نيروی اجتماعی ميليونی کار و سرمايه را دريابد ، موضوع این حد پیچیده است که شما ما را به مسلح شدن به " ذره بين " حوالت می دهيد؟!
اگر جدی هستيد و تنها به همان فاکت های برشمرده در" بيانيه ۵۶۵ نفر" بارديگر مراجعه کنید و اختلاف طبقات و موجوديت اين اختلاف را نه ا ز زبان «« اطلاعيه راه کارگر » بلکه بيانيه نوسان بخوانی ، به آمار و ارقام زیادی دست خواهی یافت . هر چند بقول دوستی از داخل کشور که پای سند امضاء نگذاشت و در تقابل با بيانيه ، ياد آور شد: " اين همه کپی برداری از نشريات برای نشان دادن فقر و فلاکت را هر گوش شنونده ای هر روزه در تاکسی های تهران و شهرستان های بزرگ کشورو کریدورهای کاخ دادگستری ، می تواند هر چه بد ترش را هم بشنود، ولی دوستان با اعلام اين همه بدیهیات نمی گويند: با اين رژيم و پی آمد های بحرانی آن چه می توان کرد؟ بیانیه یک زبان سلبی دارد و هیچ نکته ایجابی را در خود جای نداده است تا آدمی برایش تره ای خرد کند" این هم نگاه یک نفر از درون کشور.
آقای بيژن حکمت ، اگر بخواهیم مروری برشما و خیل " جمهوری خواهان برلین " و بخشا " جمهوری خواهان لائيک و دمکرا ت پاریس " برسراوضاع داخل حول " پروژه رفراندوم " و " بيانيه ۵۶۵ نفر" داشته باشیم . شما در مقطع " پروژه رفراندوم ۶۰ ميليون دات کام " و عدم همراهی تان با آن " پروژه " که به حق هم همراه نشديد ولی رد بجا گذاشته از خود ، گواه اين است که وحشت شما درهر صورت از يک چيز است و آن منطق " براندازی " کل نظام و طرح هر گونه شعار " سلبی " در برابر اين رژيم ضد تاريخ ، که شما را ازهراقدامی می ترساند!

 بد نيست يادآور گردم : آقای بابک امير خسروی یکی از همراهانتان در " اتحاد جمهوریخواهان ایران " ، در همان موقع در مورد این که چرا با « پروژه رفراندوم » همراه نيست ، جسورتر ازشما برقلم راند : " منوط کردن گشودن راه آزادی و دمکراسی به تغيير ساختارسياسی و قانون اساسی موجود ، کاملا مغاير با فلسفه و انديشه سياسی يک تشکل واقعا معتقد و پايبند به مشی سياسي مسالمت آميز است ۰۰۰ " همو اضافه می کند: " فرمولبندی دوستان بطورغم انگيزی موضع راديکالهای چپ ۰۰۰ را در ذهن تداعی می کند که می گويند : " تنها با بر چيدن جمهوری اسلامی و کليه نهادهای سرکوبگر آن ، راه گذاربه دمکراسی برای ايران هموار می شود " ( بابک امیر خسروی ، سایت حزب دمکراتیک مردم ایران ، آذر ۱۳۸۳ ) ، در برابر چنين نگرشی ، شما نيز از موضع وحشت از انجام کار می نويسيد : " اينجانب از امضاء بيانيه ای که می تواند به استراتژيها واتحادهای ناروشن بيانجامد، خودداری می کنم ۰ امضاء اين بيانيه برای من نوعی تعهد اخلاقی و سياسی برای همکاری با ساير امضاء کننده گان است " در همان نوشته می آوريد : " نمی توان بيانيه ای را با همه گرايشهای سياسی امضاء کرد و آنگاه در سازمانيابی ائتلافی برای پيشبرد هدفهای آن ، دست رد بر سينه اين و آن زد" ( بیژن حکمت ، سايت اخبار روز ، دوشنبه ۹ آدر ۱۳۸۳ ) اين بيان ، سياه روی سفيد بر اين اصل پای کوبيدن است ، که بقول یار شفیق تان بابک امیر خسروی ، تغيير ساختار سياسی را از همين قانون اساسی موجود بايد نشان گرفت ۰ اين همه ويژه گی شما و هم پيمانانتان از ديرباز تاکنون بوده است ۰ عصبيت شما در قبال اطلاعيه ما ، که آنرا " زبان الکن " ، " کذا " ، " کالای راديکاليسم " ، " ضد ليبراليسم " ، " شيوه های مذموم گذشته " ، " رفتار مستبدانه " و سايرعبارات مورد پسند خويش ، در سبد " نقد " تان سبکسرانه جای می دهيد ، و مرتب به ما نهیب می زنید که چرا ما به مانند شما و يارانتان ، بابک امير خسروی ، فرخ نگهدار ، علی کشتگر ، فرج سرکوهی ، باقر زاده و حتی فريدون احمدی نمی انديشيم ؟ یعنی آنانی که در دفاع همه جانبه از این بیانیه ، همگی به خط شده اند تا رسالت تاریخی خویش را به انجام رسانند . و آنگاه که سلطنت طلبان پشت پیشرطهای اعلام نشده ، بیانیه نویسان داخل کشور ، در جا می زنند ، اعلیحضرت روشنفکری به صحنه می آید واینگونه ادیبانه دُرا فشانی می کند : " بيانيه اخير جمعي از فعالان سياسي و فرهنگي ايران، گذار مسالمت آميز ازاستبداد به دموکراسي ، پديده اي که به انقلاب مخملين شهرت يافته است ، به آرزوي بزرگ جنبش دموکراسی خواهي ايران بدل شده است. کوشش براي خلق پيش زمينه هاي ضروري اين گذار در موقعيت حساس کنوني سرنوشت تاريخي ما را رقم مي زند. بي شک بخش هايي از مردم ايران بازگشت سلطنت را آرزو مي کنند و هواداران سلطنت، به ويژه ليبرا ل هاي مشروطه خواه ، در صف اپوزيسيون دموکرات ايران جاي برجسته اي دارند. اتحاد عمل و حتی ائتلاف جمهوري خواهان و هواداران ليبرال سلطنت مي تواند در دستور باشد. راه چنين ائتلافي اما نه از متن هاي مبهم و تاويل پذير و نه از بند و بست هاي پشت پرده که از بحث هاي آشکار و برنامه هاي روشن مي گذرد ( فرج سرکوهی ، پنجشنبه 13 اسفند 83 ، سایت عصر نو ) شما نیز برپایه همین افاضات وفراتر از این به ما دل می سوزانيد که " در حرکت و سازمانیابی " جمهوری خواهان لائيک و دمکرا ت پاریس " نیز چنان سیاستی در پیش گرفتند که نتوانستند با کسانی که در جنبش چپ به آنها از همه نزدیکتر بودند به تفاهم برسند و امروز نحله های مختلف جمهوری خواهی را همه یکجا به ا زدست فرو نهادن پرچم دمکراسی متهم می کنند " ( بیژن حکمت ، همان ماخذ پیشگفته )
پرسشم از شما این است : واقعا شما نمی دانید ، چرا سازمان ما تا به امروز با تجمع جمهوریخواهی شما ( همایش برلین ) وتا حد معینی تجمع پاريس و حتی با حرکت ۱۲ فروردين بروکسل نيز به شکل سازمانی همراه نشديم ؟ بد نيست به آن همه نوشته ها که پيرامون اين دو نشست تا به امروزاز جانب کادرهای سازمان ما نوشته شده مراجعه کنيد ۰ آقای حکمت شما خوب می دانيد که توفان در فنجان راه انداخته ايد و با ادعاهای بزرگ ویژه خودتان دراين توفان شناورید و از همین روست که با خود می گوييد ، کاچی به ازهيچ چی !! لااقل خوب است خود را با کمترين چرایی دلايل عدم همراهی مان با نشست برلين و پاريس همراه کنيد ۰ دانستن اش بد نيست ، ندانستن اش فراموشی می آورد ! بهترآنست که ازعدم همراهی ما با تجمع نشست برلين و پاريس نگراني بخود راه ندهید بلکه بدون کمترین درنگی به منطق استدلالی ما به چرايی همراه نشدن مان با نشست برلين و پاريس توجه کنيد!!
اما اگرآقای بیژن حکمت ، جدا از دلایل پیشگفته در راستای منافع طبقاتی خود از " پروژه رفراندوم " روی بر می گرداند ، برای " بيانيه ۵۶۵ نفر" سر و دست می شکند و اظهار می دارد : " اهميت " بيانيه ۵۶۵ نفر در آنست که ، نخستين گام را در شکل گيري يک جنبش جمهوريخواهي در ايران بر مي دارد و حکومتگران را مستقيما به چالش مي کشد. بيانيه هدف راهبردي را يک جمهوري واقعي مي نامد و... و راهکار نهايي را گردن نهادن حاکميت به راي و اراده ملي مي داند. " هر چند در پارا گراف بعدی بیان می دارند : " در اين بيانيه از چگونگي شکل گرفتن راي و اراده ملي سخني نمي رود ولي با توجه به ديدگاه اکثر امضاء کنندگان مي توان خردپسندانه به اين نتيجه رسيد که اين اراده از راه جنبش هاي سياسي و اجتماعي مردم شکل خواهد گرفت.... ولي اهميت بيانيه نه در نوآوري که در اجماع برسر گفتماني است که بتدريج در جامعه فرا دستي مي یابد ودر تقابل با " براندازي" و " خود اصلاحگري حکومت " قرار مي گيرد. بر کاربرد عبارت " عدم سوء استفاده غير مردمي از قانون اساسي" نيز بسياري بدرستي خرده گرفته اند. کاربرد چنين عبارتي از صراحت بيانيه مي کاهد، باعث سوء تفاهم و تداعي استراتژي " قرائت دمکراتيک از قانون اساسي" مي گردد." ( بیژن حکمت ، همان ماخذ پیشگفته ) 
و در انتها برای اینکه صحبت های عالمانه خود را با فاکتی خداپسندانه نه آنگونه که خود می گوید " خرد پسندانه " همراه کرده باشند ، ما را به جرجیس پیامبران حوا لت می دهند . می گویند : " اگر دوستان راه کارگر دستکم مباحثي را که به گرد جمهوريخواهي و جمهوري اسلامي خواهي در ايران در گرفته است تعقيب مي کردند و نقد آقايان آرمين، تاج زاده و بهزاد نبوي را بر استراتژي جمهوريخواهي بديده مي گرفتند، آنگاه در مي یافتند که در گفتگوهاي سياسي جاري مفهوم يک جمهوري واقعي کاملا روشن است و اصولا نه تنها جدايي دين از دولت در اين مفهوم نهاده است بلکه تقابل آن با جمهوري اسلامي هم بر همگان آشکارست " ( بیژن حکمت ،همان ماخذ پیشگفته ) آقای بیژن حکمت ، شما خود بر زبان می آورید : " در اين بيانيه از چگونگي شکل گرفتن راي و اراده ملي سخني نمي رود ولي با توجه به ديدگاه اکثر امضاء کنندگان مي توان خردپسندانه به اين نتيجه رسيد که اين اراده از راه جنبش هاي سياسي و اجتماعي مردم شکل خواهد گرفت " نویسندکان بیانیه به کنار ، از شما می پرسم : منطور تان از " جنبش های سیاسی و اجتماعی مردم " چیست ؟ شما چگونه " جنبشی " را مد نظر دارید ؟
در این میان بر خلاف نظر شما ، در دستگاه تحلیلی بیانیه نویسان ، صرف جانبداری از منشور حقوق بشر و میثاقهای جهانی ، که شما در راستای پاسخگویی به ابهامات بیانیه ، از یکسوما را به آنها حوا له می دهید و از سوی دیگرو از ظن خویش ، ما را به عدم آشنایی با مفاد اعلامیه جهانی و میثاقهای الحاقی آن ، از پیش متهم می کنید .
ا گر در بیان آنچه که می گویید صادق هستید ، باید بدانید در مقابل فقر گسترده ، بیخانمانی ، فحشاء ، بیکاری ، گرسنگی ، کارتن خوابی و دهها درد بی درمان دیگردردرون کشورمان ، دفاع از منافع اکثریت مردم ، تنها در دفاع از منافع همین توده لگد ما ل شده ، معنی و تجلی می یابد نه چیز دیگر ! وقتی مردمان کشور ما ، از تمامیت این رژیم ، چیزی نمی خواهند وتنها به گور سپرده شدن آن می اندیشند و در دو انتخابات گذشته به کلیت آن نه گفته اند ، شما چگونه منافع مردم را درمفادی خلاصه می کنید ، که همه کارگزاران نظام از صدر تا ذیل ، درعمل اجتماعی به هیچ بندش کوچکترین باور و اعتقادی ندارند .؟ در ثانی بسیاری از کشورها با رژیمهایی سرکوبگر نیز جزو امضا کنندگان منشور جهانی حقوق بشر بوده اند ( نظیر رژیم استبدادی محمد رضا پهلوی ) بی آنکه در عمل به بسیاری از بندهای آن عمل کرده باشند . جمهوری اسلامی نیز هیچگاه این امضا را پس نگرفته و فراتر از آن برخی کنوانسیونهای دیگر نظیر: مقاوله نامه منع کار کودکان را هم امضا کرده است ، اما در عمل هیچ بهبودی در وضعیت اسفناک کودکان فقیر پدید نیامده است . پس منشور جهانی حقوق بشر " حبل المتینی " نیست که هر کس با آویزان شدن به آن بتواند از نردبان ترقی و دمکراسی بالا رود . ثالثا در خود همین منشور که بسیاری از بندهای آن در دفاع از آزادی و منزلت انسانی ، محصول پیکارهای عظیم آزادیخواهان جهان علیه حکومتهای فئودالی و سرمایه داری بوده ، بندهایی نظیر ماده 17 وجود دارند که با مقدس شمردن مالکیت خصوصی ، هر نوع زیر سئوال بردن آنرا " نقض حقوق بشر " معرفی کرده است ، حال آنکه ما سوسیالیستها معتقدیم بدون چنین زیر سئوال بردنی ، حقوق بشر را نمیتوان به معنای واقعی کلمه مستقر نمود . بدون برابری ، آزادی و دمکراسی ناقص الخلقه خواهند بود .
پرسش دیگرم از شما این است : شما چگونه منافع مردمان ما را در نظر می گیرید ؟ آیا نظر شما این نیست که از مردم بخواهید که برای حفظ منافع ملی شان ، دیگر باره همه با هم به همین امامزاده بی موجز ( رژیم اسلامی )، دخیل ببندند؟
شما وقتی ، جنبش اجتماعی مردم را که تنها در سنگربندی توده ای تجلی می یابد ، چون " فرار جن از بسم الله" به عینه به تابوی " بر اندازی " ، " ناامنی " ، " خشونت طلبی " ، " شورش کور " ، " آشوب طلبی و آنارشیسم " می نامید و انقلاب مردمان جامعه ما را عین" استبداد" نام می گذارید . توقع واقع بینانه ما پیرامون ، سازمان یابی مردمان عاصی و توده اعماق کوچه و خیابان ، مردم بی زور و اسلحه را که عمدتا ازهمین نظام آسیب پذیر گشته اند ، و برای ویرانی همین نظام بر خواسته اند ، در عمل اجتماعی کمترین اعتقادی ندارید و به کالبد شکافی " باستان شناسانه " می سرانید . پس چگونه است که از " جنبش های سیاسی و اجتماعی مردم " صحبت می کنید.؟ جنبش اجتماعی درتقابل با توتالتاریسم حاکمیت مذهبی و رژیم ضد تاریخی اسلامی ایران ، تنها از سنگر بندی توده ای و اعتقاد به سازمان یابی آن حاصل می یابد ، باقی حرف و حدیثی بیش نیست !! 


تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

فراترازآنچه در مورد بيانيه ۵۶۵ نفر آوردم ، نکته ای ذهنم را به خود مشغول داشته است و آن اينکه ، اگر در پروژه رفراندوم ، شکستن قبح معامله گری با ايالات متحده آمريکا و هم پيمانانش در سطح جهان در راس کارگزارانی از نوع محسن سازگارا و اکبرعطری است که با واسطه گری ا لی ليک ها و نئومحافظه کاران آمريکا همصدا گردند و دايما درمسير انگليس و آمريکا در سفر وحضرند و حتی آقای سازگارا به دعوت حضرات به آمريکا رفته اند تا دوره را تکميل کنند۰در این رابطه نشریه آمریکایی نیویورک سان گزارش کرد : " محسن سازگارا ، از فعالان سیاسی ایران 29 مارس به آمریکا سفر می کند و در موسسُه سیاست خاور نزدیک در واشنگتن ، که روابطی نزدیک با طرفداران اسراییل دارد به مدت سه ماه اقامت خواهد کرد " در این رابطه نشریه افزود : " تلاش آقای سازکارا می تواند کاخ سفید را برای استقبال از تغییر رژیم درایران ، بیشترترغیب کند " ( خبرگزاری فارس ، سه شنبه 2 فروردین 84 )

 جدا از این ، بيانيه نويسان ۵۶۵ نفره هم ، آنجا که از حق حاکميت سياسی مردم حرف می زنند ، ولی تهديد به استقلال وزمینه تهاجم افسار گسيخته آمريکا و شرکايش ، آنگونه که در افغانستان و بعدا در عراق عمل کردند تا حامدکرزای و جلال طالبانی را به نام مردم مهره نشانی کنند، در بيانيه از اين تهديدات آمريکا و متحدانش ، کلامی به ميان نمی آورند ــ شايد بخواهند آنرا در طومار ديگری جای دهند ـــ ولی وقتی بيانيه ای موردنقدماست ۰ جا دارد که بگوييم : نويسندگان اش ، هيچ اشاره ای به اين حقيقت عريان نکرده اند که کشور در تهديد آشکار اسرائيل ( شارون ) ، آمريکا ( بوش ) و متحدان اش عمدتا برای پيشگيری از استقرار يک دمکراسی پايه ای ، مستقل و متکی بر اراده آگاهانه خودحکومتی مردم ايران می باید استوار گردد نه با مداخله قلدر مآبانه این و آن ، و تدوين کننده گان بيانيه ۵۶۵ نفری با عدم يادآوری از آن ، سکوت رازآميزی را از خود به جا گذاشته اند!!

 شايد شما آنرا نيز در لايه لايه ، بندهای منشور حقوق بشر و ميثاقهانی جهانی و ا لحاقه های دو گانه آن بتوانی يافت ، که تجاوز را محکوم کرده اند۰ ولی نیک می دانیم در مقطع تهاجم به افغانستان و عراق نيز همين شاه بيت های حقوق بشری و سازمان ملل هم موجود بود و نتوانست کمترين نقشی در رودرويی با اين تجاوز آشکار کشورهای امپرياليستی در جلوگيری از سياست « خاور ميانه بزرگ » کردن بوش ، که همان سياست کهنه و قديمی گسترش " دکترین مونرو " ( که به ایالات متحده آمریکا " حق " می دهد که از کلیه ی مناطق آمریکای لاتین و جزایر کاراییب به عنوان " اقمارو حیات خلوت " خود استفاده کند و در سراسر کره ی خاکی ، هسته ی اصلی این پروژه را به پیش ببرد " وامروز دکترین بوش در جهان بر این امر استوار است که حاکمیت و منافع طبقه ی حاکم آمریکا باید برتر و بالاتر از تمام قوانین و مقررات بین المللی قرار گیرد .

 بيانيه نويسان ، هماره و تنها « سياست خارجی دشمن ساز » را عمده کرده ولی از ترکتازی ، جهان گستری و جهان خواری و رويکرد کلونيالی نئو محافظه کاران حاکم بر پنتاگون که برای تجديد ساختار سياسی خاورميانه و ساختمان « امپراطوری جهانی آمريکا » از دير باز نقشه می کشند ، يک کلام حرفی به ميان نمی کشند ۰ آيا اين همه تصادفی و از سر چند گانگی منافع برای همراه کردن همه گرايشات درون کشورو رساندن امضاء بيانيه به مرز ۵۶۵ تن بوده است ؟

 آقای بيژن حکمت ، من پيشتر هم در بالا آوردم : در دستگاه تحليلی بيانيه نويسان ، منافع اکثريت مردم ، ربطی به « منافع ملی » مورد ادعای شما و آنان پيدا نمی کند.

 من می فهمم از نگاه همه وحشت زدگان به انقلاب ، گزينش راه انقلاب مردم خطرناک می نمايد ۰ ولی يک چيز را خوب فهميده ام و آن اينکه : بر خلاف نظر شما بيانيه در جوهر خود ، اميد به گزينش راه آسان را ، آنهم از راه بند بازی بين قدرت جستجو می کند و هر که را که طرفدار حاکميت توده ها شد و انقلاب و شورش را حق مردم شمرد ، " نا سازگار " ، " خشونت طلب " ، و به مانند شما به " شبح " ی حواله می کند که بيانيه اش از ۱۵۷ سال پيش در جزوه ای کوچک در پيشانی صفحه اول اش نوشته شده است : " شبحی در اروپا می چرخد : شبح کمونيسم ۰ همه نيروهای اروپای کهنه ، متحدا برای تاراندن اين شبح ، به جهاد برخاسته اند: پاپ و تزار ، مترنيخ و گيزو ، راديکال های فرانسه و پليس آلمان ۰ " ( مانيفست حزب کمونيست ، ترجمه شهاب برهان ، ص ۴۰) و من اضافه می کنم : اما اکنون اين " شبح " نه در اروپا که در سراسر سیاره ما پرسه می زند. درست در خیابانهای آرژانتین ، نیویورک ، ونکوور کانادا ، سیدنی ، حلبی آبادهای تهران بزرگ وتبریز، مشهد، مکزوکوسیتی ، کلکته ، میدان فوزیه سابق ، سبزه میدان رشت ، در شهرهای سیاه پوست نشین آفریقای جنوبی تا خیابانهای نظام آباد ، میدان راه آهن ، اسلام شهر و خاتون آباد ، کردستان و بلوچستان ، خاوران ، امامزاده هاشم گیلان ، پاکستان ، کابل ، سلیمانیه ، بنگلادش و سرزمین ویران شده بم و در هر دوزخی که از رنج بیهوده تبار انسانی بپا شده باشد . درست در برابرحضور این شبح نابهنگام کمونیسم است که همه مخالفانش صف کشیده اند .

 آقای بيژن حکمت ، نشنيده ای که می گويند : « جوجه ها را بايدآخر پائيز شمرد؟ « حتما شنيده ای! اين همه را نه امروز بلکه فردای سرنگونی رژيم ضد تاريخ جمهوری اسلامی ، می توان توضيح داد ، چه من يا شما باشيم يا که نباشيم .

 مشکل شما با ما نه در « راديکاليسم ضد ليبرا لی » مان بلکه پافشاری و یکدندگی مان در همان « شيوه های مذموم گشته » مان است که می گوييم : ما به امر اتحاد طبقاتی کارگران ، زحمتکشان و توده اعماق ، تکوين بلوک طبقاتی سوسياليسم کارگری و ريشه دوانيدن کمونيست ها در خاک طبقه خود ، ارتباط و اتصال با طبقه خويش ، بعنوان مهم ترين نياز فوری ، مبرم و حياتی استراتژيک نگاه می کنيم و چپ کارگری هستيم و بر خلاف جهت گیری امثال شما ، همانگونه که در اطلاعیه مورد اشاره شما آورده ایم : " ... طیف های گوناگون بورژوازی و فعالین و روشنفکران متعلق به آن درشرایطی که عمق مطالبات مردم ازچهارچوب مقرروموردنظرآنها فراترمی رود، باعزیمت از" اصل کمترین تکان" آمادگی آن را دارند که پرچم ادعائی دمکراسی سیاسی ، را برزمین افکنده وازشعار "دمکراسی" تنها برای تهی کردن آن سود جویند. شعارهای نان ، آزا دی ، برابری ... و وجود جنبشهای اجتماعی گوناگون ( بویژه جنبش کارگری ، جنبش زنان و جنبش اقلیتهای تحت ستم )، بسترمناسبی برای مدافعان راستین دمکراسی برای شکل دادن به یک راهکار دمکراتیک ، رزمنده، رهائی بخش و متکی برخود مردم زحمتکش فراهم می نماید." امثال شما نيک می دانند که ما گذشته سياسی و عملکرد خود را تا به امروز، آنهم به دفعات به نقد کشیده ايم وازاين کارخسته هم نمی شويم ۰
ما به حاکميت مردم باور داريم وهمان نيرويی هستيم که با جثه کوچک مان درست ازفردای روی کار آمدن فاشيسم مذهبی ، فرياد بر آورديم : " انقلاب مرد ، زنده باد انقلاب " و بی باکانه ، حياتمان را با شنای خلاف جريان آغازکرديم ۰ پس ما به يک جهت " سنت چپ " را با خود داريم و هر چند در اين راهپمايی ، خيلی ها مان بارها برزمين خورده ايم بعبارتی ازاسب افتاده ایم ولی ازاصل نیافتادیم وامید مان بر آنست که " نسل جوان " برآمده ازانقلاب اشتباهات چپ را در کنکاشهای نسل خود دگرباره تکرار نخواهد کرد ۰ لا اقل ما چنين می خواهيم که تکرار نگردد۰
اما پيام جمهوری خواهانی از نوع شما ، به مردم ما اين بوده و است که نشان بدهيد ، همچنان به اين رژيم اميد است و بايد چون حکيم فرموده : غلط کرد که انقلاب کرد " سه ، سه بار، نه بار غلط کرديم که انقلاب کرديم " ( مهندس بازرگان ) و اگر هم امروز اين اميد با شرکت در انتخابات و نه " رفراندوم " که شما از پيش آنرا " مطلوب " نيافتيد ۰ چرا که نوعی " واژگونی " ، " براندازی " و بار " سلبی " را با خود داشته و دارد ، هر چند تا به امروز فراهم نشد ، فردايی در کار خواهد بود که اين رژيم طبق " قانون اساسی " و " ظرفيت های موجود " درون آن از قبل همين رژيم به مردم و اراده آنان تن خواهد داد ۰ پس دست به ترکيبش نزنيم و " ناامنی " ببارنياوريم ۰
اين است جان کلام شما ! حافظ خوش سخن چه نيکو می سرايد : « نقد ها را بُود آيا که عياری گيرند ۰۰۰» همين حد بگويم : که عيار شما با گز ما نمی خواند و چه خوب هم است که نخواند ۰ زيرا که ما از دو جنس ايم ۰
در یک کلام : ما از نقد شما به اطلاعیه سازمان مان ، نگرانی به خود راه نمی دهیم ، از آن تعجب هم نمیکنیم . یادتان است وقتی به شما و همفکرانتان میگفتیم : شکست پروژه استحاله و اصلاح رژیم ولایت فقیه حتمی است ، بر ما میشوریدید و ما را آرمانگرایان بدور از واقعیات زمینی !! مپنداشتید ؟ آقای" حکمت " ما حکمت شما را نمی پذیریم چرا که بیش از پیش به عزم و آگاهی توده های اعماق باور داریم و به آن دل گرم هستیم . برای ما مبارزه برای آزادی و دمکراسی از مبارزه برای برابری و عدالت اجتماعی جدائی ناپذیر است ، اگر این جرم است ما حاضریم با دل و جان " مجرم " شویم !

آپریل 2005

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/21187

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'يادداشتی بر "نقد" آقای بيژن حکمت! امير جواهری لنگرودی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016