سفرنامه هنگامه شهيدي در جنگ عراق
« دولت در انتظار »
WWW.HengamehShahidi.com
info@HengamehShahidi.com
نزديك ظهر بود كه « ابوزهرا» به همراه پسرخالهاش به دنبال ما آمد و به سمت بازار حركت كرديم. دوربينم خراب شده بود و قصد داشتم يك دوربين ديجيتال تهيه كنم. به دليل نبود پليس در سطح شهر ترافيك كيلومتري شديدي ايجاد شده بود طوري كه مجبور به تغيير مسير شديم. «ابوزهرا» داخل داشبورد ماشين به دنبال نواري ميگشت. در همين زمان عماد دست داخل داشبورد ماشين كرد و يك نارنجك درآورد.
advertisement@gooya.com |
|
«ابوزهرا» با عصبانيت گفت مراقب باش ضامنش آسيب نبيند. «عماد» نارنجك را سر جايش برگرداند و ابوزهرا نوار را داخل ضبط صوت گذاشت.صداي زني در حال صحبت پخش شد. ابوزهرا با عجله آن را از ضبط خارج كرد به او گفتم اين چه بود؟ در حالي كه چهرهاش شرمگين به نظر ميرسيد گفت اين نوار زنهايي است كه براي سيستم اطلاعاتي عراق كار ميكردند. از او خواستم نوار را دوباره داخل ضبط ماشين قرار دهد. صداي زني بود كه با زني ديگر صحبت ميكرد. ابوزهرا گفت اين يكي از همان مدارك است. اين زن براي مسئولان عراقي زنان زيبا را دست چين ميكرد و براي آنان ميبرد و هميشه مكالماتش با زنان براي متقاعد كردنشان را ضبط مي كرده است...
با دقت به صداي زن گوش دادم. او ميپرسيد : وضعيتت چطور است؟ آن زن ديگر ميگفت : هيكل جمع و جوري دارم و خوش اندام هستم مطمئن باشيد پشيمان نمي شويد...
ابوزهرا در حالي كه داشت از فسادهاي اخلاقي سيستم صدام حسين سخن مي گفت مجدد نوار را از ضبط خارج كرد. كنار دجله كاميوني جلوي ساختماني ايستاده بود. ابوزهرا گفت آنها مشغول دزدي هستند... برايم جالب بود . بغداد بود ودنيايي از هرج ومرج. از خيابان هتل فلسطين كه مكان استقرار خبرنگاران در زمان جنگ بود ميگذشتيم. هنوز هم آثار اصابت گلوله هاي توپ آمريكاييها به هتل كه موجب كشته شدن خبرنگار شبكه خبري الجزيره شد بر هتل باقي بود. كنار هتل چهار ماشين زرهي آمريكايي پر ار سرباز مستقر بودند. ابوزهرا مي گفت: راننده تانك وقتي هتل را هدف قرار داده بود با هواپيماي آمريكايي كه بر فراز هتل بود تماس گرفته و گفته بود هتل فلسطين را با موشك بزنيد. دست بر قضا يك خبرنگار آمريكايي داخل تانك بوده كه اين جمله را مي شنود و به راننده تانك مي گويد آنجا محل اقامت خبرنگاران است راننده تانك كه گلوله خودش را پرتاب كرده بود با عجله با هواپيما تماس مي گيرد كه هتل محل اقامت خبرنگاران است و آن را هدف قرار ندهيد. او مي گفت در غير اين صورت اگر خبرنگار آمريكايي در آن تانك حضور نداشت تمام خبرنگاران داخل هتل كشته مي شدند. به ميدان «طيران» رسيديم. براي خريد دوربين پياده شديم اما جنسي داخل مغازه ها نبود .همه اجناسشان را به منازلشان منتقل كرده بودند. از ماشين كه پياده شديم يكي از مغازه داران با عجله به ما گفت سوار ماشين شويد و از اينجا برويد وگرنه روي شما اسلحه مي كشند. همين چند دقيقه پيش «علي بابا ها» اينجا بودند. مراقب ماشينتان باشيد و درها را از داخل قفل كنيد.به سرعت سوارماشين شديم. به عماد گفتم «علي بابا» ديگر چه صيغهاي است؟ اينها چه كساني هستند؟ او گفت از روزي كه بغداد آزاد شد و هرج و مرج پديد آمده هر كس كه با اسلحه به زور از مردم اخاذي مي كند را «علي بابا» مي نامند. آنها يك بازار هم دارند كه وسايلهاي دزدي را آنجا مي فروشند كه به «بازار علي بابا » مشهور است. راننده از ترس داخل فرعي ها حركت مي كرد. در يكي از فرعي ها يك دكور چوبي سر راه بود كه مشخص بود آن را از داخل ديوار خارج كرده اند.با خودم گفتم آدمهاي بي انصاف به هيچ چيزي رحم نكرده اند. از كنار كليساي خيابان نزال مي گذشتيم. مقر نيروي هوايي كه در ميدان نيروي هوايي واقع بود با خاك يكسان شده بود. به هنگام عبور از «كراده» مغازهاي توجهمان را جلب كرد كه پشت ويترينش دوربين هايي قرار داشت. با تعجب توقف كرديم و از ماشين پياده شديم . چند دقيقه اي معطل شديم تا صاحب مغازه مطمئن شد كه قصد خريد داريم و در را به رويمان باز كرد. دوربيني به مبلغ 600 دلار خريديم و به سرعت از مغازه خارج شده و سوارماشين شديم و به مقر بازگشتيم...