گفتوگو با رضا ميرکريمی در رابطه با آخرين فيلمش "يه حبه قند": نخواستم به احساسات مخاطب چنگ بزنم، ايلنا
ميرکريمی قبول دارد که بهدنبال نشان دادن واقعيت صرف نبوده است. میگويد؛ شايد چيدمان حاضر؛ حسی از افسانه برای مخاطب پديد آورده باشد. قصد نداشتم به احساسات مخاطب چنگ بزنم؛ میخواستم او را در فضايی قرار دهم که باورش کند.
ايلنا: رضا ميرکريمی (کارگردان سينمای ايران) بعداز ساخت فيلمهايی همچون "اينجا چراغی روشن است"، "به همين سادگی" و "خيلی دور خيلی نزديک"، فيلم "يه حبه قند" را ساخته است. فيلمی که در آن از قهرمان خبری نيست و براساس آنچه که خودش میگويد؛ در اين فيلم عنصر خانواده از ساير فيلمها پررنگتر شده است. و او به نشان دادن يک خانواده بجای قهرمان فيلم روی آورده است. حالا که فيلم به روزهای پايانی اکران نزديک میشود، بيراه نبود اگر اينبار درباره تاثيرپذيری مخاطب از فيلم و روايتهايی که او هنگام خروج از سينما با خود همراه میکند، با ميرکريمی صحبت کرده باشيم. گفتگويی که به پايانبندی فيلم از نگاه مخاطب و تفسير آن ازسوی کارگردان بيشتر میماند.
* به نظر میرسد مخاطب در فيلم يه حبه قند متوجه میشود که شما نسبت به فيلمهای ديگرتان کمی تغيير موضع دادهايد؟
__ به لحاظ فرم شايد کمی تغيير حس شود چون فيلم شخصيت محور نيست و تعداد شخصيتهای اصلی زياد است اما از موضوع خانواده و نگاه به خانواده تغيير نکرده.در فيلم به همين سادگی هم بحث خانواده مطرح بود و شايد فقط تغيير در اين باشد که در يه حبه قند، همهی خانواده، قهرمان فيلم هستند.
* آيا خانوادهای که تماشاگر در اين فيلم میبيند؛ کمی رويايی نيست؟
__ واقعيت اين است که من وجود چنين خانوادهای راخيلی رويايی نمیبينيم البته قبول دارم که دنبال نشان دادن واقعيت صرف نبودم يا اينکه فقط برشی از يک زندگی را نشان دهم، البته ممکن است چيدمان وقايع درکنار هم حسی از افسانه برای مخاطب امروزی پديد آورد که بخشی از لحن انتخابی فيلم محسوب میشود والا هرکدام از موقعيتها به تنهايی واقعی است.
* بسياری از تماشاگران در هنگام ديدن فيلم بسيار احساساتی میشدند و حس نوستالژيک به آنها دست میداد؛ آيا هدف شما همين بود؟
__ واقعيت اين است که وقتی يک عادتی را از دست میدهيم؛ اين امر آنقدر به تدريج اتفاق میافتد که حتی نمیدانيم چند وقت است اين عادت را نداريم واصولا ما ارزيابی درستی از فاصله که بين تعلقاتمان و آنچه که ما را به آرامش میرساند، نداريم لذا مخاطبی که اتفاقا فارغ از عادت روزانه میآيد و فيلمی میبيند و در آن با فضايی مواجه میشود که خاطراتش را يادآوری میکند، جذب فيلم میشود و دوست دارد که فيلم ادامه پيدا کند.
* ريتم فيلم کمی بيش از حد کند نيست يعنی فيلم روی هچ شخصيتی تاکيد نمیکند و نمیايستد؟
__ معمولا وقتی ما به سمت قصههای ساده میرويم که با حوادث کمتری همراه است؛ معمولا ريتم قصه کند میشود و به بهانه عدم مداخله و تصرف در فضای واقعگرا، فيلم از يک سکون برخوردار میشود.
من در يک حبه قند؛ به دنبال تکرار اين الگو نرفتم البته اين را هم بگويم که واقعيت را برای جلب اعتماد مخاطب میخواستم واينکه نمیخواهيم به شعورش توهين کنيم و قصد دخل و تصرف جدی در فضای قصه نداريم از طرفی قصد نداريم صرفا به احساسات تماشاگر چنگ بزنيم بلکه میخواهيم او را در فضا قرار دهيم تا فضا را باور کند.
* اما در طول زمان نمايش فيلم؛ مخاطبان بسياری ديده میشدند که با فيلم احساساتی برخورد میکردند؟
__ احساسات؛ پايه شکلگيری يک اثر هنری است. در فيلمهای موقعيتمحور، تماشاگر به فراخور حال خود و تماساش با اثر؛ نسبت به آن واکنش نشان میدهد که لزومااين لحظههای حسی برای همه مخاطبين در يک نقطه از فيلم شکل نمیگيرد. البته قطعا میدانستيم که تماشاگر بخش زيادی از جزييات را نمیبيند. خوب در زندگی واقعی نيز اينگونه است و ما همه جزييات را نمیبينيم و فقط فضای کلی را میبينيم.
تفاوت اين فيلم با فيلمهای قبلیام هم در همين است. در فيلم به همين سادگی؛ يک قصه خطی دارد که جزييات آن در يک رابطه علت و معلولی در امتداد هم هستند و به هم کمک میکنند. در يک حبه قند؛ بخش زيادی از جزييات در عرض هم هستند و به هم کمک نمیکنند بلکه يک فضا را میسازند و به فضا بعد و عمق میدهند که البته اين شکل روايی ارتباط مستقيم با تم فيلم دارد.
* به نظر میرسد بيشتر به دنبال مطرح کردن حق انتخاب بوديد؟
__ قصه فيلم درباره يک خانواده است که با شتاب و عجله میخواهد آخرين دخترش را به عقد کسی دربياورد که خيلی از او شناخت ندارد. قصه درباره غفلت جمعی است و شتابی که در اين انتخاب است. انگار کسی حواسش نيست که اين جمع درحال متلاشی شدن است و همه سرخوشانه تصميمی میگيرند که به فاصله گرفتن از هم منجر میشود. بيشتر داستان فيلم بحث حق انتخاب است؛ مسئلهای که در فيلم به پسند داده نشده است.
* هرچند اين حق انتخاب بصورت پنهانی گرفته شده ولی مخاطب در فيلم؛ آدم بد نمیبيند.
__ برای اينکه يک معضل اجتماعی را واکاوی کنيم دمدستترين راه اين است که از زاويه شخصيتی پليد و يا دارای سوءظن موضوع را بيان کنيم و با محکوم کردن بدمن داستان، رفتار وی را هم نقد کنيم. اما گاهی نيتها؛ بد نيستند و آدمها هم آدمهای بدی نيستند ولی تصميم و جهتگيریشان غلط است. نشان دادن اين وضعيت از يک پيچيدگی برخوردار است و رفتن به سمتش هم مشکل است. اينکه بگوييم همه آدمهای خوب با همه ارادتی که بهم دارند، بازهم میتوانند حق همديگر را ناديده بگيرند، بسيار مشکلتر از نشان دادن شخصيت منفی در فيلم است.
* البته زمانی حق انتخاب داده میشود که بسيار دير است؟
__ بله درست است. بايد محبت بجای خودش بيان شود. خاطرم است که نويسندهای در يادداشت کوتاهی بعداز ديدن فيلم؛ نوشته بود ای کاش قاسم زودتر آمده بود. ای کاش يک کمی زودتر متوجه اين بشويم که بايد همديگر را ببينيم و به هم محبت کنيم پيش از آنکه خيلی دير بشود.
* مخاطب که با نگاه ويژه به جايگاه زن در دو سه فيلم آخر شما آشنا شده؛ اينبار اين نگاه را کمی سنتی میبيند.
__ پسند فيلم يه حبه قند و يا طاهره فيلم به همين سادگی؛ جنس زن توسریخور و کمتوقع نيستند بلکه افرادی هستند که روح بزرگی دارند و فکر میکنند که اعتراضشان کمکی به شرايط نمیکند بلکه فقط منتظر فرصت هستند.
* منتظر فرصت ابراز عقيده میمانند يا منتظر میشوند تا طرف مقابل خود متوجه شود؟
__ منتظر میشوند تا طرف مقابل به درجهای از بلوغ برسد و خود متوجه شود. شايد به خاطر اينکه نياز عاطفی و توجه را نمیتوان با اعتراض تمنا کرد. چون هر نوع توجهی بعداز اين اعتراض میتواند امری تکليفی قلمداد شود که از بار عاطفیاش خواهد کاست. برخی اوقات تحمل رنج سکوت و صبر کردن برای شنيدن جملهای محبتآميز و کاملا خودجوش ارزشاش را دارد. مانند آنچه که جعفرآقا سر سفره شام و گويی به نمايندگی از بقيه؛ رو به پسند میگويد "دو روزه اينجاييم ولی تو رو درست و حسابی نديديم"
* آيا اين ديده نشدن زنهای خانهدار به دليل بودن و ديده شدن زياد نيست؟
__ يکی از دلايل اصلی همين است. دقيقا مانند عينک مادر در فيلم است که از بس وجود دارد و جلوی چشم است؛ ديده نمیشود. بودن بيش از حد هم ما را غافل میکند از اينکه به اطراف خود توجه کنيم.
* در زمان کارگردانی؛ آيا از قبل همه مسائل و اتفاقات را مشخص میکنيد؟
__ بخشی از اتفاقات فيلم بصورت ناخودآگاه اتفاق میافتد و محاسبه نشده و خط کشی نشده است و سعی میکنم همان مشاهداتم در زندگی در فيلم جاری شود. کلا آدمی نيستيم که با بوکيشن و خط کش سر صحنه بروم. خودم را رها میکنم تا اين اتفاق به صورت آزاد برای من بيفتد. به همين دليل حتی معتقدم کسانی که با فيلم يه حبه قند به خوبی ارتباط برقرار کردند؛ کسانی بودند که با خط کشهايشان وارد سالن نشدند و خودشان را در جهان اثر رها کردند و دراختيار جهان اثر گذاشتند. البته شلخته نيز با يک اثر برخورد نمیکنم بلکه مهم فهمی است که زيربنای نگاه را میسازد. آن فهم بايد اتفاق بيفتد و اينگونه نيست که به شکل سفارشی يا عاريتی باشد
* از وضعيت اکران راضی هستيد؟
__ مردم از اکران فيلم استقبال کردند البته ما يک اتاق فکر تشکيل داديم و فکرهای زيادی کرديم و از فضاهای مختلف استفاده کرديم اما متاسفانه در تلويزيون يک قواعدی برای نمايش فيلم دارند از طرفی امکانات تبليغات شهری هم دراختيار شهرداری است و تلويزيون و شهرداری بهرغم قولهايی که قبلا داده بودند، کمتر همکاری کردند البته استقبال خوب بوده است و سير صعودی ادامه دارد.
* و در رابطه با مخاطب؛ حرف پايانی چيست؟
__ از همه کسانی که درمورد فيلم مطلب نوشتهاند؛ تشکر کنم چه آنها که از فيلم تعريف کردند يا آنها که نقد منفی نوشتند. هر دو گروه نقش تعيينکنندهای در معرفی فيلم برای مخاطبين ايفا کردند.
گفتگواز: علی زادمهر، هادی حسين نژاد