advertisement@gooya.com |
|
ديروز دموكراسى چهره ديگر خود را به ما نشان داد. نشان داد كه همه انتخاب ها دوم خرداد نيست، بيست و هفت خرداد هم هست. نشان داد كه همه دموكراسى مشاركت و حتى رقابت نيست، ائتلاف و اتحاد هم هست. در دوم خرداد همه ما متحد بوديم: از مجاهدين انقلاب تا كارگزاران سازندگى، از دفتر تحكيم وحدت تا مجمع روحانيون مبارز و نيز روشنفكران و سياستمداران منفرد و مستقل و اپوزيسيون ناخواسته و خواسته بر سر سيدمحمد خاتمى به ائتلاف رسيديم. آن زمان خطر را حس كرديم و براى دفع خطر چاره جستيم. جناح ها را جمع كرديم و جبهه ساختيم و چهره اى كاريزما كه پيوند سنت و تجدد، پوزيسيون و اپوزيسيون و روحانيت و روشنفكرى بود را به رياست جمهورى رسانديم. در بيست و هفتم خرداد اما همه متفرق بوديم: مجاهدين انقلاب و جبهه مشاركت در پى مصطفى معين روان بودند، روحانيون مبارز و كارگزاران سازندگى به دنبال شيخين، مهدى كروبى و اكبر هاشمى بودند و آن يك محسن مهرعليزاده تنها آمده بود تا يك ميليون راى اصلاح طلبان را سرگشته سازد.
شگفتا كه تجربه شوراهاى شهر و روستا چراغ راهمان نشد، وقتى مشاركت و كارگزاران هر دو بازنده ميدان شدند، تجربه مجلس هفتم بر عبرت هايمان نيفزود وقتى دم تحريم در ريه مردم در نگرفته. رقابت خوب است اما با اغيار نه با خويشان. آنان كه ماتنها در مصاديق با ايشان اختلاف داريم نه در ارزش ها و حتى روش ها. برخى اصلاح طلبان درست در همان لحظه كه ائتلافى تازه را پيوند مى زدند، ائتلاف هاى گذشته را مى گسستند. رئيس و هيات رئيسه مجلس ششم اين قطعه درخشان اصلاحات ايرانى نتوانستند با هم كنار آيند. ياران روساى دو دولت اصلاح طلب ايران در ۱۶ سال گذشته نتوانستند با هم متحد شوند. بر تخريب هم لبخند زدند و با خيالى آسوده از تشتت در جبهه رقيب در جبهه خويش تفرقه ايجاد كردند. حريفان اما چون اصلاح طلبان سال ۱۳۷۶ در نااميدى بسى اميد يافتند.
در سكوت قدم برداشتند و متحد راى دادند. حريفان ما اين بار محافظه كاران نبودند كه دلى در گرو على لاريجانى و دلى رهن هاشمى رفسنجانى (مخرج مشترك اصلاح طلبان و محافظه كاران) داشتند. حريفان ما حتى كسانى نبودند كه خويش را «نه راست، نه چپ» يا «اصولگرايان اصلاح طلب» (محافظه كاران تغيير شكل يافته) مى خواندند. حريفان ما اقتدارگرايانى بوده و هستند كه در اين چهار سال سر از خلقت در صحنه سياست درآوردند و تا بدين جا آمده اند. با چراغ هاى خاموش بدون هياهوى اصلاح طلبانه و محافظه كارانه همه آنچه ما نهادهاى انتخابى مى ناميديم را تسخير كرده اند تا ثابت كنند ميان نهادهاى انتخابى و انتصابى تفاوتى نيست و هر دو به مشروعيتى استوار بنا شده اند. پس از شوراها و مجلس اكنون آنان تا رياست جمهورى يك هفته، يك قدم فاصله دارند.
ما نيز تا پايان رسمى عصر اصلاحات سياسى (و نه اصلاحات اجتماعى) يك هفته، يك قدم فاصله داريم. اين تن رنجور كه در پى نوشدارويى در بيست وهفت خرداد بود از بس به قرص و دواهاى گوناگون بسته شده است در معرض مرگ است. اكنون زمان اتحاد است. ما توانستيم اهل تحريم را تا پاى صندوق هاى راى بياوريم، ما توانستيم تاييد صلاحيت همه نامزدهاى خود را از شوراى نگهبان بگيريم، ما توانستيم در صدا و سيما و مطبوعات حرف هاى ناگفته بسيارى را اعلام كنيم، ما توانستيم مردم را قانع كنيم كه ۱۶ ميليون راى به ۴ نامزد اصلاح طلب بدهند در حالى كه رقيبان ما در مجموع بيش از ۱۱ ميليون راى به دست نياوردند.
اكنون نيز مى توانيم با اتحاد و ائتلاف بازى را ببريم. اگر مهدى كروبى بتواند همه حقوق خود را در اين انتخابات به دست آورد رقابت او با هاشمى براى ما يك بازى «بُرد- بُرد» است اما اگر محمود احمدى نژاد رقيب هاشمى رفسنجانى شود بايد انتخابات رياست جمهورى سال ۱۳۸۱ فرانسه را به ياد آوريم. آن زمان از ميان سه رقيب؛ ليونل ژوسپن سوسياليست، ژاك شيراك ميانه رو و ژان مارى لوپن راديكال در كمال ناباورى نامزد جناح چپ از صحنه انتخابات حذف شد. (همانگونه كه مصطفى معين در كمال ناباورى از رقابت هاى رياست جمهورى ايران كنار رفت) جامعه فرانسه با همه چپ گرايى در برابر دو گزينه راستگرا قرار گرفت: ميانه روى به شيوه ژاك شيراك و تندروى به شيوه ژان مارى لوپن. فرانسويان بر غرور و نخوت روشنفكرانه خود غلبه كردند و يك گليست را به رياست جمهورى برگزيدند تا از مرگ جمهورى فرانسه جلوگيرى كنند.
دموكراسى همواره به سود دموكرات ها عمل نمى كند. اما حتى در چنين موقعيتى بايد دموكراسى را به مثابه يك روش پذيرفت و از راه هاى پيچيده ترى كه اين نظام سياسى براى حفظ آزادى استفاده مى كند بهره جست. ما بايد براى حفظ دموكراسى ائتلاف كنيم. اكنون به صراحت روشن شده است كه هاشمى تنها گزينه باقى مانده حفظ دموكراسى در ايران است. هيچ وقت به اين صراحت درباره كسى يا راهى ننوشته ام اما تاكنون چنين با صراحت آزادى در آزمون قرار نگرفته است. مى توان به هاشمى انتقاد داشت، مى توان او را مغرور خواند، مى توان بر اولويت توسعه بر دموكراسى در آراى هاشمى خرده گرفت اما نمى توان كتمان كرد كه اين تنها راه و آخرين راه سياسى است. ديگر راه ها يا به كنج انزواى روشنفكرانه منتهى مى شود يا به انتحار هاى متوهمانى كه هنوز از تحريم سخن مى گويند. آنچه درباره آن حرف مى زنيم «هاشمى» نيست «موقعيت هاشمى» است. همان عامل موازنه اى كه مانع از باخت مطلق ما در مرحله اول شد، همان عامل موازنه اى كه با وجود آنكه برخى از ما او را دوست نداريم و به چوب نقد او را رانديم اكنون به تنها گزينه ما تبديل شده است.
هاشمى هنوز يك انتخاب است و اين يعنى دموكراسى. يعنى ما مى توانيم ميان احمدى نژاد و رقيبش، رقيب او را انتخاب كنيم. انتخابى كه ممكن است ديگر پيش روى ما نباشد. امروز هر سخنى از تحريم، خيانت به آزادى است. هيچ وقت به اين صراحت حكم نداده ام اما تاكنون به اين صراحت در معرض آزمون قرار نگرفته ايم. همه چيز دموكراتيك بود. در مشاركتى بالاتر از حد انتظار حريفان با قاعده دموكراسى ما را بدين نقطه رسانده اند. اما مى توان از نردبان دموكراسى بالا رفت و سپس آن را واژگون كرد. اين كارى است كه از عهده اقتدارگرايان برمى آيد. آنان آموخته اند كه در روش دموكرات و در اهداف اصولگرا باشند. ما بايد تا زمانى كه اين نردبان بر زمين نيفتاده از آن بالا برويم. همه چيز در گرو ايجاد يك ائتلاف ملى براى دموكراسى است. در اين ائتلاف ملى بدون آنكه داد و ستدى صورت گيرد هر آن كسى كه در مرحله اول انتخابات راى داده است بايد حضور داشته باشد.
جبهه مشاركت و مجاهدين انقلاب كه در مرحله اول نامزد معرفى كردند اين بار نمى توانند سخن از تحريم بگويند، مجمع روحانيون مبارز نيز چنين وضعيتى دارد همان گونه كه سران نهضت آزادى و ملى - مذهبى ها هم نبايد از تحريم سخن بگويند. اگر كسى از دادن راى مثبت به هاشمى ابا دارد، مى تواند به رقيب او راى منفى بدهد. مهم نيست كه اين آرا با چه نيتى به صندوق ها ريخته مى شوند مهم آن است كه ما نبايد حق راى دادن خويش را در آخرين فرصت از كف دهيم. «لاتلقوا بايديكم الى تهلكه» اين دستورى دينى است. خودكشى سياسى نيز چون خودكشى فردى گناه كبيره است. نقد هايمان بر هاشمى را مى توانيم از هفته آينده شروع كنيم روزى كه مطمئن هستيم رئيس جمهور كسى نيست كه پس از انتقاد از او آينده اى را پيش روى خود نبينيم.