ssutanpour@yahoo.com
“امشب بالاخره شاهد كار دوباره ديدگاه شدم و خوشحال . حيف بود اين ديدگاه بسته شود ولى همزمان شاهد دو مقاله از سعيد سلطانپور در سايت ايران اينترلينگ كه به نقل از گويا آمده شدم. وضع ايران اينترلينگ را مى دانى ووضع گويا را هم احتمالا بهتر از من. “ 1
در پي مطلب من و واكنشهاي ايجادشده كه در سايت ديدگاه شروع شده بود كه استعفاي مسول سايت را بدنبال داشت . البته ايشان انقدر به اصول اخلاقي پاي بند بود كه خودش هم از سايت خودش كه الحق زحمت فراواني در اگاهي رساني انجام داده بود ، بدليل سانسورخودش استعفا كند .
تا اينكه ان جريان مدعي ، بعد از سه روز“ كما “ شاعرش را به ميدان فرستاد و جمله شروع مطلب ازيشان است كه بجاي پاسخ گوئي ميگويد چون مطلب سعيد سلطانپور د رفلان سايت منتشر شده پس تكليفش هم معلوم است؟ از كرامات شيخ ما چه عجب مشت وا كرد و گفت يه وجب (منسوب به شيخ صفي الدين اردبيلي موسس سلسله صفويه ) .
جهت دفاع از آزادي بيان در سايتها مايلم كه توضيحاتي را منتشر كنم.
من مطلب را با شرط انتشار براي ديدگاه فرستاد ه بودم زيرا حق اخلاقي . انساني و تاريخي من بود كه سانسور شد ..مجبور شدم به سايت “ گويا“ و “ گزارشگران “ بفرستم و از انها خواستم اگر با موازين سايتشان تقابل ندارد براي اطلا ع رساني انرا منتشر كنند .زيرا روايتي كوچكي است از تاريخ كشورمان . و انها هم منتشر كردند كه هر چند رسالت خبرر ساني راانجام دادند ولي من به سهم خودم از انان تشكر ميكنم.
محور مطلب من بر در ان مقاله بر دو اصل استوار بود
1. وجود دارم نه انچنان كه انان مدعي شده بودند من اسم مستعار هستم . .
2. در تشكيلات سازمان مجاهدين بوده ام . بهاي مبارزه را از بسياري از مدعيان فعلي ان بيشتر داده ام و اين حق من است كه ازهبري ان سازمان سوال كنم چه كسي مسول شكستها هست ؟
آزادي بيان بدون حد وحصر
به عنوان انسان ازاد مجازم كه هر چه مي خواهم بنويسم . اين مخاطبا ن هستند كه نشان خواهند داد ايا من به اصول معتقدم و در كا رجدي هستم و و يا نه. اصل در خبر نگار ي اين است كه انچه را كه ديده اي با روايت دو طرف منتشر كني . اگر يكطرف حاضر نشد تو هيچ مسوليتي حقوقي ،اخلاقي و انساني نداري.
آيا مرزبندي وجود دارد ؟جواب بلي است ولي
سوال اصلي اين است كه چه كسي معيارها و مرز انقلاب و ضد انقلاب را براي سايت ها و نشريات خارج از ايران تعيين ميكند. ؟
در ايران قاضي مرتضوي اين خطوط را تعيين ميكند مثلا مصاحبه با راديوهاي بيگانه را جرم مي شمارد. ؟ وب لاگ نويسان محاكمه مي شوند . حتي اگر چند نفر انرا بخوانند . زيرا حرف حق مي زنند و شك ايجاد ميكنند و از مقامات سوال مي كنند. انها هم جواب ندارند انها را به زندان مي افكنند.
ولي در خارج كشور چه ؟متاسفانه بعضي از ين جريانات كه اتفاقا منزوي هم شده اند خودشان مرزبندي را بدون مشورت با ديگران تعيين ميكنند.
مثلا اين اقاي سخنگوي جريان (كه البته مانند بقيه جريان فوق خود را هوادار ميداند مرا ياد الله كرم مي اندازد كه فقط خودش را يك هوادارولي فقيه مي داند)
“ شاعر “ مي گويد وضع “ گويا “ هم معلو م است چرا ؟ و از مخاطب نامه هم مايه ميگذارد حتما شما بهتز از من ميداني ؟
چرا ؟
لابد چون گويا هنوز“ فيلتر “ نشده حالا حتي اگر اگاهي رساني هم ا نجام بدهد زيرا بنظر اين جماعت سايت خوب سايتي است كه اولا فيلتر شده باشد و مردم داخل كشور به ان دسترسي نداشته باشند . ثانيا حتما فحش هاي ابدار به اخوندها بدهد. ثالثا از رهبري و حقانيت راه انها ا حتي اگر 180 درجه بر عكس شده است و از ارتباطات انها با دولتهاي استعماري هم سوال نكند. ؟
“شاعر انقلابي شهر “مي گويد مطلب “ سعيد سلطانپور “ هم ارزش ندارد چون توسط ان سايت وابسته به رژيم (طبق تعريف ان اقا) از گويا لينك شده . چه دليل محكمي . اين همان توجيه است كه حزب الله ساليان دراز است كه در ايران بر عليه مخالفان انجام مي دهد.
چند سال قبل سايتي را براي يك جريان سياسي در داخل كشور كه روزنامه هاي داخل مطالب انان را منتشر نمي كزدند بوجود اورديم . بعد از چندي مسولين جديد سايت ، مطالب من و ترجمه هاي من را چاپ نكردند و گفتند شما خيلي تند مي نويسيد و ممكن است انها را د ر زندان زير فشار بگذارند. محترمانه سانسو ر شديم و ديگر براي انها مطلب نفرستاديم. گفتم اگر قرار بود مطالب من انقدر تاثير داشته باشد پس بگذاريد ادامه بدهيم تا انها را آزاد كنند. نكته غم انگيز اين بود كه اين دوستان در خارج كشور بودند و به جاي داخل كشور تصميم مي گرفتند.
اتفاقا نوشتن در“ديدگاه “ به منزله منتشر نشدن در بسيا ري از سايتها ي ديگر هم شد. . دو سايت معتبر ديگر هم بودند كه اولا تنها بايد مقاله را برا ي آنان مي فرستادي و نه سايت هاي ديگرتا منتشر كنند. هر مطلبي را هم منتشر نمي كردند . و نيزكارشان با ديدگاه هاي من كه زمينه مذهبي هم داشت در بعضي مقاله ها هم خواني نداشت كه البته حقشان بود. چون هر سايتي سياست خودش را دارد و شما نمي توانيد بگويئد چرا منشر نمي كني .
“ گويا “ و “ ديدگاه “ و “ گزارشگران “و“ آشتي “ بودند كه مطالب مرا منتشر مي كردند . انها سوا ل و جواب نكردند كه من كي هستم و تا انجا كه مطلب حرفي براي گفتن داشت و به كسي هم توهين نشده بود و اين كار را انجام داد كه من از انها به سهم خودم تشكر ميكنم . و به هيچ سايت ديگري هم مطلبي ندادم .
من ياد گرفته ام سايت ها و نشريات راانچنان كه هستند بپذيريم نه اينكه انها را واداريم و يا نفوذ كنيم كه خط شان را عوض كنند. كشوري سالم است كه همه عقايد و گروهها خودشان جائي براي بيان نظراتشان داشته باشند.
در رابطه با مقالات اخير هم بر اساس تجربه شخصي خودم مي توانم حدس بزنم شايد 2000 تا 5000 نفر و اكثرا در خار ج كشور اين داستان را دنبال كرده باشند . مطمئن هستم كه حتي يك ادم معمولي در ايران به ان نگاه نكرده است. بنابر اين اين هياهو ها برا ي چه هست ؟
من كه كسي نيستم. لطفا بيخودي به خودتان اعتبار ندهيد. همين بزرگنمائي ها را كرديد كه كار تان به بن بست رسيده است.
هاني الحسن و تعريف انقلابي
بهار 58 جلسه اي در دانشكد ه حقوق دانشگاه تهران با شركت “هاني الحسن “سفير سازمان آزادي بخش فلسطين در ايران برگزار شد. د رحدود 25 دانشجو شركت داشتند . يكي از سخنرانان از هاني الحسن پرسيد شما چگونه در كنار كشورهائي انقلابي نيستيد و در كنار كشورها ي مرتجعي مانند عربستان قرار مي گيريد ؟
هاني الحسن جواب داد ان تعريفي كه شما از انقلابيون داريد ما نداريم . ما انهائي را كه به ملت ما كمك مي كنند انقلابي مي دانيم . د رجريان بمباران بيروت اين عربستان بود كه هواپيما فرستاد كه بچه هاي ما را از لبنان خارج كردند و ان كشور انقلابي (ليبي )كه مي گوئيد هيچ كمكي به ما نكرد.
و نمونه زنده آن هم جمهور ي اسلامي است كه هميشه عليه عرفات به عنوان نماينده اصلي مردم فلسطين كارشكني مي كرد عليرغم اينكه سنگ فلسطين را از خود فلسطيني ها بيشتر به سينه مي زند.
نكته غم انگيز اين است كه همين اين اقاي شاعر مدعي ازادي خواهي ، در سايت خودشان و سايت هاي وابسته و نشريات شان ، حتي بك مطلبي كه غير از تعريف خود انان و رهبر جماعتشان باشد ، منتشر نكرده اند كه لبته حق طبيعي شان هست.ولي انجا كه مي خواهند براي بقيه سايت ها هم خط مشي تعيين مي كنند كه چه مطلبي را منتشر كن و يا نكن ،انوقت بايد در قبال انان موضع گيري كرد كه سياست يك بام و دو هوا را چه گونه تعريف مي كنيد؟
چرا مانند ملانصرالدين معتقديد جريان شما مركز ثقل تحولات سياسي در ايران هست ؟ و اگر كسي با شما نيست با خميني است ؟
تا قبل از سرنگوني صدام مردم عراق زير تبليغات شديد حزب بعث فكر ميكردند كه ارتش عراق در جنگ آزا د سازي كويت ، امريكا را شكست داده است جنگي كه صدام انرا مادر جنكها ناميده بود. تاتير اقامت طولاني در عراق در روند مشتبه شدن پيروزي سازي انان بي تاثير نبوده است.
كسي اگر توانست در كارنامه اين جماعت ، يك موردنشان بدهد كه در اين 27 سال يك مورد پيروزي نداشته باشند، چه برسد به شكست .
دوستي از خطه جنوب تعريف مي كرد كه از مسجد سليمان رفتيم اهواز. تيم هاي ورزشي نوجوانان ما در همه رشته ها شكست خوردند. مربي به بچه ها كه مي خواست روحيه بدهد مي گفت “ ما فوتبال را باختيم انها واليبال را بردند و الي الاخر. “
روزهائي
چه روزهائي
دلم مي خواهد
بنشينم و برا ي روزهائي كه ديگر باز نخواهد گشت
در دستمال ابريشمين پدرم
بي قرار و كودكانه گريه كنم.
جوهرتفكر استبدادي
باهم به گوشه ديگري از تفكر استبدادي كه دراين جريان هست را مرور مي كنيم
“مى دانى كه معتقدم انتقاد را بايد تيز و تند كرد وبحث بر سراصل و پايه انتقاد نيست ولى وقتى طرف آنطرف خط است ديگر حكايت حكايت انتقاد نيست اگر چه طرف خبرنگار باشد و با رهبر فلان حزب كه سهل است با خود پروردگار هم در باره دموكراسى!! مصاحبه كرده باشد و چيزى پنهان نخواهد ماندبا اين جناب روشن كنيم ، آخر نمى شود كه در ايران اينترلينگ نشست و مقاله نوشت و از نويسندگان ديدگاه هم بو د و يا نويسنده ديدگاه بود و در مقابل اين قضيه آرامش داشت. “ 2
باوركنيد اين اساس تمامي تحليلهاي اين جريان همين سادگي و سياه و سفيد هست. همين تحليل هاي بدون اساس بود كه آن تفكر پويا به يك جريان مخرب و ارتجاعي تبديل گشت. زيرا من تا قبل از ين قضايا اسم اين سا يتها را هم نشنيده بودم و اصلا مسئله من نبود زيرا من معتقدم اين جريان سالها پيش به موازات دور شدن از اصو ل و مردم مرده است منهم عادت ندارم كه پشت سر مرده حرف بزنم.
غرض من از نوشتن اين موضوع در جواب انكا ر جريان فكري شما بود كه مدعي شدند من وجود ندارم و اتفاقا باعث شرم شما هم بايد باشد.
زيرا رهبر يك حزب غير ايراني با بيش از200000 راي با من كه يك خارجي هستم ، از وطنم آواره شده ام ، و انگليسي را هم با لهجه صحبت مي كنم . تحصيلات عاليه كانادائي هم ندارم. ايراني هم كه هستم (بدليل شهرت بد رژيم و حرفهاي ابلهانه احمدي نژاد ) و عضو اتاق يازرگاني هم نيستم . مي ايد و به سوالهاي من پاسخ مي دهد چرا ؟
زيرا جك ليتون و ديگر رهبران دموكراسي غربي بر عكس جريان شما و رژيم حاكم ايران به دموكراسي اعتقاد دارند. زيرا در دموكراسي نمي پرسند چون توراننده تاكسي هستي ،چون نظافت جي هستي ،.چون كارگر ساختمان هستي . و چون استاد دانشگاه نيستي چون دريدا را نخوانده اي و هگل و ماركس را و برشت را نمي شناسي پس حق سوال كردن نداري.
در دموكراسي تو حق داري سوال كني (حتي اگر سوال شما بي ربط باشد ) و انها هم بايد پاسخ بدهند و مي دهند. چون دموكراسي باتو مشروعيت مي يابد و انها اين اصل اوليه را پذيرفته اند. .
اين نكته مهمي است كه در زندگي در دموكراسي ليبرال ياد گرفته ايم هر چند مي توان به اين دموكراسي نقد جدي دا شت .
شما مقايسه كنيد جك ليتون را با رهبران اين جريان كه حاضر به مصاحبه با كمتر از “ كريستين امانپور“ نيستند . زيرا مگر وي چه چيزي از رفسنجاني و احمدي نژاد كم دارد ؟
حقا كه شما شاگرد تنبل هاي مكتب استالينستي هستيد كه فقط از استالين قسمت دادگاه ها و تبعيد به سيبري را حفظ كرده ايد ؟
پاسخ گوئي به تاريخ گريز ناپذير است
advertisement@gooya.com |
|
حرف من اين است اگر حركتي درست باشد چه من و شما تائيد بكنيم يا نكنيم ، د رمسير حركت ان و رشد آن تاثيري نخواهد داشت . من و شما كه در مسير تكامل و راه حق مانعي نيستيم.
ان جرياناتي كه اشتباه كردند ، اگرامدند و گفتند ما اشتباه كرديم هر چند مردم انان را در مسند سياست نخواهند پذيرفت (دموكراسي غرب يا شرق فرقي نمي كند ) ولي ديگر مردم از گذشته انان سوال نمي كنند.
.
شاملو اشتباه بودن عضويتش د رحزب نازي ها و 2 ماه عضويت در حزب توده را بيان كرد و ديگر هيچ كسي از شاملو سوالي در تاريخ نپرسيد و نخواهد پرسيد.
هنوز مصدق جنازه اش هم جواب مي دهد. هر چند در تاريخ و حافظه مردم نه تنها تبرئه شده بلكه يك قهرمان ملي ضد استعماري و ضد استبدادي است. .
مردم از شاه در مورد كودتاي امريكائي 1332 سوا ل دارند و تا وقتي كه رضا پهلوي به اين پاسخ ندهد و مسوليت انرا نپذيرد و از مردم ايران معذرت خواهي نكند اين سوال ادامه خواهد داشت.
ان كساني كه در جريان 32 و اشتباه حزب توده (دقت كنيد اشتباه ) به اين اشتباه اقرار كردند . و بعضي از انان هم شهيد شدند . ديگر كسي ااز انها سوال نمي كند. ولي وقتي ان اشتباه به خيانت تبديل شد ،در زمانيكه عليرغم تحليل جريان و پي بردن به اشتباه توسط خود حزب توده ، به دليل وابستگي به قدرت خارجي ، به ان اعتراف نكردند ديگر حزب توده نتوانست هيچگاه جايگاهي در بين مردم بويژه بعد از انقلاب 57 پيدا كند و ديديم كه چه سرنوشت غم انگيز ولي عبرت انگيزي برا ي انان رقم خورد. كيانوري و طبري مرده اند ولي سوالات بي پاسخي بر جا مانده است.
هنوز پرونده گرو هها منجمله مجاهديدن بدليل استبداد در كشورمان باز نشده است . البته سوالات سالهاست كه شروع شده و تا ابد ادامه هم خواهد يا فت . خوشا بحال انان كه جواب دادند .
.
. كما اينكه جريان حوزه تا قرنها بايد حساب اين دوره از حكومت هم فكران و هم لباسهايشان را پس بدهند. همانگونه كه 100 سال از مشروطيت گذشته و هنوز از شيخ قضل االه سوال مي شود . همينطور ايت الله كاشاني .
ولي ايا كسي را ديده ايد از آيت الله گلپا يگاني (مرجع تقليد كه فوت كرد )سوال كند. زيرا وي با سياست كاري نداشت و به ان وفادار ماند. عليرغم اينكه از هر دو طرف مردم و رژيم در فشار بود.
كسي از حنيف و موسي خياباني سوال نخواهد كرد ولي از تك تم شما تاريخ سوال خواهد كرد.
هر كس كه در سياست وارد شد بايد جواب بدهد.
سالهاست كه به اين باور رسيده ام كه برا ي انقلابي بودن نبايد كينه انقلابي داشت بلكه بايد انساني اگاه و متعهد بود. وقتي كه سعيد سيرجاني كشته شد انوقتها هنوز اين باور در من نبود . و اين حس من بخشي از ادبيات انقلابي بود كه من و نسل من در ان در سازمان تربيت شده بوديم.
در مراسم بزرگداشت مرحوم سيرجاني در تورنتو وقتي كه يك دقيقه سكوت يه احترام ياد وي اعلام شد من از جاي خودم بلند نشدم. در جواب پرويز مير مكري شاعر گفتم سعيد اين كار خوبي نيست . گفتم من براي كسي كه با رژيم رابطه دارد كار ي ندارم. (انموقع هنوز تحت تاثيرموضع سياه سفيد سازمان بودم ) . خوشبختانه سالياني است كه دريافته ام انسان را بايد دوست داشت مي توان هيچ ارزشي براي عقايدمخالفت قائل نشوي ولي نبايد يك لحظه در دفاع از حق آزادي بيانش كه سلب شده ،سكوت كني . حالا چه برسد به اين كه جانش را از دست داده باشد.
من بهاي سنگيني دادم ولي شناخت پيدا كردم. مردم ايران بهاي سنگيني دادند و هنوز هم مي د هند ولي تا حد زيادي جريان فقه سنتي را شناخته اند. يعني اين بهائي است كه مردم برا ي رنسانس ديني مي دهند.
تاريخ فقط براي ابله ها تكرار ميشود . اگر از تاريخ درس گرفته شود ديگر تكرار شكست ها نخواهد بود.
بر مدار كلام عشق
نه حرف بيش نيست
انديشه كرده ام
بسيار بي شمار با زكه هر چيز
يا هر كس
از انقلاب
تا خانه ام را كه از عشق
لبريز افتاب شبانگاهي است
بر محور و مدار اين حرف مي چرخد
زيرا در سرود دلاويز انقلاب مي پيچد در خونم
وقتي كه مي سرايم
“دوستت دارم اي خلق “
+++++ من پيشنهاد ميكنم به اين شعرتان كه يادگار دوران انساني تر بود كلمات زير را كه 9 حرف بيش نيستند. اضافه كنيد زيرا د راين دوره دگر ديسي زيادي در شما انجام شده است.و جز. ادبيات سياسي تان شده است.
پاسخ ندادن
تحميق كردن
تحريف كردن
مردم فروشي
وطن فروختن
جاسوس شدن
سلب اعتماد
حرف اخر
مجاهدين و جمهوري اسلامي به گذشته تعلق دارند بايد به اينده ايران انديشيد.
سعيد سلطانپور - تورنتو
پاورقي:
1و 2. سايت ديدگاه - نامه اي به علي ناظر شنبه 22 دي /12 ژانويه