بسمه تعالی
با سلام و تحیت
در پاسخ شما به نکاتی مختصرا اشاره می کنم و قبل از آن یادآور می شوم متاسفانه در خلال نوشته شما مواردی از اهانت و سوء تعبیر نسبت به شیعه و مجتهدین شیعه دیده می شود که دور از شان یک انسان حق طلب و عدالت خواه می باشد.
۱- معنای حدیث "کل بنی آدم خطاء ..." این است که همه فرزندان آدم قابلیت و استعداد خطا و لغزش را دارند، نه اینکه همگی بالفعل خطاکارند. بنابراین ممکن است بعضی از آنان- مانند پیامبران و امامان- به دلائلی از خطا و لغزش مصون باشند و مفاد آیه شریفه : "قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی ..." (کهف /۱۱۰) این است که پیامبر (ص) که از جهات بشری مانند دیگران است فقط امتیاز او این است که به او وحی می شود و به دیگران نمی شود.
و اسلام هیچگاه مانند مسیحیت کنونی مردم را از خطاهایشان نمی ترساند تا از این راه متولیان دین را به واسطه گری بین آنان و خدا و فداشدن برای گناهان آنان سوق دهد، بلکه همواره آنها را به توبه و جبران خطا و گناهان خود و تحصیل رضایت پروردگار تشویق و ترغیب می کند، چنانکه در ذیل حدیث یادآور شده : بهترین خطاکاران کسانی هستند که توبه می کنند و از طرفی بزرگترین ویژگی و کمال پیامبر اسلام (ص) عبودیت و بندگی کامل آنحضرت در مقابل خداوند است.
2- در اسلام، خداوند و پیامبران و اولیاء و بندگان خالص و مقرب او هرکدام در مرتبه خود دارای قداست و احترام خاصی می باشند و عصمت پیامبران و امامان هیچ ربطی به فقیه که یک فرد جایزالخطاء است و به ولایت فقیه به معنای صحیح و مورد قبول آن ندارد و عصمت آنان با دلیل عقلی در جای خود ثابت شده است. اگر آنان در حوزه رسالت و امامت از گناه و خطا معصوم نباشند هیچ وجهی برای پیروی تام و تمام از آنان وجود ندارد و طبعا اساس نبوت و امامت و فلسفه و حکمت آن فرو می ریزد. و قهرا کار هدایت الهی نسبت به بندگان ناقص خواهد بود و عصمت پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع) از آیه شریفه : "اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامرمنکم"(نساء/۵۹) نیز فهمیده می شود، زیرا امر به اطاعت از رسول و اولی الامر در عرض اطاعت خداوند به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی بدون عصمت پیامبر و اولی الامر توسط خداوند حکیم، قبیح بلکه محال می باشد. البته غیراز پیامبر و امامان، دیگران از خطا و لغزش مصون و معصوم نیستند و بویژه اگر دارای قدرتی بشوند هرگز از نقد منطقی و خیرخواهانه معاف نخواهند بود. هنگامی که حضرت امیر(ع) با داشتن مقام عصمت، خود را در معرض نقد و مشورت قرار می دهد و می فرماید: از سخن حق و مشورت عادلانه نسبت به من خودداری نکنید، زیرا من بر حسب طبع بالاتر از این نیستم که خطا کنم و از خطا در کار خود ایمن نیستم مگر اینکه خداوند که بر من تسلط بیشتری دارد مرا حفظ کند... (نهج البلاغه صالح، خطبه ۲۱۶) تکلیف دیگران روشن است.
3- بنیان ولایت فقیه بر معصومیت فقیه و داشتن حق زائد بر حق یک شهروند نیست، چنانکه نوشته اید، بلکه اساس آن به نظر اینجانب بر احراز صلاحیت های لازم و انتخاب آزاد او توسط مردم است، مردمی که اصولا صاحب اصلی مملکت و حکومت می باشند. و اگر فرضا مردم فقیهی را که جامع الشرایط می دانند و او را برای مدت محدودی با شرایط خاصی برای نظارت بر قوانین جاری کشور و مطابقت آنها با شریعت انتخاب نمایند حق دارند از عملکرد او صریحا و بدون ترس و مزاحمت انتقاد کنند و این حق قابل سلب از آنان نمی باشد. واین موضوع به طور منطقی ربطی به اعتقاد غلط مسیحیت یعنی پسر خدا بودن حضرت مسیح (ع) و واسطه گری کلیسا ندارد.
4 – شفاعتی که در قرآن مطرح است و مورد اعتقاد ما می باشد با شفاعت در آیین فعلی مسیحیت و خرید و فروش بهشت توسط کلیسا تفاوت اساسی دارد. قرآن شرط اصلی شفاعت شافعین را اذن خداوند و رضایت او می داند. "ولایشفعون الا لمن ارتضی" (انبیاء/۲۸)
advertisement@gooya.com |
|
شفاعت شافعین در قیامت همانند هدایت اولیاء خداوند در دنیا وسائل و اسبابی بیش نمی باشد و هدایت حقیقی و شفاعت اصلی متعلق به خداوند می باشد. علاوه بر این که شفاعت از "شفع" به معنای جفت و ضمیمه است و لازمه آن وجود داشتن سنخیت انسان مورد شفاعت با اولیاء خداوند و صلاحیت نفسانی او است که زمینه امداد حق تعالی و شفاعت شافعان می باشد. و این زمینه باید در دنیا با ایمان و عمل صالح هرچند بطور ناقص فراهم گردد. و مقصود از "من ارتضی" در آیه فوق همین است.
5 – بی رغبتی حضرت امیر(ع) به امر حکومت بمعنای این نیست که اصولا اسلام به موضوع حاکمیت نظری ندارد و اخلاق و آیین حکومت داری یک امر برون دینی است. خود آن حضرت فرموده است: "ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه ..." (نهج البلاغه صالح، خطبه ۱۷۳) بلکه برای این بود که آنحضرت دنبال کسب قدرت برای حکومت کردن بر مردم – چنانکه سیره و شیوه رائج قدرتمندان است- نبود و چنین حکومتی را به تعبیر خودش پست تر از کفش کهنه یا همچون آب دماغ بز می داند، بلکه چنانکه خود فرموده : قدرت را جز وسیله ای برای احقاق حق و ابطال باطل نمی داند. (همان خطبه)
انشاءالله موفق باشد
والسلام علیکم و رحمةالله
12/۹/۱۳۸۴
(امضاء و مهر آقای منتظری)