خاطره می گوید: «چنین کردم»
غرور می گوید: «ممکن نیست چنین کرده باشم»
بالاخره خاطره چاره ای جز تسلیم ندارد.
«فردریک نیچه»
از آنجا که در بسیاری از سخنرانی ها، اظهار نظرها، مقالات، جلسات و بیانیه ها، اصلاح طلبان دهه هفتاد یعنی همان محافظه کاران تندروی دهه شصت به شکل تأکیدی می آورند که روحیات و رویه رهبر کبیر انقلاب برخلاف عملکرد مسئولین فعلی (منظور آیت الله خامنه ای) است و اگر ایشان زنده بودند چه ها که نمی کردند، بر آن شدم تا در سالگرد ارتحال ملکوتی رهبر عظیم شأن بقولی جمهوری اول را که تماماً دست پخت ایشان و سرسپردگانشان است خدمت دوستان اصلاح طلب که مأموران اجرای فرامین ایشان بودند و حامیانشان توضیح دهم تا دائماً دچار خود فریبی نشوند و خاطراتشان را عامدانه به آتش فراموشی نسپرند.
گاهی آنقدر این دوستان دچار توهم و مبالغه در اظهار نظر در مورد مقتدی شان می شوند که یادمان می رود ما هرچه از نکبت و نگونبختی داریم، میراث همین روحانی سرشناسی است که افتضاح اسلامیمان را مدیونش هستیم.
آنچه که در زیر می آید تنها گوشه ای از اقداماتی است که در دوران ده ساله حکومت آقای خمینی و چپ های جوان رخ داده :
اندکی پس از انقلاب بهمن 57 و قرار گرفتن آقای خمینی در رأس نظام جمهوری به شیوه اسلامی که با سوء استفاده از رهبری کاریزماتیک شان بر مردم تحمیل شد، سر و صدا ها و اعتراضات از میان گروه های چپ کمونیستی، چپ مارکسیستی، نهضت ملی (با نهضت آزادی یا ملی مذهبی ها اشتباه گرفته نشود) بلند شد چه رژیم انقلابی که قرار بود با بکارگیری کلیه گروه ها و جریانات فعال در انقلاب ساخته و پرداخته شود بطور انحصاری می رفت که در اختیار روحانیون و مذهبی ها قرار گیرد. این اعتراضات در میان دولت موقت هم تسری یافت بطوری که آقایان نزیه(وزیر نفت)، سنجابی(وزیر امور خارجه) و امیر انتظام(سخنگوی دولت که متأسفانه هنوز در زندان بسر میبرد) بطور علنی به مخالفت با رویه حاکم برخاستند.
در این دوران که قدرت بطور کامل در دست راست های جوان سابق و اصلاح طلبان فعلی قرار داشت که پروژه نفله سازی برای اولین بار کلید خورد. دقیقاً حالت انقلاب کبیر فرانسه در ایران تکرار شد و انقلاب ایران نیز شروع به اعدام پیدآورندگان خود کرد. طول مدت مؤثر این پروژه از سال 58 تا 60 بطول انجامید که با توجه به شرایط زمانی حاکم بر ایران و عدم استقرار کامل رژیم جمهوری از نوع اسلامی سه گروه عملیاتی تشکیل و مشغول تصفیه و بلعیدن فرزندان انقلاب شدند :
1- گروهی به رهبری آیت الله هادی غفاری فعلی یا حجت الاسلام هادی غفاری سابق (اصلاح طلبان و بخصوص روحانیون مبارز بخاطر اینکه این موضوع دوباره در اذهان عمومی زنده نشود سعی کردند از نامزدی او در انتخابات مجلس ششم جلوگیری کنند و زمانی که موفق نشدند، از او حمایت نکردند) تشکیل شد که به ضرب و جرح و برهم زدن اجتماعات و تضاهرات می پرداختند. چیزی شبیه به گروه های فشار فعلی و شعبان بی مخ های شاهنشاهی ولی خوب، خشن تر و شدیدتر چرا که از روحیه کاریزماتیک رهبر خود بهره کافی و وافی را می بردند.
2- گروهی هم در دانشگاه مشغول تصفیه و پاکسازی ناراضیان و مخالفان شدند که در آخر منجر به انقلاب (منجلاب) فرهنگی شد، که افرادی مانند آقای محسن میردامادی (عضو فعلی جبهه مشارکت و نماینده مجلس ششم) از سردرمدار آن بودند. این گروه با پرونده سازی برای دانشجویان ناراضی و تحویل آن به اطلاعات زمینه اخراج آنها را از دانشگاه محیا می کردند. چیزی شبیه همین بسیج دانشجوئی که نیروی عملیاتی سرسپرده حاکمان هر دوره در دانشگاه هستند.
3- گروهی هم در سطح بالا مشغول تصفیه و پاکسازی عناصر مخالف و ناراضی در بقولی نفوذ کرده در بدنه رژیم شدند که رهبری آنها را آقای بهشتی (دبیرکل ناکام حزب جمهوری اسلامی) بهده داشتند. این گروه که ایادی قدرتمندی در سه قوه داشتند با جوسازی، توطئه و جنگ روانی ناشی از سخنرانی های سازمان یافته در اماکن و مراسم مذهبی مخالفان ناراضی را از دور خارج می کردند. موضع گیریهای آقای بهشتی و جنگ روانی که با آیت الله طالقانی، دولت موقت راه انداختند و سالها بعد جمله معروف آقای هاشمی رفسنجانی تحت عنوان اینکه «من به آیت الله خمینی گفتم ما با کلاهی ها نمی توانیم بسازیم» برای مقابله با قدرت روز افزون آقای ابوالحسن بنی صدر نمونه هایی از این پاک سازی می باشند.
اما با محیا شدن شرایط زمانی مناسب و کارآزموده شدن نیروهای چپ و راست فعلی و برانگیخته تر شدن حس انحصار طلبی شان مشکلات و فعل و انفعالات جدیدی در کشور که عمده آن بعد از مرگ آقای طالقانی بین دو حزب عمده یعنی جمهوری اسلامی و مجاهدین خلق بوجود آمده بود، بروز کرد و به رویارویی حذف فیزیکی این دو جناح تمامیت خواه منجر شد. به این ترتیب پروژه نفله سازی در فاز دوم کلید خورد. طول مدت شدت این پروژه از سال 60 تا 63 بود.
در این دوران که به مقابله مسلحانه بین این دو جناح انجامید بی شک سیاه ترین و خونین ترین صحنه های جمهوری اسلامی و به اطمینان می توان گفت ایران، در قرن اخیر رقم خورد و هزاران تن از جوانان بی گناه و اکثراً تحصیل کرده یا اعدام شدند یا به زندان های طویل المدت محکوم گردیدندو از ادامه تحصیل، کار و زندگی عادی بازماندند؛ تنها در یکی از روزها 700 نفر در زندان اوین اعدام گردیدند که برای ایجاد جو اختناق، اسامی افراد اعدام شده هر روز ساعت 14:00 بعدازظهر از رادیو و با جمله منحوس «محارب با خدا و ولی خدا اعدام» اعلام می گردید.
شاید تلاقی این زمان با اوج مشکلات جنگ و ریشه دواندن گروه های فشار در سراسر ایران قدرت واکنش و تفکر عمومی را در قبال این مسئله کاهش داد.
بعد از سال 63 تا سال 65 تقریباً فضا با توجه به کشتار سال 60 و فشارهای روحی و اقتصادی جنگ جبراً آرام شد، البته کم و بیش تحرکات و در قبال آن اعدامهایی صورت گرفت ولی بشدت اولیه نبوده است. در این سالها بسیاری از مخالفان از ایران گریختند.
اما از سال 65 تا 68 تحولات و اختلافات شدید و تازه ای این بار در میان طیف حاکم، که نشان از تصفیه درونی و انحصار طلبی داشت، بروز کرد که به اطمینان می توان آن را خیزش اعضای جناح راست فعلی برای تصاحب قدرت با توجه به کهولت و بیماری آقای خمینی بحساب آورد. جناحی که چپ و راست از سوی آقای خمینی مورد انتقاد و عتاب قرار می گرفت و با فوت رهبر کبیر امکان حذف کاملشان از بافت قدرت متصور بود.
انتقاد های بی پرده آیت الله خمینی از سخنرانی ها و اظهارنظرهای عمومی آقایان جنتی، مصباح یزدی و آقای خامنه ای (بواسطه سخنرانی در دانشگاه تهران) که رئیس جمهور وقت بودند نمونه ای از این رویه است.
در این دوران با توجه به انتقادات مستمر آیت الله منتظری به مجموعه اعمال حکومت و مسئولان رده بالای حکومتی، اعضای جناح راست فعلی و در رأس آنها آقایان مهدوی کنی، خامنه ای و هاشمی رفسنجانی با ارائه پیشنهاد جایگزینی آقای احمد خمینی بجای آیت الله منتظری به سمت رهبری آینده ایران زمینه جو سازی ها و توطئه های بعدی برای عزل ایشان را با همکاری اعضای جناح چپ فعلی فراهم کردند. آقایان کروبی، نوری، امام جمارانی، میرحسین موسوی از جمله حامیان آقای احمد خمینی بودند.
این تحرکات با بازداشت آقای مهدی هاشمی در سال 65 شروع شد و با خلع آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری در سال 68 پایان یافت و بالطبع مجموعه ای از طرفداران آیت الله منتظری هم یا زندانی شدند یا خانه نشین.
اما در این بین یکی از زشت ترین و ناجوانمردانه ترین اعمال رژیم جمهوری اسلامی و در رأس آن آیت الله خمینی رقم خورد. در مرداد ماه سال 67 هزاران نفر در سراسر زندان های کشور به تلافی حمله نظامی مجاهدین خلق به خاک و خون کشیده شدند که اعتراضات داخلی و خارجی زیادی را بر انگیخت و نامه اعتراض آمیز آیت الله منتظری در تاریخ مردادماه سال 67 به آقای خمینی یکی از آنهاست.
این در حالی بود که تعداد زیادی از اعدامی ها که از اعضای زندانی سازمان مجاهدین خلق بودند ماه ها و روزهای آخر محکومیت خود را سپری می کردند و طبعاً شرکتی در این حمله نداشتند و حتی در صورت انجام جرم قبلی مجازات شده بودند.
البته این اعدام ها را می توان از جهتی هشدار و التیماتوم رهبر کبیر به معترضان داخلی بحساب آورد زیرا با توجه به ادامه جنگ و شعارهایی مبنی بر ادامه آن تا پیروزی و اعتراضات مستمر و پیاپی دگراندیشان داخلی برای توقف آن و در نهایت امضای قطعنامه 598 توسط آقای خمینی و پا گذاشتن بر روی شعارهای مطروحه شان فضای سیاسی ایران بیش از پیش ملتهب شده بود و از این اعدامها و پروژه ارتداد سلمان رشدی و فتوای قتل متعاقب آن بعنوان نوعی سرپوش و مهار برای کنترل احساسات و شورشهای داخلی استفاده شد.
بلاخره در چهاردهم خرداد سال 68 روح قائد عظیم شأن به لقاءالله پیوست و یک دوره سرکوب و کشتار به پایان رسید.
مردي که بـقول رايـــج عـمومــي " با بــــليـزر آمد و با فــــريـزر رفت" .
مردي که در طول ده سال حدود يک ميليون جـوان ايراني را به باد فـنا داد آنهم براي هـيچ.
مردي که در آخرين ماه هاي حياتش به توطئه پسر بر ضد بزرگان جمهوري اسلامي پي برد و اواخر عمر را به نوعي در احساس سرخوردگي، بي اعتمادي و قهر نسبت به پسري گذراند که سوداي رهبري ايران دستش را به خون افراد زيادي آغشته کرده بود و تنها در آخرين ديدار خانگي و در زمان عظيمت به بيمارستان بود که پيشاني پسر را بوسيد و علي الظاهر مورد عفوش قرار داد .
اما موضوعی که حال برای نگارنده و بسیاری از دوستان مطرح است اینست که با این سابقه نامبارک که در اذهان بسیاری ثبت و ضبط شده چطور دوستان چپ حکومتی انتظار دارند که ملت ایران بپذیرد که امام کبیر رویه ای غیر از امام صغیر بلکه معتدل تر داشته است.
آقایان بقولی اصلاح طلب باید بدانند که لازمه هر اصلاحی دست کشیده از خود فریبی، مردم فریبی و غرور بی جا و حرکت بسوی نقد واقع بینانه گذشته و عدم تکرار وقایع مشابه در آینده است.