پارلمان نویسندگان و انجمن جهانی قلم
آقایان و خانم ها همکاران عزیز!
بر هیچکس پوشیده نیست که نویسندگان و آزاد اندیشان و هنرمندان ایرانی در تمام این سالها از هیچ حقوق انسانی برخوردار نبوده و نیستند و هرگونه فشار اعم از شکنجه و زندان و بازجویی و تهدید و آزار اطرافیان را تحمل کرده اند و بارها و بارها مظلومانه به قتل رسیده اند.
برای ما بسیار دشوار است که دریابیم که شما، به عنوان همکاران ما و به عنوان بزرگترین اجتماعات صنفی نویسندگان در جهان و به عنوان مدافعان حقوق صنفی و ارزش های انسانی و حرمت قلم و اندیشه، در نشست ها و فعالیت هایتان چکار می کنید و نمی توانیم دریابیم که دیگر چه اتفاقاتی باید برای نویسندگان و روزنامه نگاران و هنرمندان ایرانی بیفتد و چه اندازه سانسور و شکنجه و آزار را متحمل شوند تا شما کمی روی صندلی هایتان تکان بخورید...
آقایان و خانم ها همکاران عزیز!
در کشور ما به روزنامه نگاران و نویسندگات تجاوز می کنند، نویسندگان را می کشند، آنها را زیر بازجویی و شکنجه خرد می کنند، با اتهامات واهی و احمقانه ای مانند نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی به زندان می فرستند، آنها را تهدید می کنند و خانواده هایشان را مورد آزار قرار می دهند، در خانه ی ملت، روزنامه نگاران را به فساد جنسی و اخلاقی متهم می کنند و از هر راه ممکن مانع خبررسانی آنها می شوند تا خبرهای مربوط به چپاولشان از دارایی ملی و مکیدن خون مردم مکتوم بماند...
آقایان و خانم ها همکاران عزیز!
وقتی در جلسات به پشتی صندلی هایتان تکیه می دهید، به دست های دستبند خورده ی نویسنده و روزنامه نگار ایرانی فکر کنید، وقتی در جشن هاتان گیلاسهای شراب را بالا می برید، لحظه ای به خون زهرا کاظمی فکر کنید، وقتی انتشار کتابهای تازه تان را جشن می گیرید، به کتابهای توقیف شده ی نویسندگان ایرانی فکر کنید...
آقایان و خانم ها همکاران عزیز!
خبرهایی که از قتل و دستگیری و آزار نویسندگان ایرانی می شنوید، گوشه ای از اخبار مربوط به نویسندگان روزنامه نگارانی است که به رانه ها دست رسی دارند و در پایتخت و در کانون خبرها زندگی می کنند، در شهرهای کوچک تر ایران، هیچ قانونی حکمفرما نیست و عمال حکومت گویی به هیچ کس و هیچ چیز پاسخگو نیستند و برای قدرت خود هیچ مرزی نمی شناسند...
آقایان و خانم ها همکاران عزیز!
در کشوری که تما روزنامه هایش قتل عام شده اند، و تمام رسانه های اینترنتی بوسیله ی فیلترهای حکومتی مسدود شده اند، دایره ی اعمال خشونت به وبلاگ های شخصی و یک صفحه ای کشیده شده و در متنی ممکن است باعث تشویش اذهان عمومی شود و نویسنده و خبرنگار ایرانی دیگر هیچگونه آزادی شخصی ندارد و هیچ خودسانسوری هم برای او کوچکترین امنیتی ایجاد نمی کند...
آقایان و خانم ها همکاران عزیز!
تمامی موارد بارها و به کرات به شما دوستان گوشزد شده است اما گویی همه چیز حتی وجدان انسانی و ارزشهای والای هنر و ادبیات، تحت شعاع سیاست دولتها قرار گرفته است و دیگر هرگز صدایی هنر و ادبیات و صدای دفاع از هنر و ادبیات و آنکه خونش را در قلمش می ریزد و می نویسد، بر سطح این کره ی خاکی بگوش نخواهد رسید...
آقایان و خانم ها همکاران عزیز!
تصور ما این است که اگر می خواهیم از کرامت انسان و از ارزشهای او دفاع کنیم باید تمامی نهادهای مدافع این ارزشها را از نو و با دستهای خود بسازیم...
خبر زیر، خبر دستگیری و آغاز دادگاهی شدن یک روزنامه نگار ایرانی است و، اگر چه گفتن این جمله تلخ است، مقدمه ی زندانی شدن او... این خبر را چون گذشته و بنا بر وظیفه ی انسانی خدمتتان ارسال می کنیم شاید آگاهی عمومی از این جنایت ها باعث عقب نشستن حکومت دینمدار ایران شود:
چند روز پیش خبر دستگیری و اعمال فشار و شکنجه بر " محمد رضافتحی" نویسنده نشریات محلی ساوه و وبلاگ نویس را روی خروجی های سایت های خبری قرار دادیم شاید با این کار اعمال فشار بر او کاهش یابد، اگر چه او به طور موقت آزاد شد اما بنا بر آخرین گزارشات دریافتی از ساوه ، اولین جلسه رسیدگی به پرونده او ساعت 10 صبح روز دوشنبه 5/اردیبهشت / 84 در محل دادگستری ساوه برگزار خواهد شد.
شاکیان این پرونده ، علیرضا آشناگر(فرماندار ونماینده عالی دولت در ساوه) به همراه مهری روستایی گرایلو (شهردار ساوه) هستند و ظاهرا "حسن تردست" دادستان ساوه ، خود به این پرونده رسیدگی خواهد کرد. محمد رضافتحی نویسنده وبلاگ ساوه جم(www.savehjam.blogspot.com) با درج مطالبی از عملکرد فرماندار و شهــردار ســاوه انتقاد کرده بود و ایشان را به دلیل برخی نارسایی های مدیریتی ، متهم به عامل ایجاد مشکلات عمومی برای مردم ساوه می دانست. روز 6 فروردین ماه امسال وی توسط افسران اطلاعات نیروی انتظامی ایران ، در اداره اماکن ســاوه مورد بازجویی قرار گرفت که این مطلب دراکثر سایت های خبری بطور وسیعی منتشر گردید. نامه این وبلاگ نویس به آقای محمد خاتمی (رئیس جمهــور) اگر چه بازتاب وسیعی داشت اما آقای خاتمی چون همیشه ، نامه او را هم بدون پاسخ گذاشت.
این روزنامه نگار محلی مجددا در 15 فروردین ماه به حکم قوه قضاییــه ایران توسط ماموران پلیس دستگیر و به بازداشتگاه موقت انتقال یافت. پلیس ساوه همچنین با ورود به منزل او کلیه لوازم شخصی وی و همسر و کودکانش را مورد بازرسی قرار داده و بخشی از اموال و اشیای خانوادگی او را برای بازرسی دقیق تر توقیف کرده بود اما هیچ مدرکی را که نشانگر فعالیتهای غیر مجاز سیاسی یا دست داشتن در فعالیتهای تروریستی باشد به دست نیاورد. وی پس از مراجعت از نزد دادستان ساوه ، با مفید خواندن حاصل گفتگوهایش با این مقام قضایی ایران ، با گذاشتن یادداشتی اعتراض آمیز در وبلاگش علاوه بر پاک کردن همه مطالبش از روی آن ، ضمن خداحافظی با خوانندگانش ، اظهــــار کرده بدلیل پر هزینه بودن طرح انتقاد و اعتراض در این کشور ، قلمش را می شکند و کار "نوشتن" را برای همیشه کنـار می گذارد.
مجازات وتنبیه نویسندگان نشریات محلی و وبلاگ نویسان ، اخیرا افزایش یافته و ظاهرا قوه قضاییه ایران پس از تعطیل کردن اکثر روزنامه های اصلاح طلب و زندانی شدن نویسندگان مطرح کشوراکنون فرصتی تازه یافته تا با آرامش خاطر به قلع وقمع وبلاگ نویسان و روزنامه نگاران محلی بپردازد . در لیست قوه قضاییــه ایران حتی نام نویسندگان غیر سیاسی و منتقدان اجتماعی نیز به چشم می خورد که محمد رضا فتحی یکی از آنان است. به گفته نزدیکانش ، وی فاقد وکیل رسمی است و دفاعیاتش را باید خود انجام دهد. طبق سابقه موجود در کارنامه عملکرد قوه قضاییه ایران ، در صورت اثبات و محکومیت او به تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب احتمالا وی با مجازات های شدیدی رو به رو خواهد شد.
در شهرهای کوچکی مانند ساوه که ابزار خبر رسانی و اطلاع به افکار عمومی بسیار ضعیف و ناچیز است به نظر می رسد دستگاه قضایی ایران را قادر ساخته بی هیچ نگرانی از پیامدهای بین المللی اقدامات خود بر سختگیری هایش بیفزاید. نهاد های بین المللی مدافع حقوق بشر هنوز در این باره سکوت اختیار کرده اند.
آقایان و خانم ها همکاران عزیز!
بله خبر تلخی است و تلخ تر اینکه « نهاد های بین المللی مدافع حقوق بشر هنوز در این باره سکوت اختیار کرده اند.» این سکوت لکه ی ننکی خواهد بود که بر این نامها خواهد نشست و تا زمانی که این سکوت ادامه یابد، گسترش خواهد یافت...
به امید روزی که بتوانیم این سکوت را بشکنیم و دیگر بار دستهای هیچ نویسنده و هنرمندی را در دستبند نبینیم.
با احترام
هومن عزیزی ، مریم هوله، نوید اخگر
2005-04-15
STOCKHOLM