پنجشنبه 1 بهمن 1383

معجزات "هنر" ويتريني "نامرئي"، در حاشيه رفراندوم "شصت ميليوني"! رامين مولائي

جمعه ٢۵ دی ١٣٨٣ – 14 ژانويه 2005 تفسيرات هنري مفصلي در سايت اخبار روز منتشر شده است با تيتر " لغو تعليق ِ مرزِ بين دوست و دشمن يا بازنگری ويترين جماران در فستيوال دوردست نزديك".

http://www.iran-chabar.de/1383/10/25/aref831025.htm

متخصص محترم " لغو تعليق مرزِ" و ديگر حضراتي كه مفسر "پيام" هنر "ويتريني" نامريي تشريف دارند، اعم از اين كه به علم غيب مسلط باشند يا نباشند، بلااستثتا باخبرند كه به موقع، "جواب" دريافت كرده اند؛ در بسياري از سايت ها و در همين سايت اخبار روز (شنبه ٢٢ فروردين ١٣٨٣ – ١٠ آوريل ٢٠٠۴) ، با تيتر "سه كارت پستال براي مدافعين هنر هشتم"!

http://www.google.de/search?q=cache:YZ1CuRmsE6kJ:www.iran-chabar.de/1383/01/22/molai830122.htm+++%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%8A%D9%86+%D9%85%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%A6%D9%8A+&hl=de

با وجود اين، مجال تعجب نيست اگر در بحبوحه اين همه جر و بحث در باره "طراحان" پروژه رفراندوم شصت ميليوني، به ناگهان فيل تخيلات متخصص تفسير "پيام" هنر ويتريني نامريي، ياد هندوستان كند و يقه مان را با همان پاراگراف اول فرمايش هاي بامزه اش بگيرد و پرتمان كند به وسط مراسم ظهر جمعه "دانشگاه" تهران:

"سال ٢٠٠۴ قرار بود <<١۹٨۴>> من باشد و بود. با دو تفاوت فاحش. نخست اين که جهان متمدن امروز رمان اورول و موضوع انتقادش را به خوبی می شناسد و جنگ سرد و استالينيزم نيز متعلق به گذشته اند. پس به اعمال چنين «تحقيری در حق انسان» نمی تواند تن در دهد. دوم اين که من وينستون اسميت نيستم" !

براي اين كه عقلمان قد بدهد اين حجت الاسلام والمسلمين وينستون اسميت محصول 2005 جورج ارول بدلي از جان ما چه ميخواهد، بايد صبر ايوب قرض كنيم. پاراگراف دوم :

"در همان نخستين سال تبعيد، ١۹٨۷، در نمايشنامه ی "سايه های من" به موضوع قضاوت پرداختم. حاکم شرعی که ده ها زندانی سياسی و زندانی به جرم يا اتهامهای ديگر را به اعدام محکوم کرده و به طناب دار و به دست جوخه تيرباران سپرده بود، از جمله مرا به جرم کتابخواندن و هواداری از <<حزب خائن توده>> به <<کفايت پانزده ماه دوران بازداشت و دوسال حبس تعليقی به مدت دوسال>> محکوم کرد و چندی بعد......"

"چندي بعد" ميرسيم به تمرين سين-جيم و بحث شيرين عنتربازي : "مگر نويسنده عنتر شماست که جای دوست و دشمن را نشان بدهد؟!»

القصه، وقتي كه كله مان خوب ورم كرد، خطبه دوم شروع ميشود:

„چند سال پيش <<پل زاری کنندگان>> در ونيز را، که آخرين قدم های اعداميان به سوی مرگ را با منظره ی کانال ها می آراسته است، ديدم و به ياد نخستين عکس های اعداميانی در روزنامه های اول انقلاب افتادم که در مدرسه ای به دستور شخص خمينی اعدام شده بودند. تصاويری که با دادگاه مضحک و صحنه ی اعدام چاوشسکو و همسرش بعد تخيلی شان را از دست دادند. مگر جمهوری شورايی مونيخ در ١۹١۹ نيز گور خودش را با اعدام گروهی در حياط مدرسه ای نکند؟ مگر همين شکست نبود که راه را برای رشد فاشيست ها در بايرن و در نتيجه امکان کودتای ١۹٢٢ هيتلر در مونيخ هموار کرد؟ مگر يکی از مهمترين دلايل انقلاب ايران خفقان و اعمال خشونت از طرف ساواک نبود؟ و مگر نخستين اعدام ها، انقلابی را که صلح و آزادی و عدم خشونت دولتی را آرزو می کرد، برای هميشه دفن نکردند؟ همين پرسش ها و ترس باعث می شدند که در برابر تصور تکرار اين جنايات در فردای نيامده به خود بلرزم و بنويسم:

تنهاترم از ماه در چاه
و شفافتر از اويم نيز در ونيز.

و امروز ترديدی نداشته باشم که:

ما ميليون هاييم. و نويسندگان دلير ماهی اند در دل خلق. سلمان رشدی ها کجايند اگر در دريا نيستند؟ و چه کسی مگر راه خانه ی دوست را نشان شان می دهد به جز همين اِما و آندراس و ماريا و خوزه و شبنم و داريوش ها؟......“

خطبه دوم، همينطور مثل نماز جعفرطيار ادامه دارد ... تا اين كه به ناگهان كشانده ميشويم به صحراي كربلا ي پيام "هنري" ويترين "نامريي" فستيوال دور و نزديك ("خانه فرهنگ هاي جهان" برلين):

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

" مرور سال های بعد از انتشار «مراوده با فراسو»، به ويژه دوسال گذشته، جای دوست و دشمن را نشان داد. اين زمان بود که عنتر نويسنده شد. و «ويترين جماران» که به اشکال مختلف به اشتوتگارت برمی گشت، آخرين برهان بود بر به حقيقت پيوستن «بوف کور» صادق هدايت. گروه شهرزاد چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، چه از روی اعتقاد داشتن به فيلتر نسل ها و چه به دليل پاسخگويی داستانسرايانه به داستان «او، و مسخ شدگان»، به ويژه همان بخش که گويی از راديو ايران نقل شده است، هر روی اعتراف کرده است که مرده ريگ جمهوری اسلامي، يعنی خواستگاه خمينيسم، چيزی نيست مگر دستار و عبا و چادر و فقری که بين "مستضعفان" و ثروتی که بين "آخوندها" و "آقازاده هاشان" تقسيم می شود. از سوی ديگر برهانی ست بر شکست سياست های فرهنگی و تربيتی جمهوری اسلامی که می خواست به کمک انقلاب فرهنگی "انسان نوين اسلامي" بسازد. نسل های بعد از انقلاب هر رنگی را با جان و دل به خود پذيرفته اند به جز رنگ بيرق اسلام را. نسل های بعد از انقلاب ثابت کرده اند که ملت ايران مدرن و جهانی و آينده سوست و هيچ کتاب مقدس و قانون قرون وسطايی و توضيح المسائلی قادر نيستند به زور شلاق و سنگسار و اعدام از آنها برده ی بهشتی اختصاصی بسازد. پس اگر اين ويترين شاهد ورشکستگیِ دين ايشان نيست، پس چيست؟ درود بر صادق هدايت که چندين دهه بعد از مرگش، جای دوست و دشمن را به نسل های بعد از خودش، و به ما، نشان داد. درود بر او که "پيرمرد خنزرپنزري" را به عنوان نماد نهايی "ضد ارزش" در فرهنگ و تاريخ ايران پيشنهاد کرد. و اگر اين ويترين حرف صادق هدايت را می زند، چرا باز حذف را بخواهيم؟"

موعظه حسد برانگيز ( حسد برانگيز براي ملا حسني نماينده مقام معظم رهبري در اردبيل) اندر "تفسير" پيام "هنر" ويتريني و در عين خال "نامريي" فستيوال دور و نزديك (بهار 2004 "خانه فرهنگ هاي جهان" برلين) كه در افكار خطيب محترم همچنان ادامه دارد ، يا اين بيت شروع ميشود "سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد، و آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا می کرد". البته واعظ محترم اسم حافظ را هم زير اين بيت آورده است تا پيروان ملا حسني اصلي هم خر فهم شوند و بي خودي اين شعر را با ساخته هاي آقاي محمد عارف قاطي نكنند كه "سروده" است: "تنهاترم از ماه در چاه، و شفافتر از اويم نيز در ونيز"!

توضيح آخر اين كه متخصص محترم "لفو تعليق مرزِ بين دوست و دشمن" (و نيم دوجين ديگر از هنر دوستان طرفدار "ويترين نامريي") سال مسيحي گذ شته هم با فرمايش هاي بس مفصل و مستدل و شيرينيشان مجال شك باقي نگذاشتند كه ابيات "نامرئي" (!) منقش بر پيشاني و دور و بر تمثال تمام رنگي امام راحل ( داخل "ويترين") ارتباطي با عنتر هاي صادق هدايت ندارد و اين ابيات ففط به اين منظور تبليغاتي خودشان را توي ويترين هنري پدر خوانده راحل حزب توده چپا نده بودند كه "مرزِ" صاحب مرده بين پسر خوانده ها و "خودي" ها ي حلالزاده حوصله اش سر برود و به " لغو تعليق" (!) رضايت بدهد:

من تماشاي تو ميكردم و غافل بودم
كز تماشاي تو خلقي به تماشاي منند!

صبر بسيار ببايد پدر پير فلک را
تا دگر مادر گيتی چو تو فرزند بزايد!

چشم عاشق نتوان بست كه معشوق نبيند
ناي بلبل ننوان دوخت كه بر گل نسرايد!


molai@gmx.de

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/17178

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'معجزات "هنر" ويتريني "نامرئي"، در حاشيه رفراندوم "شصت ميليوني"! رامين مولائي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016