سه شنبه 24 آذر 1383

مجید شریف؛ عرفان، دوست داشتن و دموکراسی‏؛ گفت و گو با علی طهماسبی، محمدرضا نوربخش، نامه

دکتر مجید شریف، روشن فکری بود که با تأسی از آموزه های دکتر علی شریعتی، گام های ‏مؤثری در مسیر نا تمام او برداشت.‏
او از عرفان، برابری و آزادی، به سوی دو مؤلفه ترویج عرفان در راه مبارزه و ضرورت ‏دموکراسی خواهی و برابری طلبی در جامعه ایرانی حرکت کرد.‏
اگر چه شریف توانست در اتمام پروژه ای که آغاز آن با نداهای حق طلبانه شریعتی در ‏حسینیه ارشاد شروع شد، اندیشه ها و آثار ماندگاری از خود به یادگار بگذارد، اما به همه ‏نشان داد که هزینه دست یابی به آن حقیقت پنهان گاهی تا مرز جان آدمی بالا می رود.‏
آن چه می خوانید، گفت و گوی ما با علی طهماسبی، دین پژوه و عضو دفتر پژوهش های ‏شریعتی است. او یکی از آخرین همکاران زنده یاد مجید شریف محسوب می شود. طهماسبی ‏هنوز هم از فقدان این دوست هم فکر، با اندوهی سنگین سخن می گوید.‏

نامه: آقای طهماسبی! شما یکی از آخرین افرادی هستید که در دوره های پایانی عمر مجید ‏شریف جلسات متعددی با وی داشتید. در مراسم ششمین سالگرد درگذشت او نیز مطرح ‏کردید که شریف به تأسی از شریعتی، الگوی ویژه ای از عرفان – دموکراسی را تجویز می ‏کرد. می خواهم از شما بپرسم با توجه به شناختی که از اندیشه های شریف داشتید؛ اولاً ‏ویژگی های عرفان – دموکراسی مد نظر او چیست؟ ثانیاً این که آیا می توانیم نمونه هایی ‏نظیر این اندیشه را در عرصه سیاست و قدرت، در افکار اندیشمندان دیگر ببینیم؟‏
طهماسبی: من فکر می کنم قبل از هر چیز باید مقوله عرفان را باز کنیم؛ یعنی همان عرفانی که ‏شریعتی تا حدودی آن را باز خوانی کرد و شریف به آن دست یافت و از آن عبور کرد و سعی کرد تا ‏دموکراسی را در آن بگنجاند. ابتدا ببینیم این عرفان چیست و چه تفاوت هایی با جریان عرفان کلاسیک ‏دارد؟ عرفان دوران قدیم به نوعی رویکرد مردمی داشته است، البته نه در همه زمان ها. عرفای خراسانی ‏از جمله ابوسعید ابوالخیر یا شیخ خرقانی از این زمره اند، در حالی که عرفان نحله عراقی، رویکردی ‏نیمه فلسفی دارد و در بعضی نقاط به تصوفی اعتزال گونه رسیده است. البته باید بگویم که تصوف، میوه ‏عرفان در مقطع خاصی از تاریخ است و عرفان الزاماً با تصوف ختم نمی شود. تنها در یک دوره از تاریخ ‏که عرفا قدرت دخالت در امور اجتماعی را نداشتند و قدرت های زمانه نیز چنان مستبدانه حکومت می ‏کردند که فکر دخالت به ذهن هیچ عارفی خطور نمی کرد، نخبگان یا باید جذب دستگاه حاکمیت می ‏شدند تا به عنوان وزیر و مشاوران حاکم یا فقیه و قاضی خدمت کنند یا این که از چارچوب گریخته و ‏به عزلت بنشینند و همان عرفانی را پیشه کنند که در نهایت امر به تصوف می انجامد. بنابراین، تصوف ‏در مرحله ای خاص از تاریخ ظاهر می شود یا به تعبیر بهتر، عرفان همواره میوه ای به نام تصوف نمی ‏دهد، بلکه میوه این درخت گاهی می تواند برابری یا آزادی نیز باشد و حتی در خت عرفان میوه ای به ‏نام مبارزه یا از آن بالاتر دموکراسی نیز دارد. من قصد دارم از همین جا به اندیشه مجید شریف برسم. ‏
نامه: در وجود مجید شریف سیر از عرفان پیشینی به عرفان – دموکراسی چگونه طی شده ‏است؟
طهماسبی: ببینید! در قرن بیستم، گاندی یک عارف است ولی عرفان او با عرفان پانصد سال پیش هند ‏یا ایران تفاوت بسیاری دارد. گاندی صوفی نیست. او عرفان گذشته هند را باز خوانی می کند و در ‏عرصه اجتماعی، محصول تازه ای از این درخت می گیرد. بنابراین، فکر می کنم نشاندن کلمه ‏دموکراسی در کنار عرفان نوعی عبور است. ابتدا باید عرفان، به معنای کلی آن را تجربه و سپس از ‏عرفان صوفیانه عبور کرد تا به میوه امروزی آن یعنی دموکراسی یافت. این جا، هم کلمه عبور معنا می ‏شود و هم کنار هم قرار گرفتن دو واژه عرفان و دموکراسی مفهوم می یابد. اما خود این عرفان چیست؟ ‏در مباحث قدیم دین دو حوزه کاملاً شخصی و مجزا وجود دارد؛ نخست حوزه نقد و دیگری عرفان. در ‏تاریخ ما هم همواره نوعی جدل دیالکتیکی بین این دو حوزه وجود داشته است. مثلاً اگر نگاهی به ‏ادبیاتی که محصول عرفان است. بیندازید، خواهید دید که این ادبیات همیشه به خلق نوعی چشم انداز ‏می پردازد. آن ها همواره به وضع موجود متعرض بودند. از سوی دیگر قدرت مبارزه گسترده با آن وضع ‏هم وجود نداشت، پس قهراً به سمت صوفی گری رانده شدند. اما نکته ای که در این جا مد نظر است؛ ‏این است که عرفان همیشه در تعارض با فقه مصطح قرار داشته است. فقها معمولاً در کنار حاکمیت قرار ‏می گرفتند و به حفظ نظم موجود می اندیشیدند و تلاش می کردند تا از طریق قانون، نظمی را برای ‏ادامه این روند به وجود بیاورند. در حالی که عرفا در نقطه مقابل ایشان قرار داشتند؛ یعنی نسبت به ‏وضع موجود متعرض بودند و سعی در خلق چشم اندازی نو داشتند. چشم اندازی که عارف در آن دوران ‏خلق می کرد، در حوزه ای متافیزیکی طرح می شد؛ "ای عاشقان، ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان ‏‏/ در گوش جانم می رسد، طبل رحیل از آسمان". این عرفان به وضع موجود اعتراض دارد، اما چشم ‏انداز خود را طرح می کند که به کار ما نمی آید.‏
نامه: اجازه می دهید پرسش را به ویژگی های عرفانی مجید شریف معطوف کنم؟ عرفانی که ‏نسلی از آدم های معاصر مجید شریف و از جمله خودش طرح می کردند؛ چه بود؟
طهماسبی: اگر این را بپذیریم که فقه مصطح به وضع موجود می اندیشد و عرفان به وضع مطلوب؛ ‏بنابراین یکی از ویژگی های این عرفان، نفی وضع موجود و حرکت به سمت وضع مطلوب بود. برای این ‏کار ویژه، فرد باید بسیاری از علایق و تعلقات خود را از دست بدهد و در واقع، اولین شرط عرفان رها ‏کردن است. برای عبور و حرکت به سمت آینده، باید همه چیز را رها کرد. بگذریم از این که فرد چگونه ‏به این مرحله عرفانی می رسد، اما باید بگویم این مرحله همیشه بعد از مدرسه قرار دارد. یعنی هیچ ‏عارفی قبل از مدرسه عارف نمی شود. البته باید مدرسه را طی کرد و وضع موجود را شناخت. همه ‏عرفای ما از مدرسه به خانقاه رسیده اند، در حالی که فقها همیشه در کنار حکومت بوده اند. مدارس ‏نظامیه بغداد و امثالهم زیر نظر حکومت ها بوده اند و از آن جا فقهایی بیرون آمده اند که باید مناسب با ‏تمایلات حکومت ها نظر می دادند. اما عرفا در واقع عصیان گران مدرسه بودند. حالا شما همین خط را ‏تا زمان حال دنبال کنید. در حال حاضر هم عارفان کسانی هستند که به وضع ایده آل برای جامعه و ‏بشریت می اندیشند. آن ها وقتی می بینند که امروز مناسبات تازه ای شکل گرفته است و نظام ارباب و ‏رعیتی که در گذشته وجود داشت به کلی دگرگون شده است و تنها بیل و کلنگ در دستان روستایی ‏امروزی نیست، بلکه قلم هم در آن دستان جای می گیرد؛ بنابراین دموکراسی را به عنوان یک چشم ‏انداز ایده آل و رهایی بخش برای انسان طرح می کنند. طبعاً کسی که دارای تفکر عرفانی است، امروز ‏قصد چیدن چنین میوه ای را از درخت عرفان دارد.‏
نامه: آقای طهماسبی! به عرفان امروز رسیدیم. عرفانی که بخشی از آن به عبور از وضع ‏موجود می رسد؛ یعنی عرفان ویژه ای که یک فعال اجتماعی با آن درگیر است.‏
طهماسبی: به نکته بسیار جالبی اشاره کردید. اگر به ادبیات گذشته برگردیم، می بینیم زمانی که ‏مغول ها یا عرب ها به ایران حمله کردند، نخبگان عارف ما، دوست داشتن را مطرح کردند. آن ها در ‏مقابل موج وسیعی از خشونت و خونریزی، حافظ، مولانا، بایزید بسطامی و دیگران، عشق، لطافت و ‏دوست داشتن را قرار دادند و با همین عنصر توانستند اصالت خود را حفظ کرده و مهاجمان را در خود ‏هضم کنند. سلطان محمد خدا بنده، یکی از نوادگان چنگیزخان، به جای این که یاسای چنگیز را ‏بخواند، دعای کمیل می خواند. یکی از ویژگی های عمده عرفان مبارز، عشق و مهرورزی است. عرفای ‏ما، اهمیت جان یک مورچه را از ملک سلیمان کم تر نمی دانستند، حالا شما مجسم کنید که اگر این ‏عارف بخواهد وارد مبارزه شود با چه ابزارهایی به میدان خواهد آمد.‏
نامه: تأثیر این عرفان برسیر مبارزه چیست؟‏
طهماسبی: مبارزه مبتنی بر عرفان هرگز به خط مبارزه مسلحانه نخواهد رسید، چرا که در حال حاضر ‏همه مبارزات رهایی بخش از راه اندیشه ها می گذرد. عارف نمی تواند مبارز مسلح باشد. او یک عنصر ‏فرهنگی است، نه نظامی. به نظر من مجید شریف یک مبارز فرهنگی بود.‏
نامه: شاید به همین علت است که این مبارز فرهنگی، در هیچ سازمان سیاسی دوام نمی ‏آورد؛ نظر شما چیست؟
طهماسبی: ببینید! مجید کسی بود که کتاب «پیامبر» جبران خلیل جبران را ترجمه کرده است. از آن ‏پس، دیگر او نمی تواند وارد مبارزه سیاسی شود، چرا که در آن شرایط گاهی مجبور است همه چیز را ‏زیر پابگذارد، در حالی که او همیشه مراقب بود مورچه ای زیر پایش نرود و شاید همین ویژگی مجید ‏بود که باعث شد او نتواند دیگران را تحمل کند.‏
نامه: آقای طهماسبی! شما فرمودید عرفان مجید شریف دیدگاه کلانی را در بر می گرفت؛ ‏یعنی می توانیم این گونه برداشت کنیم که عرفان او تنها معطوف به آزادی، عدالت و ‏دموکراسی برای ایران نیست، بلکه با نگرشی کلان تر به قضیه نگاه می کند. او خود را یک ‏مبارز راه عدالت و آزادی به مفهوم جهانی آن می دانست و هرجا که عدالت و آزادی زیر پا ‏گذاشته می شد، قلبش به درد می آمد. در نوشته هایش به اخلاق سرمایه داری و قرار دادن ‏لیبرالیسم و سرمایه داری در دو روی یک سکه اعتراض داشت. پرسش مشخص این است که ‏مجید شریف ریشه های بی عدالتی سرمایه داری را در کجا می دید؟
طهماسبی: با ترجمه کتاب "تاریخ یک ارتداد" و توجهی که مجید به اسطوره های تورات نشان می ‏داد، مشخص می شود که از نگاه وی سرمایه داری ریشه در نوعی تفکر صهیونیستی دارد. شما می دانید ‏که امروزه در آمریکا به عنوان یک کشور مذهبی، پیوندی بسیار جدی بین یهودیت و مسیحیت وجود ‏دارد که دیگر قابل تفکیک نیست. بزرگ ترین کمپانی های فیلم سازی هالیوود یا مؤسسه بزرگ والت ‏دیسنی که برای کودکان سراسر جهان فرهنگ سازی می کند و نیز سرمایه گذاری های کلان ‏تسلیحاتی، همه صهیونیستی است. لابی های قدرتمندی که در ایالت متحده برای سیاست خارجی ‏برنامه ریزی می کنند صهیونیستی هستند. مجید در سفر و مهاجرتش به غرب، همه این مسایل را از ‏نزدیک دیده و شناخت کاملی نسبت به این وضعیت پیدا کرده بود. من فکر می کنم که ریشه بسیاری ‏از این مسایل را باید در رویکرد صهیونیست ها در قرن اخیر، برای در دست گرفتن سرمایه و شکل دادن ‏به اخلاق سرمایه داری جست و جو کرد. ‏
مجید از اسطوره های کهن تاریخ غافل نبود و معتقد بود جهان امروز، نیازمند نوعی بازخوانی از اسطوره ‏هایی است که صهیونیست ها آن ها را به نفع خودشان چرخانده اند. ما اسطوره های خود را بازخوانی ‏نکرده ایم، در حالی که آن ها این کار را انجام داده اند. کلمه صهیون، بخشی از کتاب مقدس است. من ‏فکر می کنم بدون درگیر شدن با صهیونیسم و سرمایه داری آن ها نمی توانیم به دموکراسی، عدالت و ‏آزادی دست یابیم. حال شما فرض کنید که یک معلم اخلاق در تلویزیون پیوسته موعظه کند و بد و ‏بیراه بگوید، اما کاری به این مسایل نداشته باشد. خوب! اما وقتی قرار است بحث عدالت، آزادی و ‏دموکراسی را جدی پیش ببریم، باید به ریشه ها بپردازیم و به نظر من یکی از دلایلی که نتوانستند ‏مجید را تحمل کنند، درگیری جدی او با بحث سرمایه داری و صهیونیسم بود.‏
نامه: آقای طهماسبی! در دهه های چهل و پنجاه، هر کدام از روشن فکران ایرانی برای رهایی ‏از وضعیت فلاکت بار، ایدئولوژی های گوناگون و سامانه های کلانی را مطرح کردند و در واقع ‏همه به دنبال پیداکردن راهی برای نوعی دگردیسی و فرار از روزمرگی جامعه ایران بودند. ‏مهندس بازرگان به دنبال کشف هویتی مبتنی بر ملیت و مذهب، بحث ایرانی مسلمان را ‏مطرح کرد. دکتر شریعتی، و برخی دیگر صحبت از بازگشت به خویشتن می کردند و به یک ‏معنا به دنبال این بودند تا گفتمان ارزشی و ساختاری را تغییر دهند و به یک سرانجام آرمانی ‏برسند. به نظر می رسد نو اندیشان دینی نیز به این جا رسیده اند که در دوره جدید نگاه ‏خردتری به مسایل داشته باشند. نگاه مجید شریف به این موضوع چگونه بود؟
طهماسبی: به نظر من این یک مسیر طبیعی است که در هر جامعه ای اتفاق می افتد. ابتدا باید نوعی کلان ‏نگری به وجود بیاید و بعد مرحله به مرحله جلو برویم. در تاریخ تمدن ما هم این یک پدیده طبیعی ‏است. در دوره مشروطه 85 درصد از جمعیت روستایی بود و دخالت زیادی در انقلاب نداشتند و کسانی ‏مانند پور داوود و کسروی یا حتی ارانی، کلیاتی را مطرح کردند. اما وقتی این سیر پیش رفت، دیگر آن ‏نگرش کلی کافی نیست و مجبوریم نگاه مان را جزیی تر و خردتر کنیم. در واقع، عنصر زمان در این ‏سیر دخیل است. بحث مجید هم درباره شریعتی همین بود. او معتقد بود شریعتی به کلیات پرداخته ‏است و نباید در این کلیات ماند. این جاست که عبور شکل می گیرد، او کلیت اندیشه شریعتی را هضم ‏کرد و کم کم به عرصه جزئیات وارد شد.‏
نامه: پرسش ما این است که ویژگی این عبور چیست و به کدام بخش از اندیشه شریعتی می ‏پردازد؟ یعنی مجید شریف کدام قسمت از اندیشه های دکتر را زمین گذاشت و کدام بخش را ‏با خود حمل می کرد؟
طهماسبی: من دقیقاً نمی توانم به این سؤال پاسخ دهم، چرا که هیچ اثر مکتوبی از مجید بجز چند ‏گفت و گو با مطبوعات باقی نمانده است. اما برای عبور حتماًٌ لازم است که ادبیات کهن و سنت خود را ‏بشناسیم. شریعتی هم اگر کلیتی را در زمانی خاص مطرح کرد که اتفاقاً متناسب با شرایط هم بود، به ‏خاطر این است که او سنت را می شناخت اما حرفش سنتی نبود. یکی از انتقادات جدی که به اکثر ‏روشن فکران امروز وارد است، این است که سنت را نمی شناسد. مجید هم به روشن فکران معاصرش ‏همین انتقاد را داشت. روشن فکر غربی سعی می کند کهن ترین میراث خود را بازخوانی کند. شما ‏حتی وقتی نیچه را مطالعه می کنید، متوجه می شوید که اندیشه اش نوعی بازخوانی از همان فرهنگ ‏کهن است یا وقتی آثار مارکس را مشاهده می کنید، تمثیل هایی پیدا خواهید کرد که دقیقاً از کتاب ‏مقدس گرفته شده است. اگر در آن جا یک حرکت جدید شکل می گیرد، این حرکت محصول شناخت ‏کامل آن ها از سنت هاست و بعد بحث عبور یا بازخوانی مطرح می شود. ‏
گسستی بزرگ بین اندیشه امروز و سنت دیروز ما پدید آمده است. ما هنوز سنت و مذهب را به درستی ‏نقد نکرده ایم. هنوز در ذهن ما سنت، همان پیرمرد خنزر پنزری است که در بوف کور صادق هدایت ‏آمده است و در واقع او نماد سنت شده است. وقتی سنت این گونه طرح می شود، خوب مسأله بازگشت ‏به خویشتن نیز در واقع باز گشت به همان پیرمرد خنزر پنزری است. در حالی که دکتر شریعتی یا ‏مجید شریف به مسأله بازگشت به خویشتن نگاهی جدی دارند. این بازگشت به معنای بازگشت به ‏خویشتن هزار سال پیش ما نیست! بلکه نوعی بازخوانی خویش است. ادبیات معاصر ما را ببینید! بیش از ‏هشتاد درصد آثار امروز ما متأثر از غرب است. از طرف دیگر کسانی هم که این ادبیات را در ایران ‏ساماندهی می کنند، ریشه های ادبیات غرب را نمی شناسند. خوب، روشن فکر و ادیب ما ریشه های ‏آثار غربی را نمی شناسد، با ریشه های خود هم بیگانه است، پس طبعاً اثر او به هیچ وجه نهادینه ‏نخواهد شد و گرهی از مشکلات جامعه را نمی گشاید. بازگشت به خویشتن در واقع نوعی یافتن ریشه ‏ها و سپس جوانه زدن دوباره است این دقیقاً آن چیزی بود که دکتر شریعتی مطرح کرد و مجید هم به ‏دنبال آن رفت. من فکر می کنم تا زمانی که فرهنگ گذشته خود را نشناسیم و از آن عبور نکنیم، ‏همواره کارهایی سطحی انجام خواهیم داد. به همین دلیل دوباره ممکن است همین فردا، فردی سنت ‏گرا با روکش جدید، شعارهایی را مطرح کند و خلق خدا هم دور او جمع شوند.‏
در دوره مشروطه، جمعیت اندکی این رخداد را شکل دادند که تعاریفی از غرب اقتباس کرده بودند، اما ‏نود درصد جامعه روستایی ایران از مفهوم مشروطه و نظایر آن اطلاعی نداشتند. بنابراین بلافاصله پس از ‏این که مشروطه مستقر شد، حاکمیت مجبور شد از بالا اعمال قدرت کند و اصلاحات را شکل دهد، ‏چون این فرهنگ در ایران نهادینه نشده بود. به همین دلیل هم رضاخان ظهور کرد و بعد از آن روند ‏نوسازی و مدرنیسم در جامعه، از بالا به پایین اعمال شد. حتی پس از انقلاب هم برخی همین اعتقاد را ‏داشتند که اصلاحات باید از بالا صورت گیرد. در این مسیر ما با پدیده مهاجرت از روستا به شهر مواجه ‏هستیم و می دانیم که این پدیده در همه جوامع توسعه یافته صورت گرفته است، ولی در غرب اولاً این ‏حرکت بسیار کند تر از این جا بود، در ثانی، کارگر کشاورز آن جا پس از ورود به شهر به کارگر فنی ‏تبدیل می شد و همین پروسه در تغییر و تبدیل ذهن هم اتفاق می افتاد، ولی در این جا روستایی به ‏شهر مهاجرت می کند، اما در حاشیه گرفتار می شود و فرهنگ حاشیه به وجود می آورد. ‏
دکتر شریعتی خیلی خوب این نکته را درک کرده بود. او می گفت؛ ما متجدد شده ایم اما متمدن نشده ‏ایم. او عجله داشت و می خواست کاری صورت دهد تا مردم عادی نیز سریع تر با این اندیشه ها آشنا ‏شوند. ‏
اکنون کل جامعه باید این مسیر را آغاز کند و به نظرم تحولات بسیار بنیادینی در حال صورت گرفتن ‏است.‏
نامه: آقای طهماسبی! یکی از دغدغه های مجید شریف اتمام پروژه "پیامبری نا تمام" ‏شریعتی بود. در حالی که در دوران شریف، نسبت سنت، مذهب و حاکمیت با شرایط زمان ‏شریعتی کاملاً متفاوت بود. شریعتی و همراهانش می کوشیدند تا شور انقلابی خود را از یک ‏ایدئولوژی مذهبی اخذ. کنند اما در دوران حیات مجید شریف، عصر ایدئولوژی به پایان ‏رسیده بود. شریف در این عصر چگونه می خواست پروژه پیامبری نا تمام را به سرانجام ‏برساند؟
طهماسبی: باید گفت که او مدعی اتمام این قضیه نبود. زمانی شخصی دغدغه ای دارد و برای انجام آن ‏به دنبال راه می گردد، اما ممکن است هنوز طرح یا برنامه ای برای آن نداشته باشد. من فکر می کنم ‏مجید این دغدغه را داشت، اما این که چه طرحی برای این ماجرا در ذهنش بود یا از چه مکانیزم هایی ‏می خواست استفاده کند؛ من نمی دانم!‏
نامه: خود شما در این زمینه چه فکر می کنید؟ به نظر جنابعالی چگونه ممکن است در این ‏شرایط این پروژه را به پایان برد؟‏
طهماسبی: به نظر می رسد باید به چند نکته اساسی توجه کنیم. اول این که روند جهانی شدن امری ‏کاملاً جدی و فراگیر است و دیگر نمی توان آن را انکار کرد. ما باید ملیت را در یک عرصه جهانی جست ‏و جو کنیم. اگر امروز بسیاری از ملی گرایان ما مخاطب ندارند، به خاطر این است که از دردهای تازه ‏حرف نمی زنند.‏
ما زمانی موفق خواهیم شد که تجربه های کهنه را داشته باشیم و دردهای تازه را هم تجربه کنیم. ‏نسل جوان امروز دردهای تازه ای دارد که ما در طرح هایمان به آن توجهی نمی کنیم. قبل از هر چیز ‏این مسایل باید حل شود تا روشن فکران بتوانند چشم اندازهای گسترده تری را برای حرکت روبه جلو ‏داشته باشند. گمان می کنم اگر ما بخواهیم راهی برای رسیدن به ایدئولوژی عرفانی داشته باشیم، باید ‏به همان جا برسیم که ابوسعید می گوید؛ "هرکه در این سرای آمد، نانش دهید و از ایمانش مپرسید!" ‏اما اگر در دوره جهانی شدن نوعی ایدئولوژی را مطرح کنید که دیوارهایش بسیار شخصی و مرزهایش ‏بسیار تنگ و پیچیده باشد و همچنان درگیر این حب و بغض ها بمانیم، راه به جایی نخواهیم برد.‏

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

نامه: پس شما می فرمایید که به پایان رساندن این پروژه در عصر جهانی شدن، به معنای ‏ارایه طرحی تنها برای جامعه ایرانی و جدای از مشکلات جامعه جهانی نیست؟ ‏
طهماسبی: دقیقاً! این همان طرحی است که باید روی آن کار کنیم و به نوعی، تلاش برای تداوم راه ‏آن پیامبری نا تمام.‏
نامه: به گفته مجید شریف؛ شریعتی تلاش می کرد بر خلاف بسیاری که می خواستند دین و ‏مفاهیم دینی را آسمانی و دست نیافتنی جلوه دهند، او سعی می کرد که این مفاهیم را ‏زمینی و قابل دسترسی کند. این سیر را در پروژه دکتر شریعتی و مجید شریف چگونه ‏ارزیابی می کنید؟
طهماسبی: شاید یکی از مهم ترین وجه این اندیشه همین زمینی کردن امور قدسی است. شریعتی راه ‏را آغاز کرد و ما هنوز در ابتدای مسیر هستیم. من به این نتیجه رسیده ام که هرچه خدا دورتر و دست ‏نیافتنی تر باشد؛ این زمین هم پلیدتر و کثیف تر خواهد شد. این دو مفهوم کاملاً با هم مرتبط هستند. ‏وقتی مفاهیم قدسی بدون مصادیق عینی مطرح شدند، محصولی جز هذیان و توهم به دنبال نخواهند ‏شد. من شخصاً فکر می کنم که خدا در ارتباط میان آدمیان تجلی می کند. اگر امروز در رابطه هایمان ‏اصلاً خدایی نمی بینیم، به خاطر این است که او را تنها در آسمان ها محصور کرده ایم و اگر من اصرار ‏دارم که خدا و مذهب باید زمینی شوند، به این علت است که ما نیازمندیم تا زمین خود را مقدس کنیم ‏و گرنه آسمان مقدس دردی از ما دوا نمی کند و تنها برای کروبیان مفید است. خداوند که نیازی به مهر ‏ورزی من و شما ندارد. اگر ما یکدیگر را دوست داشته باشیم و عشق را نثار هم کنیم، آن وقت است که ‏انسان ها برایمان معنا پیدا می کنند و خدا هم حضوری مستمر در بین ما خواهد داشت.‏

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/15519

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'مجید شریف؛ عرفان، دوست داشتن و دموکراسی‏؛ گفت و گو با علی طهماسبی، محمدرضا نوربخش، نامه' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016