اندیشیدن با راه رفتن شباهت بسیار دارد. آدمی وقتی می خواهد به جائی برود، ابتدا مقصد خود را در خیال تعیین می کند، خواه به آن مقصد برود و یا نرود.ولی اگر براه افتاد قاعدتأ تا رسیدن به آن مقصد طی طریق میکند. مگر اینکه کسی مزاحمش بشود یا اتفاق غیر مترقبه ای رخ دهد. بعلاوه در راه رفتن گاهی با شتاب و گاهی آهسته و محتاط قدم بر می داریم. گاهی مکث می کنیم و گاهی در سر معابر درستی راهی را که رفته ایم محک می زنیم. احیانأ اگر به بیراهه آمده ایم و یا عوضی رفته ایم، می پرسیم و با همهء دشواریها به ناچارو به خاطر مقصود راهمان را تصحیح می کنیم. از این رو مقصود چیزی واقعی است، قابل لمس است.
همینطور وقتی کسی به فکر فرو می رود، او نیز به دنبال رسیدن به موضعی است. ولی این موضع هیپگاه رسیدنی نیست. راه رسیدن به آن پراز سنگلاخ، پراز مخاطره معنائی و اشتباهات مفهومی است. درست این مفاهیم، یعنی ابزار فکر کردن قابل لمس نیستند که ایستگاهی فکری باشند. فکر هرچه بیشتر ادامه داده شود، پایانی ندارد. زیرا هر پایانی خود یک آغازی است. لذا فکر کردن هدف دارد ولی مقصود ندارد. در حالیکه راه رفتن همانطور که گفتیم به مقصودی مرتیط است.
اما باید دانست، پروسهء فکر کردن با پروسهء راه رفتن رابطه دارد. وقتی کسی راه می رود، خیالش هم به جریان می افتد. غالبأ کسانی که مسئله دارند، بی اختیار برای پیدا کردن راه حلّ آن شروع به راه رفتن می کنند. زیرا این حرکت جسمانی به انسان حرکت روحی نیز القاء می کند.این القاء ولی همیشه صورت نمی گیرد. از این رو آدمهائی نیز دیده می شوند که بی فکر و خیال در حرکت اند. حتی زمانی هم میرسد که به دلیل کمبود بلوغ سیاسی و یا تلقین نظری، افراد بدون اینکه بیانیشند حرکت می کنند. حرکتی که ناشی از روح خودشان نیست.
در دوران انقلاب به اصطلاح اسلامی تاریخ شاهد حرکت ملیونها کسانی بود که مسخ شده سرهای خود را زیر بغل داشتند تا به سلاخ خانه به برند.
لذا اگر فکری بخواهد اندیشه ای بشود، چارهء کاری، موجب حرکتی بخاطر مقصودی گردد، آنوقت باید نه تنها در برخورد با افکار دیگران، معنی و هدفش با آتش استدلال و منطق فولادین گردد که مضافأ نیز لازم است با دنیای واقعی، فضای زمان و مکان حقیقی مرتبط باشد.
اما اگر به دقّت بنگریم، فراخوان این هشت تن که بعنوان نسخهء رهائی از جور و ستم رژیم معرفی میگردد، فکر نیست بلکه تنها فکر به اصطلاح است. خواب و خیال است. زیرا در رابطه با واقعیات زندگی مردم ایران و مناسبات آنها با سیستم های اجتماعی و بافت حکومت فعلی کشور نیست. درست مثل این است که کسی بیاید و بگوید برای ما در روی زمین دیگر زندگی میسر نیست. پیشنهاد می کنم برویم و در ماه سکنی گزینیم. لذا همهء کسانی که با این نظر موافقند جمع شوند و راه کار را چاره کنند.
چنین پیشنهادی مانند زنگوله بستن موشها بر گردن گربه تخیل است. در دنیائی موهومی است. درست به این دلیل نیز این فکر برای خودش چنین دنیائی را می تراشد. یعنی با جنجال و هیاهو نبرد اینترنتی برپا میکند و در فضای موهومی اتوبان اینترنت، سیاهی لشگرخود را به نمایش می گذارد. انسان بی اختیار یاد کریم شیره ای می افتد.
اشتباه نشود، همهء افراد و شخصیتهای ایرانی برای من محترمند و من با خلوص نیت جلوی آنان سر تعظیم فرو می آورم. ولی به صرف اینکه کسی حرفی را می زند و یا طرحی را ارائه میکند آن حرف و یا آن طرح قابل قبول نیست. زیرا این اسمها نیستند که به حرفها جلوهء حقیقت می بخشند، بلکه این حقانیت و صداقت سخن هاست که حجت می باشند و حرمت می آفرینند. برای ما هیچگاه نباید اسامی اعتبار داشته باشند بلکه لازم است در کانون توجه عقل سخن و اعتبار آن قرار داده شود. در غیر اینصورت این داوری نه داوری عقل که داوری عقلی به اصطلاح است و این فهم تفاوت گذار که مایهء تشخیص است نه فهم که فهم به اصطلاح می باشد.
ما همه معتقد به همه پرسی هستیم و آن را لازم و مفید می شماریم. ولی این همه پرسی باید در زمان معیّن و در شرایط مطلوب و مناسب منزلت خودش برگزار شود. همه پرسی که خود نتواند کار خود را کنترل کند و به نظارت مراجع بین المللی نیاز داشته باشد که همه پرسی نیست. همه پرسی که واقعیات مملکت را در نطر نداشته باشد و محو تماشای خود باشد و از قدرت رقیب غافل بماند و آن را به حساب نیآورد که همه پرسی نیست. مگر اینکه پشت پرده زد و بندی شده باشد که ما از آن بی خبریم. دراینصورت باید خاطر نشان نمود که :
رندی و حیله گری، جامعهء حیله گر به دنبال خواهد داشت، همانطور که با عواطف و احساسات مردم بازی کردن به حکومت استبدادی منتهی میشود و بالاخره خفاکاری و پنهان کاری جامعهء غیر شفاف با گوشه های تاریک به بار می گذارد.
درست است که 80 تا 85 در صد از مردم با این رژیم مخالفند، درست است که اکثریت مردم به ویژه جوانان در تلاش معاش وامانده و مأیوس از آیندهء خود هستند و آرزوی نجات ازدست این تیر زن را دارند. ولی این اکثریت قاطع نه دمکرات است، چون کسی یادش نداده، و نه دشواریهای خود را در برقراری دمکراسی و قانون اساسی و انتخابات و حقوق بشر و کار سیاسی و دعوا برسر رژیم جمهوری یا پادشاهی می انگارد. اینان در زندگی روزمره لنگند. در بی حرمتی که به آنان روا میشود. در غارتی که در مملکت بدست اقلیتی صورت می گیرد. از جور و ظلمی که با کمک روشنفکران و آخوندها می کشند. در فحشا و در اعتیاد. هیچ خانواده ای نیست که عزیزی را ازدست نداده باشد. هیچ خانواده ای نیست که سرنوشت غم انگیزی نداشته باشد، هیج خانواده ای نیست که محرومیتش قابل بیان نباشد. در برابر حکومت نیز به هر قیمتی از موجودیت خود دفاع می کند. او ساختار انقلابی خود را که بر اصل سرکوبی و زندان واعدام و جاسوسی استوار است هنوز حفظ کرده است.
اینها واقعیات قابل لمس در ایران اند که مردم را یکپارچه، آتشین و خشمگین و انتقام جو ساخته است. دوستی از ایران میگفت " شما روشنفکران آمدید و مردم را بدست گلّهء گرگان سپردید و حالا بعد از 26 سال میگوئید مردم بیآئید و رأی بدهید که آنها بروند. تعجب نکنید نه ما شما را جدّی می گیریم و نه حکومت".
ملاحظه کنیم هیچ نویسنده ای یک چنین تراژدی را نمی توانست بنویسد که ما آن را به صحنه آورده ایم. این یک تعزیه و قمه زنی بی نظیری است. معمولأ قمه زنی بیان همدردی با احوال گذشتگان است! اما ما امروز قمه می زنیم تا با مظلومیت و محرومیت آیندگان همدرد باشیم.
لذا باید پرسید براساس کدام تجربه و چه تجزیه وتحلیلی عقلانی طرح همه پرسی بعنوان راه حلّ مسالمت آمیز جانشینی رژیم در این مقطع زمانی ارائه شده است؟
موصوع این نیست که مردم در چه وضع روانی قرار دارند و تبدیل به چه آتشی از خشم گسترده گشته اند. چرا انتقام جوئی را جستجو می کنند. جرا به دنبال یک مقتدر مصلح می گردند. موصوع این است که ما در عرض این 26 سال چه بذری برای آگاهی و شناخت مردم از دمکراسی و آزادمنشی کاشته ایم که حالا توقع داریم حاصل آن را درو کنیم.
موضوع مورد توجه ما در ساحل عافیت نشسته ها طرح همه پرسی نیست که سالها ورد زبانهاست و مورد پذیرش همگان است. موضوع این است که چرا ما این مفهوم، این پروسه را بدون برنامه و بدون هدف و مقصود و رهبری به بی محتوائی و بی ارزشی می کشانیم. همانطور که مفاهیم دیگر اجتماعی- سیاسی را چون جمهوری، چون پادشاهی، جون دمکراسی و قانون اساسی وووو را بی اعتبار و بی محتوا ساخته ایم.
علّت این مطلب را باید در خصلت تقلید گری خود جستجو کنیم. مقلّد راه مائو، راه لنین و استالین، راه فیدل کاسترو، راه چگوارا، راه فانون، چکسلاواکی، لهستان، اوکراین وووووو که همه برخوردار از تشکیلات و رهبریت و مردمی مصّمم بوده اند. نتیجه این خصلت، کوری ذهن و ضعف روشن بینی و قدرت ابتکار است که در نادرستی پیشگوئی ها و نسخه های ما تبلور دارد. درست به این جهت نیز با همهء دانائی و هوش و ذکاوت، قوهء نوآوری نداریم. بداعتی که باید جامعهء عقب افتاده و بی فرهنگ سیاسی مان را به جامعه ای علمی تبدیل می کرد.
advertisement@gooya.com |
|
برخورد ما با مسائل یا عاطفی و یا ایده ئولوژیک بوده است. در هر دو حال حتی این برخورد هم صادقانه نبوده است.
ما یک بار هم که شده نپرسیده ایم چرا با وجود اینکه 85 در صد مردم از این رژیم بیزارند، باز پابرجاست. مگر بدون پشتیبانی غیر مستقیم اقشار مردم و وجود منافع خاصی میتواند حکومتی 26 سال دوام بیآورد؟ پشتیبانی بیگانه همیشه به دست خودی صورت می گیرد. خیر با همهء نارضایتی و با همهء ظلمی که بر مردم روا میرود، چون فرهنگ سیاسی جامعه ضعیف است مردم توان مبارزه و مخالفت با حاکمان را ندارند. ضعف فرهنگ سیاسی درمردم آنها را منزوی ساخته، درک قدرت جمعی را از ایشان گرفته است. ما برای رشد این فرهنگ چه کرده ایم. مگر بدون توجه به قدرت هومانیسم و روا داری و همبستگی میتوان روضهء دمکراسی خواند.
چق جقهء سیاسی دست مردم دادن کار آسانی است. ولی چنین تعهد ملّی را بعهده گرفتن کار هر کسی نیست. از این رو نبرد در اینترنت نبردی غیر واقعی است. به ویژه این کار معلوم ساخت که اوپوزیسیون با این چندهزار نفر حامی انترنتی خود در میان ایرانیان خارج از کشور حتی یک در صد هم طرفدار ندارد که قریب 40 هزار نفر می باشد. بعلاوه چنین نسخهء بی مطالعه ای میان همین گروههای مخالف رژیم نیز نفاق انداخت که باعث خرسندی رژیم جمهوری اسلامی است.
راه مبارزه راهی متکی به اصول علمی است. این راه را باید با تشکیل یک کمیته ای مرکب از همهء نخبگان کشور در علوم مختلف هموار نمود. در این کمیته با تجزیه و تحلیل اوضاع کشور، احوال جامعه و ساختار حکومت وپیدا کردن نقاط ضعف و قدرتش از یکسو طرح یک مبارزهء علمی را جهت جابجائی حکومت ریخت و از سوی دیگر همزمان برای رشد فرهنگ سیاسی و اجتماعی مردم کوشید و لوازم آن را فراهم ساخت. موضوعی که 25 سال است مدام به آن اشاره داریم.
درست چنین گروه علمی تواناست در برابر دولتها و گروهها و مجامع بین المللی نه تنها از حقوق حقه ملّت ایران دفاع کند که مورد احترام آنها نیز قرار بگیرد و از موضعی راسیونال به آنها که در فکر منافع زود گذر خود هستند گوشه های روشنی ازآیندهء بی ثبات منطقه را ترسیم و خطر ظهور وقایع غیر قابل کنترل را به آنها بنمایاند.
واضح است که هر مبارزه ای به مقام رهبری نیز نیاز دارد که باید بر مبنای روابط و سخنانی عقلانی و حقیقی و اعتبار ملّی و پاکی مالی و اراده به عمل انتخاب شود.
در آخر یادآور میشوم، از گفته ها و فعالیتهای جبههء مشارکت چنین پیداست، رژیم با حیله و تزویر برای اصلاح خویش و تغییر قانون اساسی، آنهم تنها در جهت حذف ولایت فقیه در تلاش است تا بتواند با امریکا کنار بیآید. دراینصورت جمهوری اسلامی ایران با همکاری و رأی همین اوپوزیسیون همیشه در صحنه، یکبار دیگر با فریب مردم، بیخ ریش ملّت ایران باقی خواهد ماند ومشروعیت می یابد. اگر چنین شد، آیندگان بر ما روشنفکران تاریک اندیش لعنت خواهند فرستاد.
این طلب در ما هم از ایجاد توست رستن از بیداد یا رب داد تست
مونیخ : 10 دسامبر 2004
دکتر ن. واحدی