تهران- خبرگزاري کار ايران
محسن کديور ، گفت : اگر منظور از سکولاريسم اين است که در عرصه عمومي و قانونگذاري حتي اگر افراد ديندار داراي اکثريت باشند و از طريق دموکراتيک به قدرت رسيده باشند ، حق ندارند به گزارههاي ديني استناد کنند ، به عقيده من حرف نادرستي است .
به گزارش خبرنگار "ايلنا" ، اين محقق و پژوهشگر ديني در مراسم ديروز "دين و مسايل عصر جديد" که از سوي منطقه تهران جبهه مشارکت در محل کانون توحيد برگزار شد ، طي سخناني تحت عنوان "سبک زندگي مومنانه" در پاسخ به پرسشي که از رويکرد جوانان به سکولاريزم و دينزدايي در جامعه سوال کرده بود ، افزود : اگر منظور از سکولاريزم ؛ دينزدايي در جامعه باشد ، با قاطعيت ميگويم جوانان ما چنين منظوري ندارند ، اگر سکولاريزم نفي حق ويژه براي روحانيت باشد ، امثال بنده معتقدند که خدا هيچ حق ويژهاي را براي کسي قرار نداده است . اگر منظور اين است که امري که لباس قانون به تن ميکند ، قداستي ندارد ، حرف صحيحي است چرا که قانون قابل حذف و تغيير است .
وي ادامه داد : اگر منظور اين است که سياستورزيمان بايد قابل نقد باشد ، ولو ديندار باشيم ، اين هم حرف درستي است .
وي با تأکيد بر اين که دين ، حق حضور در عرصه عمومي دارد ، راجع به برخي مواردي که دينزدايي در بين جوانان ناميده ميشود ، اظهار داشت : معتقد نيستم که جوانان دينزدايي و سکولاريزم را به صورت حداکثري دنبال ميکنند ، اينها يک سري عکسالعملهاي منطقي و طبيعي است . در مقابل قرائت استبدادي از اينکه من هم در اين زمينه با جوانها هم عقيدهام .
کديور افزود : جوانان ما جزء مومنترين جوانان دنيا هستند .
وي درابتداي بحث خود سبک زندگي را يکي از مباحث مدرن معرفي کرد و اظهار داشت : مراد از سبک زندگي اين است که انسانها حق دارند به شيوهاي که ميپسندند ، زندگيشان را اداره کنند و کسي حق ندارد شيوه خاصي را به آنها تحميل کند .
مدير گروه فلسفه دانشگاه تربيت مدرس بحث سبک زندگي را برگرفته از مسأله تفرد دانست و تصريح کرد : سبک زندگي به طرق مختلفي قابل تقسيم است و عليرغم اشتراکات فراوان زندگي آدمها ، دينداري يا حداقل ايمان به اسلام به گونهاي است که سبک متفاوتي از زندگي را پديد ميآورد و با سبک زندگي فاقد ايمان ، تفاوت بنيادي دارد .
وي با ادعاي اين که چند دههاي است که اسلام از قالب اختياري خارج شده و قالب بخش نامهاي پيدا کرده ، افزود : اختيار در گزينش ؛ براي جوانان سلب شده و آنها ناخودآگاه در برابر آنچه به آنها تحميل ميشود ، موضع ميگيرند و چه بسا براي آنها عنوان سبک زندگي و يا سبک زندگي مومنانه ، قابل لمس نباشد.
وي در مقابل سبک زندگي مومنانه ، زندگي غيرمومنانه يا کافرانه و ملحدانه را معرفي کرد و اضافه کرد : در برخي جوامع کاتوليک به آن سبک زندگي لاييک ميگويند ، يعني آنگونه زندگي کن که گويي خدا مرده است . در برخي جوامع پروتستان از آن به زندگي سکولار نام ميبرند ، يعني اختصار دين در عرصه خصوصي .
کديور همچنين رقباي ديگري براي سبک زندگي مومنانه معرفي کرد و گفت : سبک زندگي عارفانه هم داريم ، اما هر عرفاني لزوماً ديني نيست . با اين که بسياري از ديدگاههاي عارفانه با دين ، ريشه مشترک دارد ؛ مثل ايمان به حقيقت واحد .
وي ادامه داد : رقيب ديگر زندگي ديني ، زندگي اخلاقي است . يک مومن قطعاً اخلاق خاصي(اخلاق ديني) دارد ، اما هر اخلاقي ، اخلاق ديني نيست . مثل اخلاق مارکسيستي يا اخلاق سکولار که از منبعي عرفي گرفته ميشوند . پس زندگي اخلاقي بين مومنان وغيرمومنان مشترک است ، اما اخلاق ديني هم داريم .
وي رقيب ديگر زندگي ديني را ، سبک زندگي معنوي خواند و گفت : اين سبک يک بحث کاملاً مدرن از سوي کساني است که از سبک خشک زندگي مدرن به ستوه آمدهاند ، اما آنها مرادشان ، معنويت غيرديني است . معنويتي که بر گرفته ازيک منبع وحياني نيست .
کديور در عين حال بحث مهمي از زندگي ديني خصوصاً در اسلام را ، "جانبيني" دانست و افزود : اسلام در کنار جهانبيني ، جان بيني دارد . در مدرنيته اگر وجهه همت ، ساخت جهان است ، قطعاً از ساخت جان غافل بوده و بنابراين کسي که از معنويت دم ميزند ، ميتواند مومن يا غيرمومن باشد .
وي با اشاره به اين مطلب که برخي جوانها فکر ميکنند ، دينداري امري چندان مهمي نيست و سبک زندگي خاصي را پديد نميآورد ، اظهار داشت : به عنوان نمونه از مردمسالاري و حقوق بشر به عنوان وجوهي که نقطه افتراق ما با ديگران است ، ياد ميشود . اين درست است ، اما آيا رسيدن به اين دو ضابطه ، شرط لازم و کافي براي يک زندگي سعادتمند است ؟
وي افزود : اين ضوابط شايد براي اداره جامعه لازم باشد ، اما سبکهاي زندگي ربطي به اينکه در چه جامعهاي زندگي ميکنيد ، ندارد . ربطي به اينکه عالم يا کم سواد باشيد ، ندارد ، حتي کاري به نوع دين شما هم ندارد ، اگر فقط در ايمان داشتن مشترک باشيد ، سبک زندگي مومنانه پيدا ميکنيد .
کديور تأکيد کرد : صرف حقوقبشر و دموکراسي نميتواند جلوي بسياري از تجاوزات را بگيرد ، لذا به يکسري تضمينهاي دروني احتياج است . اينجاست که بحث "دين" به ميان ميآيد .
وي در ادامه به بيان مولفههاي زندگي مومنانه پرداخت و از "اختيار" به عنوان اولين مولفه آن ياد کرد و اظهار داشت : زندگي مومنانه يک سبک اختياري و آزادانه است و با تحميل جور در نميآيد . ميتوان ظاهر ديني را به جامعهاي در مقطعي از زمان تحميل کرد ، اما اينکه به زور و اکراه ايمان جامعهاي عوض شود ، محال است .
کديور با بيان اين مطلب که ايمان ، با اختيار همچون عشق آغاز ميشود ، تصريح کرد : ميتوان به زور ازدواج کرد ، اما به زور نميتوان عاشق شد . اگر اختيار نباشد ، رياکاري مذهبي جايگزين ميشود . لذا بايد اول با عمل خودمان و بعد ايجاد شرايط فرهنگي کاري کنيم که ديگران با اختيار ، ايمان بياورند .
وي ضمن اشاره به اين بحث که اختيار يک حق استمراري است و نه حق ابتدايي و ميتوان پس از يک انتخاب اختياري در ادامه به انتخابي ديگر دست زد و اين يک حق است ، افزود : البته اين حق به معناي حق بودن هر انتخابي نيست . دو نوع حق داريم ، يکي حق انتخاب کردن و ديگري "حقانيت انتخاب" که ممکن است انتخاب ما حق نباشد ، گرچه حق انتخاب داريم .
کديور ، مولفه دوم زندگي مومنانه را تعقل و خردمندي معرفي کرد و با طرح اين پرسش که اين عقلانيت خودبنياد است يا حدي هم دارد ؟ اظهار داشت : به کتابي قائليم که ميزان ارجاعش به تعقل و برهان به حدي است که کسي نميتواند بگويد مسلمان بدون تعقل ميتواند حدودي را بپذيرد .
وي تأکيد کرد : حداقل به اسلام اين وصله نميچسبد که ايمان از جايي آغاز ميشود که عقل به پايان ميرسد .
اين استاد دانشگاه با اشاره به اينکه هر چه را عقل تأييد کرد ، دين ميپذيرد و هر چه معارض عقل باشد را ، مردود ميداند ، تصريح کرد : اما بسياري از گزارهها که به سبک زندگي ارتباط دارند ، از نوع سوم ؛ يعني گزارههاي خردگريزند . شهود ، عقلاني نيست و علم حضوري با عقلانيت قابل اثبات يا ابطال نيست .
از اين مطلب ، کديور به مولفه سوم زندگي مومنانه رسيد و ايمان به غيب را مطرح کرد و گفت : ايمان به غيب در زندگي مومنانه منبعي در عرض عقل است .
وي افزود : حد عقل ، عالم شهادت و شهود است .
وي زندگي علوي را نمونه کامل سبک زندگي مومنانه معرفي کرد و افزود : اگر نحوه ورود دين به عرصه عمومي با زور همراه باشد ، منجر به نفي آزادي ديگران مي شود ، اما اگر به شيوهاي دموکراتيک وارد شود ، نقدپذير ، موقت و قابل تغيير هم باشند ، چه ايرادي دارد ؟
کديور مدعي شد : يکي از بدآموزيهاي حکومت ديني در جامعه ما ، باعث شده تا هر نوع ورود دين به عرصه عمومي مساوي نفي حوزه خصوصي برداشت شود .
همچنين در ادامه اين مراسم و در بخش پرسش و پاسخ ، کديور در پاسخ به مطلبي که خواستار تعويض لباس وي و حضورش به عنوان يک مجتهد مکلا در جامعه شده بود ، اظهار داشت : لباس روحانيت يک لباس عرفي است و نه شرعي . پيغمبر هم ، همهجور لباس ميپوشيد . در آن شرايط هوايي و گرم شبه جزيره حجاز هم قطعاً با اين لباسها (اشاره به لباس خود) نبوده ، اما فکر نميکنم که اين لباس مانعي براي ارتباطم با مردم و جوانها ايجاد کند .
وي با ادعاي اينکه سه بار تاکنون تهديد به خلع لباس شده است ، افزود : وقتي اين تهديدها را ديدم ، احساس کردم اعتباري در اين لباس هست . لذا گفتم همين طور ميمانم تا خلع لباسم کنيد . من با اجازه شما اين لباس را نپوشيدم که با تهديد شما آن را در آورم .
کديور ادامه داد : تاکنون از روبرو جز محبت و صفا از مردم نديده و نشنيدهام . در غير از اين لباس هم افرادي به مراتب بدتر يافت ميشود ، اما اينها مهم نيست ، مهم اين است که هر لباسي به تن داريم ، ملازم با تقوي باشيم.
وي همچنين درباره حکم ارتداد ، اظهار داشت : در اين رابطه روايات زيادي داريم ، اما قرار نيست هر روايتي حکم جاودانه باشد . ارتداد به شرطي که تحت عنوان ديگري قرار نگيرد ، هيچ مجازات دنيوي ندارد .
کديور راجع به حکم سبالنبي نيز گفت : سبالنبي يعني دشنام دادن به پيامبر و توهين در هر فرهنگي مجازات دارد . هر چه هم توهين شونده مهمتر باشد ، مجازاتش بيشتر است.
وي با بيان اين که چه بسا مطلبي که فردي دشنام ميداند ، دشنام نباشد ، ادامه داد : خارج از دادگاه صالحه ، هيچ فردي حق اعمال مجازات خودسرانه ندارد و اين احکام به لحاظ شرعي قابل اجتهاد مجدد هستند ، اما اين که توهين کننده مجازات دارد ، هيچ بحثي نيست.