پنجشنبه 14 آبان 1383

جمهوری عوام، محمد قوچانی، شرق

جورج دبليو بوش در مقام رياست جمهوری آمريکا ابقا شد در حالی که نخبگان ايالات متحده و ديگر کشورهای جهان يک پارچه مخالف انتخاب او بودند. اکنون نه فقط مايکل مور که هيات داوران جشنواره فيلم کن مغموم و مبهوت هستند که چگونه با اين همه حمايت های روشنفکرانه از شکست بوش بايد چهار سال ديگر او را در مقام رياست ايالات متحده آمريکا تحمل کنند. آيا مردم آمريکا فارنهايت ۱۱/۹ را نديده اند و به ساختگی بودن حادثه ۱۱ سپتامبر و رابطه بوش و بن لادن پی نبرده اند؟ آيا مردم آمريکا روزنامه نيويورک تايمز و واشينگتن پست را نخوانده و متوجه حمايت آنان از جان کری نشده اند؟ آيا حمايت هنرپيشه های هاليوود از شارون استون تا وودی آلن برای پيروزی نامزد حزب دموکرات کافی نبود؟ همانان که ميليون ها نفر در جهان و آمريکا فيلم هايشان را ديده اند، مقالاتشان را خوانده اند، عکس هايشان را به ديوار زده اند و در کلوپ های علاقه مندانشان ثبت نام کرده اند. با اين همه مردم آمريکا توجهی به نخبگان خويش نکردند و به نظر جهانيان وقعی نگذاشتند و به ابقای جورج بوش فرمانده جنگ افغانستان و عراق رای دادند. مردی که نه فقط در اين دو کشور بلکه در ايران، فرانسه، آلمان و حتی بريتانيا و ديگر نقاط جهان دشمنان بسيار دارد. روسای جمهور آمريکا همواره ادعای رهبری جهان را داشته اند حتی جورج بوش و جان کری در مناظره های خود سخن از رهبری جهان به زبان می آوردند اما بدون شک اگر انتخابات آمريکا در مقياسی وسيع تر در سطح جهان برگزار می شد اکنون اين بوش بود که بازی را می باخت. با وجود اين هنوز جورج بوش در کاخ سفيد است و گويا در چهار سال آينده او را همچنان در آنجا خواهيم ديد. مردم آمريکا بر همه نظريه های جامعه شناختی درباره گروه های مرجع خط بطلان کشيدند. سياست به معنای دقيق کلمه در ايالات متحده به امری عمومی تبديل شده است. ايدئولوژی زدايی از سياست و غيرآرمانی ديدن آن به اين نتيجه منطقی منتهی می شود که «عوام» به مهمترين متغير تعيين رفتارهای سياسی تبديل شوند. عوام در اين قرائت همان هسته اصلی مردم هستند که در کوچه و خيابان ديده می شوند. همان افرادی که مهمترين دغدغه شان گذران زندگی و دستيابی به لذت های عادی و کاستن از دردهای فردی است. عامه مردم به نخبگان، روشنفکران، نويسندگان و هنرمندان احترام می گذارند، آنان را تقديس می کنند و از ديدن ايشان هيجان زده می شوند اما هرگز سررشته امور را به ايشان نمی سپرند. تيراژ روزنامه ها يا فروش فيلم ها ربطی به رای نامزدهای انتخاباتی ندارد. آمريکايی ها نه فقط دين را از سياست که سياست را از هر ايدئولوژی ديگری جدا کرده اند. مهم نيست که نامزد انتخاباتی آمريکا چقدر به ليبراليسم يا سوسياليسم باور دارد. قهوه فرانسوی می نوشد يا چای کلکته. آنچه او بايد به آن پاسخ دهد ميزان ماليات ها، درجه امنيت، درصد بيکاری و جايگاه آمريکا در جهان است. آمريکايی ها رئيس جمهوری می خواهند که روشنفکر نباشد، سياستمدار باشد و جورج بوش با همه طعنه هايی که درباره ضريب هوشی او رايج است به درستی دريافت آن زمان که در مناظره با ال گور (رقيب دموکرات خود در سال ۲۰۰۰ و نويسنده يک کتاب علمی درباره گرم شدن زمين) گفت من افتخار می کنم که روشنفکر نيستم، حرف نمی زنم، عمل می کنم. مردم آمريکا نيز ديروز با دو انتخاب روبه رو بودند اول مردی که ۴ سال عمل کرده است. اعمال خوب و بد اما آن قدر بر اعمال خود (حتی فجايع ابوغريب) تمرکز داشته که بتواند آن را در چارچوب نظريه نومحافظه کاری تبيين کند. در مقابل اما مردی ايستاده بود که فقط حرف می زد. حرف های خوب و حرف های بدی که از آن عدول می کرد. مردم آمريکا از مناظره های بوش و کری دريافتند که کری همان بوش است با اين تفاوت که می گويد از بوش با شخصيت تر است. وقتی جان کری می گفت: «من معتقدم که بايد ارتش آمريکا را در عراق حفظ کرد اما اين رئيس جمهور نمی تواند.» مردم آمريکا دريافتند که جان کری تنها کاری که می تواند بکند بزرگ کردن فرزندان بوش در عراق و افغانستان (علاوی و کرزی )است. پس ترجيح دادند اين دو طفل نو رسيده را به جای نامادری به مادر بسپارند. جان کری تنها در يک صورت می توانست بوش را شکست دهد که به جای تکرار حرف های رقيب خويش، حرف نو و عمل نو را پيش روی مردم آمريکا قرار دهد. در حالی که بوش بدون هيچ گونه دانش سياسی پيچيده و ذکاوت حرفه ای به رسميت شناخته شده ای خود را در مقام يک نظريه پرداز برای جهان جديد پس از آغاز هزاره سوم قرار داد. جان کری با همه سوابق سياسی و نظامی و حمايت های روشنفکری و دانشگاهی سطح خويش را در حد يک ويراستار نظريه های نومحافظه کاری نزول داد و همين راز شکست او در انتخابات رياست جمهوری بود. جان کری هيچ حرف تازه ای نداشت. او همچون يک آمريکايی با نزاکت می کوشيد به جورج بوش ادب بياموزد. ادب همکاری با متحدان اروپايی يا مخالفان آسيايی و نيز با شهروندان آمريکايی. جان کری حتی نتوانست خود را نماينده پايگاه اجتماعی حزب دموکرات؛ طبقه متوسط معرفی کند آن زمان که درباره قانون ماليات ها به ثروتمندی خود و آقای رئيس جمهور اعتراف کرد. مردم آمريکا اما در عين عوامانه سياست ورزيدن کوشيدند نوعی سياستمداری حرفه ای را تثبيت کنند. در حالی که در اروپا سياست کالايی روشنفکرانه است و روشنفکران بيش از همه به سياست می پردازند. در آمريکا اين سياستمداران حرفه ای و دانشمندان علوم سياسی هستند که نظريه پردازی سياسی می کنند. ساموئل هانتينگتون و فرانسيس فوکوياما هيچ کدام روشنفکر به معنای اروپايی کلمه نيستند و تعداد اين جنس روشنفکران آمريکايی از نوام چامسکی و سوزان سانتاگ تجاوز نمی کند اما همين دانشمندان علوم سياسی هستند که سياست های آمريکا را هدايت می کنند. بوش در عين بی اعتنايی به روشنفکران توجهی جدی به اين دانشمندان داشت. هانتينگتون دموکرات گرچه به کری رای داد اما بدون ترديد هيچ رئيس جمهوری به اندازه جورج بوش به نظريه نبرد تمدن های او عمل نکرد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

فوکويامای دموکرات نيز گرچه به کری رای داد اما بدون ترديد دولت بوش نماد عينی ايده فوکوياما درباره پايان تاريخ است. جورج بوش با بهره هوشی عادی خود، مشاوران هوشمندی را برگزيد که کوندو ليزا رايس مهمترين آنها است. بوش نشان داد اگرچه «فيلسوف _ شاه» افلاطون نيست اما همچون فرمانروايان خودکامه و ابله با فرومايگان مشورت نمی کند ولو آنکه عوام ترين مردم ايالات متحده آمريکا به او رای دهند. جمهوری عوام، رئيس جمهوری عوام می خواهد اما اين به معنای عوام سالاری نيست. پشت سر ليبرال دموکراسی همواره نخبگانی در اقليت نشسته اند که آن را زنده و سرپا نگه می دارند.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/13941

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جمهوری عوام، محمد قوچانی، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016