به نام خداوند در هم کوبنده ي منافقان
عده اي در گوشه اي از شهر مقدس قم دعوت نامه اي پخش مي کنند به اين مضمون:
"جناب آقاي / سرکار خانم:.........
با سلام و احترام، از حضرتعالي دعوت مي شود در جلسه سخنراني جناب آقاي دکتر عبدالکريم سروش تحت عنوان «انديشه اعتزالي و روشنفکري ديني» حضور به هم رسانيد."
اين دعوت نامه ي ضدانقلابي، به دست گروهي از برادران فرهيخته ي حزب اللهي مي افتد. آنها مي بينند که دعوت کنندگان مرتد ِ ناصبي ِ .... (به دليل زشتي کلمه حذف شد) هيچ يک از آنها را به اين جلسه دعوت نکرده اند تا تو دهن سخنران بزنند. برادران از اين بي توجهي بسيار غمگين و عصباني مي شوند و آمپرشان بالا مي رود ولي با چسباندن عکس مقام عظماي ولايت به خودشان و گذاشتن نوار نوحه آهنگران و گريه کردن و تو سر زدن، آمپرشان را پايين مي آورند. آنها با تجزيه و تحليل تخصصي نامه، متوجه مي شوند که بيخ گوش شان حادثه اي خطرناک در شرف تکوين است. نمونه اي از نکات رمزي دعوت نامه ي مزبور به اطلاع امت شهيد پرور ايران مي رسد:
- به جاي "برادر و خواهر" از عبارت ضدانقلابي و طاغوتي "جناب آقا و سرکار خانم" استفاده شده و در همان ابتدا ارتداد خودشان و نظر داشتن به نامحرم را نشان داده اند.
- "حضرتعالي"، کلمه اي است که "منافقين انقلاب اسلامي" در باره ي شيخ ساده لوح به کار مي برند و مشخص است که تنظيم کننده ي دعوت نامه، از مزدوران آمريکايي منافقين انقلاب اسلامي و باند مهدي هاشمي است.
- به جاي "فرج دباغ" از "عبدالکريم سروش" استفاده شده و به اين طريق خون شهداي ما به مسخره گرفته شده است.
- "انديشه ي اعتزالي"، چون معني اش را نفهميديم احتمالا به سکولاريسم متعفن مربوط است چرا که فرج دباغ فقط همين چيزها را بلد است.
- "حضور به هم رسانيد" در دعوت نامه هاي زمان شاه و طاغوت توسط هرمز قريب به کار مي رفته است.
بعد از اين کشف رمز و مشخص شدن اهداف کثيف گردانندگان جلسه، برادران بر آن شدند تا خودشان، خودشان را دعوت کنند و جهت بيان اعتراض و پاکسازي اين لکه ي ننگ در محل برگزاري جلسه اجتماع نمايند.
پس از حضور در محل برگزاري جلسه، عده اي که با پول هاي اهدايي کنگره ي آمريکا، اين نشست را برگزار کرده بودند با نيروهاي خدوم 110 تماس گرفتند و اظهار داشتند که عده اي ناخوانده به جلسه هجوم آورده اند. برگزارکنندگان با اطلاعاتي که سازمان جاسوسي سيا از طريق اينترنت و سيستم هاي ماهواره اي و شبکه ي عنکبوتي در اختيار آنها نهاده بود مکان نشست را تغيير دادند که خوشبختانه برادران کارآزموده ي ما با تعقيب خودروي يکي از مدعوين مشارکتي به نام محمد جواد اکبرين به مکان دوم دسترسي پيدا کرده و با انگشت دست راست، يک ..... به مشارکتي ها و منافقين ِ انقلاب نشان دادند. برادران فرهيخته ي ما پس از حضور در محل جديد، با در ِ بسته مورد استقبال قرار گرفتند. با اصرار و تهديد منتقدان که اگر در را باز نکنيد ما خودمان شما را در مي کنيم، هادي قابل - مسئول حزب مشارکت قم - اقدام به بازگشايي در ورودي منزل کرد و به رغم تذکر نيروهاي امنيتي مبني بر امکان ايجاد تشنج و هرج و مرج، با اقدامي مشکوک و تشنج زا، در را باز گذاشته و خود از معرکه "جيم" شد. تجمع کنندگان ِ حزب اللهي نيز که به خاطر گرسنگي و تعقيب و گريز، کمي عصباني بودند دچار تشنج مي شوند و با زدن نعره و کشيدن عربده، اعتراض مي کنند که تنها عامل آن بي تربيتي صاحب خانه بوده است.
برادران ما اين حربه ي شناخته شده ي عوامل استکباري را که با باز گذاشتن در ِ خانه، در صدد ايجاد تشنج بر مي آيند با يک پاتک ِ "مَشت"، خنثي کرده و به داخل خانه مي ريزند که با کمال ناباوري مشاهده مي کنند مشارکتي هاي ... (به دليل زشتي کلمه حذف شد) ناموس خود را جلو فرستاده و خودشان پشت سر زنان شان سنگر گرفته اند. از خواهران اصرار که فرج دباغ اينجا نيست و از برادران اصرار که اينجا هست، که مجددا راديات برادران جوش مي آيد و به آن خانم ها که معلوم بود از کجا تعليم گرفته بودند و مدام قسم حضرت عباس مي خوردند گفته مي شود زرت و زورت اِلَمه بابا! در تمام اين مدت و در اثناي جنگ رواني ِ بانوان - که قطعا از سعيد حجاريان خط داشتند - منتقدان ِ مسلمان، چشم به زمين دوخته بودند و به دليل حجب و حيا از نگاه کردن به اطراف خودداري مي کردند.
پس از گذشت مدتي و با اصرار معترضان ِ حزب الله به نيروهاي امنيتي و نظامي که مگر قم خانه ي خاله ي فرج دباغ است که بخواهد تو روز روشن اينجا بيايد و سخنراني کند و مگر ما شهيد شده ايم که بگذاريم حاج فرج صحبت کند و فرج بايد هر چه زودتر گورش را از اين مکان مقدس گم کند و حضرت معصومه (س) را به حال خودش بگذارد والا بابايش را جلوي چشمش مي آوريم، نيروهاي انتظامي تحت تاثير قرار گرفتند ولي فرماندار ول کن معامله نبود و تنش مي خاريد و آچارکشي مي خواست.
برادران معترض هم که گرسنگي و تشنگي حسابي بهشان فشار آورده بود عصباني شدند و تصميم گرفتند تا زماني که سروش گورش را گم کند همانجا بمانند. در اين زمان به فکر تهيه شام شب و تدارک امکانات در جنب منزل مورد نظر افتادند و عده اي از معترضان چون اين حرکت را در راستاي دفاع از معصومين عليهم السلام و ارزش ها مي دانستند مبلغي هر چند مختصر را نذر کردند و يکي از بچه ها را براي خريدن چلوکباب سلطاني با کوبيده ي اضافه و گوجه و دوغ آبعلي و پياز، با موتور 750 روانه شهر کردند و قسم جلاله خوردند که اگر اين بازي تا صبح فردا هم طول بکشد در راه اسلام عزيز و به سلامتي حضرت معصومه (س) در همان مکان کله پاچه ي درجه ي يک، با چشم و مغز و آبليمو و فلفل سبز و نان لواش و چند بطري پارسي کولا ميل نمايند و به ياد امام حسين و تکه تکه کردن دشمنان قسم خورده ي اسلام، نان را در آب پر ملاط و چرب ِ کله پاچه تليت کنند.
فرماندار که متوجه شام خوردن برادران شد براي زهرمار کردن شام، با يک تاکتيک کثيف و ضد انساني گفت جلسه تمام، و لقمه را در گلوي بچه ها گذاشت. در اين هنگام در منزل باز شد و ماشيني براي دور نمودن سروش جلوي در مستقر شد که معترضان در حالي که لقمه در دهانشان ماسيده بود، با خروج سروش شعارهايي از جمله مرگ بر منافق، مرگ بر ضد ولايت فقيه، و منافق برو گمشو سردادند و حال بچه پرروها را گرفتند.
در اين اثنا يکي از مدعوين که از مسئولان حزب مشارکت قم بود براي جو سازي و بدنام کردن حزب الله، مشت محکمي بر سر سروش کوبيد - که کاش گردنش همانجا مي شکست -، و تنش آفريد. با پرتاب مشت ِ عنصر ِ مشارکتي، برادران معترض در حالت عصبانيت تحريک شدند و متاثر از جو به وجود آمده، ناخواسته ضرباتي را با دست به آقاي سروش وارد کردند که بعد از پرس و جو مشخص گرديد که سروش در اين حرکت اعتراض گونه کوچک ترين آسيبي نديده است (هرچند عده اي شارلاتان مطبوعاتي به دروغ نوشتند که حزب الله براي زدن ِ سروش، از چوب و سنگ استفاده کرده ولي بچه ها فقط از دست استفاده کرده بودند و دوست و دشمن معترفند که پشت دست ِ برادران حزب الله به دليل پشمالو بودن ِ بيش از حد، آن قدر نرم است که به مورچه هم آسيب نمي زند چه برسد به سروش گردن کلفت).
ملاحظات خاص
- خانم ها در مقابل خانه، قسم هاي نا به حق با اسماء جلاله خوردند که بايد قاضي مرتضوي شوهران ِ آنها را به دليل دروغ پراکني و تشويش اذهان عمومي محاکمه کند.
- حاضرين ِ داخل ِ جلسه، نواميس خود را سپر قرار داده و از آن ها استفاده ابزاري کردند که با اين کار مشخص شد چه کساني در قاچاق زنان به شيخ نشين ها دست داشته اند. آقاي يونسي اگر ريگي به کفشش نيست اقدام کند.
- در برخي نشريات آمده است که سروش در بين انديشمندان و فضلا به سخنراني پرداخته که بايد پرسيد ماها که آنجا جمع شده بوديم دسته ي بيل بوديم و فضلا نبوديم؟ چرا سروش اينقدر ضايع بازي در مي آورد؟
- ما به صراحت اذعان مي داريم که به دليل ضديت ِ ديدگاه هاي سروش با مباني اصيل ديني، با قصد ِ نقد و بررسي وارد ميدان شديم. ما بايد بتوانيم هرجا که سروش يا هر کس ديگري حرف مي زند، حرف بزنيم و تو دهنش بزنيم که حساب دستش بيايد و .. زيادي نخورد.
در پايان عاجزانه از تمام مسئولان و دست اندرکاران نظام، خصوصا مسئولان استان قم تقاضا داريم که بساط سفره ي تساهل و تسامح را جمع نمايند تا ديگر هرگز شاهد اهانت هاي صريح و وقيحانه ي عده اي سوسول آمريکايي و دريافت کنندگان مدال ها و هداياي صهيونيستي – آمريکايي نباشيم که اميدواريم چنين باشد در غير اين صورت مردم متدين و فدائيان اسلام که متخصص جمع کردن سفره و به هم زدن بساط و پوززني و مجازات مرتدان در داخل فولکس ون و اتوبوس هاي بين شهري هستند به تکليف شرعي خود جامه عمل خواهند پوشاند ولو بلغ مابلغ.
جمع کثيري از منتقدان و معترضان به سخنراني فرج دباغ معروف به عبدالکريم سروش در قم