پنجشنبه 26 خرداد 1384

تحریم انتخابات، تحکیم نظامیان، سيد ابراهيم نبوي


توضیح یک اشتباه: نوشته بودم که عزت الله سحابی و ایرج فاضل تنها در دوران هاشمی می توانستند وزیر شوند، ایرج فاضل وزیر بود، اما عزت الله سحابی مشاور اقتصادی و برنامه ریزی بود.
نیامدن به پای صندوق، رای دادن به نظامیان است، آنها که انتخابات را تحریم کردند رای معین را کاستند و رای نظامیان را افزودند ... اگر شصت درصد از مردم در انتخابات شرکت کنند، مشروعیت تحریم کنندگان زیر سوال می رود. آنها دیگر حق ندارند که خود را نماینده اکثریت مردم ایران بدانند. فقط حکومت نیست که نیازمند مشروعیت است، اپوزیسیون نیز نیازمند مشروعیت است

چهار احتمال وجود دارد

1) قالیباف بر سر کار بیاید و راست ها تمام قدرت را دراختیار بگیرند. در این صورت امکان هر حرکت سیاسی در ایران دشوار می شود. قدرت متزلزل اقتدارگرایان جانی تازه می گیرد و راست ها خود را برای رویارویی با هر جنبش اجتماعی یا هرنوع درگیری بین المللی آماده می کنند. در این حالت یا باید دل به انقلابی رنگین بست یا چشم به دخالت خارجی دوخت. چه انقلاب و چه دخالت خارجی هزینه سنگینی را به ملت و کشور ایران تحمیل خواهد کرد. نتیجه نیز قطعا به نفع آینده ایران نیست.

اگر خارجی دخالت کند در بهترین حالت ما وارد تونل وحشتی می شویم از سیاهی و کشتار و تنش که پایان آن در بهترین حالت به کابل یا بغداد ختم می شود. و اگر انقلاب و شورش شکل بگیرد، بی هیچ تردیدی گروههای جرم و جنایت و مافیای قاچاق و فحشاء و آسیب زدگان اجتماعی که آماده غارت هستند، قدرت می یابند و اقتدار آنان به معنی نابودی هر نوع جنبش دموکراتیک است. می توان ساده دلی کرد و تصور کرد که راست ها قدرت را در دست می گیرند و خودشان- چنانکه قالیباف و لاریجانی و احمدی نژاد وعده می دهند- به مردم آزادی می دهند و اقتصاد را بهبود می بخشند و با آمریکا رابطه برقرار می کنند. اگر آنان سرکار بیایند مخالفان را خفه می کنند تا بگذارند مردم کوچه و بازار هر کاری می خواهند بکنند، به شرط اینکه قدرت در دست آنان باقی بماند. این حالت به دو شکل محتمل است، اما احتمال آن بسیار ضعیف است. نخست در این حالت که تحریم کنندگان انتخابات بتوانند اکثریت ناراضیان را از صندوق های انتخابات دور کنند، چنانکه تمایل رهبر حکومت و نظامیان چنین است. و دیگر اینکه نظامیان با کشاندن لشگر پلیس و بسیج به پای صندوق ها بر نتیجه آراء تاثیر بگذارند، یا درصورت رفتن به مرحله دوم، بازی نظامیان به شکلی تازه و در وقت اضافی آرای پوپولیسم را به صندوق نظامیان بریزد.

2) اژدهای خفته بیدار شود و یک باره به جای 60 درصد، هشتاد درصد از واجدین شرایط پای صندوق بروند و چهره معین به عنوان امیدی نویافته در ماه دیده شود و در همان مرحله اول، یا در مرحله دوم دکتر مصطفی معین برشانه های مردم، پیروز انتخابات شود و بر صندلی قدرت بنشیند. نشستن معین بر صندلی قدرت، با یک پشتوانه عظیم از سیاست مردانی که تجربه مبارزه شان از تجربه سیاست و مدیریت شان بیشتر است، قوه مجریه را به تسخیر اصلاح طلبان پیشرو در می آورد. این اولین روز دعواست. دولت معین برای گرفتن رای اعتماد و برای عملی کردن تمام وعده های معین و حامیانش باید همان جنگ استالینگرادی را که ابراهیم یزدی گفت، آغاز کند. این امر به معنی دوپارگی جدی در حکومت است، ضمن اینکه نیروی فشار از پائین و نیروی چانه زنی از بالا به دلیل ساختار اصلاح طلبان در یک ساختار واحد جمع شده و به همین دلیل تعامل آنان دائما این بالا و پائین را به سازش و مصالحه می کشاند. چرا که رهبران گروه فشار اصلاحات همان رهبران اصلاح طلبان درون حکومت خوهند بود و بالایی ها همیشه می توانند فشار پائینی ها را کنترل کنند. حاصل این وضع در حالت بد، تسلیم معین در کنار آمدن با رهبری و در نتیجه تکرار کمیک تراژدی خاتمی است و در حالت خوب دوتکه شدن حکومت و فراهم شدن زمینه فروپاشی کامل سیاسی که الزاما و سوگمندانه فروپاشی اجتماعی را نیز به همراه دارد. اگر چه من از فروپاشی چندان خوشم نمی اید و می هراسم، اما در شرایط این چنین ممکن است این فروپاشی امکان گذار از وضع موجود را به وضع دموکراتیک پس از یک دوران بحرانی فراهم کند، بخصوص با اتکاء به نیروی سیاسی عظیم و با تجربه ای که در گروههای سیاسی ایرانی مانند جبهه مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران و اتحاد جمهوریخواهان وجود دارد. این روند طولانی، دشوار، پرهزینه، اما بی بازگشت است. جز اینکه نیازمند حمایت گسترده نیروهای سازمان یافته اجتماعی است، نیرویی که امروز به شکل سازمان یافته وجود ندارد و تلاش برای سازمان دادن آن زمان بر است.

3) اگر هاشمی رئیس جمهور شود. او تنها سیاستمدار موفق حکومت است که هم توانایی به کار گرفتن تکنوکراتها را دارد و هم می تواند دولت غیرسیاسی تشکیل دهد و هم برای حل مشکلات بین المللی ایران بی تردید موفق خواهد شد. هاشمی اگرچه به دلیل رویارویی با اصلاح طلبان همواره به عنوان یک شخصیت ضداصلاحات رانده شده از جنبش اصلاحی ایران برچسب خورده است، اما هرآنچه که از اصلاحات و ایدئولوژی زدایی و تبدیل حکومت انقلابی به حکومت معمولی و آزادی های اجتماعی و توسعه روابط خارجی در این شانزده سال رخ داده است، ثمره هشت سال ریاست جمهوری اوست. هاشمی عامل اصلی شکل گرفتن جنبش اصلاحات است. هاشمی در دولت سازندگی اش توسعه فرهنگی و سیاسی را در مسلخ توسعه اقتصادی قربانی کرد و همین باعث شد که لشگر مخالفان و روشنفکران و هنرمندان به سوی جبهه خاتمی در دوم خرداد کشانده شوند. هاشمی هرگز چموشی های فرزندان اصلاح طلبش را تاب نمی آورد، اما تردیدی نیست که این چموشان عدالتخواه خود نیز می دانند که وجودشان حاصل رفتار هاشمی در دوران سازندگی است.
اگر هاشمی برسرکار بیاید، او دقیقا در موقعیت چانه زنی قرار می گیرد. هاشمی قدرت چانه زنی دارد، او در اظهاراتش در این روزها محیلانه گفته است که من پنجاه سال است که با رهبری دوست هستم، این را گفت تا بگوید که این منم که می دانم او را چگونه می توان اداره کرد. هاشمی از هر دری می تواند عبور کند، به همان صورت که شانزده سال پیش رهبری را بر صندلی نشاند، می تواند صندلی او را عوض کند یا به هرگونه با او بازی کند. هاشمی می تواند اکثریت مجلس را به نفع دولت غیرسیاسی اش جلب کند و هر وزیری را سرکار بگذارد، یادمان باشد که عزت الله سحابی و دکتر فاضل تنها در کابینه هاشمی توانستند وزیر یا مشاور شوند. ( توضیح اینکه در دوران هاشمی بود که عزت الله سحابی در سازمان برنامه مشاور شد)معنی دیگر آنچه در این دو هفته رخ داد نیز این است که هاشمی می تواند نظامیان را نیز سرجایش بنشاند. هاشمی می تواند حتی مجوز تولید مانتوهایی با مارک هاشمی را به هر اندازه کوتاه و تنگ، تا تبدیل مانتوها به بلوز صادر کند.
از سوی دیگر اگر گمان کنیم هاشمی قدرت چانه زنی دارد، لابد می توانیم فکر کنیم که جبهه دموکراسی خواهی و حقوق بشر می تواند در دوران حکومت هاشمی به نیروی فشار مردمی تبدیل شود. این جبهه می تواند سازمان یابد و قدرت خود را به دولت هاشمی وارد سازد تا هر آنچه را که می خواهد از او بگیرد و در یک پروسه چهار ساله دیگر خود را آماده جانشینی کند، زمانی که بتواند خیابان ها را در اختیار خود بگیرد. جبهه دموکراسی خواهی و حقوق بشر در هر حال اگر چهل درصد ازآرا را نیاورد، حداقل بیست و پنج تا سی درصد را خواهد آورد. این رای رای بالایی است، با این رای یک اپوزیسیون قدرتمند می تواند شکل بگیرد. ممکن است گفته شود که به این جبهه اعتمادی نیست و این جبهه پس از انتخابات قدرتش را از دست می دهد. این فرض وحشتناکی است، چرا که اگر چنین باشد، به طریق اولی این جبهه در صورت ریاست جمهوری معین هم نمی تواند قدرت یابد و معنی آن این است که این ائتلاف ماندگار نیست. مطمئن باشیم که معین بدون پشتوانه ای چنین یک وزارتخانه را هم نمی تواند اداره کند، چه برسد به حکومت.

4) سه فرض فوق مفروضات نسبتا واقعی هستند که تقریبا هیچ کدام شان خوشایند ما نیستند. اگر معین سرکار بیاید جنبش اجتماعی ایران وارد یک درگیری طولانی خواهد شد، اگر هاشمی سرکار بیاید خودبخود حسی از انزجار در جامعه جریان خواهد یافت و اگر قالیباف سرکار بیاید سرنوشت از هر دوحالت دیگر تلخ تر است. اما این مفروضات علیرغم ناخوشایند بودن، زمینی و قابل پیش بینی و ارزیابی و ممکن است.
فرض چهارم بیشتر شبیه رویاست. اینکه مردی یافت شود و یک باره همه چیز را تغییر دهد، یا اهورایی از سفر بیاید و همه حکومت غیب شود، یا مردم در 24 ساعت بدون هیچ خونریزی حکومت را تسلیم قدرت خود کنند... این فرضیات هیچ کدام ناممکن نیست، اما احتمال آنها آنقدر بعید است که انسان عاقل بر پایه لرزان این احتمالات بعید خانه نمی سازد.
آنچه به آن معتقدم و در این دوماه با تمام وجودم انجام داده ام چنین است، باید راست های محافظه کار را کوبید، با سختی و قدرت، به هر شکل که می شود. باید کاری کرد که آنان در معرض افکار عمومی خود را عریان کنند و در رقابت همدیگر در معرض افکار عمومی خود را فاش کنند و در این فاش گویی مردمان از راز آنان آگاه شوند. این مهم ترین نتیجه فعالیت انتخاباتی است. کسانی که انتخابات را تحریم کردند همه این فرصت را از خودشان گرفتند و فاصله خودشان را با مردم بیشتر از پیش کردند. از سوی دیگر مردم باید به پای صندوق بیایند. نیامدن به پای صندوق رای دادن به نظامیان است، آنها که انتخابات را تحریم کردند رای معین را کاستند و رای نظامیان را افزودند. مثل همیشه چپ ترین ها کارت سفیدشان را در اختیار راست ترین ها دادند. مثل همیشه تحریم کنندگان قدرت را به دست کسانی می دهند که قدرت را برای خود حفظ می کنند. یادمان باشد، کسانی که برای ستاندن مشروعیت نظام مردم را تشویق به تحریم انتخابات می کنند، اگر شصت درصد از مردم در انتخابات شرکت کنند، مشروعیت تحریم کنندگان زیر سوال می رود. آنها دیگر حق ندارند که خود را نماینده اکثریت مردم ایران بدانند. فقط حکومت نیست که نیازمند مشروعیت است، اپوزیسیون نیز نیازمند مشروعیت است.
در این شرایط بسیار حساس، نشستن در خانه تنها گذاشتن مردم است، یا فریب دلقک های مسخره لس آنجلسی را خوردن، یا دل بستن به دایناسورهای شبه سیاسی غربت نشین که تصویر تهران در حافظه شان به عکس سیاه و سفید کهنه ای تبدیل شده است. این از دست دادن فرصت دموکراتیک یک ملت است. از سوی دیگر دیروز رهبر نظام اعلام کرد که مردم در انتخابات جمعه به نظام رای می دهند، چنین نیست، تمام کسانی که به معین رای خواهند داد مخالف نظام جمهوری اسلامی اند، تمام کسانی که به هاشمی رای می دهند کسانی هستند که حرف او را مبنی بر پذیرش اشتباهات اش پذیرفته اند. رای به نظام مجموعه آرای قالیباف، احمدی نژاد و لاریجانی است.

من یک پناهنده سیاسی ام. من از ترس حکومت کشورم به دنیای قانون و حقوق بشر پناه آورده ام، اما در همین کشور به سفارتخانه جمهوری اسلامی می روم و حتما رای می دهم و از همه کسانی که به سرنوشت خود و به مردمی که در ایران زندگی می کنند احترام می گذارند می خواهم که در انتخابات شرکت کنند، البته اگر مطمئن هستند که رای شان در تعیین رئیس جمهور مفید و موثر است. ممکن است بپرسید به چه کسی رای می دهی؟ معین یا هاشمی؟ از نظر من زیاد فرقی نمی کند. مهم این است که نظامیان رای نیاورند.

دنبالک: http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/24587

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'تحریم انتخابات، تحکیم نظامیان، سيد ابراهيم نبوي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2008