چهلمين روز درگذشت ياسر عرفات مصادف شده است با ايام سالمرگ ادوارد سعيد. او دوست نزديك عرفات و فلسطين بود و در اين دوستى و در راه فلسطين زحمات زيادى كشيد اما همواره نقد خود را بر رهبرى جنبش فتح دريغ نمى كرد و بر او گاه تاخته بود. رسم دوستى نيز همين بود. من نيز قصد دارم در اين مجال و مقال از زاويه خاصى به استراتژى عرفات در مسئله فلسطين بپردازم. يادم مى آيد در ايام شباب ترجيع بند شعرى از نزار قبانى به صورت سرودى توسط سيده ام كلثوم و از صوت العرب پخش مى شد. صوت العرب راديو عبدالناصر بود و شنوندگان بسيارى در جهان عرب داشت. به همين خاطر نيز فلسطينيان از يك سو و جهان عرب و بلكه جهان اسلام از ديگر سو با اين ترجيع بند همنوا شده بودند:«الا فلسطينُ طريق واحد تمرُ من فوه بندقيه»يعنى تنها راه به سوى فلسطين از لوله تفنگ مى گذرد. اين ترجيع بند، مارش گونه بود. مردم پا به زمين مى زدند و آن را مى خواندند. اما به گمان من در ذهن عرفات، در همان زمان جز اين راه كه در ترجيع بند شعر نزار قبانى آمده بود، گزينه هاى ديگر هم مطرح بود كه البته آنان را آشكار نمى كرد. تا اينكه بعد از سال ،۹۱ در آستانه جنگ سرد، شاهد طرح زمين در برابر صلح بوديم كه توسط آمريكاييان مطرح شد و بعدها به نقشه راه يا Road Map معروف شد. گويى سوزنبان تاريخ ريل را عوض كرد و راهى كه بنا بود از لوله تفنگ بگذرد، از اسلو سر درآورد. اين بار نيز فلسطينيان و جهان عرب و اكثريت جهان اسلام از اين طرح استقبال كردند. اما باز قصه همان بود كه بود. در ذهن عرفات اين راه با اينكه تنها گزينه نبود، ولى گزينه هاى ديگرى را در كنار آن مختفى داشت. در قصه نقشه راه عرفات مورد انتقاد زياد واقع شد و كسانى چون خانم حنانه عشراوى از همان مادريد راهش را با او جدا كرد، و ديگرانى را از دست داد. حتى انتقادات شديد «ادوارد سعيد» را نيز در روزنامه تشرين و نيويورك تايمز خواند مع الوصف به اين راه ادامه داد اما تا انتهاى راه نرفت. تا قدس نرفت و كماكان بر اين نكته پاى فشرد كه قدس بايد پايتخت لايتغير فلسطين باشد. به همين خاطر طرح اسلو به شكست انجاميد و عرفات زاويه اى در رام الله را به عنوان پايگاهش برگزيد و سه سالى را در آنجا و تا هنگام مرگ اقامت كرد. اما اين قدرت مانور عرفات از كجا نشات مى گرفت كه بتواند از يك سو در اوج عمليات ارتش آزاديبخش فلسطين به سمت صلح برود و از ديگر سو در اوج مذاكرات صلح در كرانه هاى غربى و نوار غزه با ارتش اسرائيل درگير شود. نقطه قوت عرفات همين جاست كه بتواند دو چهره ژانوس وار (الهه دو چهره يونانى) از خود را نشان بدهد. چهره اى در خشم و چهره اى در صلح. زيركى و توان فرماندهى و آبديدگى او طى ۴۰ سال مبارزه مستمر زير باران گلوله و نيز كاريزمايى كه شخص او داشت، اين ارزش و توان را به او مى داد كه بتواند در اين ۴۰ سال، چنين عمل كند. اما در همين جا پاشنه آشيل او را مى بينيم يعنى سبك فرماندهى او. عرفات نيز مانند جمال عبدالناصر و حافظ اسد متعلق به نسلى از رهبران عرب است كه سياست را شديداً شخصى نموده اند. به اين معنا عرفات نقطه پرگار وجود فلسطين بود. تعداد مشاورين و محرمين اسرار اولين حلقه دور او را تشكيل مى دادند. جنبش فتح حلقه بعدى او را تشكيل مى داد. كل جنبش آزاديبخش دايره سوم و بقيه گروه ها و اقمار ائتلافى دايره آخرى را تشكيل مى دادند كه گرد او شكل گرفته بود. مركز تمام اين دواير هم عرفات بود. لذا از آنجا كه ماليه فلسطين به دست او بود، خود نيز تصميم گير اصلى بود. عزل و نصب ها به عرفات بستگى داشت و ديپلماسى فلسطين را او رقم مى زد. دقيقاً به مانند ناصر و اسد. اين مديريت، مديريت شخص محور است. به همين خاطر نيز سعى مى كرد با پاتروناژ (عطايا و مزايا) كشور و اطرافيان را اداره كند. خزانه دار خود او بود. تمام اين مزايا و عطاياى كشورهاى ديگر نيز شخصاً به حساب هاى مختلف او واريز مى شد و عرفات توزيع اين منابع مالى را براى نيروها، بر اساس نسبت تقربى كه افراد با او داشتند، انجام مى داد.۱ ممكن است گفته شود در شرايطى كه دشمنى چون اسرائيل هر آن مترصد نابودى فلسطين است، صحبت از دموكراسى بى معناست و چنين شيوه مديريتى جايز است. ضمن آنكه فلسطين اساساً كشور نبود. مردم آن ۵۰ سال است اسير چادر و اردوگاه در اطراف و اكناف جهان هستند. پس چون سرزمين ندارند، حكومت مستقرى هم نمى توانند داشته باشند. به همين خاطر مى توانند حاكميت مشروعيت بخش را در قالب يك دولت مجازى داشته باشند. چرا كه دولت نيز اساساً به رسميت شناخته نمى شد و هيچ كرسى در UN و سازمان ملل نداشت. حق راى نداشت. لذا توقع بى جاست از چنين سيستمى كه چنين است، بخواهيد دموكراسى را رعايت نمايد. در چنين وضعيتى همين دولت مجازى پاترى مونيال (پدرسالار) قدرت مانور بيشترى براى پيشبرد اهداف دارد. در جواب مى توان گفت كه اين الگو، اولين الگوى متداول در خاورميانه عربى است و اختصاص به فلسطين ندارد و از كجا معلوم كه بعد از تشكيل دولت فلسطين تداوم نيابد. ثانياً مگر دشمنان فلسطينيان، يعنى اسرائيل در داخل سرزمين خود، چنين شيوه اى را برگزيده است؟ مع الوصف قدرت مانور بالايى دارد. اين سئوال مطرح است آيا ضرباتى كه فلسطينيان در داخل از خودشان خورده اند و همچنين از كشور هاى عربى خورده اند، مثل قضيه سپتامبر سياه و جدال بين گروه هاى فلسطينى، آيا توان اين نوع سبك از زمامدارى نبوده است؟ وانگهى فلسطينيان جوانان بسيار با فرهنگى دارند و عموماً آنها در كشور هاى عربى صاحب مناصب فرهنگى و علمى بالايى هستند. حتى در اروپا و آمريكا به درجات بالايى در اين زمينه ها رسيده اند. اگر بنا است در مجاورت با كشورى سبك زندگى را بياموزد، زندگى در اروپا و آمريكا با مجاورت فلسطين و لبنان بهتر مى تواند موجد و مولد دموكراسى در فلسطين باشد. چرا جوانان مسلمان از زمامداران فلسطينى درس بگيرند؟ بگذار از اين پس دموكراسى فلسطين هم ضميمه حماسه فلسطينى شود. به خصوص بعد از مرگ عرفات كه ديگر آن كاريزماى عرفات به روال مندى خواهد افتاد و رهبران بعدى قادر خواهند بود بدون بازگشت به سبك فرماندهى تك تازانه الگوى مناسبى براى فرماندهى دسته جمعى و شورايى و دموكراتيك براى جهان عرب ارائه نمايند.
advertisement@gooya.com |
|
پانوشت:
۱- مثلاً صالح زوارى سفير فلسطين در ايران، ايشان مدت مديدى است كه در حكم سفير در ايران به سر مى برد. صالح زوارى انسان با صفا و صميمى است اما مگر يك نفر چند سال بايد سفير باشد؟ ديگر فرزندان او ايرانى شده اند. من تا جايى كه ياد دارم، او مقدم السفرا بوده و هست. ۲۰ سال هست اينجاست. ديپلماسى لخت يعنى همين. موضوع تقرب يعنى همين. در سيستم عرفات هركس مقرب تر است، بيشتر به او توجه مى شود. تمام سفراى او و فلسطين چنين وضعيتى دارند. اين روش مديريت نيست كه در ميان جنگ و در فلسطين يك عده خون بدهند و عده ديگر دائم السفرا در تمام دنيا باشند.