اين افسانه است كه من آمريكا را وادار به جنگ با عراق كردهام
تهران ـ خبرگزاري كار ايران
افكار عمومي، دكتر " احمد چلبي" دبيركل كنگره ملي عراق و عضو سابق شوراي حكومت انتقالي را پيش از آغاز جنگ عراق شناخت؛ اما تصوراتي كه بسياري از افراد پيش از جنگ داشتند با تصويري كه اكنون افكار عمومي از وي دارد بسيار متفاوت است؛ او هماكنون محبوبيت زيادي در ميان مردم عراق كسب كرده است. وي در گفتوگو با خبرنگار سرويس ديپلماتيك خبرگزاري كار ايران ( ايلنا )، درباره مسائل مختلف از جمله اختلافات آمريكاييها با وي، روابط عراق با ايران، فسادهاي مالي در پروندههاي مربوط به عراق، محل صرف درآمد برنامه نفت در برابر غذاي سازمانمللمتحد، ترور رئيس شوراي عالي حسابرسي عراق، دادگاه صدام، محاكمه منافقين و ... صحبت كرده است.
ــــــــــــــــــــ
گفتوگو: اميرحسين جوادي
* سؤالات را از مشاجره آمريكا با كنگره ملي عراق و بخصوص با شخص شما آغاز ميكنيم. پيش از اين به نظر ميرسيد كه شما بهترين دوست آمريكاييها در عراق هستيد ولي ناگهان پس از اينكه آنها به دفتر شما حمله كردند و اتهاماتي مانند جاسوسي براي ايران و انتقال كدهاي سازمان جاسوسي آمريكا، ايرانيها و همينطور افكار عمومي جهان شوكه شدند. اين آن چيزي بود كه از طريق رسانههاي بينالمللي شنيديم؛ واقعيت امر چه بوده است؟ واقعاً چه اتفاقي افتاده است؟ چرا است كه آمريكا متحد خودش را خراب كرد و براي او دردسر ايجاد كرد؟
ـ سه دليل عمده و اصلي براي مشكلاتي كه آمريكا براي من درست كرد وجود دارد: نخست اينكه كنگره ملي عراق و من، دوست آمريكا بوديم و با آمريكاييها همكاري كرديم تا مردم عراق را از دست صدام آزاد كنند؛ آمريكا به بغداد آمد البته نه به درخواست ما براي اينكه ما فقط ميخواستيم عراق را آزاد كنيم نه اينكه جنگ به راه بيندازيم اما آمريكا تصميم گرفت خودش اين كار را انجام دهد ولي ما به آنها اعتراضي نكرديم زيرا به اين طريق نيروهاي نظامي صدام به سرعت فرو ميپاشيد و شكست صدام آسانتر ميشد. صدام بهسرعت و بدون برخورد با مشكلات و سختيهاي زياد، شكست خورد اما ما به آنها گفته بوديم كه اشغال عراق خيلي سخت است و ثابت شد كه همينطور هم بوده است؛ در حال حاضر هم كه شاهد اين مسأله هستيم؛ بنابراين آزادسازي عراق با جنگ آسان بود و با موفقيت به دست آمد اما اشغال، شكست و ناكامي هنوز هست.
ما بارها به دولت آمريكا گفتيم كه برنامهريزي طرحها را با همكاري گروههاي اپوزيسيون عراق انجام دهند اما آْنها اين تأكيد را جدي نگرفتند. اين يك خواست عمومي بود. من خواستار آموزش هزاران نيروي پليس عراق از طريق نيروهاي آمريكايي شدم زيرا به اين وسيله آنها ميتوانستند شهرها را كنترل كنند و از اين نظاميان بهعنوان نيروهاي امنيتي استفاده كنند و در عين حال مانع غارت و چپاول شوند اما آنها ( آمريكاييها ) اين كار را نكردند.
وقتي كه آمريكا جنگ را آغاز كرد هيچ مقام رسمي عراقي در عرصه جنگ وجود نداشت كه آمريكاييها بخواهند مستقيماً با او رو در رو شوند؛ در واقع اين جنگ بين آمريكا و عراق نبود جنگ بين مردم عراق و صدام بود جنگ براي آزادي ملي بود و آمريكا هم به مردم عراق كمك كرد؛ بنابراين عراقيها خواستار تشكيل دولت شدند. ما هم متحد آمريكا براي آزادسازي عراق بوديم اما آنها به اين مسأله توجهي نكردند؛ آنها گفتند نميخواهند كنترل كشور را به دست تبعيديها بدهند بلكه ميخواهند افراد بومي را بر عراق حاكم كنند.
آنها تلقي بسياري بدي از اين داشتند كه حكومت بخواهد در خارج از عراق تشكيل شود در حالي كه همين دولت فعلي هم بهوسيله رئيسجمهوري از خارج كشور و نخستوزير، وزيرخارجه، معاونان نخستوزير, وزير كشور, وزير دارايي, وزير دفاع و همه آنهايي كه خارج از كشور بودند تشكيل شد. به همين دليل، دولت ميتوانست يك سال پيش تشكيل از جنگ شود؛ نميدانم چرا آنها بيخودي يك سال صبر كردند؟! چرا آن ها خودشان را خراب كردند؟ بنابراين نتيجه ميگيريم كه از نظر سياسي و اجتماعي شكستي در طرحهاي آمريكا در دوره قبل از جنگ وجود داشت.
مردم عراق در ابتدا پذيراي آزادي بودند اما آمريكاييها در حال حاضر بدنام شدهاند؛ اولين اشتباه اين بود كه آنها تشخيص ندادند كه حكومت موقت توسط آن دسته از رهبران عراقي تشكيل شد كه از خارج به بغداد آمدند و اوضاع را تغيير دادند و كشور را براي كار آماده كردند.
اشتباه دوم، قطعنامه 1483 شورايامنيت سازمانمللمتحد بود. اين قطعنامه كه از سوي آمريكا و انگليس حمايت ميشد تأكيد داشت كه ما آزاد كننده عراق نيستيم بلكه نيروي اشغالگر هستيم. با اين كار، آنها زمينه اخلاقي اقدام خود را از دست دادند.
مردم عراق، آزادي را خوشايند ميدانند و از آن استقبال ميكنند اما اشغالگري را كاملاً رد ميكنند. به علاوه آمريكا فكر ميكرد ميتواند بر عراق حكومت كند اما آنها در واقع خودشان را گول زدند؛ عراق، برا? حكومت كردن كشور پيچيدهاي است؛ صدام اين كشور را به مدت 35 سال ويران كرد.
* پس آمريكاييها براي بهبود اين وضع چه كار كردند؟
ـ آمريكاييها براي روبرو شدن با اين اوضاع اصلاً آماده نبودند. آنها شگفتزده و گيج شدند. با طرد كردن دوستانشان نمي توانند دوستان و دشمنان را تشخيص بدهند. به جاي اينكه با مردم عراق به عنوان افراد مظلوم و ستمديده يا آزاد شده روبرو شوند و رفتار كنند با آْنها بهعنوان كشور و مردمي كه تحت اشغالاند و شايسته حكومت بر كشورشان نيستند رفتار كردند؛ بنابراين اين رفتار، روندي منفي را بهوسيله آمريكاييها به عراق آورد.
آنها دو دسته مختلف را بررسي كردند: يكي افرادي را كه پيشزمينهاي ذهني درباره مليگرايي عربي داشتند و ديگري افرادي را كه چيز زيادي درباره عراق نميدانستند. من اولين شخصي بودم كه بعد از تشكيل شوراي حكومت انتقالي خواستار اعطاي حق حاكميت به ملت عراق شدم اما آمريكاييها كه علاقهاي به طرح اين مسأله نداشتند با استفاده از رسانههاي آمريكايي شروع كردند به تخريب من؛ آنها شروع كردند به تبليغاتي مانند اينكه "من به دنبال فرانسويها هستم تا به اين وسيله سياستهاي آمريكا را خراب كنم!!" اين حرف احمقانهاي بود چون من اصلاً با فرانسويها صميمتي نداشتم چون به نظر من فرانسويها پبش از اين، با صدام بودند.
مسأله دوم در سپتامبر سال گذشته رخ داد يعني هنگامي كه بهعنوان رئيس شوراي حكومت انتقالي عراق، آماده سفر به نيويورك بودم. وقتي روزنامه نيويوركتايمز را ورق ميزدم و چشمم خورد به مقالهاي درباره عراق همراه با عكس من كه در آن مقاله تأكيد شده بود كه "من براي دستيابي به حق حاكميت تلاش ميكنم."
آمريكاييها از اين مسأله بسيار عصباني بودند. آنها به من هشدار دادند كه " نبايد در مورد اعطاي حق حاكميت به عراقيها اصرار كني." اما من باز هم بر اعطاي حق حاكميت اصرار كردم. در ادامه با شوراي حكومت انتقالي عراق صحبت كردم و آنها را متقاعد ساختم كه ما بايد حق حاكميت داشته باشيم. آمريكاييها ناگهان ديدند كه شوراي حكومت انتقالي هم خواستار حق حاكميت و قدرت است و در 15 نوامبر با افسوس بسيار مجبور شدند با اين مسأله موافقت كنند.
خيليها از اين مسأله بسيار ناراحت بودند ولي بيشترين حجم سرزنشهاي آمريكايي ها روي من متمركز شد. پاول آمد جلوي دوربينهاي رسانهها گفت: " به چه كسي ميخواهي حق حاكميت بدهي؟ آيا ميخواهي از توي خيابان آدم پيدا كني و حق حاكميت را به آنها بدهي؟"
آمريكاييها حتي پس از انتقال حاكميت هم ميخواستند روند امور را خودشان در دست داشته باشند. آنها نميخواستند فرايندي كه به عراقيها اجازه انتخاب ميداد جريان يابد. به هر حال ما اين معامله را پذيرفتيم و فكر ميكرديم بعد از پذيرش اين معامله ميتوانيم از اين معامله پاك شويم. ما به مدت شش هفته با آنها وارد مذاكره شديم و دو بار به توافق رسيديم، اما آنها فقط دنبال برگزاري نشستهاي سياسي بودند؛ اين در حالي بود كه نيروها در حال جنگ بودند و مشكلات هم در عراق آغاز شده بود. به محض اينكه آنها در عراق با مشكل مواجه شدند سعي كردند كنگره ملي عراق و مرا توبيخ كنند با اين بهانه كه "ما به آنها گفته بوديم اين كار آسان است!" اما در واقع ما به آنها گفته بوديم "جنگ" آسان است اما "اشغال" سخت است اما آنها نميتوانستند اين دو موضوع را از هم تشخيص دهند.
بله؛ سرزنش افراد خيلي آسان است؛ آنها ادعا كردند كه ما با گفتن اينكه سلاحهاي كشتار جمعي در عراق وجود دارد آنها را گمراه كردهايم اما كاملا مشخص است كه اين حرف دروغ است؛ گزارش سناي آمريكا هم اين مطلب را به وضوح تأييد كرد؛ گزارش سنا، "سيا " را بهخاطر اشتباه در ارايه اطلاعات توبيخ كرد.
* سؤالي كه اينجا مطرح ميشود اين است كه آيا سلاحهاي كشتار جمعي واقعاً در عراق وجود داشت يا نه؟ چون به هر حال عراق اين سلاحها را توليد ميكرده است..
ـ من معتقدم كه صدام سلاحهاي كشتارجمعي داشته؛ پنهانكاري كه سخت نيست؛ اگر شما ماده شيميايي VX را در اختيار داشته باشيد بهراحتي ميتوانيد 30 تن از آن را در يك محفظه جا دهيد؛ مادهاي كه تنها يك گرم از آن ميتواند صدها نفر و شايد حداقل در تئوري، ميلياردها نفر را به قتل برساند.
* به ناكامي دولت آمريكا در يافتن اين سلاحها بپردازيم. چرا چنين چيزي پيش آمد؟
ـ ما به آمريكاييها اطلاعاتي در مورد سلاحهاي كشتار جمعي عراق نداديم؛ خود آنها از ما ميخواستند كه اگر افرادي را ميشناسيم كه درباره سلاحهاي كشتار جمعي عراق اطلاعاتي دارند به آنها معرفي كنيم و ما هم سه نفر را به آنها معرفي كرديم. يكي از اين سه نفر مهندسي بود كه هرگز ادعا نكرد در توليد سلاحهاي كشتار جمعي نقش داشته. او متخصص ساخت پناهگاههايي بود كه براي انبار سلاحهاي كشتار جمعي به كار ميرفت. آنها او را گرفتند و بسيار هم دوستش داشتند و براي همين هم او را از يك سال و نيم پيش از جنگ نگه داشتند؛ ما كه هرگز او را نديديم تنها چيزي كه ما به آنها گفتيم، هويت اين شخص بود. او " احمد حسن الحيدر" و مهندس بود. گفتيم كه با او صحبت كنند. دومين فردي كه ما معرفي كرديم مردي بود با نام "حارث". او ابتدا تلفني با آنها صحبت كرد. آنها او را با دستگاه دروغسنج هم امتحان كردند و او از اين آزمون موفق بيرون آمد اما بعد گفتند كه او دروغگوست. با سومين نفر هم دو بار صحبت كردند و گفتند: " او خيلي بهدرد بخور نيست."
چطور فقط اطلاعاتي كه تبعيديها به آنها داده بودند دليلي براي شروع جنگ بوده است!؟ اين خيلي احمقانه است و گزارش كنگره اين را به وضوح ثابت كرد كه سيا اشتباه كرده است.
آنها مارس امسال، در روزنامه لسآنجلستايمز داستاني نوشتند و گفتند: " كنگره ملي عراق بسيار موذي است؛ آنها فردي را براي تماس با سازمان جاسوسي آلمان گماشتهاند و سازمان جاسوسي آلمان هم اطلاعاتي را در مورد آزمايشگاه ميكربي به آمريكاييها داد." آنها گفتند ما اين شخص را به آلمان فرستادهايم چون مي دانستيم آلمان اين اطلاعات را به آمريكا ميدهد! آنها اين داستان را در لسآنجلستايمز نوشتند و بارها آن را تكرار كردند.
* و واقعاً چنين شخصي وجود نداشت؟
ـ نه؛ ما نميدانستيم. ما كسي را با اين توصيفات نميشناختيم.
بعد گزارش كنگره ارائه شد. 90 درصد اين گزارش، درباره آن شخص تنظيم شده بود و بر خلاف ادعاي سيا، هيچ جاي آن گفته نشده بود كه كنگره ملي عراق او را معرفي كرده است. نامهاي به لسآنجلستايمز نوشتيم و اعتراض كرديم و آنها هم اين مسأله را بازبيني كرده و مطلب تصحيحشده را چاپ كردند. آنها فقط يك بار ديگر در 17 جولاي گفتند كه منبع جاسوسي كه ادعا كرده بودند، از سوي كنگره ملي عراق معرفي شده است اما ديگر اين ادعا را مطرح نكردند و در گزارش كنگره هم وجود نداشت و پس از آن بود كه سيا ادعاي معرفي اين شخص توسط كنگره ملي عراق را متوقف كرد.
* پس از جنگ عراق و رسوايي آمريكا در عدم دستيابي به سلاحهاي كشتارجمعي اين كشور، بسياري از مقامات آمريكايي انگشت اتهام را به سوي شما نشانه رفتند؛ چون بسياري از اطلاعات محرمانه و سري مربوط به اقدامات رژيم بعثي توسط شما در اختيار آمريكاييها قرار گرفته بود..
ـ مهمترين و اصليترين شكست از آن سازمان مركزي جاسوسي آمريكا (CIA) است؛ سناتور رابرت، در يك برنامه تلويزيوني اذعان كرد كه 98 درصد اعضاي سيا، مأموران جاسوسي و اطلاعاتي هستند اما با اين حال هنوز هيچكس نميتواند بگويد چه كسي مسؤول اين اشتباهات بوده است. بنابراين سرزنشها از سيا به سوي من تغيير جهت پيدا كرد.
تنت بالاخره بايد يك نفر را براي ملامتكردن پيدا ميكرد؛ بنابراين به اين نتيجه رسيد كه كنگره ملي عراق (INC) را سرزنش و توبيخ كند چون در آن برهه، شكايات و حملات تبليغاتي زيادي بر ضد آي.ان.سي وجود داشت زيرا اين مؤسسه هم تأكيد داشت كه سلاحهاي كشتار جمعي در عراق وجود دارد ولي هيچگاه نتوانستند آن را در عراق پيدا كنند. بنابراين به جاي سيا، ما توبيخ شديم.
* اما "جورج تنت"، رئيس مستعفي سيا، پيش از آغاز حمله به عراق، بر صحت اطلاعات سيا خيلي تأكيد داشت..
ـ نه؛ او فكر ميكرد ميتواند به اين كار ادامه دهد؛ تنت خيلي دروغ ميگفت و مردم نيز حرف او را باور ميكردند؛ البته موفقيت زيادي هم در اين كار كسب كرد چون توجه تمام رسانهها را از سيا به سوي آي.ان.سي متمركز كرد.
الآن باور كردنش خيلي سخت است كه بدانيم سازمان جاسوسي آمريكا بدون هيچ اطلاعاتي، اين جنگ را آغاز كرد.
* پس به خاطر همين بود كه سيا به اطلاعات ارائه شده توسط شما توجه زيادي داشت؟
ـ بله؛ هر چيزي كه ما ميگفتيم تأثير عميقي روي آنها داشت. آنها خودشان در گزارش سنا، اذعان كردهاند كه از سال 1998 به بعد هيچ جاسوسي در عراق نداشتهاند. در حالي كه ما (كنگره ملي) منابع اطلاعاتي انساني زيادي در عراق داشتيم و كارهايي زيادي هم انجام داديم.
* ولي اين غير قابل باور است كه بپذيريم شبكه اطلاعاتي آمريكا هيچ اطلاعاتي در اختيار نداشته؛ بخصوص اينكه آنها 12 سال بود كه بر روي عراق متمركز بودند..
ـ ما در هر موردي اطلاعات دقيقي داشتيم؛ وقتي به بغداد برگشتيم صحت اين اطلاعات، ثابت شد. اين برنامه، فرافكني سيا بود؛ آنها ميخواستند ما را از دور خارج كنند؛ به هر حال سيل توبيخها و سرزنشها به جاي سيا به سوي ما روانه شد زيرا آمريكاييها به قدرت تبليغات خيلي اعتقاد دارند و از آنجا كه اين جنگ از سوي پنتاگون حمايت ميشد داستانهايي ساختند مبني بر اينكه كنگره ملي عراق، هيچ پشتيباني در عراق ندارد و به همين وسيله، حمايت پنتاگون از ما را تضعيف كردند.
همچنين ميگفتند در كنگره ملي عراق، فساد و انحراف وجود دارد. اين چيزي بود كه سيا سعي داشت به هر نحوي كه شده اثبات كند. آنها فكر ميكردند با اين كارها ما مضمحل خواهيم شد اما در اين مورد، بهشكل نوميدانهاي شكست خوردند؛ البته ما از قديم با سيا مشكل داشتيم.
البته اين بسيار عجيب بود كه ليبرالها ناگهان از سيا حمايت كردند و گفتند كه سيا درست عمل كرده و جورج بوش اشتباه كرده است و اين اشتباه، تقصير اوست كه البته به نظر من اين تجديد نظر داراي عوامل سياسي بود. وقتي گزارش سنا بيرون آمد ناگهان سيا بهعنوان يك سازمان كاملاً مقصر، بيصلاحيت، ولخرج و فاسد معرفي شد.
* آيا به جز دلايلي كه اشاره كرديد مسأله ديگري هم بود كه عامل افزايش حملات عليه شما باشد؟
ـ بله؛ يكي از آنها، "پل برمر" حاكم آمريكايي عراق بود؛ او از اينكه من مسائل مالي مربوط به عراق از جمله "برنامه نفت در برابر غذا " را دنبال ميكردم بسيار ناراحت بود اما من اين كار را ادامه دادم و توجه جهان را به مسائل مربوط به اين حوزه جلب كردم؛ من اين كار را از شوراي حكومت انتقالي شروع كردم.
مشهورترين و معتبرترين شركتها از جمله KPMG ( كه مهمترين شركت مميزي مالي در جهان است) براي حسابرسي وارد عراق شدند و مأموران امور مالي دولت آمريكا در بغداد به آنها گفتند "ما از شما حمايت ميكنيم"؛ بنابراين با هشت نفر آمريكايي و KPMG وارد مذاكره شدند. آنها باز هم آمدند و با كميسيون امور مالي شوراي حكومت انتقالي عراق مذاكره كردند.
من اول ميخواهم مشخص كنم چه كسي از اين كارها سود برده و در ثاني؛ ميزان بازگشت اموال اختلاسشده را بررسي كنم و ثالثاً سازمان ملل را توبيخ كنم كه مسؤول همه اين كارهاست.
مسألهاي كه دنيا از آن بياطلاع است اين است كه سازمانمللمتحد ( به بهانه ضمانت اجرايي برنامه نفت در برابر غذا ) و بهعنوان حمايت از منافع عراقيها، يك ميليارد و 100 ميليون دلار بابت دستمزد از عراق گرفت تا مطمئن شود كه اين برنامه از قطعنامه سازمانملل پيروي ميكند؛ بنابراين در واقع مردم عراق بودند كه به سازمان ملل پول پرداخت ميكردند كه اين كار را انجام دهد.
مداركي وجود دارد كه نشان ميدهد سازمانملل هيچگاه اين كار را انجام نداده و ما بايد بدانيم بر سر اين پولها چه اتفاقي افتاده است؛ وقتي نمايندگان وزارتخارجه آمريكا در آن جلسه، اين موضوع را فهميدند خيلي ترسيدند زيرا آنها قصد داشتند در همان ماه مارس، نماينده سازمانملل در عراق يعني "اخضر ابراهيمي" را به اين كشور بياورند؛ بنابراين اولين چيزي كه به ما گفتند اين بود كه شما نميتوانيد تنها با شركت KPMG قرارداد ببنديد و بايد آن را به مزايده بگذاريد؛ ما هم مجبور شديم آن را به مزايده بگذاريم و شوراي حكومت انتقالي عراق هم KPMG را انتخاب كرد ولي آنها باز هم گفتند "بايد مسأله را به دست شوراي عالي حسابرسي عراق كه همه اعضاي آن از بازماندگان دوره صدام بودند، بسپاريم." اگر اين شورا كار خودش را بلد بود پس چرا همان موقعي كه قضيه در حال انجام بود و همه در بغداد ميدانستند، مسأله را گزارش نكرد؟ آنوقت بود كه دولت آمريكا وارد شد و ( بهطور يكجانبه ) اعلام كرد كه مقامات بلندپايه شورا، آن را به مزايده گذاشته و شركت "ارنست اند يانگ" ( Ernest and Young ) را انتخاب كردهاند.
من حتي نامهاي از شوراي حسابرسي عالي عراق در اختيار دارم كه نشان ميدهد اعضاي اين شورا اعلام كردهاند ما هرگز اين مزايده را ارزيابي نكردهايم، حتي مزايده را هم ننوشتهايم و هيچوقت هم هيچكس در اين مورد با ما ديدار نكرده و فقط حكومت آمريكايي عراق، آنها را انتخاب كرده است. حتي خود سخنگوي حكومت آمريكايي عراق هم در 14 ماه مه تأكيد كرد كه اين شورا، آنها را انتخاب كرده است اما "دن سينور" دروغ گفت و در نهايت شركت "ارنست اند يانگ" را آوردند و نتيجه اين شد كه رئيس شوراي عالي حسابرسي عراق بهطرز مشكوكي به قتل رسيد. نميدانم؛ شايد اين قتل به اين مسأله ارتباط داشت. همه در مورد اين مسأله سكوت كردند. من هم درباره اين مسأله با اخضر ابراهيمي صحبت كردم و او هم ناراحت شد. البته هنوز هيچكس نميداند كه شركت "ارنست اند يانگ" دارد چه كار ميكند. بايد منتظر ارائه گزارش آنها باشيم كه اين گزارش هم يك سال طول ميكشد. البته سازمانمللمتحد هم تحقيقات خود را شروع كرده است.
* يعني منظورتان اين است كه اين سرمايه در جاي خودش صرف نشد؟
ـ بايد بگويم كه اكنون تحقيقات كنگره در جريان است و آقاي شيث، نماينده كنگره نامهاي نوشته است. مسأله مهم، صندوق توسعه عراق (DFI) بود كه همه پول عراق به حساب اين صندوق واريز ميشد. اكنون يك هيأت حسابرسي از KPMG و سازمانملل در حال تحقيق در خصوص اين پولها هستند كه تا كنون موارد فوقالعاده تكاندهندهاي را برملا كردهاند.
* مثلاً چي؟
ـ مثلاً اعلام كردهاند كه حاكمان آمريكايي عراق در مقابل حسابرسيها مقاومت ميكنند. در اين قضيه، پول همه عراقيها از دست رفت و جالب اين است كه برمر تنها امضا كننده اين حساب بود؛ من در مورد اين مسأله صحبت كردم و به اينوسيله، در مورد هزينهكردن از پول مردم عراق هشدار دادم؛ خود برمر هم حرفهاي من را شنيد اما جوابي نداشت، اين مسأله او را بسيار ناراحت كرد.
آنها مي گفتند كه حسابها را تنها بهوسيله يك حسابدار و نيز يك سيستم ورودي حسابرسي ميشود و اين روش، راه را براي كلاهبرداري باز ميگذارد؛ آنها همچنين مي گويند كه شوراي حكومت انتقالي هيچ مقياسي براي اندازهگيري صادرات نفت معرفي نكرده است. يعني حتي نميدانند چقدر نفت صادر شده است! معلوم نيست چطوري مبلغ آن را حساب كردهاند. من يك بار در جلسه شوراي حكومت انتقالي عراق درباره اين موضوع صحبت كردم اما پل برمر كه در آن جلسه حضور داشت بهشدت عصباني شد.
* اجازه بدهيد بحث را عوض كنيم؛ مسأله بعدي مسأله سيد مقتدا صدر است؛ شما معتقديد او نبايد خودش را تسليم كند. درست است؟
ـ بله؛ چون دستگيري مقتدا صدر نبايد توسط آمريكاييها مطرح شود؛ اين مسأله بايد توسط "دولت عراق"، رسيدگي شود. در اين حملات، دهها، صدها بلكه هزاران نفر كشته شدهاند آنوقت "پل برمر" ميآمد در جلسه شورا ميگفت: "بله؛ ما صدها نفر را كشتهايم." جوري حرف ميزد كه انگار دارد درباره كشتن پشه و مگس صحبت ميكند!
من درباره اين مسأله صحبت كردم و گفتم: "كشتن فرزندان ما را متوقف كنيد." در همين راستا طرحي هم دادم اما آنها قبول نكردند. تازه؛ برمر از همين قضيه هم عصباني شد. واقعاً مگر ارزش اجراي يك حكم بازداشت چقدر است؟ دو هزار نفر؟!
مسأله سومي كه مشكلساز شد اظهارات من درباره " اخضر ابراهيمي" بود؛ او از سوي آمريكاييها انتخاب شد و نماينده بوش بود. در واقع خود بوش هم ميخواست ابراهيمي اين كار را قبول كند ولي من بر ضد او صحبت كردم چون ميدانستم او چه كارهايي انجام داده و آنها دوست نداشتند اين مسائل مطرح شود.
آنها به خانه من حمله كردند؛ اين حمله بسيار خطرناك بود چون به وسيله مأموران بعثي هدايت و رهبري ميشد و نيروهاي آمريكايي هم بيرون از خانه من مستقر شده بودند تا به اين وسيله من را ساكت كنند. شخص برمر، دستور حمله به خانه من را صادر كرده بود اما بعداً گفت "حواسم نبوده و اشتباهي دستور حمله، قاطي صدها حكم ديگر كه روي ميزم ريخته بود امضا شده!" آيا واقعاً اين روش برخورد با مردم است؟! اين، روشي بود كه آمريكاييها براي رفتار با من در پيش گرفتند و بعد از اين حمله با بيان اينكه افرادي كه به خانه من حمله كردند عراقي بودهاند، از زير بار مسؤوليت، شانه خالي كردند.
بعد از اين جريان هم، اين اتهام را مطرح كردند كه " من اسرار دولت آمريكا را به ايران منتقل كردهام؛ اينكه من به مقامات دولت ايران اطلاعاتي دادهام كه آمريكاييها توانستهاند كدهاي آن را بشكنند؛ بعد هم يك مأمور اطلاعاتي ايراني، پيامي با همان سامانه رمزي به تهران فرستاده و اعلام كرده كه من گفتهام رمزهاي آنها كشف شده!!" اين ديگر چه حرف بيربطي است!؟ چرا بايد كسي اين كار را قبول كند و چنين خطري را به جان بخرد!؟ آخر اگر حتي چنين چيزي هم درست باشد كه كسي نميآيد آن را اعلام كند. اين كار فقط براي پروندهسازي عليه من انجام شد. حتي اگر اين ادعايي كه كردهاند هم درست باشد من كه مقررات آمريكا را نقض نكردهام. خطا از كسي است كه اين حرف را به من زده است. براي همين هم آمريكاييها ميترسيدند با من حرف بزنند.
ميدانيد كه رمزگشايي، مسأله پيچيدهاي است؛ در جريان جنگ جهاني، انگليسيها از پيامهاي آلمانيها رمز گشايي كردند ولي تا 30 سال بعد، اين موضوع اين را مطرح نكردند چون لزومي نداشت؛ جنگ را هم بردند. بنابراين اگر اينها اين كار را كردند براي اين بود كه براي من مشكل ايجاد كنند تا كسي نتواند با من رابطه برقرار كند؛ براي اين بود كه بتوانند هر كسي را كه با من صحبت ميكرد مورد بازجويي قرار دهند بنابراين همه ميترسيدند با من صحبت كنند. حتي در داخل آمريكا هم من متهم به جاسوسي شده بودم.
* در آن مطلب، ادعا شده بود كه شما اين خبر را از زبان يك مأمور مست و در يك ميهماني شنيدهايد..
ـ من در هيچ مهماني شركت نكردهام. اصلاً اين حرف مسخره و دروغ است؛ اگر راست ميگويند چرا آن مأمور را دادگاهي نميكنند؟
* بعضيها ميگويند اگر اين اتهام كه ايران از شما بهعنوان جاسوس استفاده ميكرده تا براي آمريكا مشكلسازي كند" درست باشد، بزرگترين پيروزي براي دستگاه اطلاعاتي يك كشور در جهان به شمار ميرود...
ـ من با ايران رابطه سياسي دارم اما اين رابطه بر كسي پوشيده نيست. آنها هم اين را خوب ميدانند چون آنها هم از جلساتي كه در تهران برگزار شده بود خبر داشتند. حتي من اينجا براي كنگره ملي عراق، دفتر هم زدم و هزينهاش را خود آمريكاييها دادند. تازه؛ رسيدش را هم خواستند؛ رسيد قطعات رايانهها و اجاره دفتر و ...
من معتقدم براي موفقيت عراق، آمريكاييها بايد مسؤوليت اين كار را بر عهده بگيرند و ايرانيها هم موضع منفي نداشته باشند در غير اين صورت اين برنامه موفق نخواهد شد.
حالا آمريكاييها يكسال بعد از سرنگوني صدام، من را توبيخ ميكنند و به من اتهام ميزنند كه به ايران اطلاعات دادهام در حالي كه من اصلاً به پيامهاي سري آمريكا دسترسي نداشتم و به علاوه هيچ دولتي، فقط از يك رمز استفاده نميكند. چه ميدانم؛ شايد هم ايرانيها براي فريبدادن آمريكا اين كار را كرده باشند.
اگر راست ميگويند مشخص كنند ايرانيها به كدام رمزها دسترسي پيدا كردهاند؛ من شخصاً هيچ وقت يك سند طبقهبنديشده آمريكاييها را هم نديدهام و در هيچ جلسهاي هم درباره اطلاعات طبقهبنديشده شركت نداشتهام؛ اصلاً من هيچ وقت به هيچ رمزي دسترسي نداشتهام. در حال حاضر آنها دارند در مورد اين مسأله تحقيق ميكنند و جالب اينجاست كه اول، اتهام را علناً مطرح ميكنند و بعد تحقيقات را شروع ميكنند؛ فعلاً هم موفق شدهاند چون فضا را مسموم كردهاند. من مطمئنم آنها نتايج تحقيقشان را هيچوقت منتشر نخواهند كرد. اين تحقيقات سالها طول خواهد كشيد. آنها مثل پروندههاي قديمي جاسوس در سيا عمل ميكنند كه يك مسأله را فقط دو سال در خفا بررسي ميكردند. متأسفانه، اينها جزئياتي است كه معمولاً مردم به آن توجه نميكنند؛ مردم فقط اتهام را ميفهمند. مثلاً بسياري از مردم آمريكا اعتراض كردند كه چرا يك فرد خارجي (يعني من) بايد سياست كشور آنها را تحت تأثير قرار دهد ولي نميدانند كه اين افسانه است كه من آمريكا را وادار به جنگ با عراق كردهام؛ واقعاً مسخره است. الآن برمر رفته، تنت رفته، نمايندگان آمريكا هم عملاً سيا را محكوم كردهاند. حالا هم اينجا هستيم.
advertisement@gooya.com |
|
* نظرتان درباره موج عملياتهاي تروريستي كه عراق را فراگرفته چيست؟
ـ مردم عراق آزادي را ميپذيرند ولي اشغال را نميپذيرند. اكنون رژيم بعث و حاميان صدام به يك گروه مخفي تبديل شدهاند و مردم هم از آنها متنفر هستند.
صدام از بانك مركزي يك ميليارد دلار پول دزديده بود و گروههاي تروريستي الآن به وسيله همان پول حمايت ميشوند.
* اما فاصله بين آزادي و اشغال، خيلي كم است شما در ازاي اشغال، آزاد شدهايد..
ـ نه؛ اصلاً اين طور نيست. زيرا هر كشوري وقتي اشغال شود اداره آن به دست خارجيها و با يك ارتش انجام ميشود و آنها هر كاري كه دوست دارند انجام ميدهند. چه غلط، چه درست، به همه آسيب ميرسانند.
* اگر اشغالگران كشورتان را ترك كنند چي؟
ـ ما در حال حاضر، تحت اشغال نيستيم اما كارهايي كه انجام ميشود كارهاي نيروهاي آنهاست. ببينيد؛ تحولاتي كه در عراق رخ داده خيلي انقلابي است؛ امور عراق از دست عربهاي سني خارج شده و ملت عراق، يك دولت دموكراتيك انتخاب خواهند كرد. اما اين دموكراسي براي عربها يك كابوس است؛ آنها از دموكراسي ميترسند. حتي اسرائيل هم از دموكراسي در عراق حمايت نميكند چون اين امر خوشايند آنها نيست. شايد يكي از دلايل آن اين باشد كه آمريكاييها از بعثيها براي ايجاد امنيت و نيروهاي نظامي استفاده ميكنند؛ آن هم رژيمي كه براي عراقيها مشكلات زيادي به وجود آورده بود. بيشتر شبكههاي تلويزيوني عربي هم سعي دارند تجربه عراق را شكستخورده جلوه دهند و حتي بر بازگشت ارتش صدام تأكيد دارند! خود ملكعبدالله و حسنيمبارك هم چند بار گفته كه اشتباه آمريكا انحلال ارتش بعث بوده است!
* يعني واقعاً گزينه ديگري وجود ندارد؟
ـ البته كه وجود دارد. نيروهاي امنيتي معارضان عراقي ميتوانند بزرگترين نقش را در ايجاد امنيت و ثبات در عراق داشته باشند اما مطمئناً حمايت از بعثيها هيچ مشكلي را حل نخواهد كرد. سيد عبدالعزيز الحكيم هم تأكيد كرده كه دولت در ايجاد امنيت، موفق نبوده و بايد با مردم همكاري كند تا ثبات در عراق برقرار شود. اما آمريكاييها هر روز نيروهايشان را از دست مي دهند چون افرادي را آوردهاند و برنامهريزي كردهاند و فكر ميكنند برنامهها و طرحهاي آنها مهمتر از هر مسأله ديگري است؛ آنها حتي به حفظ جان افراد خود هم بها نميدهند. در يكي از اين طرحها آمريكاييها گفتهاند كه نيروهاي مبارز عراقي حق ندارند در سطح دستگاههاي امنيتي فعال شوند در حالي كه اين افراد اطلاعات فوقالعادهاي درباره صدام و بعثيها دارند و ميتوانند كمك عظيمي باشند براي برگرداندن صلح و ثبات به كشور.
مشكل در اين است كه برنامهها را همانهايي كه تهيه كردهاند ميخواهند اجرا هم بكنند اما قدرت ارزشيابي ندارند. همينطور ميگويند اگر اينطوري نكنيم تلفاتمان بيشتر ميشود، اين ادعاها را هم كه نميتوان رد يا تأييد كرد. همانهايي كه برنامهها را ريختهاند در همانجا هستند كه از آن حمايت ميكنند و براي همين هم حفظ شغلشان برايشان مهم است.
* مسأله بعدي؛ مشكلات داخلي دولت آمريكاست...
ـ بله؛ اكنون مسأله عراق، كانون توجه انتخابات است؛ دولت آمريكا بر اين فرض كه عراق سلاحهاي كشتار جمعي دارد وارد جنگ شد ولي هيچ چيزي پيدا نكرد بعد هم به مردم گفتند كه به خاطر اطلاعات غلط، وارد جنگ با عراق شدهاند و سپس اعلام كردند كه قصد دارند دولتي را در عراق ايجاد كنند و امور را به دست آنها بسپارند ولي همين كار را هم انجام ندادند. اكنون در سالي هستيم كه قرار است در آن انتخابات برگزار شود و براي همين هم آنها از هر دليلي براي تقويت تبليغات انتخاباتي استفاده خواهند كرد. حالا سؤال اين است كه چه كسي بايد محكوم شود؛ چه كسي بايد ملامت شود؛ تقصير كي بوده. اين خود، بحث ديگري است... حالا كنگره ملي عراق را براي اين قضيه انتخاب كردهاند. من با بوش دو جلسه كامل صحبت كردم، خيلي مفصل؛ يكي در فرودگاه بينالمللي بغداد ( روز شكرگزاري ) كه نيمساعت با هم صحبت كرديم و مسائل اساسي مطرح شد كه در اين جلسه "جلال طالباني" و "پل برمر" هم بودند. در كاخسفيد هم هيأت عراقي ملاقاتي با بوش داشت كه در آن جلسه هم موارد بسيار مهم بحث گرديد.
* آيا او اجازه و قدرت چنين كاري را داشت؟
ـ به نظر من بايد از بوش تشكر كرد؛ چون او به ما كمك كرد تا صدام را شكست دهيم. بدون او چنين كاري امكان نداشت.
مردم عراق در حال حاضر با مسائل ديگري روبرو هستند. در مورد كيفيت زندگي مشكلاتي وجود دارد و تنها مسألهاي كه بهبود يافته افزايش حقوق كاركنان دولت است كه 60 تا 100 برابر شده است. بهعنوان مثال حقوق يك معلم از 3 هزار دينار به 300 هزار دينار افزايش يافته است. مسأله ديگر عدم امنيت است و همه از بابت اين موضوع ناراحت هستند. تورم هم بالا نيست؛ قدرت خريد هم هست اما مثلاً يك ميليون كولر وارد كردهايم اما برق نداريم. توليد برق عراق در بهترين حالت چهار هزار و 100 مگاوات است كه كمتر از دوره قبل از جنگ است. عراق حداقل هشت هزار مگاوات برق لازم دارد، در حالي كه ايران 32 هزار مگاوات برق توليد ميكند. برمر از پول عراق يك ميليارد و 300 ميليون دلار هزينه كرد تا وضع برق را بهتر كند اما بعد با اين بهانه كه كار زيربنايي طول ميكشد از انجام اين كار طفره رفتند. چطور صدام آن هم در آن شرايط تحريمهاي جهاني بعد از جنگ خليجفارس به آن سرعت مشكل برق را حل كرد!؟
حالا اين وسط همه مشكل امنيتي را بهانه ميكنند. ما هم قبول داريم؛ اما بايد ببينيم راهحل مشكل نا امني چيست؟ نيروهاي تحت تعليم آمريكا؟! اينها را من نميگويم، گزارش رسمي دفتر عالي حسابرسي كنگره كه 10 روز پيش منتشر شده هم به اين مسأله اذعان دارد؛ متن گزارش روي اينترنت هم قرار گرفته است؛ يك گزارش 107 صفحهاي است كه اگر آن را مطالعه كنيد ميفهميد اثرات فاجعهبار اشغال عراق چه بوده است.
* برويم سر موضوع دادگاه صدام. آيا مسأله ايران در ليست اتهامات وي قرار ميگيرد؟
ـ حتماً.
* آيا اگر اين محاكمه،توسط دادگاه بينالمللي انجام شود بهتر است يا دريك دادگاه عراقي؟ كداميك صلاحيت بيشتري دارند؟
ـ مسأله اين نيست كه كدام بهتر است؛ مسأله اينجاست كه سازمان ملل محاكمه صدام را رد كرده و شوراي امنيت هم هيچ قطعنامهاي مانند قطعنامههايي كه براي روآندا و يوگسلاوي صادر كردند، صادر نكرد كه بتوان با استناد به آن، براي بررسي جنايات جنگي صدام و همدستانش، يك دادگاه بينالمللي تشكيل شود.
بنابراين مسأله بهتر و بدتر نيست؛ مسأله اين است كه چرا سازمانملل و شورايامنيت اين سازمان اين كار را نكردند.
* اما شما ميتوانيستيد پيشنهاد صدور قطعنامه بدهيد.
ـ ما نميتوانستيم؛ چون تحت اشغال بوديم.
* مگر دولت عراق در سازمان ملل نماينده ندارد؟
ـ دارد ولي چرا بايد او پيشنهاد قطعنامه بدهد. چرا يك شخص ديگر چنين كاري را نكرد؟ مثلاً اروپا؟ اما براي اروپا نفعي نداشت..
* اصلاً چرا آمريكا چنين پيشنهادي را نداد؟
ـ به نظر من دادگاه بينالمللي مرده است و هيچ جايگزيني ندارد. به نظر من دادگاه صدام بايد بر روي جنايات جنگي و نسلكشي كه همه اينها را بر ضد ايران هم مرتكب شده متمركز شود.
دو مسأله در مورد ايران وجود دارد: بعضيها ميگويند اگر صدام را به خاطر جنگ بر ضد ايران محاكمه كنيم به اين معني است كه ما مسؤوليت جنگ راپذيرفتهايم و بايد به ايران خسارت بپردازيم و اين از نظر عراقيها كار وطنپرستانهاي نيست. اما به نظر من، اين حرف، خيلي احمقانه است چون ما در جنگ با كويت 17 ميليارد دلار خسارت پرداختيم ولي براي خسارت به ايران، چنين نكرديم و دولت ايران هم هيچ ادعاي خسارت نكرد. داداگاه جنايات جنگي براي بررسي جنايات صدام، هنوز شكل نگرفته است.
به نظر من، صدام بايد براي جناياتش و تحميل جنگ به ايران محاكمه شود و دولت ايران هم بايد اقدام كند و گروههاي ايراني و جامعه غيردولتي ايران هم بايد شكايات خود را مطرح كنند. متأسفانه هيچ آييننامهاي براي دادگاه بررسي جنايات صدام وجود ندارد و دادگاه تشكيلشده توسط برمر هم غيرقانوني است. چون در قانون عراق اشاره شده كه اين موارد بايد در دادگاه ويژه بررسي شود كه هنوز تشكيل نشده است. اينها همه موارد فني است. مسأله، سياسي است. اقدام سياسي در اين زمينه اشتباه است. صدام بايد به دليل تجاوز به ايران و استفاده از سلاحهاي شيميايي بر ضد هر دو نيرو در وسط جبهه كه در اين اقدام عراقيها و ايرانيها با هم كشته شدند. صدام چند شهر ايران را ويران كرد؛ اهواز، خرمشهر آبادان، هويزه، ايلام، دزفول. كرمانشاه شاهد 1200 بمباران بود؟ اينها كجا ميرود؟ بنابر اين شما بايد فعال شويد.
* مسأله بعدي، مسأله منافقين است..
ـ شوراي حكومت انتقالي عراق بيانيهاي صادر كرده و دستور داده گروههاي تروريستي عراق را ترك كنند. عراق نميپذيرد كه به مكاني براي استقرار گروههاي تروريستي بر ضد كشورهاي ديگر خصوصاً ايران تبديل شود. ما هيچ دشمني با ايران نداريم و خواستار رابطه خوب با ايران بر اساس ضوابط، احترام متقابل و عدم دخالت در امور يكديگر هستيم. اموال منافقين بايد مصادره شود؛ ولي به علت مشكلات موجود بين ايران و آمريكا، اين قضيه عملي نشده است. عراق هم تمايلي به درگيري با ايران ندارد.
* آيا گروهك منافقين كه همراه رژيم صدام، مرتكب جنايت بر ضد مردم عراق شدهاند هم محاكمه ميشوند؟
ـ بله؛ آنها هم محاكمه خواهند شد؛ البته در يك دادگاه ويژه عراقي. كاملاً مشخص است كه آنها جناياتي عليه عراقيها و كردها انجام دادهاند. مهم نيست كه آمريكاييها چه ميگويند. برخورد با آنها انساني خواهد بود.
* آيا مذاكرهاي صورت گرفته است كه دولت ايران آنها را به عنوان پناهنده بپذيرد؟
ـ من نميدانم. سازمانمللمتحد و كميته صليب سرخ جهاني مسؤول اين كار هستند. به هر حال آنها تحت حفاظت قرا گرفتهاند ولي نميدانم اين اقدامي اقدام بينالمللي بوده يا خير. اخيراً 200 نفر از اقوام اينها به بغداد آمده بودند و ميخواستند مرا ببينند.
* به نظر ميرسد دستگاه سياست خارجي آمريكا در اين قضيه مشكل ايجاد ميكند..
ـ بله! همينطور است!! آمريكا هم آنها را متهم به تروريسم ميكند اما ناگهان به آنها حفاظت و حمايت اعطا ميكند!! خُب حفاظت كنيد ولي بدانيد كه اينها بايد از عراق بيرون برود. ما نميخواهيم آنها در داخل عراق باشند.