advertisement@gooya.com |
|
شبها کسي جرئت راه رفتن در خيابانهاي بغداد را ندارد!
amouee@yahoo.com
امنيت در عراق كنوني بزرگترين مشكل مردم اين كشور است. از هر كس كه سئوال مي كني نخستين معضل خود و خانواده اش را نداشتن امنيت بيان مي كند. اين درحالي است كه در زمان صدام جامعه عراق چنين مشكلي نداشته و حالا بسياري از عراقي ها به اميد بازگشتن امنيت بدون صدام هستند.
بغداد مركز سياسي _ تجاري و مالي عراق خيابان هايي دارد كه پس از ساعت 7 شب به بعد كسي جرأت گام گذاشتن در آنها را ندارد. خيابان هايي تاريك و ترسناك. تعداد اين خيابان ها و محله هادر بغداد كم نيست. شايد تنها خياباني كه مردم در آنجا مي توانند تا پاسي از شب گذشته و تا ساعت نه شب با آسودگي رفت و آمد كنند، خيابان منصور است. منصور يكي از خيابان هاي بغداد و محله مرفه نشينان بوده است، در زمان صدام و هم اينك. مغازه هاي شيك، اجناس خارجي و لوكس بغداد را فقط مي توان در اين خيابان ديد. مركز خريد خارجي ها و محل استقرار بسياري از سفارتخانه هاي خارجي و مراكز بين المللي در اين محله است. با وجود اين هر چه هوا تاريكتر مي شود، نگراني از نبود امنيت آدم را وادار مي كند كه مرتب به ساعتش نگاه كند تا مبادا ساعت از نه بگذرد و پس از آن ترس و دلهره پيدا كردن يك تاكسي امن به جان آدم بيفتد و،...البته اين نوع نگراني هابراي زنان و دختران بيش از همه است.
"باب شرقي" يكي از محله هاي مهم تجاري واقع در خيابان" سعدون" در مركز بغداد خيابان هايي دارد كه مرتبا به خارجي ها توصيه مي شود وارد آنجا نشوند، به ويژه زنان.
من وقتي با هزار زحمت راهنماي عراقي ام را توجيه كردم كه به اين محله برويم او پس از اينكه دو نفر از نزديكانش را با خود همراه كرد، حاضر شد مرا به انجاببرد.
در اين خيابان روي در و ديوارهايش پيام هايي نوشته شده بود كه اگر كسي مي خواهد از كسي انتقام بگيرد، او را بكشد و يا تنبيه كند مي تواند با اين شماره تلفن ها تماس بگيرد. من در اين خيابان بسيار از اين اگهي ها ديدم. اگهي هايی مبني بر اينکه" هر کس راکه شما اراده کنيد با گرفتن پول به قتل خوا هيم رساند." تا همين يکي –دو ماه پيش در همين خيابان ، کساني روي پيراهن هايشان همين مضمون را تبليغ و براي انتقام گرفتن و کشتن آادمها اعلام امدگي مي کردند.
هر نوع جنس به غارت رفته از ادارات دولتي و كاخ هاي صدام را نيزمي توان در اينجا خريدو حتي لباس هاي نظاميان آمريكا و هر نوع اسلحه كه بخواهيد. كلت تمام اتوماتيك 200 دلار، كلاشينكف ساخت عراق 80 دلار، تيربار 140 دلار و يك قبضه آر.پي.جي با يك گلوله 180 دلار. همه اين وسايل را هم پس از امتحان كردنشان مي توانيد بخريد.بعداز اينکه فروشنده را به راحتي در باب شرقي پيدا كرديد، براي امتحان کردن اين اسلحه ها وارد يك خانه و محوطه باز مي شويد.
در حال حاضر هر خانواده عراقي حداقل يك قبضه اسلحه براي حفظ جان خود و خانواده اش نگه داري مي كند. "فواد محمد" ،جوان دانشجويي كه در دانشگاه بغداد با او صحبت كردم،به من گفت: آمريكايي ها اگر يك سلاح داشته باشي كاري با شما ندارند، بيش از آن را ضبط مي كنند. يكي براي حفظ امنيت لازم است."
وقتي از او پرسيدم"" سلاح را براي چه مي خواهيد؟" اينطور را پاسخم را داد که:" شما اگر در تهران يك دزد به خانه تان بيايد چه مي كنيد، ما بايد از اين اسلحه ها داشته باشيم،تا بتوانيم در برابر سارقان مسلح از خود دفاع کنيم. وضع امنيت خيلي خراب است. ".
همه عراقي ها چگونگي استفاده از اسلحه را به خوبي مي دانند. دختر و پسر و زن و مرد. دانش آموزان مدارس درمقطع راهنمايي و بالاتر و همينطور دانشجويان دانشگاهها در زمان صدام مجبور بودند هفته اي سه روز روز(بعدازظهرها) آموزش نظامي ببينند. همه دانش آموزان و دانشجويان عضو افتخاري «جيش القدس» بودند. عضو افتخاري معنايش اين بودكه همه مجبور بودند، آن كارت عضويت را داشته باشد. در غير اين صورت از حداقل امكانات درسي نيز محروم مي شدند.
"زينب الهادي" دانشجوي 22 ساله علوم سياسي در دانشگاه بغداد،اوضاع امنيتي را در زمان صدام براي دختران و زنان بهتر از حالا توصيفکرد و گفت:" قبل از اين هيچ كس جرأت نمي كرد به ما نزديك شود. همه جا شرطه (پليس) و نيروهاي امنيتي بود، حتي در ساعات پس از نيمه شب، اما حالا بايد با برادران و پدران خودمان به خيابان ها و دانشگاه برويم."
دزدي و تجاوز به زنان اين روزها در عراق و بغداد بسيار رواج پيدا كرده است و اين موجب نگراني است.اما چه عاملي باعث به وجود آمدن اين همه ناامني در بغداد و عراق شده است؟ با هر عراقي كه صحبت مي كني مي گويدکه صدام يكي دو هفته قبل از سرنگوني اش حدود 30 زنداني خطرناك را كه به جرم تجاوز، جنايت، دزدي و قتل محكوم شده بودند آزاد كرد و حالا آنها پس از آزادي و در شرايط بي قانوني حاكم شده پس از سقوط رژيم عراق، باندهاي خطرناكي براي خود تشكيل داده اند. به ويژه كه به راحتي امكان استفاده از سلاح و خريداري كردن آن را نيز دارند.عده اي ديگر بر اين باورند كه آمريكايي ها پس از گرفتن هر شهر و پادگان نظامي در عراق، انبارهاي اسلحه و به ويژه سلاح هاي سبك را به روي مردم عراق باز مي كردند و به آنها مي گفتند: welcome!ali baba"» ظاهرا توجيه آمريكايي ها در آن زمان اين بوده كه با مسلح كردن مردم خيلي زودتر و راحت تر مي توانند بر نيروهاي وفادار به صدام و بعثي ها غلبه كنند.شايد با خودشان تصور مي کردند که "مردمي که سال ها تحت فشار و ظلم بعثي ها بودند ،حالا اگرشرايط براي مبارزه با آنها فراهم شود، به خوبي از آن استفاده خواهند کرد، ضمن اينكه آمريكايي ها فكر مي كردند كه در درگيري عراقي ها با نيروهاي صدام و بعثي ها هر چه آمريكايي ها كمتر حضور داشته باشند بهتر است، هم هزينه كمتري دارد و هم از حساسيت ها مي كاهد." اما حالا مشخص شده كه آن كار ابتدايي آمريكايي ها در مسلح كردن مردم يكي از بزرگ ترين اشتباهات آنها بوده است.تقريبا با هر عراقي كه صحبت مي كنيد، خشم، نفرت و نارضايتي خود را از آمريكا بدون كمترين واهمه اي ابراز مي كند و از كلماتي چون ظالم و متجاوز براي توصيف کردن آنها استفاده مي كنند. اما همين مردم مي گويند:" در شرايط فعلي و با از هم پاشيده شدن شيرازه جامعه بهتر است آنها در عراق بمانند، در غير اين صورت ناامني، جنگ و قتل و تجاوز و دزدي جامعه را به نابودي كامل مي كشاند "...وشايد اين همان چيزي باشد كه مي تواند توجيه آمريكايي ها را براي ماندن بيش از پيش در عراق قابل قبول كند و اگر به تئوري توطئه كه در خاورميانه هم ريشه هاي عميقي دارد مراجعه كنيم، شايد آمريكايي ها، با مسلح كردن عمدي مردم و با توجه به شناختي كه از جامعه عراق داشتند، هدفي غير از اين نداشته اند.حالا مردم عراق ضمن تنفر و بيزاري از آمريكايي ها، هرگز نمي خواهند در شرايط فعلي آنها عراق را ترك كنند. طنز تلخي است.اما يك استاد علوم سياسي و روزنامه نگار «حنا.م» مسئله را به گونه اي ديگر تحليل مي كند: «سرانجام يك حكومت فاشيستي مبتني بر ايدئولوژي يك حزب، يك قدرت و يك نفر در هر كشوري غير از اين نيست، ما به دوران آلمان پس از جنگ جهاني دوم رسيده ايم، ويران و نااميد».
راهنماي عراقي ام يك روز براي من تعريف کرد:" آدم ربايان يک روز يكي از اقوام مان را که با دخترش در خيابان قدم مي زد ،به شدت كتك زدند و دختر 9 ساله اش را ربودند، حالا او در بيمارستان است و دزدها در خواست کرده اند که براي آزادي دخترش بايد 50 هزار دلار پول بدهد."
پرسيدم:" مگر او اين همه پول دارد؟" گفت: خيلي بيشتر از اينها، او در زماني كه مردم بانك ها را غارت مي كردند مقدار بسيار زيادي دلار از يکي از بزرگترين بانکهاي بغداد دزديد،بعد هم خانه اي بزرگ خريد که اکنون با برادرانش در آن خانه زندگي مي كند. و آدم رباها با علم به اين موضوع دخترش را دزديده اند."
" مصطفي علي محمد"، آهنگري كه در «بغداد جديد» زندگي مي كند هم داستاني ديگر در اين باره برايم تعريف کرد:" كارگري داشتم كه هرازچند گاهي به دليل بيماري مادر و پدرش 10 هزار دينار و يا 15 هزار دينار به او كمك مي كردم، يك روز پس از سقوط صدام رفت و مدت ها هم از او خبري نبود. چند وقت پيش پيدايش شد با چند هزار دلار اسكناس.آنها را به من داد و گفت به خاطر كمك هايي كه به پدر و مادر كرده اي، اينها را براي تو آوردم.الته من پول ها را نگرفتم وگفتم اينها حرام است، حالا آن پسر هر روز يك نفر را مي كشد به زندان مي رود پول خونش را مي دهد و آزاد مي شود."
از مركز بغداد به فاصله 15 دقيقه به طرف شرق شهر دو ميليوني شيعه نشين «مدينه الصدر» قرار دارد. به قول مردم آنجا پيش از اين نيروهاي صدام از اين شهر ترس داشتند و حالا آمريكايي ها. مبادي ورودي و خروجي در اختيار نيروهاي نظامي آمريكايي است. در شهر هر كس براي خود قانوني دارد. هر محله و هر خيابان با محله و خيابان ديگر متفاوت است. مدارس و به ويژه مدارس دخترانه نگهبانان مسلحي دارند كه از طرف وزارت تربيت مأمور آنجا هستند. هيچكس بدون اجازه آن نگهبان مسلح نمي تواند وارد و يا خارج شود. مدير يكي از اين مدارس دخترانه به من گفت: قبلا هم از امنيت زيادي برخوردار نبوديم. همه معلمان زن با ترس رفت و آمد مي كنند. چند وقت پيش نگهبان قبلي به جرم دزدي اموال مدرسه دستگير شده و حالا آزاد شده است. او پيام هاي تهديدآميز براي من و ديگر معلمان فرستاد، و حالا ما مجبوريم با خودروهاي بسيار مطمئن رفت و آمد كنيم.آن روز او از پدر يكي از دختران دانش آموز خواست قبل از اينكه دختر خود را ببرد، مدير، من و همكارانمان را به بغداد برساند، چرا كه نگهبان به او خبر داده بود، چند نفر در خيابان منتظر خارج شدن خبرنگاران خارجي و معلم هستند، مسلح و خطرناك.
خيابان مريدي يكي از شلوغ ترين و ناامن ترين خيابان هاي «مدينه الصدر» است. عمر، يكي از اهالي اين شهر به من گفت: «خود ما هم جرأت نمي كنيم به اين خيابان برويم.» البته من من با يك راهنماي عراقي كه در بين راه تعدادشان به چهار و پنج نفر رسيد،به انج رفتم. هر وسيله اي كه بخواهيد مي توانيد آنجا تهيه كنيد. جعل پاسپورت و شناسنامه به قيمت يك دلار يا دوهزار دينار عراقي، انواع كمدها و ميزها و صندلي هاي ادارات و وزارتخانه هايي كه پس از سقوط رژيم صدام غارت شده اند.فروشنده اي تعداد زيادي انواع و اقسام كامپيوتر، ماشين حساب هاي اداري و دستگاه هاي ويژه گرفتن نوار قلب در جلوي خود گذاشته بود. وقتي دستگاه هاي مخصوص گرفتن نوار قلب را به او نشان دادم و قيمتش را پرسيدم، گفت: «من نمي دانم اينها به درد چه كاري مي خورند، اما اگر مي خواهي ببر.»جلوتر چند نفر در حال فروش اسلحه بودند. چند متر مانده كه به آنها برسيم. يكي از آنها با سري تراشيده و دشداشه (لباس مخصوص عرب ها) سفيد و بلندي كه با يك دست آن را تا بالاي زانويش جمع كرده بود كلتي را به سوي ما نشانه گرفت.
وقتي خواستم از اين حالتش عكس بگيرم، جلوي چشم هايش را با يك دستش گرفت و سه گلوله در هوا شليك كرد. زاويه اسلحه را كم كرده بود و گلوله ها از بالاي سرمان رد شدند.مردي اسبي را به گاري اي بسته بود و كپسول هاي 25 كيلويي گاز را از ميان آن شلوغي مي برد. بر روي سينه سمت چپ اسب، مهر ويژه عدي پسر صدام زده ديده مي شد. اسبي بود اصيل كه بعضي ها مي گفتند حدود 200هزار دلار قيمت دارد و حالا آن مرد براي بستن به گاري از آن استفاده مي كرد. از او پرسيدم: «اين اسب را از كجا خريده ايد؟»، گفت نمي دانم. يك نفر به قيمت 100 هزار دينار آن را به من فروخت، يعني 50 دلار."