پنجشنبه 15 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دفن فرهنگ مرگ!، احمد وحدت خواه

احمد وحدت خواه
جامعه ایرانی در این دوران گذار به سوی یک تحول بزرگ و اجتناب ناپذیر، دیگر خود را در معنای واژه ها و زبانی که روزگاری به انسجام و همراهی او با ارزشهای بخشی از حاکمیت برای همبستگی در مقابل دشمن خارجی متحد می دید پایبند نمی بیند و در حال متولد ساختن فرهنگی است که زندگی را نه در مرگ بلکه در حق حیات و آنهم حیات آزادانه و خوشبخت پیدا می کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




خدایشان بیامرزد بزرگمردان ادبیات فارسی دوران رضا شاه را. در کنار همه خدمات بزرگ و کوچکی که در آن دوران نوسازی ایران انجام گرفت، برای زدودن واژه های ثقیل عربی از زبان فرهنگی که متناسب با این نوگرایی آمیخته به میهن دوستی باشد، در حالیکه ترکها در همان عصر الفبای خود را هم یکسره به لاتین تغییر دادند، در ایران فرهنگستان زبان فارسی به ریاست علی اصغر حکمت تشکیل شد و با همکاری نامدارانی چون ملک الشعرای بهار، جلال همایی، بدیع الزمان فروزانفر و.... هزاران واژه جدید برگرفته از ریشه فارسی را جایگزین معادل های عربی آنها کردند . برخی از این واژه ها مانند دادگستری به جای عدلیه، دارایی در مقابل مالیه، بیمارستان برای شفاخانه و دبستان به جای مکتب و غیره هستند که تا امروز نیز کاربرد و معنای خود را نگاه داشته اند.

یکی دیگر از این تغییرات ادبی بزرگ در زبان و فرهنگ فارسی استفاده از پسوند «گاه» است که در پی نام اماکن می آید و با کاربرد آن شنونده می تواند بفهمد که شخصی که نام این محل ها را بر زبان می آورد به چه منظوری آن را بیان کرده است و ذهن را متوجه چه مکانی می کند. بطور مثال با شنیدن یا خواندن واژه «آرامگاه» انسان به یاد محل آرامش ابدی و دفن مردگان می افتد و هر گاه سخن از «دانشگاه» می رود محل گسترش مرزهای دانش بشری و فراگرفتن علم و کاربرد آنها در بهبود زندگی وخوشبختی انسان به یاد آدمی می افتد.

هرکس که کمترین بهره ای از عقل و منطق برده باشد می داند که انسانها در آرامگاه و در میان سنگ قبر مردگان کلاس درس و میز و نیمکت و تخته سیاه نمی گذارند و به همان روش رفتگان و مردگان خود را هم در دانشگاه دفن نمی کنند

درک این واقعیات پیش از آنکه به شعور انسانی ما در فهم علائم و سمبل های زبانی و فرهنگی مشترک برگردد ماحصل هزاران سال تمدن بشری است که جایگاه هر چیز را در ارتباط با تعاریف مرگ و زندگی روشن کرده است.

ماجرای دفن شهدای پرافتخار جنگ در صحن دانشگاه در هفته گذشته و اعتراضات گسترده ایرانیان به آن به تفصیل مورد نقد و بررسی همگانی قرار گرفت و این نوشتار نکته ای برای افزودن به آنها ندارد . اما آنچه ابعاد این حادثه، که در تلاش های زبونانه حکومت از یکسو و مقاومت دانشجویان آگاه از سوی دیگر خود را نشان داد، حاکی از ورشکستگی کامل فرهنگ مرگ و مبلغین آن در مقابل فرهنگ زندگی و بالندگی و صلحی است که در ژرفای جامعه ایرانی می جوشد و رژیم را به چالشی سهمگین کشانده است.

به عبارت دیگر، جامعه ایرانی در این دوران گذار به سوی یک تحول بزرک و اجتناب ناپذیر، دیگر خود را در معنای واژه ها و زبانی که به هر حال روزگاری به انسجام و همراهی او با ارزشهای بخشی از این حاکمیت برای همبستگی در مقابل دشمن خارجی متحد می دید پایبند نمی بیند و در حال متولد ساختن فرهنگی است که زندگی را نه در مرگ بلکه در حق حیات و آنهم حیات آزادانه جستجو می کند.

این گسیختگی میان مردم و حاکمیت که از اختلاف آنها بر سر نمادهای زبانی و فرهنگی آغاز می شود با گذشت زمان و ادامه بحران های سیاسی و اقتصادی عمیق تر و گسترده تر هم خواهد شد.

حاکمیت ورشکسته ای که پس از سی سال و با درآمد های نجومی از منابع کشور از ساختن یک زندگی پایه و انسانی برای شهروند ایرانی درمانده است، چه چیز دیگری را جز فرهنگ مرگ و مرده خواری برای عرضه در چنته خود دارد؟

ایرانیان در دفاع از آب و خاک و میهن و کسب آزادی برای آن جانفششانی ها کرده و خواهند کرد. آن چه حاکمان مستبد امروزی آن می خواهند کشاندن این جانفشانی های برحق به مسیر ناحق حمایت از رژیم و تضمین ادامه حیات آن در روزهای پیش رو و در بستر تحولات بزرگی است که در راهند.

هفته گذشته در صحن دانشگاه فرهنگ مرگ دفن شد، نه شهدای راه میهن که در وجدان هر ایرانی زنده هستند.

احمد وحدت خواه





















Copyright: gooya.com 2016