جمعه 23 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بيست‌ودو بهمن در لندن؛ چرا به تظاهرات نمی‌آيم، عفت ماهباز

روز پنجشنبه بيست‌ودو بهمن جو خيابان‌های ايران را آ‌ن‌چنان پليسی کرده‌بودند که حتی در آب و هوا و نان و جان و خانه و پرنده بوی نفس آن‌ها به مشام می‌رسيد. در آسمان تهران، اگر طوطی سبزی هم در هوا می‌پريد بی‌ترديد او را با تير نشانه می‌رفتند، چه رسد به دست با "وی" پيروزش و رنگ سبز و يا نشانه سبز، اما با اين حال همه از صداوسيمای جمهوری اسلامی در هنگام سخنرانی احمدی‌نژاد شنيدند مردم شعار می‌دادند مرگ بر ديکتاتور، دروغ‌گو دروغ‌گو.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در ايران مردم با هزاران اما و اگرها و تهديدهای پليسی برای اعتراض به خيابان می‌آيند و بی‌ترديد هر بار از خود می‌پرسند آيا بازگشتی دوباره به خانه خواهد بود؟ با اين حال می‌آيند.
در لندن يا کلا در خارج از کشور اماها به شکل ديگری است و مشکلات آن‌گونه وجود ندارد. از سی هزار ايرانی بسياری نمی‌آيند. در هر تظاهراتی پرسش اين است: آيا اين بار هم‌وطنان ما به تعداد کافی و در خور خواهند آمد؟

در ميان معتقدان به حضور هم هر کدام‌شان صدها دليل سبز و سرخ و پرچم و شعار و ... دارند که نيايند. اما بايد پرسيده ‌شود مگر نمی‌شود اين‌جا در خارج از کشور برای "آزادی زندانی سياسی" و "لغو اعدام" متحد عمل کنيم؟ اگرچه آن زندانيان هم سبز باشند و يا رفرميست‌هايی که ما خوش‌مان از مرام‌شان نيايد؟ بی‌شک بسياری از ما در تفکر در "لغو اعدام" و "آزادی زندانی سياسی"، يگانه‌ايم.

اما عده‌ای ديگر از هم‌وطنان ما دلايل ديگری از شعر و شعار و پرچم بين‌شان عمل می‌کند. عده ای خود را مغز متفکر در هر زمينه از جمله در جنبش سبز می‌دانند و بايد فقط برای‌شان جلسه گذاشت و به سخنان‌شان گوش فرا داد و يا دورادور گاها بيايند و دستی تکان دهند و بروند.

عده ای ديگر، بسيار روشن‌فکر روشن‌بين هم معتقدند خوب شماها انقلاب کرديد حالا هم خودتان برويد درست‌اش کنيد. مطمئنما در انقلاب بهمن، امثال ايشان مشغول به کاری بوده‌اند و فرصت نداشتند سری بزنند به ميدان آزادی و انقلاب. اين عده، در خيال و در خلوت خويش در هر دوره ای توجيه و توضيحی صحيح و اصولی برای خودشان بافته‌اند. وجدان‌شان راحت است. هميشه بقيه به آن‌ها بدهکارند چون به نصايح قلمی و کلامی‌شان، که متاسفانه کسی نخوانده‌شان، گفته‌اند و قبل‌اش پيش‌بينی نموده‌اند و ملت... درک ننموده‌اند.

اما دسته‌ی ديگر که موقع انقلاب دلی پرشور داشتند و سری به ميدان آزادی زدند و به انقلاب رسيدند و برگشتند. برخی به خانه و برخی ديگر به اجبار به خارج از کشور رسيدند. اين دسته وقتی اين روزها، از حوادث ايران می‌شنوند خوب کمکی غلغلک شان می شود. زود به خود می‌آيند و فورا با صدای بلند می‌گويند، ما قبلا سهم خود را برای آزادی داده ايم و حالا بايد بقيه بروند، ميدان. در خانه را می‌بندند و کنار آن روشن‌فکران نصايح‌گو می‌نشينند.

اما عده‌ی سوم. ظاهرا نمی‌شود به اين‌ها ايرادی گرفت و يايد بگذاری به حال خودشان! اين‌ها ايران که سهل است اگر دنيا را هم آب ببرد، خواب‌شان می‌برد. زندگی‌شان بايد به دور آهسته و پيوسته بگردد. به من چه دنيا وضع‌اش خراب است. هائيتی زلزله است. فلسطين کشتار است... و ندا و سهراب ديگر زنده نيستند. بگذار زندگی‌ام را بکنم. لطفا مزاحم نشويد. البته بسياری از مواقع هم اگر بتوانند با رنگ و سريشم خودشان را به شکل ديگری در می‌آورند که ايرانی به نظر نرسند. متاسفانه در ميان بيش از سی‌هزار ايرانی در لندن دسته‌ی اخير تعدادشان پرشمارتر است.

با فضای ترسيمی، کاش مردم زياد آمده باشند! کاش‌درکاش‌کنان به محل تظاهرات ۲۲ بهمن رسيدم. نزديک‌های سفارت ايران در لندن، چشمان‌ام روشن شد. آمده بودند. جمعيت غيرقابل باور بود. آمده بودند؛ رنگارنگ پرچمی‌ها؛ از کنارشان رد شدم، و فحشی هم نشنيدم. به راحتی تفس کشيدم و در دل بارک‌الله‌ای گفتم. سپس سرخ‌ها و رسيدم به سبزها فراوان بودند و خوش‌بختانه با شعارهای مشترک. بين خودشان تقسيم کار و شعار کرده بودند و اين برای اين جمع وسيع بسيار مثبت بود. جوانان پر شور و يگانه، شعار مرگ بر ديکتاتور، آزادی زندانی سياسی، بازگشت به ايران حق ماست، سردادند. اين عده آن‌چنان پرشور شعار می‌دادند انگار در ميدان توپ‌خانه ايستاده‌اند و مشت‌شان را به طرف ميدان آزادی هوا می‌کنند. تا آن‌جا که زمانی تجمع کننده‌گان به طرف خانه‌ی سفير لندن در چند قدمی سفارت، که ضيافت بهمن در خانه‌اش به‌پا بود حرکت کردند و چند نفری که از خط پليس به آن طرف هجوم آوردند و پليس با يک نفرشان با خشونت رفتار کرد. چند نفر از دختران جوان با هجوم به طرف پليس بسيار محکم فرياد می‌زدند "بسجی وحشی شده"، "بسجی وحشی شده"، بقيه را هم با خود می‌کشاندند. وقتی گفتم عزيزم اين‌جا ايران نيست، اين پليس لندن است، چهره‌شان بسيار ديدنی و جالب بود. به‌نظر می‌رسيد در گمان‌شان باور کرده اند، در ايران‌اند. پليس لندن هم يک بسيجی شده بود.

اين جوانان، ايران را آزاد با دموکراسی می‌خواهند و همان‌هايی که شعار "بازگشت به ايران حق ماست" را می‌دادند: ايران برای همه ايرانيان است چه آن‌ها که سبزند و چه سرخ؛ چه آن‌ها که می‌خواهند به تجمعات بيايند چه آن‌ها که زندگی را دوست دارند و نمی‌خواهند برای هيج چيز بهايی بپردازند حتی وقت‌شان را. همه ايران را آزاد و رنگين می‌خواهند.


عفت ماهباز ـ لندن
http://efatmahbaz.blogfa.com
efatmahbas@hotmail.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016