پنجشنبه 14 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اصلاحات جامعه محور به جای اصلاحات از بالا‏، گفتگو با عبدالله مومنی، روزآنلاين

محمد رضا فروغی - در آستانه ۱۶ آذر با عبدالله مومنی، سخنگوی سازمان دانش آموختگان و از فعالان مدنی در مورد ويژگی های ‏جنبش دانشجويی در مقطع کنونی گفت و گو کرده ايم. به باور وی "دانشجويان می توانند از قرار گرفتن در ‏جايگاهی که به ابزار گروههای سياسی تبديل شوند پرهيز کنند." اين مصاحبه را می خوانيم.‏

‎‎اگر سه مقطع سال ۷۶، سال ۸۰، سال ۸۴ را درنظر بگيريم به گمان شما ويژگی اساسی و وجه مميزه ‏جنبش دانشجويی در هر يک از اين مقاطع چيست؟
در سال ۱٣۷۶ انجمن های اسلامی به صورت جدی وارد فعاليت های انتخاباتی شدند و با حمايت از محمد خاتمی ‏يکی از مهمترين عوامل پيروزی وی در انتخابات رياست جمهوری ۲ خرداد ۱٣۷۶ بودند. بعد از دوم خرداد، ‏دفترتحکيم وحدت به صورت جدی وارد عرصه کلان سياسی جامعه شد و به عنوان فراگيرترين و متشکل ترين ‏پايگاه وحامی خاتمی شروع به فعاليت کرد. در اين دوره دفتر تحکيم وحدت همچون سالهای اوليه پس ازانقلاب، ‏مجال يکه تازی در دانشگاهها را پيدا نمود و همچنان در فعاليتها و کنش های دانشجويی ـ سياسی اش حامی ‏بخشی از حاکميت بود. اما در اين دوران با نگرشی بالنسبه متفاوت با گذشته و نقد برخی از عملکردهای پيشين ‏فعالين دانشجويی و اعمال تساهل و جهت گيری به سوی دموکراسی، در عضوگيری توانست پايگاه دانشجويی و ‏تشکيلاتی خود را وسعت بخشد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در ابتدای استقرار دولت اصلاحات دفتر تحکيم وحدت به عنوان نهادی برای آزاد ‏شدن نيروهايی که در گذشته بر اثر اعمال فشار حاکميت ونهادهای اقتدارگرا در جهت غيرسياسی نمودن دانشگاه ‏ها در اين جايگاه انباشته شده بود، توانست به مثابه نيرويی قدرتمند و اهرم فشاری توانمند در جهت واکنش به ‏اعمال گروههای محافظه کار برعليه دولت برخاسته از دوم خرداد عمل کند، اما اتفاقاتی نظير حمله به کوی ‏دانشگاه تهران و حوادث خرم آباد، و فقدان دستگاه قضايی عادلانه برای پاسخگويی به درخواستهای دانشجويی ‏ورسيدگی عادلانه به اين مسايل، برخوردهای امنيتی و قضايی، احضار و دستگيری دانشجويان، جلوگيری از ‏فعاليت گسترده تشکل های منقد حکومت در دانشگاه و بخصوص عدم حمايت اصلاح طلبان حاضر در قدرت از ‏دانشجويان هزينه پرداز و ناتوانی شخص رئيس جمهوری و ديگر نهادهای اصلاح طلب در مقابله با فشارهای ‏حاکم بر دانشگاه و دانشجويان، مجموعه عواملی شدند تا دانشجويان به اين جمع بندی برسند که هزينه فعاليت ‏سياسی برايشان بسيار زياد است و اين مسأله زمينه نوعی ضدانگيزش برای فعاليت سياسی دانشجويان و ايجاد ‏فضای انفعال و رکود در دانشگاه را فراهم کرد.پس از چنين شرايطی، اولين جرقه های نااميدی در خصوص ‏اصلاح ناپذيری نظام سياسی در ذهنيت کلی جنبش دانشجويی و دانشجويانی که پيش از اين نقش کارگزار جريان ‏اصلاحی در دانشگاه را داشتند و حامی جدی اصلاحات بودند، زده شد. اما در اين زمان همچنان جنبش دانشجويی ‏و دولت اصلاحات در جبهه ای مشترک قرار داشتند و دانشجويان با وجود داشتن نقدهايی به عملکرد اصلاح ‏طلبان، همچنان در موقعيت ونقشی برای ايجاد اعمال فشار از پايين بر حاکميت تلاش می کردند که ايفای اين نقش ‏توسط دانشجويان، قدرت اصلاح طلبان را در چانه زنی با جناح رقيب افزايش می داد. اصلاح طلبان در اين زمان ‏قوه مجريه و اکثريت قوه مقننه و شوراهای اسلامی شهر و روستا را به تصاحب خود در آورده بودند و در حاليکه ‏اعضای انجمنهای اسلامی و روزنامه نگاران اصلاح طلب يکی پس از ديگری به زندانهای طولانی مدت محکوم ‏می شدند، از جانب آنها استراتژی آرامش فعال تبليغ و توصيه می شد و از جانب تئوريسين ها و سردمداران ‏اصلاحات، دانشجويان به تندروی و راديکاليسم متهم می شدند.چنين برخوردها ونگاههايی زمينه های ‏سرخوردگی و نااميدی از نتيجه بخشی اصلاح را در بين دانشجويان را رقم زد و اين تلقی را در ميان دانشجويان ‏بوجود آورد که اصلاح طلبان سياستمدار حاضر در قدرت از آنها استفاده ابزاری می کنند.دانشجويان مابين سالهای ‏‏۸۰ تا ۸۴ اگرچه از اصلاح طلبان حکومتی نااميد ورويگردان شدند وتا حدود زيادی با سرخوردگی در مسير ‏حرکت خود مواجه شدند، با اين حال اما برنامه ها و سياست هايی را در دستور کار و فعاليتهای خود قرار دادند که ‏بسترساز طرح دانشگاه به عنوان جايگاهی برای نقادی و روشنگری و بسط وگسترش فرهنگ گفت وگو ونقد ‏حاکميت بود وصورتی از مباحث مرتبط با حوزه عمومی را به تصوير می کشيد. از اين پس بود که شاهد تحولات ‏عميقی در پيکره فکری و معرفتی بخشی از نيروهای انجمن اسلامی که جوهره اصلاحات را پرسشگری، آگاهی ‏بخشی و نقادی می دانستند، شديم.در اين راستا دفتر تحکيم ازتشکلی که در طی دو دهه اول انقلاب در قامت يکی ‏از جريانات مشروعيت بخش نظام به شمار می رفت، به جريانی مستقل از حاکميت تبديل شد که تقويت ‏دموکراسی و گسترش حقوق بشر و تقويت جامعه مدنی را در سرلوحه برنامه هايش قرار داد و نااميد از حمايت ‏های حکومتی، شعار جامعه مدنی وحوزه عمومی را مستقل از خواست حکومت واصلاح طلبان حکومتی دنبال می ‏کرد. تاکيد بر استراتژی دوری از قدرت ونقادی حاکميت و حرکت در مسير اصلاحات جامعه محور در برابر ‏اصلاحات از بالامهمترين خصيصه ی اين دوره محسوب می شود.‏

در مقايسه با سه مقطع گفته شده ويژگی اساسی جنبش دانشجويی در مقطع کنونی را چگونه ارزيابی ‏می کنيد؟‏در تبيين وضعيت فعلی جنبش دانشجويی بايد به خصوصيت عمده ی فضای سياسی در دوره ی فعلی هم توجه ‏شود، يعنی اينکه در حال حاضر حاکميت يکدست جناح اقتدار گرا فشار را بر فعالين حوزه ی جامعه ی مدنی به ‏حداکثر خودش طی يک دهه ی اخير رسانده است و مجال فعاليت برای فعالين حوزه های مختلف از فرهنگ و ‏هنر گرفته تا جامعه سياست بسيار محدود تر است، در دانشگاهها هم اين وضعيت وجود دارد و فشار بر جنبش ‏دانشجويی به اوج خودش رسيده است. بازداشت دانشجويان در دوره های قبل هم وجود داشت ولی اکنون به نحو ‏روزانه اين بازداشتها صورت می گيرد؛ ضمن اينکه محروم کردن فعالين دانشجويی از تحصيل نيز به صورت ‏حربه ای نيرومند در دست حاکميت است که به واسطه ی آن سرکوب جنبش دانشجويی را با حداقل هزينه انجام می ‏دهد و اساسا فعالين جنبش را از فضای فيزيکی دانشگاه دور می کند. به رغم اين، بدنه ی جنبش دانشجويی طی اين ‏سالها ضمن وفاداری به استراتژی دوری از قدرت کوشيده است در برابر اين موج فشار مقاومت کند. از اين رو ‏دوره ی اخير را می توان دوره ی "سرکوب" يا "مقاومت در برابر سرکوب" نام نهاد که البته در اين وضعيت و ‏تحت اين فشارها و پرداخت هزينه بسيار زيادی که بدنه دانشجويی در برابر نهادهای سرکوبگر پرداخت کرده، ‏جنبش دانشجويی عميقا از ضعف تشکيلات و سازماندهی هم رنج می برد.‏

‏به نظر می رسد جنبش دانشجويی امروز دچار ضعف شديد است.آيا اين ضعف طبيعيست يعنی ماحصل ‏وضعيت کلی جامعه است يا غيرطبيعی است و ماحصل ضعف فعالان جنبش است؟
ببينيد بخشی از اين ضعف طبيعی است يعنی شما در شرايط سرکوب شديد و در شرايطی که جامعه ی مدنی در ‏ضعف مطلق است احزاب ضعيف اند، مطبوعات مستقل و آزاد عملا وجود ندارند و نهادهای مدنی مجالی برای ‏فعاليت نمی يابند، نمی توانيد انتظار داشته باشيد که جنبش دانشجويی به نحو نيرومند و سازمان يافته وجود داشته ‏باشد؛ يعنی شرايط عمومی جامعه اين اجازه را نمی دهد اما به هر حال بخشی از ضعف ها هم به عملکرد برخی ‏فعالين هم بر می گردد که با در نظر گرفتن محدوديتها به اندازه ی کافی برای تقويت تئوريک و سازماندهی ‏تشکيلاتی تلاش نمی کنند. ولی در هر صورت فکر می کنم در شرايط کنونی نبايد از جريان دانشجويی انتظار ‏زيادی داشت.‏

بسياری ضعف کنونی جنبش را ناشی از تصميم اشتباه جنبش دانشجويی در سال ۸۴ مبنی بر تحريم ‏انتخابات می دانند. تصميمی که جنبش دانشجويی را در دانشگاهها با مديرانی روبرو کرد که با تمام توان در جهت ‏نابودی جنبش می کوشند حال آنکه اگر کانديدايی اصلاح طلب پيروز می شد حداقل اين حسن را داشت که فضا در ‏داخل خود دانشگاه باز تر بود. آيا تصميم تحريم انتخابات برآيند نظر اکثريت شورای عمومی دفتر تحکيم بود يا ‏نظر شورای مرکزی؟
اين يک مغالطه ی بزرگ است، صرف نظر از بحث درست يا غلط بودن اتخاذ کنش سياسی عدم شرکت در آن ‏برهه، عدم شرکت در انتخابات براساس تحليل از وضعيت اصلاحات و مشکلات حقوقی پيش روی اصلاح طلبان ‏در ساختار، در آن مقطع راتصميم درستی می دانم و همچنان از آن تصميم دفاع می کنم. استدلال افرادی که اين ‏حرف را می زنند يک اشکال اساسی دارد و آن هم اين است که کل دلايل شکست اصلاحات را می خواهند به ‏اجتناب از شرکت در انتخابات توسط دانشجويان تقليل دهند! در حاليکه حتی شکست در انتخابات سال ۸۴ هم ‏بيشتر ريشه در مشکلات درونی اصلاح طلبان دوم خردادی داشت؛ آنها حتی نتوانستند بر سر يک کانديدای واحد ‏به توافق برسند ضمن اينکه به واسطه ی عملکرد خودشان اعتماد مردم را هم از دست داده بودند. آيا اينکه مردم ‏تقريبا در هيچ کدام از استانهای کشور به کانديداهای اصلاح طلب رای ندادند تقصير فعالين دانشجويی بود؟ آيا ‏مجلس را هم فعالين دانشجويی از دست اصلاح طلبان خارج کردند يا دولت اصلاحات با برگزاری آن انتخابات ‏فرمايشی مجلس هفتم را تشکيل داد؟ آيا فعالين دانشجويی بايد از تخلفات سازمان يافته در انتخابات رياست ‏جمهوری جلوگيری می کردند يا نهادهای مسئول در دولت اصلاحات؟ آيا فعالين دانشجويی مانع از معرفی ‏کانديدای واحد توسط اصلاح طلبان شدند يا خود آنها؟ آيا فعالين جنبش دانشجويی باعث سلب اعتماد مردم از ‏اصلاح طلبان شدند يا عملکرد نا اميد کننده ی آنها باعث نا اميدی مردم بود؟ به نظر من اين نه تنها يک جفای ‏بزگ در حق جنبش دانشجويی و يک قلب واقعيت آشکار است. مسئوليت مستقيم شکست اصلاحات و روی کار ‏آمدن دولت فعلی بر عهده ی اصلاح طلبان است و نه دانشجويان اينکه دانشجويان را مسئول اين شکست معرفی ‏کنند نهايت بی انصافی و فرار از مسئوليت وپاسخگويی است. تحريمی ها دليل شکست اصلاحات نبودند بلکه ‏اصلاحات به خاطر موانع ساختاری، مقاومت شديد هسته ی اصلی قدرت در برابر اصلاحات و ضعف و قصور ‏اصلاح طلبان و دلايلی از اين قبيل که پرداختن به آنها مجالی ديگر می طلبد شکست خورد.پس دلايل روی کار ‏آمدن دولت فعلی را نيز بايد در همين مقولات جستجو کرد نه در عملکرد فعالين دانشجويی که طی هشت سال ‏اصلاحات مهمترين هزينه پردازان و سپر بلای اصلاحات بودند.‏

به نظر می رسد امروز ديگر دفتر تحکيم وحدت در درون خود جنبش دانشجويی واجد هژمونی نيست ‏و مجبور به چانه زنی و گفتگو از موضعی برابر با ديگر گروههای دانشجويی است. شما دليل پيدايش چنين ‏وضعيتی را چه می دانيد و آيا اين اتفاق را مثبت ارزيابی می کنيد يا خير؟
نفس تکثر درون جنبش دانشجويی و وجود جريانات مختلف امر خوبی است؛ يعنی اينکه هر طيف فکری با توجه ‏به مبانی سياسی و معرفتی اش برای خودش تشکيلات جداگانه تشکيل دهد نه تنها بدنيست که ايده آل و مطلوب هم ‏هست، البته در شرايط فعلی خوب است که اين طيفهای مختلف روی حداقلهايی با هم به توافق کنند و با ائتلاف و ‏همکاری کار را پيش ببرند.از سوی ديگر فکر می کنم در جنبش دانشجويی نبايد هژمونی دغدغه ی گروههای ‏دانشجويی باشد بلکه گروههای دانشجويی بايد هدف اصلی شان اين باشد که بتوانند از حقوق دانشجويان در وهله ی ‏اول و بعد از آن از حقوق آحاد ملت دفاع کنند. به همين منظور همين که دموکراسی و حقوق بشر خواستهای اصلی ‏جنبش دانشجويی باشد و بر همين اساس هم ائتلاف و همکاری صورت گيرد خوب و مفيد است. البته ممکن است ‏گروههای ديگری هم باشند که مسائلی جز دموکراسی و حقوق بشر دغدغه شان باشد که آنها هم مسلما می بايست ‏از حق فعاليت برخوردار باشند.‏

‏موضع کنونی دفتر تحکيم وحدت مبنی بر مشارکت انتقادی در انتخابات را گسستی از موضع دفتر ‏تحکيم در سال ۸۴ ارزيابی می کنيد؟‎ ‎اين تغيير موضع را مفيد می دانيد يا خير و دليل آن را چه ‏ميدانيد؟‏
ببينيد هر نسلی در تحکيم بايد پاسخگوی عملکرد خودش باشد نسل دهه ی ۶۰ بايد پاسخگوی عملکرد خودش باشد، ‏نسل دهه ی هفتاد همينجور و ما هم در مورد خوب وبد دوره ی خودمان بايد پاسخگو باشيم.در عين حال هيچ نسلی ‏حق ندارد برای نسل بعد از خود تعيين تکليف کند اين دوستانی هم که به عنوان نسل بعد از ما در تحکيم حضور ‏دارند خب طبيعتا با توجه به شرايط مختارند که استراتژی خودشان را داشته باشند و طبعا نسبت به آن هم پاسخگو ‏خواهند بود اما اينکه من به عنوان يک فعال سياسی و فعال سابق جنبش دانشجويی نظرم در باره ی استراتژی ‏انتخاباتی تحکيم چيست و آن را چگونه ارزيابی می کنم مقوله ی ديگری است. در حال حاضر دفتر تحکيم هنوز ‏جمع بندی نهايی خودش را در مورد انتخابات ارائه نکرده تا بتوان در مورد آن قضاوتی کرد يا ارزيابی ای ‏صورت داد، به هر حال آنچه مهم است اين است که دانشجويان مستقلا در اين مورد تصميم بگيرند و تصميم گيری ‏برآيند خرد جمعی آنها باشد که اميدواريم چنين اتفاقی بيفتد و جنبش دانشجويی بتواند همچنان عزت و استقلال ‏خود را حفظ کند. به هر حال اين حق هر نسلی است که خودش تصميم بگيرد و ما به اين حق احترام می گذاريم و ‏برای اين دوستان در راه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی آرزوی موفقيت می کنيم. در ارتباط با کنش مشارکت ‏انتقادی مثبت که استاد قادری در سخنرانی اخير در نشست دانشجويی تحکيم به دانشجويان توصيه کرده و ‏برخورد آکادميک و تحليل علمی در مواجهه با مسائل جامعه را از کارکردهای ممکن وموثر برای توفيق حرکت ‏دانشجويی دانسته اند، با توجه به اينکه اصلی ترين کارکرد نهاد دانشگاه يعنی "توليد علم" و "ارتباط و نزديکی ‏دانشجويان با جريان روشنفکری" است؛ اتخاذ اين کنش واجد اهميت اساسی و در تناسب با ماهيت و ويژگيهای ‏اصيل جنبش دانشجوييست. در اين راستا فعالين دانشجويی در کنار روشنفکران می توانند متوليان "سياست علمی ‏و دانشگاهی" باشند، در شرايطی که سياستمداران حرفه ای می کوشند که دانشجويان را پل و دريچه ای برای ‏ورود به قدرت قرار دهند، بی آنکه از اين معبر منافعی نصيب جريانات دموکراسی خواه نمايند، دانشجويان می ‏توانند از قرار گرفتن در جايگاهی که به ابزار "گروههای سياسی" تبديل شوند پرهيز کنند. دانشجويان با تلاش ‏در جهت تقويت "سياست دانشگاهی" و پايبندی به لوازم عملی آن می توانند از ديدگاهی بالاتر به "منازعات ‏ومجادلات مرسوم سياسی" بنگرند و با تحليل ها و داوريهای علمی، تلقی های سطحی و ساده انگارانه از مسائل ‏و مفاهيم و فرو کاستن آنهابه برداشت های فرد محور را به چالش کشيده ودر جهت ارتقاء سطح فرهنگی جامعه ‏و کمک به طراحی يک الگوی مشخص جهت گذار به دموکراسی بکوشند.‏





















Copyright: gooya.com 2016