چندی است که در رسانهای که به مدد تکصدايی در صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران و تحميل بر مطبوعات کشور ما مورد اقبال قرار گرفته است و جاذبهای مولود دافعه تکصدايی فوق دارد و از اين حيث بايد اقبال خود را مديون آمرين پنهان و مباشرين آشکار اين تک صدايی بداند، تخريب شخصيتهايی پیگرفته میشود که به گمان اينجانب سکوت بر آن زيبنده نيست و دور نيست که اين سکوت مصالح ملی ما را هدف قرار دهد. اين احتمال اين ظن را تقويت میکند که سياستگذاری برای اين برنامه (و نه ماموران اجرای آن که هر کسی میتواند باشد) در پی دستيابی به هدفی ديگر غير از هتک حرمت اشخاصی است که آماج اين ظلم قرار گرفتهاند.
انتخاب دکتر ابراهيم يزدی به عنوان يک چهره شاخص ملی- مذهبی جهت هتک حرمت و عريان بودن ادبيات اهانتآميز به کار گرفته شده توسط مجريان برنامه، اين تصور را در ذهن فراهم میآورد که آيا برنامهريزان آن از اين طريق سنجش ميزان حساسيت ايرانيان به ذخائر ملی خود را در دستور قرار ندادهاند؟ و دستيابی به نوعی دادههای آماری را پی نمیگيرند؟ نکته ديگر، انديشيدن در اين مورد است که فارغ از هدفی که برنامهريزان سيمای آمريکا از طريق متهم کردن چهرههای پاک سياسی ايران درپی آنند، عمده کردن اين مباحث در وضعيتی که آزادی بيان و جريان آزاد اطلاعات وضعيت اسفباری را در کشور ما سپری میکند، خردمندانه است؟ آيا پرداختن به اين مباحث، فرعی کردن و به حاشيه بردن درد مشترک شمرده نمیشود؟
پاسخ اين پرسشها روشن نيست و اين ابهام پرداختن به موضوع اين يادداشت را با ترديد همراه میسازد.
شناخت من از دکتر ابراهيم يزدی علاوه بر مطالعه دهها پرونده که به صورت غير مستقيم به ايشان نيز وصل شده، منطق و خرد او در تصميمگيری است. اين شناخت بر دو امر دلالت مینمايد:يکم، اولويت دادن به مصالح ملی در برابر به مخاطره افتادن حيثيت حزبی و شخصی و دوم: اتخاذ روشهای خردمندانه در برابر مخاطرات ملی و بسنده ننمودن به ارائه روش و مباشرت فعال در جهت مقابله با اين قبيل مخاطرات. اين دو امر اوصافی است که وی را در ذهن اينجانب بهعنوان يک ذخيره باارزش و موثر در اوضاع و احوال به شدت مخاطرهآميز فعلی، جای داده است. اقدامات ايشان در دورانی که تماميت ارضی کشور ما در برابر تجاوز نظامی ارتش عراق در آغاز يورش اين ارتش به مخاطره افتاده بود، مصداقی از باورهای فوق است. موضعگيری ايشان به عنوان وزير امور خارجه دولت موقت پس از مراجعت به عراق و ديدار با مقامات عراقی، مبنی بر اينکه ايران قصد صدور انقلاب خود را ندارد و تبعات آن، پرتوی از دورانديشی و خرد ايشان است. اينجانب هيچگاه افتخار وکالت ايشان را در برابر اتهامات مطروحه در دادگاههای انقلاب نداشتهام و اينکه در اينجا در برابر اتهاماتی که مجريان برنامه فارسی سيمای آمريکا متوجه ايشان کردهاند، درصدد دفاع آز او بر آمدهام، مبتنی بر چنين پيشينهای که در صورت وقوع میتوانست آگاهی عميقتری از دکتر ابراهيم يزدی به دنبال داشته باشد، نيست. ليکن از آنجا که در پرونده راجع به بازداشت شخصيتهای ملی- مذهبی در اسفندماه سال ۱۳۷۹ در منزل محمد بستهنگار افتخار وکالت چند نفر از آنان به اينجانب اعطا شد، به خود اجازه دادم که در برابر اتهامات برنامهريزان سيمای فارسی آمريکا نه فقط از او، بلکه از چهرههايی که در دفاع از اين پرونده با آنان آشنا شدم و يک جريان پيشينهدار و پاک سياسی را مشاهده کردم، دفاع کنم و اين اقدام را وظيفه خود و ساير وکلايی میدانم که همانند من تجربهای پرافتخار در دفاع از اين پرونده داشتهاند.
پيش از اين گفتم که از آنجا که دکتر ابراهيم يزدی را شخصيتی میدانم که مصالح ملی را بر حيثيت حزبی و شخصی اولويت میدهد و از آنجا که اشاعه مباحث فرعی از قبيل هتک حرمت شخصی خود را در برابر درد مشترک نبود حق بنيادين آزادی بيان برنمیتابد، لذا در نوشتن اين مطالب ترديد داشتم. از اين جهت با يکی از موکلين خود که رقم ناچيز حدود ۱۴ سال زندان در عصر جمهوری اسلامی را در پيشينه خود دارد، مشورت کردم. او نيز ضمن تاکيد بر اينکه عمده کردن اين مباحث در برابر هتک حرمت دکتر ابراهيم يزدی احيانا مطلوب خود وی نيست، به من پاسخ داد. تجربه ساليان حبس اين موکل در سلولهای انفرادی در بازداشتگاههای متعدد منجمله زندان معروف ۵۹ واقع در پادگان عشرتآباد و آرامش وی در برابر اين مصائب، به زبان راندن و به قلم نوشتن ساده مینمايد.
او با چشمانی نجيب و بيانی آرام پرداختن به هتک حرمت دکتر ابراهيم يزدی و ساير شخصيتهای ملی- مذهبی در برابر درد مشترک فقدان آزادی بيان را، مطلوب توصيف ننمود. او همچنين توصيه کرد که اگر تصميم به نوشتن مطلبی در اين باب گرفتم، لحن پرخاشگرا نه رايج در لوايح دفاعيه را در انشاء اين مطلب به کار نگيرم و اين توصيهای است که از به کار گرفتن آن عاجزم. چگونه میتوان نگرش او به دکتر ابراهيم يزدی را شنيد و به هتک حرمت دکتر توسط برنامهريزان و مجريان خوابيده در سمور سيمای فارسی آمريکا پرخاش ننمود؟ اصولا، چرا بايد شخصيتهايی چون سحابی و ابراهيم يزدی موضوع تخريب قرار گيرند؟
اينجانب بر مبنای تجارب خود به عنوان يک وکيل دادگستری که در پروندههای مرتبط با حقوق فردی و آزادیهای عمومی و حقوق منبعث از اسناد حقوق بشر، ورود دارد، به اين پرسش اينگونه پاسخ میدهم:
يکم: استواری و ماندگاری بر معيارهای مرتبط با رفاه و سعادت ملی و نفوذناپذيری در دفاع از اين معيارها در برابر مصالح حزبی و شخصی. عمل به حرفه وکالت در دفاع از متهمين سياسی بهگونهای که در يک زمان وکيل ناچار به دفاع از موکلينی گردد که متهم به ارتباط با جريانهايی بودهاند که گاه با يکديگر برخورد نظامی نيز داشتهاند از اقتضائات اين حرفه است.
حضور اينجانب در پروندههايی با اين اوصاف دلالت دارد که دکتر ابراهيم يزدی مصداق شخصيتهايی است که در ماندگاری بر معيارهای مرتبط با رفاه ملی و نفوذناپذيری و پايمردی در اين امر را پيشينه او مشاهده نمود. پرسشهای بازجويان ملی- مذهبیها در مورد نقش نهضت آزادی در شکلگيری ائتلاف ملی- مذهبیها، پیجويی اين امر در پروندههای دانشجويان مرتبط با حزب ملت ايران، تکرار اين رويه در پروندههای دانشجويان مرتبط با انجمنهای اسلامی دانشجويان و در پروندههای دانشجويان مرتبط با سازمان دانشآموختگان (دفتر تحکيم) و برخی پروندههای ديگر بازتاب وصف فوق در شخصيت دکتر ابراهيم يزدی است. روابط عمومی دادگاههای انقلاب اسلامی در تاريخ ۲۶ ارديبهشت سال ۱۳۸۰ اطلاعيهای در مورد ملی- مذهبیها و استراتژی آنان صادر مینمايد و ضمن بند دو آن اظهار میگردد: "يکی از متهمان در مورد سازماندهی براندازی به روش استحاله نظام توضيح میدهد با مشورت و هدايت آقای ابراهيم يزدی رئيس گروه غيرقانونی نهضت آزادی شرکت جامعه روز تاسيس شد تا بتواند به سازماندهی مطبوعات زنجيرهای بپردازد..." اين اطلاعيه در روزنامه اطلاعات مورخ ۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۰ درج شده است. در خبر مندرج در اين روزنامه به نقل از اطلاعيه مزبور همچنين آمده است: "پس از آنکه گروه غيرقانونی نهضت آزادی و سازمان منافقين در نخستين ساعات روز جمعه ۱۸ تيرماه ۱۳۷۸ اطلاهيه میدهند و به دروغين اعلام میکنند عدهای در درگيریهای کوی دانشگاه تهران کشته شدهاند..."
مهندس عزتاللـه سحابی شخصيتی است که هزينه اقبال مردم به ملی- مذهبیها را با سپری نمودن حدود ۴۸۰ روز حبس انفرادی در وضعيتی وحشتناک در زندان ۵۹ میپردازد. وحشت هاله سحابی پس از اولين ملاقات با پدر خود به دنبال اين دوره زندان و مشاهده درد و رنجی که بر سيمای پدر نقش بسته بود، هيچگاه از خاطر من زدوده نمیشود. در جريان اين دوره زندان بازجوها به کرات به شخصيتهای ملی – مذهبی اظهار میدارند که میخواهيم شما را به نقطه صفر برسانيم. اينجانب با مشاهده صدها صفحه بازجويی در پروندههای موکلينم، فکر میکردم که برای مطالعه پرونده يکی از آنان (تقی رحمانی) بايد چند روز وقت اختصاص بدهم ولی با پروندهای محدود در چند صفحه مواجه شدم، موکل در مورد علت اين وضعيت گفت هر بار پس از چندين ماه انفرادی او را به بازجويی میبردند و به لحاظ اناطه پاسخ به پرسشهای بازجو به روشن شدن موجبات قانونی بازداشت، مجددا به سلول برگردانده شده و چند ماه بعد اين سناريو تکرار و تکرار شده است. او نهايتا پس از يک سلسله بحثهای اقناعی با اينجانب پذيرفت از خود دفاع کند و ابتدا بر آن بود که مادام که موجب قانونی بيش از يک سال حبس انفرادی او روشن نشود، به پرسشهای دادگاه نيز پاسخ نمیدهد. هنگامی که برای اولينبار دکتر محمدحسين رفيعی استاد شيمی دانشگاه تهران که از زندان جهت ملاقات با اينجانب آورده شد را ديدم که بر فرق سر او منطقه پينه بستهای مشابه پينه مهر نماز روی پيشانی ايجاد شده و وقتی که علت را جويا شدم گفت چون طول سلول انفرادی محل نگهداریاش از قد او کوتاهتر بوده و شبها حين خواب به ناچار سر او با ديوار سلول برخورد مداوم داشته، اين پينه بر سر او ايجاد شده است. گويا برنامهريزان و مجريان اين برنامهها در برنامه فارسی سيمای آمريکا از اينکه دکتر يزدی هزينه پايمردی بر رفاه ملی را اينگونه پرداخت ننموده، در صدد برآمدهاند که قصور و کوتاهی برنامهريزان پرونده ملی- مذهبی را با هتک شخصيت وی جبران و اين هزينه را مطالبه کنند. درخصوص اين روش توجه آنان را به مطلب مندرج در روزنامه کيهان مورخ ۲۱/۸/۸۰ معطوف مینمايد. اين مطلب با عنوان "براندازی حکومتها، از رويا تا واقعيت" و به عنوان بخش يک از مطلب دنبالهدار "بررسی شيوههای متفاوت براندازی به روايت اسناد" چاپ شده است.
روزنامه کيهان از نوشته يک محقق آمريکايی به نام پروفسور جيمز بيل درباره اعضای کابينه مرحوم بازرگان نقل میکند که در توصيف دکتر ابراهيم يزدی مینويسد: "ابراهيم يزدی تحصيلکرده آمريکا و از طرفداران آمريکا و دارای شخصيت نفوذناپذيری است..." حال بايد از پروفسور فوقالذکر که روزنامه کيهان به ترويج ديدگاه او در مورد اينکه ابراهيم يزدی طرفدار آمريکا است پرسيد که چگونه ممکن است رسانه رسمی آمريکا به تخريب شخصيت کسی بپردازد که اين پروفسور که کيهان او را به عنوان "محقق" توصيف نموده، طرفدار آمريکا معرفی نموده است؟ روزنامه مزبور در بخش دوم مطلب فوق (کيهان مورخ ۲۲/۸/۸۰) ضمن معرفی کتاب "موج سوم دموکراسی"، اثر ساموئل هانتينگتون مدعی میگردد: "طبق برخی شنيدهها ابراهيم يزدی سرکرده گروه غير قانونی موسوم به نهضت آزادی مطالعه اين کتاب را به اعضا و هواداران اين گروه توصيه میکرده است." اين روزنامه در قسمتهای بعدی اين مطلب در همين شماره مدعی میشود که اين کتاب بهعنوان يکی از کتابهای مطالعاتی جريان برانداز تعيين شده که "بنا به ادعای ابراهيم يزدی توسط وی به ايران آورده شده". اينجانب اميدوارم نويسنده اين مطلب حال به چگونگی برخورد بخش فارسی سيمای آمريکا با دکتر ابراهيم يزدی توجه نموده و به اين نکته انديشه کند که چرا مواضع او در سال ۱۳۸۰ با مواضع بخش فارسی سيمای آمريکا در سال ۱۳۸۷ در مورد دکتر ابراهيم يزدی اين چنين با يکديگر مانوس و همآوا شدهاند. آيا طرح اين پرسش با برنامهريزان سيمای فارسی آمريکا برای تخريب شخصيتهای ملی- مذهبی منجمله دکتر ابراهيم يزدی نيز بجاست؟
در سال ۱۳۸۱ در جريان محاکمه ملی – مذهبی سرنوشت بازی عبرتآموزی را درخصوص مکان محاکمه محمد بستهنگار رقم زد. او در سالنی محاکمه شد که در رژيم سابق محل برگزاری دادگاههای نظامی بود و در سال ۱۳۸۰نيز در همين سالن به عنوان متهم محاکمه شده بود. در جريان پرونده سال ۱۳۸۱ ملی- مذهبیها که اينجانب افتخار وکالت در هفت پرونده از ۱۵ پرونده گروه يکم متهمين ملی- مذهبی را داشتم و هدف نهايی از بازداشت و افتتاح پرونده "به نقطه صفرکشاندن" جريان ملی- مذهبی بود، جهت حصول اين هدف اين اشخاص هر يک از پنج ماه تا ۱۴ ماه در سلولهای انفرادی نگهداری شدند.
در جريان سپری شدن اين دوره حبس انفرادی گاه در سلولها نورافکن تابانده میشد و گاه تاريکی مفرط حاکم بوده است. متهمين گاه از داشتن قرآن نيز محروم میماندند و حداقل در يک مورد گاه عينک زندانی نيز از او ستانده میشد. هدی صابر در يک مقطع به بردن به بند جوانان تهديد میشود که در مورد آن حکايات خاصی بيان شده است. در اين خصوص ملی – مذهبیها ضمن اعلاميهای به تهديد به برخوردهای جسمی و جنسی اشاره میکنند که به لحاظ اين اعلاميه تقريبا تمامی آنها در معرض اتهام قرار میگيرند و بازجويی میشوند. در اين ايام تقی رحمانی در يک دوره در سلول انفرادی بندی نگهداری میشود که همسرش نرگس محمدی نيز در سلول ديگری در همان بند محبوس بوده است؛ بندی که پيش از او فريبا داوودی مهاجر نيز زندانی بوده است؛ در اين پرونده، دکتر رئيس طوسی از بستر بيماری ناشی از ديسک کمر به محاکمه کشانده میشود. تقريبا تمامی شخصيتهای ملی- مذهبی در اين پرونده به اين لحاظ که التزام به قانون اساسی و نه اعتقاد به آن را باور داشتند و بر اين موضع پای فشردند، مورد سوال قرار گرفتند. سعيد مدنی به اين لحاظ که حاضر نمیشد به جای نام رسمی مجاهدين خلق وصف مندرج در پرسشها را به کار برد، با خطابهای مکرر مواجه شد. اينها مسائلی است که پس از سپری شدن ايام انفرادی رخ داد و مفهوم حبس انفرادی منحصرا برای کسانی آشناست که خود مدتی هر چند کوتاه را در سلول انفرادی سپری نموده باشند. مادام که به داخل سلول انفرادی پرتاب نشده باشی و در سلول با صدای خشک قفل آن بسته نشده باشد، مفهوم حبس انفرادی قابل درک نيست. اعضای نهضت آزادی ايران در زمره معدود جريانهای سياسی است که در دوران استبداد سلطنتی زندان مستقر در دژ برازجان را تجربه کردهاند. در وصف زندان برازجان محمدعلی عموئی در کتاب خاطرات خود (درد زمانه، صفحات ۲۱۶-۲۱۵، انتشارات آنزان، تابستان ۱۳۷۷) مینويسند: «... گاه بادهايی میوزيد که زندگی را تعطيل میکرد؛ خاک باد و آتش باد. پودر نرم خاکهای صحرای عربستان به همه جا رسوخ میکند. آن را در دهان و گلو احساس میکنی. ماکسهايی از تنزيب در مقابل بينی و دهان میبنديم تا از استنشاق خاک بگريزيم، اما تنفس چندان راحت نيست..... هوای خاک آلود حتی به داخل چمدانها نيز رسوخ میکند. اين باد خفه کننده نزديک به يک شبانه روز ادامه میيابد. با پايان يافتن آن تکان دادن لباسها و زدودن خاک شروع میشود. چهرههای خيس از عرق با نرمه خاکی که هوا را اشباع کرده گلآلود شده و به صورتکهای مضحکی میمانند. هر کس به ديگری میخندد و خود موضوع خنده ديگران است. اينبار نوبت آتش باد است؛ بادی گرم و سوزان. گويی مهيب آتشکورهای به بزرگی دژ به صورتت میخورد. اهالی محل آن را "تشباد" مینامند. مدت وزش آن چندان طولانی نيست، اما در همان چند ساعت همه چيز و همه کس را خشک و داغ میکند. حتی آب لولهها را چنان داغ میکند که دست را میسوزاند و برای استفاده میبايست چند دقيقهای شير آب را باز کنی تا آب تخليه شود و نوبت به آب ولرم برسد. در تمام مدت وزش خاکباد يا آتشباد زندگی متوقف است. کاری نمیتوان کرد. حتی نفس کشيدن دشوار است. از حياط به شترخان پناه میبری اما در آنجا نيز در امان نيستی.... به راستی که زندگی در آن صحرای سوزان با وزش آن بادهای مسموم آن هم در آن قفس نفسگير، کشنده است. بايد چشم به راه فصل پايان گرما بود تا نفسی به راحتی کشيد، تجديد قوا کرد و برای سال بعد آماده شد. اين وصف يکی از زندانهايی است که مجری voa يکی از افسران رژيم برپا کننده آن را که فرمان کشتار مردم در روزهای واپسين استبداد سلطنتی صادر کرده بود، "وطنپرست" توصيف میکند و دکتر ابراهيم يزدی نفر اول نهضت آزادی را به ادعای حضور در حين تيرباران شدن او توسط جمهوری اسلامی بر جايگاه "متهم" قرار میدهد. به راستی که "عده ای" برای سخن خود مرزی قائل نيستند.
درحقوق اداری برای توصيف رابطه بين دولت و کارکنان آن عبارت "تبعيت" به کار برده میشود و گرداننده اصلی برنامههای سيمای فارسی آمريکا در مصاحبههای خود همواره بر اين نکته تاکيد میکند که مجری سياستهای آمريکاست. تاريخ معاصر ايران به ياد دارد که يک دوره گروه اندکی از روشنفکرنماها تحت عناوينی مثل انگلوفيل، روسفيل و چينوفيل قرار میگرفتند. در آبانماه ۱۳۴۴ شماری از اعضای نهضت آزادی به زندان برازجان منتقل میشوند. مهندس بازرگان، دکتر يداللـه سحابی، مهندس عزتاللـه سحابی، محمد بستهنگار، احمد علیبابايی و تعدادی ديگر از فعالين ملی- مذهبی در ميان آنها بودند. اينجانب نمیدانم که سيمای فارسی راديو آمريکا سرلشکر نصيری را که پس از سرلشکر پاکروان به رياست ساواک گماشته شد را هم مثل تيمسار رحيمی با لقب "افسر وطنپرست" توصيف میکند يا خير؟ نصيری پس از اينکه به رياست ساواک گماشته شد در اواخر سال ۱۳۴۳ از دژ برازجان ديدار کرد و در اوايل آبان ۱۳۴۴ اعضای نهضت آزادی را به آن زندان فرستاد. حال از اينکه برنامهريزان سيمای فارسی آمريکا نفر اول نهضت آزادی را به ادعای حضور در تيرباران نمودن يکی از افسران وطنپرست سيمای فارسی آمريکا، بر صندلی اتهام قرار میدهد، چندان محل حيرت نيست. چرايی تخريب شخصيتهای ملی- مذهبی توسط اين رسانه بر پيشنيههای نهچندان دور تاريخی قرار دارد. از اينجاست که میتوان در کنار عناوينی مثل انگلوفيل، عنوان امريکو فيل را هم قرار داد و به اين مقوله انديشيد که چرا شخصيتهای ملی- مذهبی بايد تخريب شوند.
مهندس عزتاللـه سحابی در سرمقاله نشريه ايران فردا (شماره ۶۳، ۲۴ آذرماه ۱۳۷۸) در بيان مفهوم اصطلاح ملی- مذهبی میگويد: "اين اصطلاح به جماعت خاصی اشاره دارد که همواره موضع انتقادی- اعتراضی نسبت به حاکميت بهخصوص جناح انحصار و خشونت آن داشته و دارد....ملی- مذهبیها مردمانی هستند که از اعتقادات اصولی اسلامی برخوردارند... و به وطن ايران و مليت ايرانی و منافع و مصالح آن علاقه و پايبندی دارند... علاوه بر اين دو ويژگی، ويژگی ديگر اين جريان اين است که در برخورد با مسائل و حوادث سياسی- اجتماعی و فرهنگی و همچنين در برخورد با حاکمان يا ديگر نحلهها از اعتدال و انصاف نيز برخوردار است و در مواضع سياسی- اجتماعی خود از موضعگيری افراطی و غير دورانديشانه پرهيز میکند. اين جريان همچنين نسبت به روابط تجاری و حتی سياسی دولت با کشورهای خارجی از حيث حفظ منافع ملی و تقدم دادن آن بر هر منفعت ديگری، حساسيت نشان میدهد.. نسبت به تماميت و استقلال و اقتدار ايرانی حساس است و در برابر فرهنگ بيگانه، بهويژه غرب، بر هويت و ويژگیهای مثبت ملی تاکيد دارد و نسبت به آن نه موضعی شيفتهوار و نه موضعی ضدی، بلکه آموزنده و عقلانی دارد. منادی و پيشگام نخستين اين جريان مرحوم اسدآبادی بود که به علت فساد و استبداد مطلقه شاهان قاجار و توسعه عمدی جهل در ميان مردم از يک سو و مداخلات غارتگرانه روس و انگليس از ديگر سو به مبارزه با اين دو عامل برخاست و در همان حال مردم را به اصلاح و تجديد بنای فکر دينی که رنگ کهنگی و پوسيدگی گرفته بود، دعوت و تحريک میکرد."
دقت در اين متون نشان میدهد که تلاش جهت تخريب شخصيتهای ملی- مذهبی از سوی برنامهريزان voa فارسی، بر چه مبانی و پيشنيههای روشن تاريخی استوار است؛ قرار گرفتن تدبير و خردورزی در کنار باورهای عميق دينی و علقههای ملی و پيوند با همبستگی بشريت در جامعه بينالملل.
دکتر محمد شريف، وکيل دادگستری