به نام خدا
۲۸/۱۱/۱۳۶۸
سرکار خانم دکتر ستاره درخشش،
مجری محترم بخش فارسی تلويزيون صدای آمريکا
با سلام
بازگشت به تماس تلفنی سرکار و درخواست مصاحبه به مناسبت سالروز پيروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، ضمن اظهار تشکر به خاطر توجهی که نشان داديد، بدينوسيله توضيح میدهم که علت عدم پذيرش درخواستتان، به تصميم شورای مرکزی نهضت آزادی ايران به عنوان اعتراض به سياستها و مشی کلی ناظر بر مواضع آن رسانه و عملکرد برخی همکاران جنابعالی باز میگردد.
همانطور که استحضار داريد، طی دو سال گذشته، فشار حاکمان تماميتخواه ايران
بر فعالان سياسی و اجتماعی داخل کشور، از جمله حزب ما، به نحو بیسابقهای شدت يافته است. تا آنجا که امسال حتی از برگزاری مراسم سنتی سالروز تأسيس
نهضت آزادی ايران و سيزدهمين سالگرد درگذشت دبير کل فقيد آن شادروان مهندس مهدی بازرگان در حسينيه ارشاد جلوگيری شد. محدوديتهای اطلاعرسانی نيز به شدت افزايش يافته است. در چنين شرايطی، شايد مصلحت ظاهری اين بود که برای استفاده از هر امکان رسانهای و از هر نوع ابزار اطلاعرسانی، از دعوت و درخواست شما استقبال میکرديم. اما مشی و باور سياسی نهضت آزادی ايران در طول ساليان دراز فعاليت و مبارزهی مستمر برای تحقق حقوق و آزادیهای اساسی ملتمان و پاسداری از استقلال ميهن عزيزمان، هرگز اين نبوده است که از هر وسيله و امکانی برای دستيابی به هدفهايمان استفاده کرده، آنرا توجيه کنيم.
متأسفانه شيوهی اطلاعرسانی تلويزيون صدای آمريکا از محدودهی تعاريف پذيرفته شده برای يک رسانهی خبری خارج شده است. بنابر استانداردهای رايج اطلاعرسانی، شأن يک رسانهی خبری، حفظ بیطرفی در انتقال و پخش مطالب و اخبار است که با رفتار رسانهی ارگان يک حزب سياسی ـ ايدئولوژيک تفاوت دارد.
در مقام پاسخگويی ممکن است استدلال شود که " صدای آمريکا " رسانهی دولت آمريکاست و با بودجهی آن دولت، اداره میشود و سياستهای دولت آمريکا تلاشی در راستای پنهانسازی مخالفت و ضديت خود با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ايران ندارد. و صدای آمريکا لاجرم رسانهای است با اولويتهای معين در راستای نظرات و برنامههای دولت آمريکا و غير از اين هم نبايد انتظار داشت. در پاسخ به اين ايراد بايد گفت که آيا دولت آمريکا علاوهبر خصومت با نظام جمهوری اسلامی ايران، اصراری دارد که سياستهای خود را در تعارض با باورهای عمومی و منافع ملی ملت شريف ايران نيز معرفی کند؟
نهضت آزادی ايران حداقل در دو محور زير، سياستگزاری حاکم بر دولت آمريکا و رسانهی تلويزيون صدای آمريکا را در تعارض با منافع ملی ايران ارزيابی میکند :
نخست: اسلامستيزی
مخالفت با سياستها و عملکرد مسؤلان نظام جمهوری اسلامی ايران، يک مسأله و استفاده از امکانات رسانهای و ميدان دادن به کسانی که به باورها و اعتقادات ميليونها ايرانی توهين میکنند، مسئله ديگری است. من هيچگاه در شأن انسانی و در چارچوب باورهای دينی خود نمیيابم که درباره باورهای دينی شما و همکارانتان تفتيش کنم. بنابر بديهیترين اصول مندرج در اعلاميهی جهانی حقوق بشر، هر کس در انتخاب دين و راه و روش زندگيش آزاد است، از سوی ديگر نيز، مبانی انديشهی دمکراتيک، ما را به پذيرش اين اصل، متعهد میسازد که هيچ کس حق ندارد که به بهانهی اختلافات فکری و سياسی فردی، گروهی يا بيندولتی، به باورها و اعتقادات ديگران توهين روا دارد، مضافاً آن که کسانی که مورد توهين واقع میشوند، اکثريت مطلق جمعيت کشوری با سابقهی تمدنی شش هزار ساله مانند ايران باشند. بنابراين، ايراد و اعتراض ما، تنها متوجه سياستهای اسلامستيزانهی " صدای آمريکا " نيست، بلکه در واقع به سياستهای اسلامستيزانهی دولت آمريکا است. البته در اين جا مخاطب من مسؤلان و مجريان تلويزيون صدای آمريکا هستند. بايد توجه داشت که سياستها و برنامههای اسلامستيزانهی خارجی، عملاً به نفع گروههای، تماميتخواه و محافظهکار حاکم در ايران تمام شده است و میشود. زيرا آنها که خود را متولی و مدافع دين خدا میدانند، از سياستها و عملکردهای دينستيزانه رسانههای خارجی، برای توجيه رفتارهايشان نسبت به منتقدان داخلی بهرهبرداری میکنند. ما دامن زدن به اختلافات فرقهای، مذهبی و قومی را در تعارض با منافع و مصالح ملی کشورمان ارزيابی میکنيم. خرد سياسی و تجربهی تاريخی حداقل يکصد سال گذشتهی اين سرزمين، حکم میکند که تنها با تغيير حکومتها فرآيند تحقق دمکراسی تقويت نمیشود و از اينرو مخالفت و اعتراض ما به سياستها و عملکرد حاکمان جمهوری اسلامی ايران به اين معنا يا با اين هدف نيست که آنها با هر وسيلهی ممکن بروند و گروه ديگری بر سر کار بيايد و همين نوع کارها را انجام دهد. هدف ما تحقق حقوق و آزادیهای اساسی ملتمان و حفظ استقلال کشورمان است که اصيلترين آرمانهای انقلاب جنبش مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت ايران و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ نيز بوده است.
دوم: عدم رعايت بیطرفی
نکتهی دوم اين که، يک رسانهی جمعی نبايد در پخش اطلاعات و ارايهی خدمات خبری به مخاطبانش، به ابزاری برای تسويه حسابهای فردی و گروهی تبديل شود. متأسفانه، در کارنامهی برنامهسازان " صدای آمريکا " بارها، ديده شده است که آرا و مواضع سياسی افرادی را عليه افراد و گروههای ديگر به طور يکسويه منتشر کرده است ، بیآنکه بيانگر دفاعيات و يا اعلام نظرهای طرف مقابل باشند و يا حتی فرد مدعی را ملزم به ارايهی سند و مدرک کنند. به عنوان نمونه، چندی پيش در " صدای آمريکا " گفته شد که مهندس بازرگان شخصاً دستور بستن دانشگاهها را صادر کرده بود. اين يک ادعای بیپايه است و هيچ حقيقتی در آن وجود ندارد. مصاحبه شوندهی محترم درآن برنامه، در زمره کسانی است که از آغاز نسبت به مهندس بازرگان و دولت موقت نظر موافق و مثبتی نداشت. البته، مخالف بازرگان بودن قابل درک است، ولی تحريف تاريخ چرا؟ اين مدعی اگر واقعاً سندی برای اثبات ادعايش دارد، آن را منتشر کند.
نمونهی ديگر پخش کردن ادعاها و ناسزاهای برخی از هواداران " پهلویها"، در مورد اعدام تيمسار رحيمی، فرماندار نظامی تهران در روزهای انقلاب، است. اگر صدای آمريکا، لازم ديده است، نظرات و مواضع مخدوش و ساختگی يک گروه سياسی را پيرامون رويدادی تاريخی منتشر کند، بیطرفی و انصاف در اطلاعرسانی به مخاطبان حکم میکند که توضيحات کسی را که به ناحق مورد زشتترين حملات و در واقع ترور شخصيت قرار گرفته است، برای شنوندگان و بينندگان برنامههايش پخش کند و داوری نهايی را به صاحبان اصلی کشورمان، يعنی ملت ايران، واگذارد. تبديل يک رسانهی خبری به ابزار تسويه حسابهای سياسی شخصی يا گروهی، موجب بیاعتباری آن رسانه میشود. بديهی است که برای رسانهای با امکانات صدای آمريکا حتی چنانچه فرد مورد توهين حاضر به مصاحبهی مستقيم با آن رسانه نباشد، به جهت روشن ساختن برخی ابهامات تاريخی، بسيار آسان است که به طور غيرمستقيم و البته منصفانه، پاسخهای فرد را از ساير منابع تهيه کند و در اختيار مخاطبان خود قرار دهد و در اين موارد نيز تا کنون توضيحات فراوانی از سوی اينجانب ارايه شده است و همچنين اطلاعات زيادی از برخی اسناد و نشريات نهضت آزادی ايران قابل استخراج است.
پخش گزارشهای ساختگی که پايه آنها بر دروغ و تهمت بنا نهاده شده باشد سودی به حال سازندگان و پخشکنندگان آنها ندارد. يک ضربالمثل فارسی میگويد :
" چراغ کذب را نبود فروغی". اگر قرار بود که کسی يا گروهی با دروغگويی، تهمت و پروندهسازی به جايی میرسيد يا بقای قدرتی تضمين میشد، تاريخ شاهد فروپاشی و نابودی هيچ يک از نظامهای استبدادی مدعی مردم محوری نبود. کسانی که خود را
" پهلوی طلب" میدانند و نه " مشروطهخواه"، در قبال اعتراف محمدرضا شاه که خطاب به مردم ايران گفت "صدای انقلابتان را شنيدم"، چه پاسخی دارند. اما گويی اين مدعيان هنوز آن را نشنيدهاند و باور نکردهاند.
واقع امر آن است که حاکميت جمهوری اسلامی ايران طی اين سی سال گذشته در تحقق آرمانهای انقلاب ۱۳۵۷ عملکرد موفقی نداشته است، اما اين موضوع، اصل انقلاب را که مبتنی بر خواست ملی اکثريت مطلق ايرانيان و ناشی از مشکلات نظام پهلوی و بحرانهای عميق سياسی، اجتماعی و حتی اقتصادی آن دوران بود، نمیتواند زير سؤال ببرد. اين که حاکمان امروز چه میکنند، مسألهای قابل طرح است اما اين که از ياد ببريم و يا بیتوجه باشيم که عملکرد حاکميت در نظام سابق چه بود و حتی شاه برخلاف نص قانون اساسی مشروطه، حکومت میکرد و نه سلطنت و مجالس شورای ملی فرمايشی ايجاد میکرد، تشکيلات مخوف ساواک مستقيماً زير نظر ايشان اداره میشد و هر صدای مخالفی را در هم میشکست و سرکوب میکرد و صدها معظل ديگر که بحث جداگانهای را میطلبد، امروز نه تنها دردی از طرفداران نظام پهلوی را حل نمیکند که ملت ايران را از دستيابی به حقايق مسلم تاريخی باز میدارد و چنانچه تاريخ را چراغ راه آيندگان بدانيم، با لاپوشانی مشکلات گذشته و توجيه حاکميتی که تا بدانجا فاسد بود و خودکامگی روا داشت که ملت ايران را يکپارچه، عليه خود برانگيخت، ملت ايران را در تاريکی و ناآگاهیای قرار دادهايم که در تصميمگيریهای بعدی نيز نتواند درست گام بردارد و بديهی است که اين مشی نيز برخلاف مصالح و منافع ملی ايران است.
چنين رفتارهايی از سوی" صدای آمريکا" ممکن است موجب جلب توجه برخی از افراد شود و دل خيلی از دردمندان و معترضان را به اصطلاح خنک کند، اما در دراز مدت محصولی در راستای منافع ملی، تقويت فرآيند دمکراسی و تحقق حقوق و آزادیهای اساسی ملت ما نخواهد داشت.
در خاتمه، اميدوارم که سرکار به اين تذکرات خيرخواهانه توجه بفرماييد و به همکارانتان نيزتجديد نظر در ديدگاهها و روشها را توصيه کنيد.
با احترام
ابراهيم يزدی