مصاحبه خانم اختر قاسمی را که با عرفان قانعی فرد خواندم اول از همه قصدم گلايه از گويا نيوز بود که چرا محمل شارلاتانيسم می شود و تاسفم از اين که کاری که چند نشريه فريبش را نخوردند اين سايت پربينده به نوعی گرفتارش شد، بعد خواستم از خانم قاسمی انتقاد کنم که چرا به جواب های کسی که مصاحبه می کند توجهی ندارد و همان طور آن ها را بدون تاکيد رها می کند. اما ديدم نه گويا نيوز تقصير دارد و نه خانم قاسمی، خطا از مسعود بهنودست. بعد ديدم فقط او نيست از آقای بنی صدر، داريوش همايون و عطالله مهاجرانی و علی اشرف درويشيان هم بايد گله داشت. ظاهرا ميل به مطرح بودن است که مانع می شود که آدم های متبحر هم دقت کنند.
برای اثبات اتهامی که قرارست به آقای قانعی فرد از ده ها ماجرای در زمان خود نوشته و خوانده شده می گذرم و از داستان مصاحبه اش با هنری کيسينجر هم که تازگی از يک موثق شنيده ام هم، از گفتگوهايش با کسانی که مرده اند، از دکترايش، از فرهنگنامه ها، و از کتاب هائی که به نام خود جا [فهرستی در سايت وی هست که هرگز چاپ نشده و يا متعلق به ديگران است] ادعای جوايز و ملاقات هائی شده که هرگز خبرش هيچ جا منتشر نشده. ولی از همه ميگذرم که به ما مربوط نيست مردم خودشان چشم دارند و ببينند.
اما اين يکی ديگر گذشتنی نيست. اين آقا رفته مصاحبه ای با يک حزب اللهی کرده که اتاقی به او داده اند در يکی از کاخ های سلطنتی و گويا کتاب های کتابخانه خصوصی خانم فرح پهلوی را گذاشته اند آن جا تا او و چند تا بچه محلشان محل ارتزاق داشته باشند، و در حالی که هزاران درس خوانده کتابداری در ايران بيکار هستند اما کار ما نورچشمی هاست. حضرتش رفته و حالا چقدر در گزارشی که منتشر کرد از اين جوان بی اطلاع حزب الهی تعريف کرد و چقدر تملق گفت و چقدر از مظالم رژيم گذشته با علامت های تعجب نوشت بماند، و در آن ميان لگدی هم به پهلوی آقای بهنود و دکتر باقرعاقلی و ديگران زد که کتابسازند و روايت کننده و خودش را مطلع تاريخی جا زد [اين همان مفهومی است که در مصاحبه با آقای مهاجرانی در دهان وی هم گذاشت و بعدا آقای مهاجرانی توضيح داد که چنين چيزی نگفته و برعکس از فضائل بهنود نوشت و اين گربه مرتضی علی باز با چار دست و پا به زمين آمد] اما وقتی آن گزارش چاپ شد بهنود هم اشتباهات تاريخی آن گزارش را که خنده دار هم بود به او يادآوری کرد اما به جای آن که بنويسد که جوان بی سواد برو کتابت را بساز چکار داری به کار دکتر عاقلی که ده ها کتاب مستند تاريخی ساخته است. اما مثل هميشه باز هم آقای بهنود به جای همه اين ها، ميانه روی و محافظه کاری پيشه کرد و از زدن به نعل و ميخ ابائی نداشت و نوشت اين پسر جوان شتاب دارد و بالاخره شتاب کار دستش می دهد. يعنی که غرض نداشته است.
اما حالا بعد از گذشتن سه سال معلوم شد غرض هم داشته است. چرا که آن متن پر از تملق حزب الهی ها و پر از طعنه و بدگوئی شاه و ملکه را که از روی سايتش برداشته و متن تازه ای آورده و در مصاحبه ای هم شروع کرده به دروغ ادعا کردن که در گزارش اول از سليقه هنری فرح تعريف کرده بود. انگار همه خواندگان و کاربران اينترنت کور و کر و فراموشکارند. چنان که گزارشی را هم که درباره "حضرت آقا" [مقصود خامنه ای است] و کتابدانی و کتابخوانی وی نوشت در زمان حضور رهبر جمهوری اسلامی از نمايشگاه کتاب، از روی سايتش برداشته و حالا خودش را کسی جا زده که از علاقه مندان خانواده سلطنت و تاريخ معاصر ايران است و دو بار هم به ديدار فرح پهلوی رفته است. يعنی در تهران دستبوس آقا و در فرنگ در تحسين کننده ملکه. اما باز مقصودم هيچ يک از اين ها نيست. بيشتر قصدم يادآوری اصول اوليه روزنامه نگاری است.
مصاحبه خانم قاسمی با قانعی فرد دليلش اين است که يک خبرگزاری زهرمار در تهران خبر درگذشت ملکه سابق را داد. حالا شما از خانم قاسمی بپرسيد چرا با قانعی فرد در اين باره مصاحبه کرده است. جواب:چون "با فرح ديبا ملاقات داشته، به گفتگو نشسته است" اما متن مصاحبه چنين چيزی را نشان نمی دهد. خانم قاسمی نوشته "در پی اين گفتگو گزارش قانعی فرد از کتابخانه فرح در کاخ نياوران را می خوانيد و عکس های منتشر نشده ای از وی را" هردو اين اطلاعات غلط است گزارشی که قانعی فرد از کتابخانه فرح در کاخ نياوران نوشت اين نيست که در ضميمه آمده است. اين نسخه جديدی است مناسب خارج از کشور. عکس هائی که منتشر نشده يعنی چی. قانعی فرد گرفته؟. فرح پهلوی به قانعی فرد داده؟. يا قانعی فرد از چند تا کتاب اسکن و در حقيقت دزدی کرده . سومی درست است. خانم قاسمی چرا گول می خورد. هر کس تعدادی عکس اسکن کرد و آورد می شود با وی مصاحبه کرد درباره سوژه.؟
اما پاسخ های قانعی فرد که خود را چند جا دکتر خطاب کرد تا کسی از استراليا نامه ای نوشت و فاش کرد که در آن جا چه می کرده است، از شامورتی بازی غريبی حکايت می کند که جالب است. آقای قانعی فرد تا به حال غيابی با مرده ها و با زنده های دور از دسترس مانند کيسينجر مصاحبه کرده بود ولی خانم فرح که زنده است.
به سئوال و جواب دقت کنيد. خانم قاسمی پرسيده شما کی خانم ديبا را ديده ايد. او در جواب توضح داده که از ابتدای سال ۸۲ ئی ميل می زده به خانم فرح و آخرين ئی ميلش نه ماه پيش "بعدا در نمايشگاهی نقاشی در پاريس ايشان را ديدم که تمايلی به روشن کردن بعضی صحنه های تاريخی نداشته و ندارند و مهر سکوت بر لب نهاده اند" اما معلوم نيست که مصاحبه شونده بعدا می گويد "در کل ۲ بار ايشان را ديده ام و هر دو بار به رسميت بوده و گفتگويی چالشی بر مسايل تاريخی صورت نگرفته است" اين حرف ها يعنی چه. به فرض صحت [ که به نظر درست نمی رسد] مگر هر کس که در نمايشگاهی کسی را از دور ديد صاحب نظر وی می شود و می تواند درباره زنده و مرده بودن وی توضيح بدهد.
بعد خانم قاسمی می پرسد علت اين ديدارها چه بود. و نمی پرسد کدام ديدارها؟. طرف باز توضيح مفصلی می دهد دراين باره که فيلمی ساخته و فرستاده برای فرح و او هم به درخواست اين جوان توجهی نکرده، قانعی فرد با کمال "شهامت" از ملکه می خواسته که گوينده فيلم او بشود. " چنين بود که آن فيلم بدون راوی فقط ۳ نسخه دارد، يکی نزد او و يکی نزد دانشگاه هاروارد و يکی هم در کتابخانه من" و بعد ارزو می کند که ملکه " تا دير نشود [کذا] کل روايتش را بازگويد تا در تاريخ معاصر ايران اثر گذار باشد"
بعد آقای عرفان قانعی فرد توضيح داده که "گزارشی هم درباره کتابخانه فرح نوشتم که نشان دهنده اوج سليقه هنری است" [البته نگفته سليقه هنری کی، سليقه خودش يا خانم فرح يا ... مبهم است که بعدها بتواند همين نوشته را به رضا دبيری نژاد کارمند حزب الهی بنياد در تهران بفروشد که مقصودم تو بودی] که اين هم دروغ است. چون گزارش اصلی را که پر از طعنه و بدگوئی از خاندان پهلوی بوده با علامت های تعجب در مصاحبه با خانم قاسمی نياورده است. اما گفته آن گزارش سروصدا کرد. خانم قاسمی ظاهرا به موضوع دندان گيری برخورده چون می پرسد "چرا سروصدا کرد" و جواب اين است "چون من گفتم بعضی ها کتاب سازی می کنند و داستان می بافند و اين با اصل ماجرا سنخيت ندارد و خود افراد دخيل در دوران گذشته هم اين نظريه را تاييد می کنند که بسياری از کتاب ها چسب و قيچی کردن مطبوعات زمان شاه است و اصول علمی بر آن حکمفرما نيست . حالا بعضی افراد از اين حرف ناراحت اند. به گمانم راز تاريخ از همه مهم تر است."
اولا اين چه ربطی به خبر مرگ ملکه و کتابخانه وی دارد. ثانيا مقصودش آقای بهنودست. به همين جهت هم از اقای بهنود گلايه کردم. اين مزد آب بستن در واقعيت است استاد. اين مزد آن که به هر کس استاد به شما گفت محبت پيدا می کنيد و پسرخاله می شويد. همان وقت که نوشتيد: اين جوان نمی داند که رشيد ياسمی و پروين اعتصامی نمی توانند کتاب خود را به فرح پهلوی اهدا کرده باشند، بايد می نوشتيد سواد نداری بابا، اما نوشتيد شتاب و جوانی.
حالا شتاب و جوانی را ملاحظه بفرمائيد که صاحب نظر شده است بعد از انتشار ده ها کتاب در همه زبان های زنده دنيا. و بعد هم برداشتن نوشته های متملقانه تهرانی از روی سايتش.
و حالا از همه گذشته اين مقوله عکس های منتشر نشده چی هست. عکس های منتشر نشده از فرح ديبا. مگر که بگوئيم همان آقای رضا دبيری نژاد مسوول کتابخانه نياوران که تملق ها در زمان خود از قانعی فرد ديد و خواند چند تا عکس اختصاصی به دست آمده از کمدهای مصادره ای کاخ های سلطنتی به اين جوان مورد اطمينان داده خود داده است. که حالا چه جای تفاخر. چه رسد که اين ها هم نيست و عکس ها همه چاپ شده است.
من چون مانند آقای بهنود ميانه رو و اصلاح طلب و خوش به دل نيستم. حالا که به نظر می رسد اين جوان به خارج از کشور آمده از همه افرادی که در کار سياست هستند خواهشی دارم. به خانم فرح ديبا و آقای بنی صدر که يک بار اين صابون البته از طريق پست به تنش خورد، خود آقای بهنود و آقای داريوش همايون و علی رضا نوری زاده توصيه می کنم به توصيه های آقای منوچهر گنجی و سرنوشت رضا مظلومان توجه کنند و دست کم حضوری و ملاقاتی وعده ای ندهند که من از اين مقبره بوی خوشی به مشامم نمی رسد.
دکتر منوچهر کيانی - فرانکفورت
در همين رابطه:
[مصاحبه اختر قاسمی با عرفان قانعی فرد در باره ديدارش با فرح ديبا]