بسمالحق
با نام آزادی، آگاهی و عدالت
هوایِ گُر گرفتة تابستان ۱۳۶۷ وقتی به کوچه پس کوچههای شرق و غرب و شمال و جنوب تهران و بسياری از شهرها و روستاهای کشورمان سرک کشيد و با خود نگرانی و دلشورة از يک فاجعة بسيار تلخ و دردناک را به بسياری از خانهها و خانوادهها برد، اوّل کسی باور نمیکرد، به راستی باور آن مشکل بود، مگر امکان دارد با يک «فرمان» هزاران زندانی اسير را که دورانِ محکوميتِ غيرقانونی خود را می گذرانند اعدام کرد؟ واقعه در حالِ شدن بود چارهای جز پذيرش واقعيت نبود، در کوچههای تنگ و تاريک روستاها و شهرها، زنان و مردان و کودکان از ترسِ گزمه و عسس و همسايهها و عابرينِ «مقلد» که به فتوای «آقا» بايد رفت و آمد و گفتگوهای اهالی محل را زير نظر داشته باشند و گزارش کنند تنها نگاه بود و سکوت. فقط وقتی تاريکی بر همه جا گسترده میشد، خانوادة قربانيان فرصت میيافتند تا از سرنوشتِ عزيزانِ جويا و باخبر شوند، نه دادی و نه فريادی، تنها اشکی و آهی. کِی؟ کجا؟ کسی نمیدانست، غسلی و کفنی و گوری؟ سؤالهای ممنوعه! ختمی، يادبودی مراسمی، هرگز! و چنين بود که در ميان سکوت و بهت و حيرتِ خانوادة قربانيان، سالها سپری گرديد، بعدها افشا شد بهترين فرزندانِ وطن در يک جنايت ضدبشری تنها و تنها به جرم نه گفتن به حاکمانِ ظالم و دفاع از آزادی و عدالت به مرگ محکوم شدهاند.
چه اتفاقی افتاده بود، باور کردنی نبود و نيست، کمتر کسی میپذيرفت عظمتِ حادثه را، ولی فاجعه آن قدر بزرگ و بزرگ است که کمتر خانوادهای داغِ آن بر دل و جانش ننشسته است. سؤال اساسی اين است مردمی که بيش از هزار سال بر مظلوميت حسين و يارانش گريستهاند و بر يزيد و يزيديان لعنت میفرستند چگونه است که در مورد کشتار تابستان ۶۷ سکوت کردهاند، از عمق فاجعه بیخبرند يا از اينکه هنوز آمران و عاملان جنايت در رأس کارند جرئت اعتراض ندارند. سکوت تا کی میتواند ادامه داشته باشد؟ و آيا همين سکوت حاکمان را در ظلم و جنايت جریتر نمیکند؟ مگر بيش از هزار سال در گوش ما نخواندند که «هر روز عاشورا و هر زمينی کربلاست (۱)». و حسين (ع) و يارانش با شمشير به جنگ حاکمانِ ظالم رفتند و بخاطر حق و داد و آزادی جنگيدند و جان باختند و خانواده آنها از سوی حکومت دچار مشکلات بسيار شدند و مقاومت کردند تا به درازای تاريخ جنگ عليه حکومتهای ظلم و جور ادامه يابد. مگر در فاجعة تابستان سالِ ۶۷ حادثهای بدتر و فجيعتر اتفاق نيافتاد. مگر حاکمان جور به جان هزاران زن و مرد اسير (۲) نيافتادند و آنها را از دم تيغ نگذراندند؟ حال طبيعی است اين سؤال بايد در ذهن همه آنها که مدعی عشقِ به حسين هستند جا بيافتد که امام چرا جنگيد با چه حکومتی جنگيد و با چه هدفی خود و يارانش را فدا کرد؟ من به عنوانِ کسی که ادعای پيروی از راهِ حسين را دارد و به مکتب او عشق میورزد، وقتی به آنچه در پای منابر و جلساتِ گفتگو از همين آقايان که امروز حکومت را در دست دارند و خود را چون يزيد «اميرالمؤمنين» میدانند شنيدم و يا در کتابها پيرامونِ حادثه عاشورا خواندم، بين دو حادثه يعنی آنچه در سال ۶۱ هجری و تابستان سال ۱۳۶۷ در زندانهای ايران اتفاق افتاد به مقايسه مینشينم سوای شخصيت امامحسين و ياران و نزديکانش که معتقدم بسيار بالا و والا بوده، به اين نتيجه میرسم آنچه در سال ۶۷ اتفاق افتاد بسيار خشنتر، بیرحمانهتر، و ظالمانهتر بود. وقتی حقايق بهتر و بيشتر روشن گردد و اکثريتِ مردم که بدلايل مختلف هنوز متأسفانه به عمق فاجعه تابستان ۶۷ پی نبردهاند آگاه شوند که چه بر سرِ هزاران مرد و زن زندانی و خانوادههای آنان از سوی حکومتی که خود را «حکومت اسلامی» نام نهاده آمده است، آن وقت بهتر به معنی اين گفته که هر روز عاشورا و هر زمين کربلاست پی خواهند برد. پی خواهند برد که در هر زمان میتواند يزيدی باشد و حسينی. پی خواهند برد که حسين در برابر يزيد قيام نکرد تا پيروانش به مظلوميت او بگريند و بر سر و سينه زنند بدون آنکه به هدفِ حسين که قيام عليه ظلم و ظالم بود عمل نمايند. او عليه يزيديان شوريد تا به پيروانش بياموزد که کاری حسينی کردن وظيفة آنهاست. اين گفتة دکتر شريعتی را هرگز فراموش نکنيم که «آنها که رفتند کاری حسينی کردند، آنها که ماندند بايد کاری زينبی (افشاگری) کنند وگرنه يزيدیاند».
اين روزها که ۱۹ سال از فاجعة کشتار هزاران اسير مجاهد و مبارز میگذرد بايد نه تنها آمران و عاملان بلکه همه آنها که با سکوت خود در حقيقت صحه بر اين عمل نهادند پاسخگو باشند. مگر در زيارت عاشورا نيامده است «لعنت بر آنها که به شما ظلم کردند، لعنت بر آنها که شما را کشتند، لعنت بر آنها که برای قاتلان شما کار تدارکاتی انجام دادند، و لعنت بر آنها که داستان شما را شنيدند و سکوت کردند و راضی به اين کار شدند. (۳)»
و امروز چه کسی نمیداند آمرين و عاملين کشتار تابستان ۶۷ همان کسانی هستند که جمعی از آنها امروز بر مسند وزارت و قضا تکيه زدهاند و جمعی با توجيحات يزيدگونه به خيال خود لباسِ جلادی از تن به در کرده و به کسوتِ اصلاحطلبی درآمدهاند، امّا اين جماعت بدانند و مطمئن باشند روزی مشتِ آنها باز خواهد شد و در دادگاهِ رسيدگیکننده به جنايت آنها بايد پاسخگو باشند.
حدودِ ۱۴۰۰ سال از واقعة کربلا میگذرد و حسين عليهالسلام و يارانش بعنوان اسوههای مبارزه با ظلم و ظالم مورد احترام هر مسلمان و شيعه و انسان آزاده و حقيقتجو میباشند. امروز هر کسی از حسينهای زمانش سخن نگويد و از مظلوميت دختران و پدران و برادران و پسران و شوهران همه آنها که جان بر سر آزادی و عدالت نهادند دفاع نکند و با قاتلين آنها همکاری و دوستی نمايد از طايفة يزيديان است.
در پايان شعری را که با بهرهگيری از سرودة هوشنگ ابتهاج سالها پيش گفتهام به همة آنها که کس يا کسان خود را در دهه ۶۰ و تابستان ۶۷ از دست دادهاند تقديم میکنم.
شکوه عشق
"در اين سرای بیکسی، کسی به در نمیزند
به دشـتِ پـرمـلالِ ما پرنـده پـر نمـیزنـد"(۴)
اگر تو خامشی و من، سکوت پيشه کردهام
در اين شب سيه کسی، گَپ از سحر نمیزند
يکی صدای آشنا، ز مرگِ سرخ لالهها
به کوچهسارهای شب، غمان به سر نمیزند
به مادرانِ بینوا، کسی به خاطر خدا
ز بيم گزمه و عسس، شبانه سر نمیزند
* * *
اگر ز عشق دم زنی، به کهکشان قدم زنی
به نقطهای رسی در آن، عقاب پر نمیزند
در اين زمانِ پرخطر، شکوه عشق را نگر
کنار تپه(۵) هم يکی، دم از خطر نمیزند
صلا دهيد عاشقان، که از نيايش و فغان
ز چوب خشک و بیثمر، شکوفه بر نمیزند
اگر به بند(۶) آتش و به شهر گنجِ بیکران
درونِ بند میشود، رهِ سفر نمیزند
به خود بيا، به خود بيا، به بيکران رهی گشا
وگرنه بیتلاش ما، کسی به در نمیزند
دکتر محمد ملکی
جمعه ۲۶/۷/۸۲
ده ونک «ياسر»
۱. کُلُ يومٍ عاشورا و کُلُ ارضٍ کربلا
۲. خاطرات آيتالله منتظری
۳. زيارت عاشورا
۴. تضمين از شعر "در کوچه سار شب" سروده هوشنگ ابتهاج
۵. تپه زندان اوين که در پای آن اعدام ها صورت میگرفت.
۶. بندهای زندان