کیهان (لندن) 25 مه 2006
www.alefbe.com
در آستانه مسابقات جام جهانی فوتبال همه را تب «توپ» گرفته است. در حالیکه توپ بی باد احمدی نژاد به سرعت «اوت» شد و در نماز جمعه تهران فرود آمد تا آیت الله جنتی آن را برای عوام باد کند، توپ تازه آمریکا بلافاصله جلوی دروازه جمهوری اسلامی «شوت» شد: آمریکا با بی اعتنایی به نامه پیامبرانه رییس جمهوری اسلامی اعلام کرد صبر می کند تا سه کشور اروپایی هویج های نان و آبدار سیاسی و اقتصادی و حتی امنیتی را جلوی پوزه جمهوری اسلامی بگردانند. یعنی حالا رژیم پیش از آنکه چماق ها فرود آید، باید تصمیم بگیرد. تصمیمی که بر موضع همه از جمله روسیه و چین تأثیر مستقیم خواهد نهاد.
کدام جنبش صلح؟
دو هفته پیش در مقاله «چه نباید کرد؟» از سیاست نه جنگ و نه جمهوری اسلامی نوشتم. تمامی شواهد و شرایط ایران نشان می دهد این تنها سیاست فراگیر و مسئولانه و آینده نگریست که می تواند در برابر سیاست جنگ طلبان داخلی و خارجی و هم چنین کسانی مطرح شود که مدعی اند در «شرایط کنونی» باید «جنبش صلح» را در «اولویت» نسبت به دمکراسی و حقوق بشر «استارت» زد. کسی نیست از آنها بپرسد این همه سال و همین امروز که صلح برقرار است کدام تاج گل دمکراتیک و حقوق بشری را بر سر این ملت زده اند که اگر چنین می کردند، امروز ایران در چنین فلاکتی نمی بود. بعلاوه، اینان چگونه می خواهند «جنبش صلح» راه بیندازند، در حالی که به اعتراف محمد رضا خاتمی رییس حزب مشارکت اسلامی حتی اجازه ندارند درباره برنامه اتمی رژیم حرف بزنند؟! مگر می شود بدون روشنگری درباره «علل جنگ» جنبش صلح را «استارت» زد؟!
باید منتظر ماند و دید این «متفکران» که همواره نهایتا در کنار و پشت یکی از خودکامه ترین رژیم های تاریخ قرار گرفته اند، چگونه می خواهند زنان، دانشجویان، کارگران و کارمندان جان به لب رسیده را برای این نوع «صلح» که نام مستعار حفظ نظام است بسیج کنند. آیا آنچه ایران را پیش از هر حمله نظامی خلع سلاح می کند شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیست که از سوی جمهوری اسلامی به مردم تحمیل شده است؟ چرا این «مغزهای متفکر» به مسببان واقعی جنگ که همان سران و یاران و برادران سیاسی و عقیدتی خودشان هستند، توصیه نمی کنند تا کشور را گرفتار جنگی نکنند که بی تردید در آن بازنده هستند؟ چرا به مردم نمی گویند آنان که جنگ راه می اندازند همان هایی هستند که بر شما حکومت می کنند؟ چرا اینان به مردم نمی گویند جنگ اصلی حکومت اسلامی با شماست و این حکومت از ترس شما از کشورهای بیگانه «تضمین امنیتی» می خواهد؟ آیا تأثیر این نوع «جنبش صلح طلبی» با توجه به منفور بودن جمهوری اسلامی در افکار عمومی ایران و جهان بیش از تأثیر تظاهرات مکرر و میلیونی مردم سراسر جهان در آستانه جنگ عراق خواهد بود که سرانجام به جایی نرسید؟
این نوع «جنبش صلح» تنها بر دو بستر می تواند شکل بگیرد: یکی «هم جنگ، هم جمهوری اسلامی» که یعنی ادامه چند صباحی دیگر جمهوری اسلامی به اضافه آوار جنگی که بر سر مردم خراب خواهد شد. دیگری «یا جنگ یا جمهوری اسلامی» که یعنی دوباره مردم را بر سر انتخاب همیشگی بین «بد و بدتر» قرار دادن که اگر جنگ نمی خواهند باید جمهوری اسلامی را تحمل کنند. مدعیان این «جنبش صلح» خود را موظف نمی دانند به مردم توضیح دهند اگر این خود جمهوری اسلامی باشد که جنگ را ممکن می سازد، آنوقت آنها در کجا می ایستند؟ آیا در این صورت نوک حمله این «جنبش صلح» نباید به سوی جنگ طلبان داخلی نشانه رود؟ آیا اینان حاضرند چنین کنند؟
مفهوم «صلح» در جنگ عراق هم مورد سوء استفاده قرار گرفت چرا که دفاع توخالی و بی پشتوانه از صلح ، هنگامی که جنگ عراق امری حتمی به شمار می رفت، چیزی جز بی عملی و فریب وجدان نبود. نه تظاهرات میلیونی و نه سازمان ملل و کشورهای قدرتمندی چون آلمان و فرانسه نتوانستند مانع جنگ شوند. این در حالیست که امروز جامعه بین المللی مانند آن زمان متفرق نیست. همه در یک جبهه جمع شده اند و روسیه و چین هم نهایتا حتی اگر در کنار دیگران قرار نگیرند، مانند جنگ عراق سکوت خواهند کرد. بلاهت محض است اگر فکر کرد جلوی وقوع جنگی را که به عنوان «ادامه سیاست» و آخرین تدبیر ممکن است روی دهد، می توان با «استارت» یک جنبش صلح فکسنی گرفت آن هم در دفاع از حکومتی که برای بقا «تضمین امنیتی» از بیگانگان می طلبد و از سوی کسانی که اعتبار خود را در میان مردم ایران از دست داده اند. مردمی که از شوربختی چه بسا این جنگ احتمالی را، حتی به بهایی گزاف، تنها راه رهایی خود از جمهوری اسلامی بشمارند.
محلل های رابطه
نامه پیامبرانه احمدی نژاد نیز بر اساس احساس خطر و ترفند «تعامل» نوشته شد البته بدون آنکه جمهوری اسلامی ظاهرا از مواضع خود کوتاه بیاید. احمدی نژاد در نامه همان حرف هایی را که در سفرهای خود برای عوام تکرار می کند، این بار برای رییس جمهوری آمریکا و به خیال خام خود برای افکار عمومی جهان تکرار و «تعامل» را لابلای آن پنهان کرد و امیدوار بود تا ایرانیان «مهندس کشاورزی» در آمریکا و اروپا بقیه کار را که همانا گشودن باب نامه نگاری و گفتگو با «شیطان بزرگ» بود، بگشایند. آنها هم سنگ تمام گذاشتند بدون آنکه تا کنون تأثیری داشته باشد.
در اینجا مایلم به نکته ای اشاره کنم که تا کنون تنها در گفتگوی رضا پهلوی با هفته نامه «هیومن ایونتس» خواندم که دو هفته پیش در کیهان لندن نیز منتشر شد. او کوتاه آمدن خامنه ای برای گفتگو با آمریکا در مورد عراق را در واقع سیاستی ارزیابی می کند که مخاطب آن مردم ایران هستند. بر اساس این ارزیابی برای جمهوری اسلامی مضمون و نتیجه چنین گفتگوهایی مهم نیست. نه تنها اعلام گفتگو با آمریکا فرصت های تازه زمانی برای رژیم خواهد آفرید، بلکه به مردم ایران هم پیام مهم و نا امید کننده ای می فرستد: «دلتان را به پشتیبانی آمریکاییان خوش نکنید! ما خودمان پشت میز مذاکره با آنها نشسته ایم!» این ترفند را هم مدافعان واقعی صلح و دمکراسی و حقوق بشر باید جدی بگیرند و هم آمریکاییان که بارها پشتیبانی خود را از جنبش آزادی خواهانه مردم ایران اعلام کرده اند.
advertisement@gooya.com |
|
جمهوری اسلامی بی جنگ یا با جنگ، بی رابطه یا با رابطه با آمریکا بی تردید رفتنی است. در آن زمان مردم با پیگیری و کنجکاوی می خواهند بدانند ما در کجا ایستاده بودیم. آنوقت محلل های رابطه چه پاسخی خواهند داشت؟
در چنین کارزاری محمد خاتمی رییس جمهوری اسلامی پیشین در مورد نامه احمدی نژاد محتاطانه می گوید: «نظر حضرت امام نیز این بود که اگر آمریکا عذرخواهی کند، راه برای مذاکره باز می شود. در آن زمان سیاست کلی نظام بر ایجاد رابطه با آمریکا استوار نبود و امروز نیز نمی دانم با چه طرح و انگیزه ای این نامه نوشته شده و چه آثاری دارد.»
امیر محبیان یکی از نظریه پردازان «راست» گفت: «این نامه خواه به مذاکره بیانجامد، خواه نیانجامد، وزن دیپلماسی را در تعامل بین دو کشور بالا می برد... باید منتظر واکنش آمریکایی ها بود و با ارزیابی واکنش آنها گامها و تحلیل های آتی را پی ریزی کرد.»
بودارترین نظر را اما علیرضا اکبری معاون وزیر دفاع سابق در امور راهبردی مطرح کرد. او با تأکید مکرر بر موقعیت خطرناک رژیم گفت: «در شرایطی بسر می بریم که به آن شرایط امنیتی گفته می شود و مسأله امنیت ملی مهمترین مسأله کشور است. احمدی نژاد با علم به این موضوع به یک ضرورت و امر لازم پاسخ گفته و مبادرت کرده است... آمریکا هم بر محیط بین المللی، هم بر ساختار آن، هم بر شرایط سازمان ملل متحد و هم آژانس بین المللی انرژی هسته ای تأثیر گذار است، لذا در موضوع امنیت ملی ما نیز مؤثر است. هم ایران و هم آمریکا باید وارد یک گفتمان [منظور گفتگوست!] معین با یکدیگر شوند» وی افزود: «باید وارد گفتمان [گفتگو] با آمریکا شویم، چرا که ضرورت امنیت ملی ماست و برای پاسداشت منافع و ارزش های ملی مان لازم است و اگر وارد گفتمان [گفتگو] نشویم، منفعت طرف مقابل را تضمین شده تر ساخته ایم. باید به طرف مقابل تفهیم کنیم که موضوع فیمابین موضوع امنیت ملی است و موضوعی است که برای ما جنبه حیاتی دارد، لذا چندان قابل گذشت نیست... باید به طرف مقابل نشان دهیم که آمادگی تعامل را داریم».
این سخنان به ویژه پس از انتشار متن نامه و پیام های سربسته از سوی رژیم تفسیری جز همان «ملالی نیست جز دوری شما» (مقاله هفته پیش) ندارد. رفع ملال این دوری نیز تنها از دو راه ممکن است: یا پافشاری رژیم بر مواضع خود و حضور نظامی آمریکا برای رفع دوری، و یا عقب نشینی کامل رژیم (مانند لیبی) و حضور رابطان آمریکا برای رفع ملال جمهوری اسلامی!
امروز برای کسانی که مخالف جنگ و جمهوری اسلامی هر دو هستند، فرصتی دست داده تا با تمام توان افکار عمومی ایران و جهان را با منطق آینده نگر «نه جنگ، نه جمهوری اسلامی» و «صلح پایدار بدون جمهوری اسلامی» آشنا کنند. نباید با تشویق آمریکا به سازش با جمهوری اسلامی که پیشاپیش جنگ و ترور را در شرق و جنوب ایران آغاز کرده است و مفلسانه از بیگانگان «تضمین امنیتی» در برابر ملت می طلبد، امید مردم را به بیم تبدیل کرد. اگر پروژه اصلاح رژیم در عمل نشان داد که ممکن نیست، لیکن پروژه تغییر رژیم که تا کنون فقط یک نظر بوده ممکن است، آن هم بدون جنگ!