آفتاب: مهرداد قاسمفر سردبير بازداشت شده نشريه "ايران جمعه" قبل از اين كه بازداشت شود متني را در توضيح اتفاقات اخير در آذربايجان و مسايل مرتبط با "ايران جمعه" نوشته است.اين نوشته ساعاتي قبل از بازداشت نگاشته شده . قاسمفر نوشته است : در هفته گذشته از چند بابت قابل تأمل بود: پايان نوزدهمين نمايشگاه بين المللى كتاب، بزرگداشت حكيم و شاعر همه دورانها فردوسى و بالاخره روز جهانى موزه و ميراث فرهنگى.
اما آنچه كه موضوع اين نوشته است نكته ديگرى است كه بايد توضيح داد. بخش كودك و نوجوان ايران جمعه، معمولاً با حال و هوايى طنزآلود و طراحى ها و كارتون هاى نسبتاً زياد خود، فضايى متفاوت از باقى صفحات ايران جمعه دارد.
در شماره دو هفته قبل مطلبى در صفحه اول اين بخش آمده بود كه در همان قالب طنز و با همان كاراكترهاى آشناى هميشگى اش - سهيل و سارا و... - سوژه اى را دستمايه قرار داده بود با اين عنوان؛ «چه كنيم كه سوسكها سوسكمان نكنند؟» و سپس در طنزى مكتوب و البته كارتونى، به سوسكها و به اصطلاح زندگى سوسكى و نيز كاراكترهاى خود پرداخته و شوخى كرده بود.
در صفحات بعدى نيز مطالبى جدى و "علمى ،آموزشي" درباره زندگى طبيعى اين حشره آورده شده با نيت آشنايى بچه ها.در همان صفحه اول نيز كه حداقل ۱۲ طرح كوچك كاريكاتوروار آمده در يكى از اين طرح ها سوسكى در جواب سهيل كلمه "نامانا" را به كار مي برد كه با حروف به اصطلاح" فينگليش" نوشته شده و در باقى طرح هاى همان صفحه، سوسك ها و قورباغه ها به «زبان فارسى» با همان سهيل «سخن» مى گويند.
علاوه بر آن در صفحه چهارم همين بخش كودك، مجموعه اى كاريكاتور مى بينيد كه بچه اى و سوسكى به «زبان فارسى» دارند «گفت وگو» مى كنند. در هيچ كجاى متن يا صفحات اين بخش هم، هيچ واژه يا سطرى كه دال بر اشاره به قوميتى، زبانى و يا گويشى باشد وجود ندارد.
راستش حجم مطالب هم آنقدر هست كه در لحظه اول آن يك كلمه اصلاً به چشم هيچ يك از همكاران «ايران جمعه» نيامد كه اگر مي آمد هم شائبه توهين به ذهن كسي نمي آورد چرا كه اساسا قصدي براي به كار بردن اين واژه رايج در ميان ساكنين- حتي فارس زبان- تهران نه در ميان همكاران من مطرح بوده ونه خواهد بود؛ ضمن آنكه در باقي طرح ها نيز همه، (هم سوسكها وهم قورباغه هايي) دارند به فارسي سخن مي گويند.و مضافا اينكه در طرح يا كاريكاتورى كه منطق طنز بر آن حاكم است، اساساً برداشت از مطالب، از شكل طبيعى اش خارج مى شود
چرا كه در اين فضا اصولاً چيزى جدى نيست بويژه در حال و هواى يك نقاشى كودكان تا اينكه گويا سه شنبه هفته گذشته در دانشگاه تبريز و سپس چند دانشگاه ديگر در استانهاي آذري زبان ،عده اى از دانشجويان با اين برداشت كه چنان طرح و كلمه اى،آنهم در ميان انبوه طرح و كلمه هاي فارسي، با نيت توهين و يا تحقير هموطنان آذرى زبان(!!) درج شده، كار را حتى به تجمعى در صحن دانشگاه و صدور بيانيه مى كشانند و نيز نامه نگارى رئيس دانشگاه تبريز به وزارت ارشاد و سپس كشيدن كار به صحن مجلس و هيات دولت و... علاوه بر اينها، تحريريه ايران جمعه نيز روزانه به تعداد زيادى از دانشجويان دانشگاه تبريز و خوانندگاني كه از طريق تلفن، گلايه خود را ابراز مى كردند، پاسخ گفت.
واقعيت اين است كه براى ما در برخورد اول چنين برداشتى بسيار عجيب بود اما با تحقيق بيشتر دريافتيم كه مسائلى حاشيه اى و كاملاً بى ارتباط با ايران جمعه نيز _ از جمله شعارهاى هواداران تيم تراكتورسازى عليه هما كه گويا از سوسك شدن بازيكنان همادر آن بازي گفته اند، برانگيخته شدن حساسيت هايى نسبت به شعار تيم ملى در جام جهاني تحت عنوان ستارگان پارسي، تغيير اسامي چند خيابان در تبريز از تركي به فارسي، و از همه مهمتر فرصت طلبي پان تركيستهايي كه ده دوازده روزي پيش از انتشار ايران جمعه در دانشگاه سهند تبريز سعي كرده بودند تحصن صنفي دانشجويان را با اعتراضات قومي وجدايي طلبانه پيوند بزنند و نيمه تمام مانده بود وظاهرا حالا فرصت را براي تبديل يك حباب كوچك به يك موج مناسب ديده اند، و مسائل ديگر _ ظاهراً زمينه ساز چنين سطحى از واكنش در يك دانشگاه به يك كلمه كه توضيح اش بالاتر آمد، شده است.
به هر حال، روزنامه ايران على رغم تأكيد بر فقدان هرگونه عمد يا سوء نيتي از طرف طراح ، در دو نوبت در صفحه اول - سه شنبه و چهارشنبه- براي نشان دادن حسن نيت خود، از هموطنان گلايه مند آذرى پوزش خواست و ايران جمعه نيز در اولين سرمقاله اش اعلام كرد كه به خاطرطرح كوچكي كه زمينه ساز اين برداشت شده ، متأسف است و از اين خوانندگان پوزش خواست. اما در اين ميان يك توضيح ضرورى ديگر هم هست: گويا داستان «يك كلاغ چهل كلاغ» در اين باره دارد بدجورى عمل مى كند؛ .... به همين دليل به نظر مى رسد كه ريشه هاى اصلى اين گونه شايعات وتهديدها و ماجراها مسائلى بس فراتر است كه البته در حوزه و مبحثى ديگر مى گنجد.به هر حال بر اساس عرف مطبوعات در تمامي دنيا وبراي بدترين اشتباهات سهوي هم ، حتي يكبار عذر خواهي كافي است چه رسد به سه نوبت . پس چگونه است كه اين ماجرا دارد اشكالي كاملا غير طبيعي به خود مي گيرد؟ به گمانم براي رسيدن به پاسخ بايد به پشت و پشتوانه هاي اين صحنه رفت.
پشت صحنه اي كه ريشه در تاريخي ناتمام و مطالباتي انباشته دارد و البته بازيهاي بين المللي،و مثل هميشه حالا كه دست كسي به جايي بند نيست چند روزنامه نگار وجه المصالحه آن خواهد شد وبازي از نو. از موضع يك روزنامه نگار مي گويم اگرچه لازم به توضيح نداشته باشد كه آذربايجان، همانطور كه ساير نقاط ايران، ديروز و امروز و هميشه بخشي از ايران زمين هست و خواهد بود و زبان تركي نيز به اندازه زبان فارس وكرد و عرب ونيز گويشهاي رايج براى همه ما كه در اين جغرافياى غيرقابل گسست زندگى مى كنيم جزيى از هويت و دارايى ملى مان محسوب مى شود.
ايران ما ا مروز - به هر دليل- در شرايط بسيار حساسى است و جداى از حميّت قومى، هر ايرانى كه به سرنوشت ميهن اش حساسيتى دارد مى بايست بيش از هميشه مراقب تحريكاتى كه همواره در فرامتن چنين وقايعى روى داده و مى دهد باشد؛ ناگزيريم كه چنان حميت هايى را با چنين حساسيت هايى درآميزيم تا به تعصبات تفرقه افكنانه و جدايي خواهانه درنغلطيم.
فرزندان ايران، در هر شرايطى ايرانى اند؛ تهران و تبريز و اهواز و شيراز، همه در تاريخ و سرنوشتى آميخته به يك تقدير به سر برده و خواهند برد. نه امروز كه در يك قرن گذشته تاكنون، اراده هاى پنهان و پيداى بسيارى خواسته است چنين باورى را سست كند و از هم بگسلد و متأسفانه بهانه ها و دستاويزها هم كم نبوده اند كه البته برخى ، ريشه هايى واقعى داشته و بسيارى هم نه.
ما در ابتدا ايراني هستيم وسپس متعلق به قوميتمان ؛ پس مي توان – بايد بتوان- مشكلاتي كه بنيانهاي واقعي (و نه تصنعي و بر ساخته اراده هاي اهريمني) دارند را بر ميز گفت و گوي خانواده مشترك ايران زمين نهاد و راه هاي زيباتري جست ؛ و گفت وگو البته دشوار است و نيازمند تمرين و صبوري
مردمى بزرگ با پيشينه و عمق فرهنگى ايران زمين شايسته تأمل و متانتى است كه در خور ملت هاى بزرگ است . ملت ايران، ملتى بزرگ است و شايسته آنكه پيش از هر چيز در درون خود به همد لي و گفت و گو برسد . ايدون باد