واژه ی دموکراسی از جمله واژگانیست که در درون خود معانی گوناگونی را همراه دارد. شاید بتوان آنرا نوعی از سیستم حکومتی دانست که در سایه ی پیاده سازی و اجرای آن در جامعه, افراد با در یافت در ک صحیح از قوانین موجود و آگاهی نسبت به حقوق مربوط به خود,توان ستاندن حق خود را بدست آورده و فراگیرند. رسیدن به این هدف مهم یعنی آگاهی افراد به حقوق خود و حدود آن , تلاش مضاعفی را می طلبد که هر یک از بازیگران و اعضای این عرصه که دموکراسی باشد,باید بخرج دهند تا نیل بدان میسر شود. از طرفی تعریف حد وحدود و گستره ی این حقوق اجتماعی , موضوعی است که بنابه شرایط محیطی آن جامعه باید تعریف شود . اصولا بخش بحث برانگیز و جنجال آفرین واژه ی دموکراسی همین بخش تعیین حد وحدود آزادی و حقوق اجتماعی و شخصی افراد است که باید مشخص شود .البته این بحث و دعوا عملا گریز ناپذیر بوده و در همه ی دوران از تاریخ تمدن بشر وجود داشته و در بسیاری از موارد همین مشاجرات بوده که به جنگ و خون ریزی نیز منجر می شده و حال به بحث در مورد حدود حقوق افراد و یا تعریف و شناسایی آنها انجامیده است. بنابراین عملیست گریز ناپذیر و شاید هم بدلیل دارا بودن خواص ذاتی روشن گری و اطلاع رسانی این بحث ها و مناضعات که معمولا بین اندیشمندان و صاحب منسبان صورت می گیرد برای عموم مردم بسیار مفید هم باشد.
اما دراین میانه بنا به درجه و ضریب فراگیر شدن اصول و پایه های گفتمان دموکراسی در جوامع, گاهی اصلی مهم به فراموشی سپرده شده یا کمتر بدان توجه می شود و آن اصل احترام متقابل است. به بیانی دیگر می توان از مقوله ی احترام متقابل به عنوان ایندکسی برای اندازه گیری درجه ی رشد و توسعه ی دموکراتیک یک جامعه استفاده نمود . یعنی اگر در جامعه ای میزان اتهامات و بی حرمتی به افراد و گروه ها زیاد دیده می شود و در آن اختلاف ,دعوا و چند دستگی به اشکال مختلف به چشم می خورد,می توان گمان برد که آن جامعه از نظر استاندارد های دموکراتیک یک جامعه ی عقب مانده باشد.برعکس اگر در جامعه ای آرامش و تعادل بیشتر حاکم بود و افراد به حقوق یکدیگر احترام بیشتری گذاردند, آن جامعه را می توان دموکراتیک فرض نمود و انتظار آبادانی,پیشرفت و توسعه را از آن داشت. از همین روی کرد , شاید وضعیت حال حاضر جامعه ی ایران, که در آن افراد و گروه ها به راحتی سنگین ترین اتهامات را به یکدیگر وارد می سازند را از این منظر بتوان سنجید و بررسی نمود. البته اوضاع گروه های اپوزیسیون هم متاسفانه وضعیت چندان بهتری نیست و این گروه ها نیز از عدم رعایت این فاکتور در میان خود رنج می برند و تاوان بسیاری هم بابت آن پرداخته اند.
نگاهی به اقتشاشات اخیر در اروپا نیز نشانگر این حقیقت است که با وجود رعایت اصل احترام در بین اروپاییان و بستر سازی مناسب برای اجرای آن در بین اقوام و ملیت های مختلف اروپایی, متاسفانه آنها موفق به رعایت این اصل در ارتباط با خود و مهاجران نشده اند. بطوریکه بیشتر افراد مهاجر و خارجی که در کشور های اروپایی زندگی می کنند از شرایط موجود در این کشور ها شکایت داشته و به نوعی از تفاوتها و تبعیض های موجود ناراضی هستند. امری که در بین مهاجرانی که کانادا و آمریکا را برای زندگی برگزیده اند کمتر بچشم می خورد. بعبارتی دیگر, دموکراسیی که در این کشور ها جریان دارد نسبت به مهاجران دارای انعطاف و انطباق بیشتری بوده و فاکتور احترام متقابل در میان مهاجران و شهروندان عادی بیشتر به چشم می خورد تا نسبت به اروپا. به همین دلیل نیز میزان چالش های موجود میان خارجیان و افراد بومی در آمریکای شمالی به نسبت اروپا بسیار کمتر دیده شده و گزارش می شود.
در اینجا اجازه بدهید به تشریح وضعیت اصل احترام متقابل در کشور مان بپردازیم و آنرا در ابعاد مختلف اجتماعی, اقتصادی و سیاسی مورد بررسی قرار دهیم. با کمی دقت در حوزه های یاد شده و کالبدشکافی آن در می یابیم که بستر بسیار نا مطلوبی در کشور برای آن موجود است . بطوریکه می توان یکی از دلایل تاثیر گذار در ناآرامی ها و حرکت های زیک زاک وار در تاریخ سیاسی و اجتماعی سالیان اخیر مردم کشورمان را در عدم رعایت احترام به حقوق افراد و اقشار مختلف جامعه عنوان نمود. بسیاری اعتقاد دارند که ملت ایران در زمان انقلاب نمی دانستند که چرا باید انقلاب کنند اما به خیابانه!
ریخته انقلاب کردند. شاید با روانشناسی و رفتار شناسی اجتماعی جامعه ی ایران از این دیدگاه بتوان بدان پاسخ گفت.
در بعد اقتصادی اگر بخواهیم به مقوله ی رعایت احترام افراد در جامعه ایران بپردازیم و آنرا با وضعیت موجود در کشور های دموکراتیک مقایسه کنیم در می یابیم که اختلاف سطح فاحشی بین افراد ضعیف از نظر درآمد در جامعه ی ایران {در قبل و بعد از انقلاب}و افراد غنی و ثروت مند جامعه وجود داشته و افراد پایین دست فشار سنگینی را از نظر روحی علاوه بر مشکلات اقتصادی تحمل می کردند و یا می کنند. بطوریکه یک شخص ثروتمند و یا دارای شغل عالی , خود را محق به انجام بسیاری از کارها در ارتباط با دیگر افراد پایین دست اجتماع می داند. در صورتی که این شرایط بعنوان مثال در کشور های دمکراتیک اروپا -صرف نظر از مسئله ی مهاجران - هرگز بدین شکل نیست و یا بسیار نامحسوس است.ساختار های اقتصادی و فرهنگی بشکلی برنامه ریزی و پیاده شده که هر یک از افراد بنا به توانایی ها و تخصص خود کاری را انجام می دهد و حقوقی معقول را دریافت می کند و فشار دیگری از بعد تفاوت و اختلاف سطح, بر ایشان وارد نیست.این در حالیست که در کشوری همچون ایران افراد پایین دست جامعه علاوه بر کار سخت و دستمزد پایین , به اشکال مختلف مورد توهین و تحقیر نیز قرار می گیرند.
از نقطه نظر مسائل قومی و فرهنگ های اصیل ایرانی هم در عین تنوع و زیبایی بی نظیر موجود,این ضعف در این ناحیه هم بچشم می خورد و اقوام و طوایف مورد آماج حمله, بخصوص از ناحیه ی مرکز نشینان و اهالیه پایتخت قرار گرفته و مورد بی احترامی قرار می گیرند.بخشی از این اختلافات هم کم وبیش توسط نظام های سیاسی حاکم دامن زده می شود.در مقام مقایسه شما هرگز یک شهروند شهرستانی یکی از کشور های اسکاندیناوی را در پایتخت این کشورها نمی توانید ببینید که از لهجه و نوع صحبت کردن خود در عین تفاوت های بسیار, احساس شرم داشته باشد و اتفاقان بدان می بالد ودر صدد حفظ آن است. حال آنرا با شرایط موجود در ایران و در پایتخت آن مقایسه کنید.
در حوزه ی سیاست که دیگر اوضاع از همه بحرانی تر بوده و اصولا یکی از مکان های بروز ناهنجاری های شخصیتی و فرهنگی موجود در یک جامعه را می توان در عرصه ی سیاست آن جامعه مشاهده نمود. در نتیجه بدلیل مشکلات موجود در حوزه های یاد شده وتاثیر آن بر نوع نگاه, برداشت ها و کنش های افراد در قبال یکدیگر, عدم وجود نگاه های منطقی به مسائل و قضاوت از دیدگاه عصبیت و کینه ورزی در این حوزه نیز رسوخ می کند. در حقیقت نخبگان سیاسی در این جامعه همان افرادی هستند که سالها زیر بار انرژی های منفی حاصل از بی حرمتی های فراوانی که در زمینه های مختلف بر آنها وارد شده, وارد عرصه ی سیاست شده و اینجا مکانیست برای برون ریزی آن نیروها و فشار هایی که در طی سالیانی متمادی برآنها رفته.تصور تصمیم گیری های منطقی از این افراد انتظاریست بیهوده و بخش عمده ی اختلافات و درگیری های موجود همگی از این ناحیه بر می خیزد.
مشکلات و مناقشات بوجود آمده در اروپا که اخیرا بوقوع پیوسته را اگر بخواهیم از همین نقطه نظر بررسی کنیم در می یابیم که دلیل اصلی بروز مناقشات اخیر از همین نکته شروع شده است.اروپا نمی تواند از یک طرف به پناهنده ی عرب تبار یا افریقایی و یا آسیایی به خاطر مسائل انسان دوستانه و حقوق بشر پناهنده گی و اسکان بدهد و بعد در داخل کشور از آن متنفر باشد به وی بی احترامی کند. مناقشات اخیر در واقع ریشه در مشکلاتی دارد که درلایه های درونی جوامع اروپایی در حال وقوع است و با رویه ی موجود این مناقشات بیشتر خواهد شد و ابعاد حادتری به خود خواهد گرفت.مگر اینکه راه حلی در جهت دستیابی به فضایی همراه با احترام متقابل حاصل شود . اما تحقق آن با گروه های جهادی و تند روی بنیاد گرا که در این کشور ها سکنا گزیده اند, کمی بعید بنظر میرسد و دور نما را تیره و تار می سازد.
بنابه آنچه که در این مقاله ذکر شد, اگر بخواهیم از حرکتهای زیک زاک وار و اوریب در آینده بپرهیزیم و جامعه ای منطق گرا بجای تعصب گرا و کینه جو داشته باشیم که ابتدا فکر کند و بعد حرکت کند و نه ابتدا نیرویی آنرا بحرکت وا دارد سپس بدنبال دلیلی برای این حرکت خود بیابد. همچنین یاد بگیریم که در عقاید تفاوت داشته باشیم اما دشمن هم نباشیم و بر سر میز مذاکرات ابتدا به طرف مقابل مان بخاطر دارا بودن عقیده ای متفاوت - مگر در مورد زیر پا گذاشتن حقوق بشر و معیار های دموکراتیک , احترام بگذاریم و سپس وارد گفتگو شویم و بسیاری از مواردی از این دست, باید از بار منفی بی احترامی های موجود در جامعه در همه ابعاد آن بکاهیم و به تفاوت ها و اختلاف سطح ها و سلیغه ها نه به دیده ی تحقیر و توهین که بدیده احترام بنگریم.