-"شب هاي برره بسيار برنامه ي بدي است و به فرهنگ سرزمين ما آسيب مي زند.
-شما چند قسمت از اين سريال را ديده ايد؟
-نديده ام ولي از افراد مطلع شنيده ام..."
-"زبان فارسي در خطر است. شب هاي برره باعث فساد زبان فارسي مي شود...
-مي توانيد مثال بزنيد؟
-همين اصطلاحات که بر سر زبان بچه ها افتاده است.
-مشابه همين اصطلاحات بعد از پخش بسياري از سريال هاي تلويزيوني بر سر زبان ها افتاد و بعد هم از يادها رفت. کجاي زبان فاسد شد؟ شما خودتان اين سريال را دنبال مي کنيد؟
-من وقت ندارم تلويزيون ببينم ولي از خيلي ها شنيده ام..."
نديده ام، نخوانده ام، ولي از اين و آن شنيده ام و اين کافي است تا انتقاد کنم؛ تا منع کنم؛ تا تحريم کنم! نه اين که اين "شيوه ي نقد" مختص اشخاصي مانند آقاي جنتي يا مصباح يزدي باشد که نديده و نخوانده، فقط از روي بولتن هاي چند صفحه اي، راجع به آثار چند هزار صفحه اي کساني مثل ِ دکتر سروش قضاوت مي کنند و موضع مي گيرند و جمعيتي را عليه اش مي شورانند، بلکه بدبختانه اين موضوع در جمعيت روشنفکري ما هم اپيدمي شده و قضاوت و نقد، اغلب از روي شنيده ها صورت مي گيرد.
نمونه ي حي و حاضر آن، نقد ِ همين شب هاي برره است. بعد از انتشار مطلبي در باره ي اين سريال و ربط دادن آن به سياست هاي اتمي ِ جمهوري اسلامي و آقاي لاريجاني در يکي از وب لاگ هاي پر خواننده، اکنون شاهد نوشته ي – البته معتدل – ِ سرکار خانم شکوه ميرزادگي هستيم که خوشبختانه با اذعان به اين که سريال را نديده اند موضع متين و منطقي نسبت به آن اخذ کرده اند.
طرف صحبت من در اينجا کساني هستند که به خاطر انتشار اسکناسي که تصوير بزي را بر روي آرامگاه کورش کبير نشان مي دهد حکم به تحريم خود ِ سريال داده اند. اين که آن اسکناس چه ارتباطي به عوامل تهيه سريال دارد البته جاي سوال است اما اگر عده اي - درست يا غلط - اقدام به اين کار کرده اند، چرا بايد اصل سريال زير سوال برود؟
ديروز کيهان اين گزارش را منتشر کرد:
"کارت هاي دعوت يک مراسم عروسي در شهرستان دهلران به زبان برره اي براي مدعوين ارسال شده است. در اين دعوت نامه آمده است: "ما دو تا پرنده بيديم که وخواهيم زير يک سقف از خودمان زندگي مشترک در وکنيم و به مناسبت اين جشن شما عزيزان هم از خودتان تشريف فرمايي در وکنيد. چشم به راهتان خواهيم بيد جيگر!"
و همين کيهان، چند روز پيش خبر داد که خانمي به لهجه ي برره اي از راننده پرسيده بود چقدر کرايه ودم؟ و راننده پاسخ داده بود هر چه دوست داري جيگر و از خانم کتک خورده بود!
آيا درست است آن کارت دعوت بامزه و اين رفتار زننده را به عوامل سريال ربط بدهيم و آنها را محکوم کنيم؟
در يکي از قسمت هاي سريال، غريبه اي وارد برره شد و مردم با دفن ِ اشيائي در زير خاک او را فريب دادند. دست آخر هم آن شخص چاله اسکندرون را به عنوان اثر باستاني دزديد که اتفاقا يکي از جالب ترين ايده هاي سوررئاليستي در اين سريال بود. بزي هم که سمبل برره است به عنوان اثر باستاني شناخته مي شد که آن هم ساختگي از آب در آمد. اگر منظور ِ کساني که فکر مي کنند سريال برره به فرهنگ باستاني ما توهين کرده اين قسمت است، مطمئن باشند که در اين قسمت هيچ چيز اهانت آميزي وجود ندارد. اگر هم قسمتي ديگر است که بهتر است با اشاره ي دقيق، آن را مورد نقد قرار دهند.
منتقدان محترم بايد بدانند که در حکومت اسلامي، دولتمرداني هستند که آرزو مي کنند اين سريال هر چه زودتر تمام شود و مانند آن نيز هرگز ساخته نشود، چرا که تا به امروز هيچ سريال تلويزيوني به اين شدت و به اين فراگيري، از زشتي ها و بدکاري هاي سياسي و اجتماعي سرزمين ما انتقاد نکرده است. منتقدان محترم بايد بدانند که پخش اين سريال در کليت اش آگاهي بخش است و تاريک انديشان به هيچ رو مايل به ادامه ي پخش آن نيستند. مخاطبان اين سريال، ميليون ها ايراني هستند که لحظات شادي را با آن سپري مي کنند؛ ميليون ها ايراني هستند که واقعيت جامعه شان را در روستاي برره مي بينند. گيرم قسمت هايي از آن بنا به ضرورت و اجبار واقعيت را نشان ندهد يا آن را تحريف کند (مثل اشاره به هولوکاست) يا منجر به بالا رفتن بز از مقبره ي کورش کبير شود. دوستان اين ضعف هاي ناگزير را به نود شب شادي و خنده ي مردم ببخشند!