جریان نظامی – امنیتی برای قبضه کامل قدرت به سه پایه اصلی متکی است:
1- بنیادگرایی مذهبی و یا به قول خود آنها "تفکر مکتبی" عنصر پیوند دهنده و مایه انسجام این جریان در نهادهای نظامی، حوزه ها، دانشگاهها و سایر نهادها است. بدون تردید مصباح یزدی و وفادارترین شاگردان وی پرچمدار ان بنیادگرائی مذهبی و متولیان ایدئولوژی این جریان به شمار می روند.
2- ارعاب و سرکوب دومین پایه قدرت این جریان به شمار می رود. این جریان از آغاز به اصل "النصر من الرعب" و "ارهاب" اعتقاد داشته و برای به حاشیه راندن و ساکت کردن مخالفان و کسب قدرت، سرکوب را هم استراتژی و هم تاکتیک خود قرار داده است. منتها در گذشته که هنوز به بالاترین پلکان قدرت دست نیافته بود، ایدئولوژی و ظرفیت آن در خدمت علی خامنه ای و حذف و سرکوب رقبای وی قرار داشت، اما از انتخابات نهم به این سو این جریان فقط برای تحکیم قدرت خود عمل می کند و بیش از آن که از علی خامنه ای حرف شنوی داشته باشد، خواهان استفاده از موقعیت وی به نفع خویش است.
3- این جریان بر آن است که اقتصاد دولتی، بویژه درآمدهای سرشار دولت از نفت و گاز را در خدمت نظامی کردن فضای جامعه قرار دهد. احمدی نژاد که پیش از انتخابات وعده می داد سفره های رای دهندگان را با درآمد نفت رنگین کند، حالا بر آن است که درآمد نفت را در خدمت تقویت و تحکیم جریان نظامی- امنیتی حاکم شده قرار دهد. با وجود افزایش درآمد ارزی دولت در سال جاری بسیاری از پروژه های توسعه صنعتی، کشاورزی و آموزشی در دولت احمدی نژاد زیر سئوال قرار گرفته اند. و برعکس درآمدهای ارزی کشور بیش از گذشته صرف توسعه صنایع نظامی و هسته ای و توسعه پادگانها و نیروهای نظامی خواهد شد.
حکومتی که با وجود درآمدهای عظیم نفتی از نوسازی ناوگان شرکت واحد اتوبوسرانی که برای مبارزه با آلودگی هوای تهران حیاتی است بازمانده است، حکومتی که بر نفت و گاز سرشار ایران تکیه دارد، اما بخش مهمی از بنزین مورد نیاز ایران را از خارج وارد می کند و هنوز نتوانسته است به اندازه نیاز کشور در ایران نفت پالایش کند، بخش عظیمی از بودجه کشور را صرف توسعه موشک و صنایع هسته ای می کند. و کیست نداند که در ایران ایجاد پالایشگاه و سرمایه گذاری برای توسعه صنعت و کشاورزی چه برای رشد اقتصاد کشور، چه برای حل مساله بیکاری و معضلات دیگر جامعه از الویت برخوردار است. در حالی که توسعه صنایع نظامی دست کم در چارچوب حکومت جمهوری اسلامی نه فقط در خدمت منافع ملی نیست بلکه صرفا با هدف تحکیم قدرت نظامیان و پایه های استبداد دینی دنبال می شود.
رهبران جریان نظامی- امنیتی با توجه به دشواری های ارتش آمریکا در عراق و بالاگرفتن موج مخالفت مردم آمریکا با ادامه حضور نظامی این کشور در عراق خیالشان از جانب خطر حمله نظامی همه جانبه آمریکا راحت است و از حمله هوائی احتمالی اسرائیل و یا آمریکا هم آن گونه که در یادداشت های پیشین اشاره داشتم نمی ترسند بلکه به آن نیاز هم دارند. بویژه آن که چنین حملاتی هم راه دامن زدن به ناسیونالیسم مذهبی و تحکیم موقعیت آنان را در داخل هموار می کند و هم می تواند بهای نفت را در بازارهای جهانی به سود قدرتی که به دلار نفتی متکی است افزایش دهد.
آنها در عین حال می دانند که در شرایط حاضر تحریم اقتصادی همه جانبه ایران نیز برای قدرت های بزرگ کار آسانی نیست چرا که اولا پیش از چنین تحریمی باید جانشینی برای نفت ایران پیدا شود و ثانیا آن که چین و روسیه احتمالا تحریم ایران را وتو خواهند کرد.
با این همه باند نظامی- امنیتی بعید است بتواند رویای قبضه کامل قدرت در ایران و بقای طولانی خود را عملی سازد. لایه های محروم وندار جامعه و حاشیه نشین های شهرهای بزرگ که زیر تبلیغات و وعده های بسیج سپاه پاسداران و به امید بهبود وضع خود به احمدی نژاد دل بسته بودند به سرعت متوجه خواهند شد که دوران او سیاهترین دوران برای اقشار کم درآمد و بیکاران و محرومان جامعه خواهد بود. البته سلاح سرکوب و ارعاب هم دیگر در ایران امروز به برائی گذشته نیست. در ایران امروز دیری است که جو خفقان و وحشت دست کم بطور نسبی درهم شکسته شده است. اعتصاب شرکت واحد در تهران می تواند مقدمه ای بر اعتصاب های دیگر در ماههای آینده در ایران باشد، وضع دانشگاههای کشور نیز تا اندازه ای شبیه به آرامش پیش از طوفان است. دولت احمدی نژاد قطعا نخواهد توانست به وعده های اقتصادی و رفاهی خود عمل کند. برعکس با توجه به شدت گیری فرار سرمایه ها از ایران (در این چند ماه رقم فرار سرمایه به دوبی 13 میلیارد دلار بوده) و توقف کامل سرمایه گذاری های خارجی در ایران- بجز در قسمت نفت و گاز- وضع از آنچه هست بدتر خواهد شد.
فشارهای خارجی نیز هرچند نه به صورت تحریم همه جانبه به ایران افزایش خواهد یافت. از این گذشته هیچ بعید نیست که در مقابله با جاه طلبی های نظامی و شعارهای ماجراجویانه احمدی نژاد قدرت های بزرگ به فکر تجزیه ایران و مقدمتا ایجاد ناآرامی و تنش در مرزهای کشور از طریق حمایت از برخی مطامع و مقاصد همسایگان برآیند. شیخ نشین های خلیج فارس، ترکیه و آذربایجان در شمال و غرب کشور و حتی عراق و افغانستان در آینده نه چندان دور می توانند به ابزار مورد حمایت آمریکا و متحدان آن برای فشار بر ایران و ایجاد درگیری های مرزی در چارسوی ایران تبدیل شوند. سیاستها تبعیض گرایانه جمهوری اسلامی زمینه چنین تنش هائی را از مدتها پیش در دل خوزستان، کردستان، آذربایجان و بلوچستان پرورانده است.
دشواری های آمریکا در عراق مانع از آن نیست که در صورت بالا گرفتن بحران آمریکا این بار همراه با متحدان خود از طریق اتحادیه نظامی ناتو علیه ایران وار عمل شود. گویا رزمایش (مانور) نظامی پیمان ناتو در ترکیه در ماه گذشته نوعی هشدار به جمهوری اسلامی بوده است. گفته می شود که روسها نگرانی خود را در این باره به اطلاع مقامات جمهوری اسلامی رسانده اند خلاصه آن که باند نظامی- امنیتی ایران را به سوی فاجعه هدایت می کند، فاجعه ای که در بهترین حالت به ویرانی اقتصادی و صنعتی هرچه بیشترکشور می انجامد و در بدترین حالت کشور را به سوی تلاشی و تجزیه خواهد برد.
عقلای جمهوری اسلامی کسانی هم چون هاشمی رفسنجانی، خاتمی و غیره که خوب می دانند در مسیر این فاجعه جمهوری اسلامی نیز نابود خواهد شد از فردای انتخابات مجلس نهم به این سو اختلافات و رقابت های گذشته را کنار گذاشتند و برای نجات کشتی جمهوری اسلامی دست به دست هم داده اند. کار به جائی رسیده که حالا علی خامنه ای نیز از غولی که خود برای ترساندن رقبا از بطری درآورده، وحشت کرده است. چرا که از این پس این غول درنده گوش به فرمان او نیست. جبهه ای که در عمل روحانیون سنتی و "مدرن" و جریانهائی هم چون مجاهدین انقلاب اسلامی و مشارکت را در بر می گیرد حالا مترصد موقعیت مناسب ملی و بین المللی برای مهار کردن باند نظامی- امنیتی است.
نبرد میان دو جناح رقیب هم اکنون چه پنهان و چه آشکار در مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان، قوه قضائیه، رسانه های رسمی، مجمع تشخیص مصلحت نظام، و حوزه های علمیه قم به شدت ادامه دارد. دو هفته پیش طلاب دست آموز مصباح یزدی به همراه بسیجی ها در قم طی تظاهراتی علیه مجلس و علیه هر مقامی در هر لباسی که با احمدی نژاد مخالفت کند هشدار دادند. در این تظاهرات که برای مرعوب کردن رفسنجانی و بی طرف کردن و یا هم راه کردن خامنه ای سازمان داده شده بود، تظاهرکنندگان، مخالفان سرشناس احمدی نژاد را به افشای پرونده های فساد مالی فرزندان و وابستگان تهدید کردند. جبهه رقیب باند نظامی- امنیتی اما هنوز در نظام حاکم قدرتمند و ریشه دار است. هاشمی شاهرودی در راس قوه قضائیه از جبهه مخالف به رهبری هاشمی حمایت می کند و هم او است که دو ماه پیش در پاسخ به احمدی نژاد اعلام داشت که اگر لیستی در جیب دارید بیرون بیاورید و اگر نه این حرفها بی اعتبار است. نبرد اصلی دو جناح که می تواند سرنوشت جنگ قدرت را تعیین کند، نبرد بر سر همراه کردن علی خامنه ای است. واقعیت آن است که او از ماهها پیش در نگرانی، تردید و بلاتکلیفی به سر می برد. او احساس می کند که با پیروزی قطعی باند نظامی- امنیتی جایگاه خود را از دست خواهد داد و چه بسا مقام رهبری به شخص مصباح واگذار شود. از طرف دیگر به جناح دیگر نیز بی اعتماد است و می ترسد که با تضعیف قدرت باند نظامی- امنیتی بتدریج خود وی به حاشیه رانده شود. هر دو جناح می کوشند به هر وسیله ممکن خامنه ای را با خود هم راه کنند. خامنه ای اما به بیماری فلج سیاسی دچار شده است او اینک رهبر واقعی هیچ یک از دو قطبی که در جنگ قدرت رویاروی هم قرار گرفته اند نیست. او که خود مسبب اصلی قدرت گیری باند نظامی امنیتی است، حالا نمی داند در کنار کدام یک از دو جناح بایستد. در طول حیات جمهوری اسلامی موقعیت ولایت فقیه هرگز تا به این حد ضعیف نبوده است. گفته می شود که احمدی نژاد بر خلاف خاتمی در سخنرانی های خود به ندرت به مقام رهبری اشاره می کند. با این همه تعادل قوا به گونه ای است که حمایت خامنه ای از هریک از دو جناح می تواند به پیروزی آن بر جناح رقیب بیانجامد، بی طرفی کنوی خامنه ای وی را در هر دو جناح رقیب به شدت تضعیف می کند و در دراز مدت از نقش وی در جنگ جناح ها می کاهد. کم نیستند ناظرانی که بر این عقیده اند که علی خامنه ای در نهایت صلاح خود را در هم راهی با روحانیون و ایستادن در برابر نظامیان خواهد دید. در غیر این صورت او نخستین قربانی فاجعه ای خواهد بود که برا ی ایران دهان باز کرده است.
9 دیماه 84
علی کشتگر