[email protected]
"دوست ندارم اکبر گنجي به عنوان قهرمان مطرح شود. از اين مسئله رنج مي برم، چون معنيش اين است که بقيه کم کاري کرده اند." اين را خانم معصومه شفيعي در گفت و گو با روز مي گويد و وقتي که نود روز از دور جديد زندان انفرادي اکبر گنجي مي گذرد.
هر بار که با معصومه شفيعي، همسر اکبر گنجي حرف مي زنم، قامتش را مي بينم که اگر چه در کوره زندگي، سوخته، اما بالا و بالاتر رفته است. زني که با کلماتي ساده، تمامي آن مفاهيمي را بر زبان مي آورد که مدعيان، سال هاست الفبايش را تکرار مي کنند. او مي گويد: "هر چيز خوبي هزينه دارد. هر چيز خوبي که به نفع مردم و جامعه باشد. نمي توانيد توقع داشته باشيد که در خانه بنشينيد، پاي تان را روي پاي تان بيندازيد و کتاب بخوانيد، و انتظار داشته باشيد وضع جامعه درست بشود." و درست به همين خاطر است که دوست ندارد "نام اکبر گنجي به عنوان قهرمان مطرح شود"، زيرا "معنيش اين است که ديگران تنبلي کرده اند و هزينه، سر شکن نشده است."
روزهاي سختي است، نه؟ در نودمين روز زندان انفرادي مجدد*
دقيقا. حالا نود و دومين روز شروع شده.
اصلا بر اساس حرف خود آقايان، چقدر از زندان اکبر گنجي باقي مانده؟
حکم اين پرونده که 6 سال بوده، آخر امسال تمام مي شود. يعني اسفند. اما يک 9 ماه تعليقي از قبل دارد، بعد هم تهديد کرده اند که پرونده هاي ديگري برايش باز مي کنند، با محکوميت هاي جديد. يعني اصلا نمي توانيم حدس بزنيم که چه مي شود. اين طوري نيست که فکر کنيم اين دو سه ماه که تمام شود، گنجي بيرون مي آيد.
آخرين بار هم که نشد او را ببينيد.
نه، الان بيشتر از 16 روز است که او را نديده ايم و دوباره نگراني هايمان زيادتر شده که نکند باز بلايي سرش آورده اند که نمي خواهند ما او را ببينيم.
ملاقات بعدي کي است؟*
نمي گويند. همين طوري به ما خبر مي دهند. ده روز پيش هم خبر دادند که ملاقات داريم. ما هم رفتيم. با اينکه خودشان گفته بودند، يک ساعت ما را معطل کردند، آخر هم ملاقات ندادند. مادر آقاي گنجي، بنده خدا، پير است، از راه دور مي آيد. او را هم با آن حال مريضش در سرما نگهداشتند. آخر سر هم ملاقات ندادند.
دفعه قبل که آقاي گنجي را ديديد، وضع جسمي او چطور بود؟
خراب. پوست و استخوان.
غذا به او مي دهند؟*
نه. مثل قبل. اين جوري است ديگر. همه جور فشاري به او مي آورند. وقتي نمي گذارند با خانواده اش ملاقات کند، فشار رواني است ديگر. نگاهداشتن او، با آن وضع جسمي، در جاي سرد، يک جور شکنجه است ديگر. حالا خيالم ناراحت است که نکند دوباره شکنجه جسمي هم شده باشد.
نکند خداي نکرده يک وقت....
من آنقدر فرياد مي زنم براي همين است ديگر. اينها اصلا مسئوليت پذير نيستند. کک شان هم نمي گزد. زهرا کاظمي يک نمونه، قتل هاي زنجيره اي يک نمونه. اين همه دانشجويان بدبخت که شکنجه شدند و از آنها اعتراف گرفتند، يک نمونه. فکر کنيد وقتي با گنجي که جهان از او حمايت مي کند، اين طور رفتار مي کنند، با کساني که اسم شان به گوش کسي نخورده و گمنام هستند، چه مي کنند. گاهي خدا رو شکر مي کنم که بالاخره گنجي يک نامي دارد و از او حمايت مي شود. اگر حمايت نمي شد معلوم نبود حالا زنده بود يا مرده.
مي دانيد کوفي عنان شخصا پرونده گنجي را دنبال مي کند؟*
بله، ولي آيا اين حمايت ها ضمانت اجرايي دارد؟ گاهي فکر مي کنم نکند بين خودشان معامله بکنند و....نکند در دل مذاکرات، گنجي و بقيه فراموش بشوند. اينها الان سياست سکوت را پيشه کرده اند، اگر گنجي و بقيه فراموش بشوند، ديگر هيچ کاري از دست مان بر نمي آيد.
اصلاح طلبان سرشناس چه؟ اينها نمي خواهند يا نمي توانند کاري بکنند؟
ببينيد وقتي کسي در اين حد مطرح مي شود، معنيش اين است که ديگران کوتاهي کرده اند. کم کاري کرده اند. به هر دليلي دوست ندارند هزينه بدهند. در حاليکه آدم سياسي و روشنفکر وقتي شعار مي دهد، بايد به شعارهايش عمل کند.اسم گنجي براي اين مطرح است که ديگران کم کاري کرده اند، به شعارهايشان عمل نکرده اند. من از همه شان توقع داشتم، و دارم، که اين عمل را انجام دهند. نمي گويم بيايند جلو مثل گنجي هزينه بدهند، ولي در حد اطلاعيه و تاکيد بر رعايت حقوق انساني گنجي و ديگر زندانيان سياسي، بايد حتما کاري بکنند. اصلا نه به عنوان يک فرد سياسي يا حزبي، به عنوان يک انسان، اين وظيفه آنهاست که کاري بکنند. اصلاحات و دموکراسي، و هر چيز خوب ديگري که به نفع مردم و جامعه باشد، هزينه دارد. شما نمي توانيد در خانه تان بنشينيد، پايتان را بياندازيد روي پايتان، کتاب در دست بگيريد و انتظار داشته باشيد که وضع جامعه درست بشود. اگر بخواهيد درست بشود، بايد هزينه بدهيد. و اگر اين هزينه، سرشکن مي شد، وضع به اينجا نمي رسيد. اگر فقط چند نفر بار اين هزينه را بر دوش نمي کشيدند، وضع اين طوري گره نمي خورد.ولي متاسفانه وضع ما اين جوري است ديگر.
محسن مخملباف در مصاحبه اي گفته نسل قهرمانان تمام شده، جز گنجي. واقعا بار سنگيني است به جاي همه قهرمان بودن.
بله، قهرمان معنيش اين است که ديگران تنبلي کرده اند. نشسته اند کنار و از بقيه انتظار دارند بروند جلو، دشمن را از صحنه بيرون کنند، و اوضاع را مساعد کنند براي اينکه اينها بيايند براي بهره برداري. اين تصور غلطي است. واقعا عصر قهرماني تمام شده. من اصلا دوست ندارم گنجي به عنوان قهرمان مطرح شود. من از اين مسئله رنج مي برم. دوست دارم همه بيايند. خودم در حد توان، سعي کردم بيايم، از ديگران هم توقع دارم که بيايند جلو و حداقل از حقوق انساني گنجي دفاع کنند. اگر شخصي از گنجي دفاع کند، معنيش اين نيست که انديشه هاي او را تمام و کمال قبول دارد. اصلا دموکراسي همين است. دموکراسي يعني اينکه به اقليت حق بدهيم که حرفش را بزند و ما هم از حقوقش دفاع کنيم، و گرنه دفاع از اکثريت که هنر نيست.
انگار راحت تر است که آدم شعارهاي کلي بدهد تا با موضوع "موردي" برخورد کند.*
بله، سخت شان است که هزينه بدهند. اگر اين هزينه ها سرشکن مي شد، هيچ وقت اين مسائل براي گنجي، امير انتظام، سلطاني و دانشجويان پيش نمي آمد. يا آقاي مسعود باستاني. واقعا آدم بعضي ها را که مي بيند، احساس مي کند چقدر خالص هستند...
آرمانگرا، که فرق دارد با آدمي که دنبال موقعيت است و از اين حرف ها.
متاسفانه همين طور است. قهرمان بودن يعني بار مسئوليت ديگران را بر دوش کشيدن. و نبايد اين طور باشد. بالاخره هرکدام از اين اصلاح طلبان، روشنفکران، ديني و غير ديني بايد پاسخ بدهند به اين حرف ها.