"...آشکارا با مردم در مورد ايدز سخن بگوييم و مبتلايان را از رنج مضاعف نجات بخشيم..." «محمدعلي ابطحي؛ وب نوشت»
در راستاي فرمايشات سرور ارجمند جناب آقاي ابطحي، اينجانب تصميم گرفتم به طور کاملا علني، و بي تعارف و پرده پوشي راجع به ايدز با خوانندگان عزيز سخن بگويم و در جهت تنوير افکار عمومي به وُسع خود کوشش نمايم.
البته واضح و مبرهن است که ايدز يک بيماري خطرناک است که ويروس آن توسط ميموني که شبيه به انسان است توليد و به بشر عادي منتقل شده. مردم تا پيش از شيوع اين ويروس ِ خطرناک زندگي عادي شان را مي کردند. مي زدند و مي رقصيدند و کافه کاباره مي رفتند و مثل آدم در رستوران غذا مي خوردند و از هم خون مي گرفتند و به هم خون مي دادند و بدون نگراني و کت و شلوار و لباس زرهي به عملي که منجر به توليد مثل مي شود مبادرت مي کردند. خلاصه بساط کباب و شراب و رباب فراهم بود و هر کس به فراخور وضع خود به حال کردن مشغول بود و و شعار جنگ نکن، عشق بورز ِ هيپي ها عملا اجرا مي شد.
اين ها بود تا زماني که رفاه براي مردم، عادي شد و آسايش و يکنواختي دل شان را زد و شير پاک خورده اي، رفت سراغ آن ميمون آلوده ي نفرين شده، و نمي دانم با او چکار کرد که مرض گرفت و چون به بستر ِ همسرش رفت او را هم آلوده کرد و بعد يک بدبخت ديگر (احتمالا همسايه شون اينا) مبتلا شد و همين طور شوخي شوخي هزاران و بعد ميليون ها نفر آلوده شدند.
باز هم واضح و مبرهن است که ويروس ايدز خيلي حرامزاده است و تند و سريع قيافه عوض مي کند و هر چه سيستم ايمني ست را گول مي زند و به حيات ننگين اش ادامه مي دهد.
اما ايدز، خود بر دو گونه است: بيولوژيک و پوليتيک. امروز مي خواهيم نوع پوليتيک را زير ميکروسکوپ قرار دهيم و به توصيه ي آقاي ابطحي، مبارزه با آن را علني کنيم.
اين نوع ايدز در سال 57 از فرانسه به ايران وارد شد و چون بدن ِ بيمار استعداد ِ پذيرش آن را داشت در عرض مدت کوتاهي تمام دستگاه هاي اجرايي و قضايي و قانون گذاري را آلوده کرد. ملت قهرمان ايران در اثر هيجان بيش از حد و شور جواني، از اعمال ساديستي که بر روي او صورت مي گرفت لذت مازوخيستي مي برد و وقتي کار از کار گذشت همه ديدند ايواي! رعايت نکات ايمني را نکرده، خود را به دست خلخالي ها و هادي غفاري ها و لاجوردي ها و ماشاءالله قصاب ها و اسمال تيغ زن ها بدبخت و مبتلا کرده اند. از آن تاريخ به بعد که هيجان و شور ِ جواني و مسائل جنبي آن -که قابل گفتن نيست- فروکش کرد و ملت راه ميان سالي و کهولت در پيش گرفت و فهميد که چه خاکي به سرش شده، سعي کرد که از دست منبع ايدز ِ حکومتي بگريزد ولي حالا ديگر آن منبع ول کن نبود و ملت را دنبال مي کرد و عمل شنيعي را که نبايد بکند انجام مي داد و بر تعداد مبتلايان مي افزود.
اکثر ِ آگاهان و خبرگان و نخبگان و انديشمندان و متفکران و سرمايه داران و متخصصان براي اين که مبتلا به اين بيماري هولناک نشوند راه خارج در پيش گرفتند ولي اي آقا! کجاي دنيا افراد مشکوک به داشتن ِ ايدز را دوست دارند که آمريکايي ها و اروپايي ها دوست داشته باشند؟ تازه مال خودشان هم زيادي است چه برسد نوع وارداتي اش.
نتيجه اين شد که به محض ورود به کشور خارجي، از همان گيت ورود مثل يک ايدزي واقعي با آن ها برخورد شد. پليس پاسپورت آن ها را جور ديگري در دست مي گرفت، و تعارف نکنيم يک جورهايي چندشش مي شد. به چهره ي فراري بيچاره هم انگار که حتما و قطعا مبتلا به بيماري است نگاه تحقير آميزي افکنده مي شد. بعد از عکسبرداري از صورت و انگشت نگاري از انگشتان دو دست، مامور مربوطه با دستکش به دنبال عوامل مرض تا آن جاهايي که گفتني نيست را معاينه مي کرد (تازگي ها شنيده شده که براي کشف مرض، در سر گذرگاه هاي مرزي، وب لاگ آدم را هم به وسيله ي گوگل کشف مي کنند و مي خوانند و به استناد نوشته هاي خود آدم به مريض بودن يا نبودن شخص پي مي برند. والله اعلم).
بعد همين فراريان مظلوم هر جا که پا مي گذاشتند، مثل اين که قطعا دچار ايدز هستند با ايشان رفتار مي شد. موقع اجاره ي خانه، اگر به طور معمول يک تضمين لازم بود، از آن ها دو تضمين گرفته مي شد؛ موقع حملات تروريستي، اگر مردم ِ خودشان نقش قرباني داشتند، به آنها به چشم سلاخ نگريسته مي شد.
از نشانه هاي بروز بيماري که بگذريم، عملکرد دروني ايدز ِ حکومتي هم بسيار جالب است. هسته ي مرکزي اين ويروس، در جاهايي مخفي، مثل سازمان هاي موازي و تاريکخانه ها تکثير مي شود و در محيط هاي کاملا بسته و دور از چشم رشد مي کند و بعد به ناگهان از چند کانال و از جهت هاي مختلف به مردم ِ اهل ِ انديشه هجوم مي آورد.
بخش تئوريک آن از طريق مطبوعاتي که با يک رگ ِ مستقيم به اين تاريکخانه ها وصل است به داخل جامعه حمله مي برد و بخش پراتيک آن توسط اشخاصي که قيافه ي ترسناکي دارند و حال و حوصله ي درستي ندارند و گوشه ي چشم شان مي پرد و لبان شان از شدت خشم و عصبانيت مي لرزد، از طريق ماشين هاي پرده دار و بخصوص فولکس ون، به وسيله ي ابزاري مانند لنگه کفش و شيشه عرق و کارد و خنجر و طناب و سيم پيانو و دسته ي جک و آب حوض و شياف پتاسيم و داروي نظافت و کابل و شلاق و وسايل مشابه، به بدن هاي سالم هجوم مي آورد و شخص را آلوده و او را در فاصله هاي زماني مختلف – از چند ساعت گرفته تا چند ماه - به آن دنيا روانه مي نمايد. گاه ويروس به صورت پنهان در بدن شخص باقي مي ماند و تا آخر ِ عمر موجب هراس و وحشت او حتي از سايه ي خودش مي شود.
ناگفته نماند که در داخل دستگاه حکومتي، گلوبول هايي هستند که سعي مي کنند عمل اين ويروس را کند کنند و از ميزان آسيب آن بکاهند اما خود آن گلوبول هاي بدبخت هم يکهويي توسط ويروس ِ بدجنس خورده مي شوند و آه و حسرت بر دل گلوبول هاي زنده مانده مي گذارند، و آن ها هم مي روند از لج شان بر ضد ويروس، برنامه ي تلويزيوني تهيه مي کنند و راه هاي پيشگيري را به مردم مي آموزند. اين گلوبول ها، به اصلاح شدن ويروس معتقدند و اصرار دارند که مي توانند ويروس را در دراز مدت – شايد تا هفتصد سال آينده- بي خطر کنند. البته سابقه ي آزمايش ها تا اين لحظه نشان مي دهد که نه تنها ويروس بي خطر نشده بلکه با روش هاي پيچيده تري ترتيب گلوبول ها را داده است. گاه مخ گلوبول را نشانه رفته و او را تا آخر عمر عليل کرده؛ گاه در سلول هاي تنگ، ماده ي وحشت و تنهايي به گلوبول نگون بخت خورانده و تا آخر عمر او را ساکت کرده؛ گاه گلوبول را با تقلب در انتخابات به بيرون از عروق حياتي و پيشابراه پرت کرده و قس علي هذا.
اما سروران ارجمند!
ما بايد ضمن توجه به عمل ِ گلوبول ها و کمک به مبارزه ي آنها، به فکر خودمان باشيم و جان مان را از دست اين ويروس بدنهاد نجات دهيم. براي سالم ماندن خود و خانواده تان هر چه مي توانيد دم پر عوامل اشاعه دهنده ي ويروس نگرديد. سعي کنيد هيچ رابطه اي با منشاء ويروس نداشته باشيد و به کار و زندگي و نماز روزه تان مشغول باشيد. اگر کنجکاوي بشري و شر و شور جواني شما را آرام نمي گذارد و جلوي رابطه داشتن تان را نمي توانيد بگيريد، - با عرض معذرت، با عرض معذرت، زبانم لال، زبانم لال – از کاندوم استفاده کنيد. اين کاندوم، در داروخانه ي خبرگزاري هاي دولتي فروخته مي شود و "خط قرمز نظام" نام دارد و هرچند هي تنگ و گشاد مي شود و– باز هم زبانم لال – از سر جايش در مي رود، اما بودنش بهتر از نبودنش است (علامت مشخصه ي اين کاندوم علامت "ورود ممنوع" و "لطفا خفه شويد" در نوک آن است). اين کاندوم ِ خط قرمز باعث مي شود تا ويروس به شما نزند و شما عمري را سر افراز زندگي کنيد. به خاطر اين کاندوم، شما اوج لذت را درک نمي کنيد؟ به دَرَک که درک نمي کنيد! مگر از جان تان سير شده ايد؟ همان يک ذره لذت کافي است والا يک عمر بدبخت مي شويد. شما يک جور ارتباط برقرار کنيد که نه سيخ بسوزد، نه کباب. حرف هاي تان را دو پهلو و سه پهلو بزنيد. به جاي برخي اسامي از "سه نقطه" در وسط کروشه استفاده کنيد. مطالب تان را در لفاف بپيچيد و با استعاره و کنايه و صنايع بديع سخن بگوييد. مطلقا با عامل ِ اصلي ايدز و پلاسما و مواد ناقل مانند سپاه و قوه ي قضائيه و وزارت اطلاعات و جديدا شخص رئيس جمهور محترم کار نداشته باشيد. از ما گفتن بود. تو خواه پند گير خواه ملال.
اميدوارم درس امروز ما باعث نجات شما خردمندان عزيز شود.