رویایی شیرین داشتن
خواب دیدن
و مرد خویش را در آغوش کشیدن
در آغوش فشردن
بیدار شدن و آغوش خویش را تهی یافتن
و اینگونه کابوس بیداری را،آغاز کردن
کوچه ها و خیابانها را پیمودن
و از انسانهای بی تفاوت تنه خوردن
طعنه شنیدن
در ابتدای روز
به تاریک ترین سرسراها پا نهادن
و به ایوان رفیع کاخ ظلم وارد شدن
کاخ ظلم
کاخ دناًیت
کاخ بیشرمی
کاخ جنایت
دالانهای تاریک و نه توی ظلم را
برای یافتن ذره ای عدالت درنوردیدن
رفتن،
از پای ننشستن
جستجو کردن،
نیافتن........
و با این همه یأس را نپذیرفتن
یأس را طرد کردن
*******
اینک میخواهم نقاب از چهره بر دارم
و با صراحتی بی شایبه
رازی که جانم را میکاهد ، با تو درمیان نهم
میخواهم چهره راستین دژخیم شویت را،
در برابر دیدگان اشکبارت
به نمایش بگذارم
بنگر!
این ماییم که با سکوت خود
بر گرده نحیف شوی تو شلاق میزنیم
بنگر!
این ماییم که با فراموش کردن
خرده نان ناچیز زندان را
از وی دریغ می کنیم
بنگر!
این ماییم که در انفعال نشسته
دشنه آخته دژخیمان را
با اصراری نا مفهوم ، صیقل میدهیم
بانوی بزرگ
بانوی استقامت
بانوی عشق پایدار
ما را ببخش
( باباقوری) هشتم نوامبر 2005