یکشنبه 23 مرداد 1384

اپيزودهاي پيوسته و ناپيوسته، خوان مير و سنگ‌هايش! فرهاد جعفري

farhadjafari@yahoo.com


(1) خوان ميرو و سنگ‌هايش

زماني «خوان ميرو» نقاش اسپانيايي گفته بود : «سنگ تا وقتي كه بر زمين افتاده، سنگي بيش نيست اما همينكه خوان ميرو آنرا بر‌مي‌دارد، از آن پس ديگر سنگ نيست. يك خوان ميروست».

برخي هواخواهان جامعه‌ي آزاد بيانيه‌اي را امضا كرده و سپس در برابر بيمارستان ميلاد اجتماع كردند تا نه از «سنگ توي دست خوان ميرو» بلكه از «خوان ميرو» بخواهند تا با شكستن اعتصاب غذايش ؛ «سنگي افتاده بر زمين» باشد!

هر چه به فرجام كاميكازه ي گنجي نزديكتر مي شويم ، درك رويكرد اين پاره از هواخواهان جامعه‌ي آزاد دشوارتر مي‌شود كه:

چگونه گنجي را از خود او دوست‌تر دارند؟ چگونه «زنده‌ي گنجي» براي دستيابي به جامعه‌ي آزاد مؤثرتر است حال آنكه همان زنده‌ي او تصميم به «پذيرش داوطلبانه‌ي رنج» گرفته است؟! چگونه از او نمي‌خواهند كه سنگ توي دست‌اش را بياندازد اما خود؛ «خوان ميرو» بماند؟!

چگونه جان‌اش را از دموكراسي عزيزتر مي‌دارند حال آنكه خوداو دموكراسي را عزيزتر مي‌يابد؟ (باز اگر تمام اين يكصد و شصت نفر در مرام ليبرال دموكرات مي‌گنجيدند كه جان فرد را بر منافع جمع مرجح مي‌شمارد جاي پرسش نبود!).

هم ،آنها كه به ادامه‌ي بي‌دليل بازداشت گنجي اصرار مي‌ورزند و هم ، آنها كه از او مي‌خواهند به ساتياگراهاي خود خاتمه دهد، هر دو مبتني بر احساسي فاقد منطق، صورت مسئله را ناديده مي‌گيرند و بي‌هوده تلاش دارند «امر حتمي قريب‌الوقوع» را به تأخير و تعويق اندازند. (آزادي)

همچنانكه هر دو مي‌كوشند تا با انداختن تمام بار «امر محتمل» به دوش ناتوان گنجي از خود سلب مسئوليت كنند.


(2) حق خاكستري بودن

امشب، تلويزيون صداي آمريكا گفت كه «پرزيدنت بوش» با صدور ويزاي ورود به ايالات متحده براي آقاي «محمود احمدي‌نژاد» به منظور شركت در مجمع عمومي سازمان ملل متحد موافق است، هر چند تحقيقات درباره‌ي نقش او در گروگانگيري سفارت اين كشور در تهران ادامه خواهد داشت.

نخستين پرسش كه به ذهنم رسيد آن بود كه « اگر يكي از ما منتقدين نظام سياسي يا موافقين‌اش، در موقعيت تصميم‌گيري در اين باره قرار داشت چه تصميمي مي‌گرفت؟»

يا مانع ورود آقاي احمدي نژاد به ايالات متحده مي‌شديم و يا چنانچه با ورودش موافق بوديم ،از حق پيگيري و تحقيق درباره‌ي اقدام احتمالي او صرف‌نظر مي‌كرديم.

در حالي كه ديگر حتي ماشين‌هاي ظرفشويي و لباسشويي با «منطق فازي» طراحي مي‌شوند و بين «صد و صفر» حالات و درجات متنوعي را متصورند، منظومه‌ي فكري «سياه و سفيد» ما، هيچ حقي براي «خاكستري بودن» متصور نيست!


(3) توضيحي براي آقاي دبير كل

دبير كل جبهه‌ي مشاركت ايران اسلامي ،آقاي محمدرضا خاتمي، در گفتگويي با خبرنامه‌ي داخلي اين جبهه كه روزنامه‌ي شرق متن آنرا عيناً منتشر كرده است، براي نخستين بار پس از «رأي‌گيري نهم» از حد «بداخلاقي انتخاباتي» گذشته و موضوع «تقلب در دور نخست رأي‌گيري» را پيش كشيده‌اند.

اينكه چگونه و «چرا با اين فاصله» از رأي‌گيري؛ و پس از مراسم تنفيذ و تحليف رييس جمهور جديد بحث مزبور را به صحن علني جامعه مي‌كشند، نه در هنگامي كه پرنسيب‌هاي كار سياسي و حزبي آنرا الزام‌آور مي‌كرد (يعني به محض وقوع) پرسشي است كه يادداشتي جداگانه و تفصيل بيشتري را طلب مي‌كند.

مدعي تقلب در جريان رأي‌گيري نهم، در توضيح زمينه‌ي بروز چنين پديده‌اي در بخش ديگري از همين گفتگو مي‌گويد : «… البته اين، مسئله ي جديدي نيست. چرا كه انتخابات ما به خاطر شكل آن كه اشخاص با شناسنامه رأي مي‌دهند و كارت الكترال وجود ندارد، از ابتداي انقلاب مشكل داشته است. اما چون رقابت جدي نبوده، اين مسائل اثري نداشت».

فارغ از اين آموزه‌ي نادرست كه تنها «تقلب مؤثر» بايد گزارش شود و «تقلب غيرمؤثر» مي‌تواند كه ناديده گرفته شود؛ اين بخش از اظهارات دبير كل حزب مشاركت واجد اطلاعات غلط و گمراه كننده‌ي ديگري نيز هست كه تذكر آن خالي از فايده نيست :

«كارت الكترال پديده‌اي است عمدتاً (و تا آنجا كه نگارنده مطلع است انحصاراً) مربوط به انتخابات ايالات متحده و هرگز وسيله‌اي براي رأي دادن افراد نيست كه سلامت رأي آنان و در نتيجه انتخابات‌ها را تضمين كند.

بلكه امري اعتباري (نه واقعي) ست كه به شكلي كلي ،ارزش مجموع رأي يك ايالت را باز مي‌تاباند كه به يكي از نامزدهاي رياست جمهوري ايالات متحده تعلق مي‌گيرد. به آن كس كه رأي بيشتر مردم آن ايالت را از آن خود كرده است».

اينها اطلاعاتي نيست كه تنها من داشته باشم. هر كسي هم كه انتخابات اخير رياست جمهوري ايالات متحده را دنبال كرده باشد و دهها يادداشت و تحليل و مقاله‌ي (دست كم ) نشريات ايراني را در اين باره خوانده باشد هم، از آن برخوردار است.
البته مشروط به آنكه خوانده باشد!


(4) حد حركت ما را چه كسي تعريف مي‌كند؟

در پي دو - سه يادداشت تأييدآميز اما انتقادي‌ام خطاب به اكبر گنجي، دوست روزنامه‌نگاري برايم نوشت كه : «خوبيت ندارد نسبت به گنجي در موقعيت بالاتري قرار بگيريم».

در پاسخ به اين دوست دوست داشتني‌ام نوشتم :

تعريف «حد حركت» براي ديگران و نشان دادن مرز و سقفي كه حد نهايي پيشروي يا ارتفاع گرفتن آنهاست، رفتاري اقتدارگرايانه است. چه اين «حد» را ساخت سياسي بنا به ميل و مصالح‌اش تعريف كند و چه او، در هر دو حال آنرا ناديده خواهم گرفت.

به هيچ كس اجازه نمي‌دهم تا به نحوي غير دموكراتيك برايم ترسيم كند كه «چقدر حق دارم»، «حق‌ام تا كجاست»، «چقدرش را مي‌توانم مطالبه كنم» و «كي و چطور بايد اين كار را بكنم».

بي ترديد «گنجي امروز ما» يك « حد متعالي » از انسان معاصر ايراني ست كه بنا دارد تا با توسل به پذيرفته ترين روش هاي مبارزه براي كسب حقوق سياسي – اجتماعي اين حق را به همگان يادآور شود.

و انكار نمي كنم كه هرگز دلاوري او را ندارم.اما اگر امروز نتوانم از او بگذرم و پيش افتم ، فردا هرگز نخواهم توانست. هنگاميكه « بت ساز هاي ايراني» پيكره اي سنگي از او بسازند و در ميادين شهرم نصب كنند!

آنكه اصرار دارد تا از پرچين مزرعه اش خارج نشوم ( دوست يا رقيب) تنها مي‌تواند روشن كند كه در برابر اعمال اراده‌ام براي خروج از حصاري كه او علاقه مند است در آن نگاهم دارد، بايد آماده باشم تا «هزينه‌اش را بپردازم» و هزينه‌ي اعمال اراده‌ام« برابر اين مقدار است».

اما هرگز نمي تواند مرا چهارپايي تصور كند كه حد «چراگاهم» پرچين دوست داشتني اوست . من از آدميانم و «چرا»گاه دارم نه «چراگاه» !

او البته مي‌تواند در مقام دوستي‌اش به من «توصيه‌» كند. اما اين توصيه نبايد به گونه‌اي باشد كه مرا در آستانه‌ي يك سقوط اخلاقي ] برتر نمودن از گنجي [ نشان دهد تا از وحشت متهم شدن به اين رذيلت اخلاقي ، چنان رفتار كنم كه او مي‌خواهد!

بلكه او، به ويژه از آنرو كه هواخواه جامعه‌ي آزاد به شمار مي‌رود، بايد چنان توصيه كند كه نه تنها حق انتخاب‌هايم محدود نشوند بلكه افزايش يابند.

مثلاً به رغم آنكه استدلال ضعيفي ست، او مي‌توانست بنويسد :

«خودت مي‌داني. اما به نظر من بهتر است انتقاد از گنجي را، موقتاً و تا هنگامي كه در اعتصاب غذاست كنار بگذاريم تا مبادا موقعيت رقيب تقويت شود».

فكر مي‌كنم بهتر است پيش از آنكه حاكميتي را به احترام گذاشتن به اراده و حق انتخاب‌هايمان واداريم و برايش روشن سازيم كه «ما از آدميانيم»، نخست خود به اراده و حقوق يكديگر احترام بگذاريم.

(لطفاً دقت داشته باشيد كه در جمله‌ي اخير، حدي براي كسي تعريف نكرده‌ام. بلكه پيشنهادي داده‌ام كه مي‌تواند پذيرفته شود، مي‌تواند پذيرفته نشود. همچنان كه نپذيرفتن‌اش نيز مستلزم «عذاب وجدان» نيست!)

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

(5) قصه‌ي پرغصه‌ي بهرام گور

عباس سليمي نمين، از جمله چهره‌هاي خردمندتر سويه‌ي رقيب هواخواهان جامعه‌ي آزاد است.

در پاسخ به اظهارات تازه‌اش درباره‌ي اينكه لازم است انصار حزب‌الله حد و اندازه‌ي واقعي خود را دريابند و از بازخورد منفي نحوه ي مداخلات خود در امور سياسي فرهنگي عبرت بگيرند؛ انصار حزب‌الله جوابيه‌اي صادر كرد و آقاي سليمي نمين را به همان چوب‌هايي نواخت كه تا چندي پيش، او به همان چوب با «ديگران» چنين مي‌كرد.

اين اتفاق، از همان «عبرت تاريخي» خبر مي‌دهد كه ايرانيان هرگز از آن درس نمي‌گيرند. آن عبرتي كه در اين مصرع مشهور نيز متجلي است :
بهرام كه گوري گرفتي همه عمر ـ ديدي كه چگونه گور بهرام گرفت!


(6) علامتي براي جنگ، علامتي براي صلح

حتي اگر فاجعه‌ي يازدهم سپتامبر رخ نمي‌داد، برگماري يك ديپلمات كار كشته در سمت وزارت دفاع (رامسفلد) و متقابلاً برگماري يك نظامي كار كشته به سمت وزير امور خارجه‌ي ايالات متحده (پاول) ؛ ما را بايد به اين نتيجه مي‌رساند كه «جنگي در پيش است» و ساخت سياسي در ايالات متحده تصميم گرفته است تغييرات عميقي را در جهان و بويژه خاورميانه رقم زند.

آنگونه كه لازم است تا بر خلاف منطق معمول و مرسوم نظام‌هاي دموكراتيك مبتني بر خرد جمعي، وزير دفاع «يك ديپلمات» و وزير خارجه «يك نظامي» باشد!

همين علامت كافي بود تا همچون اغلب تحليل‌‌گران و ناظران، به اشتباه جهان را به «پيش از يازده سپتامبر» و« پس از يازده سپتامبر» تقسيم‌بندي نكنيم. بلكه مبناي آنرا بر بنيادي متقدم‌تر بگذاريم :

«جهان پيش از كابينه‌ي نخست بوش» و «جهان پس از كابينه‌ي نخست بوش».

اما آنرا درنيافتيم و منتظر فرو ريختن برج‌هاي تجارت جهاني در نيويورك مانديم تا اين چرخش ناگهاني و غيرمنتظره را درك و سپس باور كنيم.

مرادم از يادآوري اين نكته آن است كه در مدلي بسيار كوچك‌تر و خردتر، كابينه‌ي آقاي احمدي‌نژاد نيز مي‌تواند اين نشانه را در خود داشته باشد كه «آيا جنگي در پيش خواهد بود و يا آنكه صلحي در راه است» .

از بررسي چهره‌هاي آن، به سادگي نبايد گذشت. اين كابينه روشن مي كند كه ديوانسالاران حاكم (نه آنكه به ظاهر حكومت ميكند بلكه آنكه واقعا حكومت مي كند) چه تصور و برداشتي از آينده دارند و چگونه مي خواهند آنرا رقم بزنند.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اپيزودهاي پيوسته و ناپيوسته، خوان مير و سنگ‌هايش! فرهاد جعفري' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016