« بسمالله الرحمن الرحيم
جناب آقاي دكتر احمدينژاد
سلام عليكم
گرچه ميدانم هرچه به جلوتر ميرويم، عليالظاهر دوران غربت شما در راهي كه در پيش گرفتهايد كمرنگتر ميشود و نبايد با زيادهگويي موجبات تصديع اوقات را فراهم كرد، اما براي يك بار و آخرين بار قبل از اين كه رسما بر جايگاه مسووليت خود تكيه زنيد از باب وظيفه! نكاتي هرچند به ظاهر ناخوشايند را با وجودي كه علم و درايت آن بزرگوار بر حقير پوشيده نيست معروض ميدارم. البته اين جسارت را در پاكوبيدنهاي زمين صبحگاه دوكوهه و ... از شيرمرداني چون شما ياد گرفتهام و چه بسا امروز اين خلق و خو را برخي از همان شيرمردان ديروز و قدرتمندان امروز از ما نميپسندند.
برادر بزرگوار!
به صراحت بگويم، گرچه توان خود را براي حصول نتيجه در انتخابات صرف كردم اما در ته دل اميد داشتم كه با همهي ترفندهاي بدخواهان، نتيجه از آن ديگران باشد و ما همچنان در موضع نقد و طلبكاري بمانيم! چون از امتحان به شدت ميترسيدم؛ چرا كه قدرت به تعبير مولا «مزاميرالرجال»_است، ولي بر حسب روايات قشر مثل مايي نيز براي اثبات اينكه «فقط او ميتواند» بايد امتحان دهد. [بحارالانوار – جلد 52 – ص 246 حديثي از امام صادق (ع)] به شرط اينكه اين انتظار مثبت و هدايت شده به سمت «اليس الصبح بقريب» همراه باشد.
برادر گرامي!
از كساني كه با صراحت تمام در اردوگاه ديگران و به طرفداري از آنها در عرصهي انتخابات اعلام موضع كردند نگراني نداشته باشيد؛ چرا كه حداقل صداقت آنها در بيان شفاف مواضعشان بر نفاق برخي مدعيان جبههي خودي ارجحيت دارد و برخلاف اينها اسلام و انقلاب و اصولش از آن طيف آسيب جدي نديده است كه قابل جبران نباشد.
در آيندهاي نزديك مشكل شما با كساني خواهد بود كه سالهاست ياد گرفتهاند ديگران را نقد كنند و خود نقد نشوند و خود را پشت سر ولايت و انقلاب و ارزشها مخفي كنند و نقد خود را مخالفت با اسلام و انقلاب و ولايت قلمداد كنند. نمود اين دوستان مدعي كممايه در همهي عرصهها مشهود است.
مديريتهاي اجرايي و فرهنگي در عرصههاي رسانهاي و هنر منسوب به آنها كه قشرينگري و مونولوگ از آن ميبارد.
جمود و تحجر و كممايگي از بزرگترين آفتهاي قشر متاسفانه خودي است كه صد متاسفانه اين آسيب عموميت پيدا كرده تا آنجا كه عقبماندگي آنها از تحولات زمانه باعث هزينههاي سنگيني به نظام و انقلاب شده است.
آنها كه خود را معيار حق ميدانند و بر طبل «هركه با ما نيست بر ماست» ميكوبند از دايرهي كلام گهربار «اشداء علي الكفار رحماء بينهم» خارج شدند و بدين ترتيب با اتهام و انگ زدن به عناصر دلسوزي كه سالها پيش از ديگران متوجه اين آسيبها ميشدند، موجب بريدگي، طرد و انزواي اين افراد را فراهم كردهاند.
برادرم!
گفتمان عدالت كه شعار غالب شما در انتخابات بود با هزينهي آبروي بسياري از اين افراد فراگير و در افكار عمومي جايگاه پيدا كرد وگرنه حضرتعالي نيز تصديق مينماييد كه صرفا با يك دوره تبليغات اين پذيرش همگاني حاصل نميشد.
جنگ عدالتخواهي برخلاف دفاع مقدس هزينههايي به سربازان گمنام خود تحميل كرد كه جز حضرت حق را بهاي اين هزينهها نيست با اين تفاوت كه بر زخمهاي دفاع مقدس با تعيين درصد و سهميه ارزشگذاري كردهايم ولي بر زخمهاي سربازان جهاد عدالتخواهي، مرهمي نميگذاريم كه هيچ، حتي با خوشنام نخواندن آنها از اين طيف پرهيز ميكنيم.
اين خصلت شايد در فيلم سرگذشت «زاپاتا» به خوبي نشان داده شده، آنجا كه خود او كه از شورشيان بر حاكم زمان خود بود و با حاضرجوابي و شجاعت، توجه آن حاكم را جلب كرد و وقتي نامش را پرسيد و او در جواب با لحن خاص مكزيكي گفت «اميليانو زاپاتا» و وقتي خود به قدرت رسيد و فريادهاي مردم در برابر تظلمخواهي آنها از برادرش و سر و صدا و شجاعت يكي از معترضين نسل جديد و پرسيدن نامش، او را به ياد روز اول قيام خود انداخت و به خود آمد و برادرش را تأديب كرد.
امروز به جاي پرهيز از آن مجاهدان بايد به دنبال دلجويي از آنها باشيم كه عدالت در اين است و كاري را كه ديگران با ما بعد از اتمام جنگ هشت ساله و با سر كار گذاشتن و طرد و نفي نسل جبهه و خون داده به بهانهي شاداب كردن مردم و پايان تاريخ مصرف خون دادنها انجام دادند به اسمهاي مختلف با اينها نكنيم.
آقاي احمدينژاد!
تحولگرايي مورد ارادهي شما با مقاومت سخت در جبههي خودي مواجه خواهد شد؛ آنها كه از درك شرايط زمانه خود به نظر بنده يك دهه عقب هستند. گرايش اين قشر به فعاليتهاي سياسي و فرهنگي سازمانيافته از سال 78 به بعد نشاندهندهي غفلت ده ساله آنها از سال 68 تا 78 است و جالب اين است كه با قدرنشناسي از خط شكنان اين عرصهها پا در جاي پاي اسلاف مديريتي خود گذاشتند.
اينها زير بار حرف زور نميروند [مگر اينكه زورش خيلي پرزور باشد] و اين اقتضائات زمانه بود كه آنها را وادار به پذيرش جوانگرايي و كار رسانهاي و حزبي و تشكيلاتي كرد وگرنه در ليستهاي انتخاباتي چند دورهي گذشته روند چهرههاي تكراري و ثابت همچنان ادامه داشت. البته حتي تاكيد بر برخي مصاديق و مواضع در انتخابات اخير نشان داد كه چرخشهاي آنها تاكتيكي بوده نه اصولي و مواضع همين دوستان در انتخابات نشان داد كه چقدر پايبند اصولاند!!! و تا كجا حاضرند تغيير قيافه دهند و پوستاندازي كنند و حرفهايي بزنند كه ديگران را به پاي همين اتهامات حذف و بيآبرو كردند.
اينها حتي در دفاع خود از ارزشها و همين مقولهي عدالت، مصلحتانديش هستند نه اصولگرا. يادم ميآيد در سال 79 وقتي نامهاي براي آقاي هاشمي نوشتم و از جايگاه ايشان نزد افكار عمومي برايش گفتم در آن زمان همين منتقدين امروز هاشمي او را ركن نظام ميخوانند و براي منافع خود آرزو ميكردند كه او رييس مجلس ششم شود، اين نامه را متهم به افراطگرايي و حتي نفوذي بودن ميدانستند. اما امروز خود بيمحابا حتي آنچه را كه سزاوار نبود گفتند. راستي اين چيزي جز منفعتطلبي و و به تعبير امام علي (ع) عقب بودن از زمانهي خود است!
آقاي احمدينژاد!
ميدانم امروز شايد اين حرفها را جدي نگيريد اما دور نيست آيندهاي كه از اين قشر، خون دلها بخوريد و پشيمان از اين شويد كه چرا در همين اول كار تكليف خود را با اين مدعيان كممايه و به تعبير امام «مارهاي خوش خط و خال ظاهرگرا» معلوم نكردهايد.
طليعهها و رگههاي اين خودبزرگبيني دوستان را در كلام و بيانات به ظاهر هوادارانه و متكبرانه به وضوح ميبينم «ما شما را رييسجمهور كرديم كه فلان كنيد ...» اي كاش يكي به اينها ميگفت شما اگر قادر بوديد كسي را رييسجمهور كنيد، همان دوم خرداد هفتاد و شش اين كار را كرده بوديد.
چند سال پيش در مصاحبه با «ايسنا» گفتم كه ما براي نجات انقلاب، نياز به انقلاب در انقلاب داريم. ارادهي رهبري سالهاست كه بر عدالتخواهي استوار است اما دوستان ناآگاه همانهايي كه امر به معروف را سطحي كردند، همانهايي كه مبارزه با تهاجم فرهنگي را سطحي كردند، عدالتخواهي را هم سطحي كردند و در سال امام علي (ع) فقط نهجالبلاغه نفيس چاپ كردند و در ميلاد امام زمان(عج) برايش كيك پنج تني پختند، كساني كه براي كنفرانس برلين و مبارزه با بيحجابي حنجره پاره ميكردند و تحصن برپا ميكردند اما براي عدالتخواهي كه رهبري سالهاست فرياد ميزند احتياط شرعي ميكردند!
امروز ارادهي مردم (قاعده هرم) با ارادهي رهبري (راس هرم) توسط انتخاب شما پيوند برقرار كرده. مردم از شما توقع «انقلاب» دارند نه «رفرم». تسليم فشار «ماستيها» كه هرچه ميكشيم از اين «غضنفريهايي» كه به جاي «مارادونا» گل در دروازهي خودي ميزنند! نشويد. آنها امتحان خود را پس دادهاند. (البته تكليف ديگران معلوم است به همين دليل نامي از آنها نميبرم چرا كه آنها حذف تاريخي شدهاند) شما تافتهي جدابافته از مرزبنديهاي سياسي برانگيخته شدهايد. خود را با سرنوشت محتوم آنها كه عدم اقبال و اعتماد مردم است پيوند نزنيد، همانگونه كه در عكس تاريخي روزنامه «شرق» نبوديد و راي آورديد و اگر در آن عكس بوديد شايد كسي اين حرفها را از شما هم باور نميكرد. جامعه ايراني امروز از هر دو جناح اين حرفها را باور نميكرد و مشي مستقل شما بود كه اعتماد عمومي را جلب كرد.
آقاي احمدينژاد!
من بر اين باورم عليرغم اينكه همه عدالت را فرياد ميزنند اما جامعه امروز ما تحمل عدالت را ندارد، همانگونه كه جامعه بيست و پنج سال بعد از پيامبر (ص) نيز براي علي (ع) اين تحمل را نداشت تا جايي كه برادر او به اردوگاه معاويه رفت و بسياري از نزديكانش از او رنجيدند. كساني كه براي او و در كنار او شمشير زده بودند در هنگام تقسيم قدرت توقع يك استانداري ناقابل! را داشتند اما علي (ع) از روي عدالت از آنها دريغ كرد. امروز بسياري از همسنگران من و شما غرق در دنياپرستي شدهاند، ديگران كه جاي خود دارد. شكمها برآمده و چرب و شيرين دنيا زير زبان آنها مزه كرده است گرچه دوستدار انقلاب و مفتخر به جبهه و زندان و گذشتهي خود هستند. خيلي از همين عزيزان خواص انقلاب، بچههايشان در اروپا و آمريكا مشغول تحصيل هستند. خيلي از همينها در غقلب بنيادها و موسسات فرهنگي و ... صاحب سهام شركتهاي گوناگون هستند گرچه سهم آنها از تكنوكراتهاي چپنما كمتر است اما به تعبير آقا «با دستمال كثيف نميشود شيشه را پاك كرد». من آن اطرافيان علي (ع) را به مراتب شفافتر از خيلي از اين دوستان ميدانم؛ چرا كه اينها نه در جبههي عدالتخواهي شمشير زدهاند و نه آبرو دادهاند، و فقط در نهايت پس از اطمينان از احتمال پيروزي شما سركي كشيدهاند و خود را به شما چسباندهاند اما همه طلبكارند و به كمتر از وزارتخانه و غيره هم رضايت نميدهند، باز انصاف طلحه و زبير كه به استانداري قانع بودند!
ميدانم از اين سخنان ميرنجيد و ميرنجند! اما اين برادر كوچك خود را ببخشيد، چنان از اين دوستان ملولم كه خواستم قبل از اينكه شما در اين خيزش عدالتخواهي كه امروز علمدار آن شدهايد قرباني شويد هر آنچه را كه در دل دارم بيان كنم تا شايد عذاب وجدان نداشته باشم.
اگر بخواهيد عدالت را اجرا كنيد، بايد آن را از اقربا شروع كرد. اقرباي من و شما با كممايگي و بحران تقوا همراه هستند [البته خودم از همه بدتر] به راحتي ديگران را تكفير و همديگر را نفي ميكنند، امروز در جبهه خودي چند نفر را ميشناسيم كه همديگر را قبول داشته باشند؟ البته بعضي وقتها براي پز روشنفكري «اشداء علي الكفار» ما با «رحماء بينهم» جابهجا ميشود. ديگران آزادانه هرچه ميخواهند ميگويند و تمام امكانات نظام صرف تامين امنيت و امكانات آنها ميشود تا ثابت كنيم كه بله ما طرفدار دموكراسي و آزادي بيان هستيم ولي كوچكترين نقد را از درون جبههي خودي برنميتابيم.
برادرم!
دايرهي اصولگرايي و عدالتخواهي را در چند نفر اطرافياني كه شايد امروز دايرهي آنها مقداري وسيعتر شده و كساني را كه تا قبل از پيروزي چشم ديدن همين شعارهاي عدالتخواهي را نداشتند خلاصه نكنيم.
انحصارطلبي آفت هر دو جريان عمده كشور است. همين انحصارطلبي است كه چشم حضرات را بر واقعيتهاي جامعهي ما بست و تا روز انتخابات نميتوانستند باور كنند كه مردم، چشم و گوش بسته در خدمت فرمان و بيانيه و نظرسازي! ببخشيد نظرسنجيهاي آنها نيستند.
روزي در دوران بحران 78 در روزنامهي كيهان جلسهي همدلي مطبوعات خودي برقرار شده بود، من در آنجا گفتم اين جلسه همدلي نيست بلكه جلسه باجناقهاست! و صد البته باجناقهاي سياسي همدل نميشوند، صرفا اين منافع و تهديد مشترك است كه امروز ما و شما را كنار هم نشانده، نه تكليف و تقواي سياسي!
نمود اين باجناقها در انتخابات عيانتر شد و فردا در تشكيل دولت و سهمخواهيها در بين اين عزيزان واضحتر خواهد شد.
خود اجتهادي اين جماعت كار را به جايي ميرساند كه حتي اجتهاد در مقابل نص ميكنند، فرامين رهبري در باب عدالتخواهي و پرسشگري از مسوولين را خطكشي كرده و منحصر در انتقاد از طيف مقابل ميكنند.
بعد از تعطيلي نشريه «شلمچه» توسط دولت، عرض من به عزيزي! اين بود «همه به ما فحش ميدهند هم چپ و هم راست حتي مثلا برخي حزبالهيها» ايشان فرمود «اين خوب است اين يعني استقلال!» اما عجب دردي دارد اين استقلال كه حتي منسوبين به ايشان هم از آن خوششان نميآيد چرا كه ...
راستي همين استقلال است كه باعث ميشود تا مرغ عزا و عروسي شويم و نشريه «جبهه» را هم همراه پايگاههاي دشمن براي ايجاد توازن ببندند. امروز حتي نميشود نظر آقا را براي خوديها گفت! چرا كه همه براي خودشان آقا شدهاند و صاحب اجتهاد [البته يقينا اين حرفها را تا به حال عليرغم تمام فشارها از من كسي نشنيده چرا كه معتقدم ما بايد سنگر ولايت باشيم نه اينكه ايشان را سپر بلاي خود كنيم].
جناب آقاي احمدينژاد!
شايد حامل نامه بهترين شاهدي باشد كه اين حرفها را براي شما تصديق كند اما من با دلي شكسته از گذشتهاي تلخ برايتان نوشتم تا شايد كمكي باشد براي اطلاع از آيندهاي سخت كه در انتظار است.
چهقدر از دوستان خودي را سراغ داريد كه در باب عدالت جرأت ورود در حوزه مصاديق را داشته باشند و اين كار را كرده باشند و به همين نسبت توقع همرزمي از آنها داشته باشيد، وگرنه راي و حمايت و بيانيه خرجي ندارد؛ بگذار شيپور جنگ نواخته شود ...
ميترسم از اينكه همينها فردا مديران عرصهِي فرهنگ و هنر و سياست شوند و در مدار بسته مثلا خوديهاي هممحفل به نام شما عرصه را بر ديگران تنگ كنند.
ميترسم از كساني كه از دين فقط ظاهر و قشر آن را گرفته و «العدل اساس الاحكام» را ناديده گرفتهاند.
سينما و هنر را فقط در «سجاده» و «نماز» و «ريش» و جنگ را در «حاجي» كه «سيداش» را كشتهاند خلاصه كنند. همانگونه كه كردند و از سر تفريط و حديث نفس عشقهاي مثلثي را به جبهه و جنگ نسبت دهند كه داده و ميدهند!
برادرم!
وقتي ديدم براي نماز جمعه به «چهارراه لشگر» دانشگاه آمدي اشك شوق ريختم گرچه ميدانم شمشيرها در كمينات نشستهاند. اما فكر ميكنم اينها اين بار به جاي كشتن رجايي و اسطوره شدناش به دنبال ترور شخصيت و بياعتبار كردن او و ناكارآمد جلوه دادن دولت و كارگزارانش هستند.
وقتي ديدم شعار «پاك باش و خدمتگزار» را بر روي پوستر تبليغاتي شما زدهاند شباهت بين شعار شما و مرحوم ابوترابي مرا به فكر واداشت، او كه قدرش مجهول ماند و اگر بود تنها گزينهي پيشنهادي من براي دولت حضرتعالي بود، او كه حتي دشمن بعثي و صليبيها در تمجيد او به زبان آمدند اما دو جناح عمده كشور در انتخابات با ترفند نام او را در ليست نگنجاندند، او كه سيد آزادگان بود و از بسياري مسوولين فعلي ما مردتر در پايبندي به مرام و مسلك امام و عامل به اين شعارها اما وقتي وارد عرصهي اجرا شد با سوء رفتار برخي كار به جايي كشيد كه گروهي از همين اسرا در مقابل ستاد آزادگان شعار مرگ بر ... سر دادند!!
من از اين فردا ميترسم. فردايي كه اگر بيايد توسط دشمن رقم نخواهد خورد!
دوستاني كه خود از بيتالمال خرج ميلياردي براي ساخت فيلمهاي بيخطر كممايه تاريخي ميكنند و هنر ديني مورد نظر امام هنر متعهد و فريادگر «جنگ فقر و غنا» و نقد قدرتمندان را ناديده گرفتهاند.
برادرم!
با يك گل بهار نميشود!
در شهرداري ديديد كه چگونه بسياري از دوستان كه وارد سيستم شدند تغيير رنگ دادند .اين سيستم تخريبگر است بايد آن را تخريب كرد. اما يقين دارم مجاهدت شما حتي اگر نتيجه ندهد شما مأجور هستيد. همانطور كه آمدنت خرق عادت بود، به عنايت همو كارت نيز خرق عادت خواهد بود انشاءالله.
برادرم!
مردم و جوانان و نخبگان همه تشنهي محبت هستند، برخوردهاي دگم دوستان، بسياري را در معرض خروج و قهر از دامن انقلاب قرار داد. بسياري از سر لجاجت با اين طيف در موضع مخالف هستند. من در هر دانشگاهي كه براي صحبت وارد شدهام اين را به عيان ديدهام. اين لبخند قشنگتان را از ما و مردم و حتي مخالفين دريغ نكنيد.
نگذاريد به اسم شما با مردم و نخبگان هنري تندي و تنگنظري كنند. اگر ديديد بسياري از خوديها مثل «حاتميكياها» بيانيه حمايت از ديگري دادند نه از سر شناخت «احمدينژاد» بلكه از ترس كساني است كه به اسم احمدينژادها و امثال بچههاي جبهه و جنگ به آنها سخت گرفته و حتي ظلم كردهاند وگرنه مگر ميشود از امثال «حاج كاظم» «آژانس شيشهاي» ترسيد!!!
در اين واپسين ساعات انتقال قدرت به برادري كه از فردا ديگر بايد در موضع پاسخگويي بايد باشد، به برادري كه اگر ديگر فهميد خلخال از پاي پيرزن يهودي كنده شده، جا دارد دق كند، عرض ميكنم كه همانگونه كه در فيلم قبلي نشان دادم نه تنها اينكه خلخال از پاي مردم كنده ميشود كه نواميس خلقالله براي لقمه ناني به تاراج ميروند و آنچه در اين فيلم آوردم به شرافتم سوگند راست است و ثواب دفاع از آن به قول برخي دوستان «فواحش»، به ثواب همه سوابق جبهه و جنگ و خون دادنهايم ميارزد و در فيلم بعدي هم كه در باب عدالت است به نام «كدام استقلال؟ كدام پيروزي؟» نشان دادهام كه چگونه دو جناح! ببخشيد دو تيم فوتبال در كنار همهي جنگ و دعواهاي خود در يكجا به هم ميرسند و ديگران ميفهمند كه سر كارند، ميگويم كه يكجايي آبي و قرمزهاي سياسي و اقتصادي به هم ميرسند و آن هم منافع مشترك است!!! همانطور كه فرامين آقا در باب مبارزه با مفاسد اقتصادي و تحملگرايي تعطيل ميگذارند شما را هم ...
شايد تعبير «ماكياولي» در وصف جامعهي سياسي امروز ما تطبيق پيدا كند كه يا بايد در اردوگاه شيران باشي يا اردوگاه روباهها كه اگر مكر روباهان تو را تهديد كرد قدرت شيران به دادت برسد و اگر قدرت شيران تو را تهديد كرد مكر روباهان!! عدالتخواهي پا بر روي دم شيران و روباهان است.
منتظر روزي هستم كه قربتا الي الله به رويت تيغ بكشند، البته اگر اينگونه بماني!!
ديباچه!
بندهي خدايي در اربعين امام خواب ديد كه گروهي از دوستان در كنار شيشهاي كه جنازهي امام در آن قرار داشت در حال دعوا هستند خوب كه نگاه كرد ديد همه دارند بر سر لنگه كفشي دعوا ميكنند تا بپوشند. وقتي اعتراض كرد كه چرا در اين شرايط دعوا ميكنيد او را هم قاطي دعوا كردند. امام به او گفت خودت را وارد دعواي لنگه كفش نكن! وقتي وارد جام شد امام به او لطف فراوان كرد ولي يك چيز ديگر به او گفت «من نتوانستم كه اينها را ...» هرچه به ساعت رحلت نزديكتر ميشد جسم امام كوچكتر و كوچكتر ميشد و همه در كنار سفرهي وليمه منتظر بودند، با پيراهنهاي مشكي!!
اين لنگه كفش (قدرت) به تعبير امام علي وقتي ارزش دارد كه براي دفاع از حقوق مردم و عدالت باشد و امروز كه در دست شماست اگر جز در اين راه صرف شود فقط شما را گرفتار دعوايي كرده كه هيچ خيري ندارد جز كتككاري سياسي كه تا چهار يا هشت سال طول دارد.
از اين به بعد اگر چيزي بنويسم و چيزي بسازم از باب تكليف است بسان چشمي كه باز است تا عيبيابي كند و اين را بزرگترين خدمت به كسي كه دوست دارم ميدانم گرچه ميدانم براي ما هم دورهي سختي خواهد بود.
دوستدار و دعاگوي شما
مسعود دهنمكي