h.rezaei@mpicc.de
1- درآمد
هم اکنون مدت 57 روز است که اکبر گنجی در اعتراض به اقدامات نظام سیاسی- قضایی رژیم موجود در اعتصاب غذا بسر می برد و کوشش های مدافعان حقوق بشر در داخل و خارج از کشور به منظور حل این مسئله به گونه ای که در آن تسلیم به زوری وجود نداشته باشد، به نتیجه ای نرسیده است. موقعیت سخت وجودی آقای گنجی در شرایط حاضر بسیاری را به تکاپو انداخته است تا هر راهی را که درست می دانند پیشنهاد کنند. در این میان ملاحظه می شود که اغلب کوششگران دفاع از حقوق بشر، اصلاح طلبان و روشنفکران دینی همچون دکتر عبدالکریم سروش و حتی مرجعی مانند آیت الله منتظری، ضمن ارج گذاشتن و دفاع از حقوق انسانی اکبر گنجی و در عین حال انتقاد شدید از حکومت، از گنجی می خواهند بدون توجه به واکنش حکومت اعتصاب غذای خود را پایان دهد. همچنین گروه هایی از مدافعان حقوق بشر وجود دارند که ضمن حمایت از انگیزه های اکبر گنجی، اقدام او را در ادامه اعتصاب غذا نوعی خشونت ورزی تلقی می کنند. با این وجود، از مقالات اخیر شما چنین برمی آید که جنابعالی تنها شخصیت سیاسی و دینی هستید که نه تنها از اعتصاب غذای او حمایت کرده اید، بلکه بر ادامه اعتصاب غذای وی (با وجود اینکه می دانید ایشان در آستانه مرگ قرار دارند) تاکید کرده اید. اکنون با توجه به شرایط سخت موجود و با عنایت به این موضوع که آقای ابوالحسن بنی صدر در زمره پژوهشگرانی هستند که سالیان متمادی است در فهم، تبیین و تفسیر پرسشهای اجتماعی، سیاسی و حقوقی، در سطوح مختلف ملی و جهانی، از دیدگاهی دینی - آزادیخواهانه، کوششهای بی وقفه ای داشته اند، و نیز به منظور شفاف کردن نظرگاههای سیاسی و حقوقی، پرسشهای زیر را با ایشان درمیان گذاشتم که وی نیز مثل همیشه با نکته سنجی های خاصشان و در کوتاهترین زمان پاسخ دادند. با سپاس از توجه ایشان، و نظر به روشنگری های درخشانی که دربیان ایشان دیده می شود، متن کامل آن را در پی می آورم.
2- پرسشها
1- چرا بر خلاف نظر اکثریت روشنفکران شما بر ادامه اعتصاب غذای آقای اکبر گنجی تاکید دارید؟
2- آیا اعتصاب غذای گنجی نوعی خشونت علیه خود محسوب نمی شود؟
3- اگر اعتصاب غذا منجر به مرگ شود، آیا این عمل به لحاظ شرعی خودکشی و در نتیجه گناه محسوب می شود؟
3- پاسخها
در پاسخ به سه پرسش شما عرض می کنم:
1 - به یک امر واقع (Fact)- در این جا اعتصاب غذای ﺁقای گنجی- بر دو اصل یا به تعبیری دو رویکرد کلی می توان نگریست: الف - بر اصل ثنویت؛ ب – بر اصل موازنه عدمی
الف - بر اصل ثنویت که یک محور، رژیمی زور مدار است و محور دیگر، زندانی ای که بنا بر تصریح مکررش، به این نتیجه رسیده است که رژیم بنا دارد او را از میان بردارد. بر این اصل، یکی از دو طرف می باید تسلیم شود. چون پذیرفته است که رژیم زورمدار تسلیم نمی شود، پس ﺁقای گنجی می باید تسلیم شود . بنا براین منطق، نه تنها ﺁقای گنجی بلکه تمامی جامعه می باید ﺁویزه گوش کنند که همواره ﺁنها هستند که باید تسلیم باشند. و چنین تسلیمی به قدرت حاکم، ﺁئین ِ خشونت مطلق است .
ب – اما بر اصل موازنه عدمی، دیگر دو محوری در کار نیست، دو طرفی که هر طرف شکست خورد، زبون گشته است در کار نیست، بلکه حقوق انسان و خشونت زدائی در کار است. احقاق حق و ﺁزاد شدن متجاوز به حق از زورباوری و زورگوئی در کار است. کسی شکست نمی خورد، حق پیروز می شود و دو طرف، خویشتن را به مثابه انسانهای حقوقمند و با کرامت ، باز می یابند. براین اصل، از دفاع از حق برای هیچکس امکان استفاده سیاسی و غیر ﺁن باقی نمی ماند . زیرا استفاده از حق برای هدف ناسازگار با حق، مشت استفاده کننده را نزد همگان باز می کند. براین اصل، نه از طرز فکر و روش ﺁقای گنجی دفاع می شود و نه دفاع از او سبب غفلت از دفاع از حقوق زندانیان سیاسی دیگری می شود که چون او، تحت ستم هستند. چنانکه هم اکنون، ﺁقای منوچهر محمدی نیز در اعتصاب غذ ا است و در کردستان نیز بسیاری به تیر ستم رژیم کشته شده اند .
ﺁیا ﺁقای گنجی خود به دست خود در شرائط کنونی قرار گرفته است؟ نه. اما می توان پرسید اگر ﺁقای گنجی می خواست بر اصل موازنه عدمی عمل کند، چه باید می کرد ؟ پاسخ این جانب این است که می باید قواعد خشونت زدائی را یک به یک بکار می برد . شما می توانید سئوال کنید که ﺁیا او چنین کرده است ؟ پاسخ این جانب این است که نه . اما نقد روش ﺁقای گنجی و نزدیکان او، اولا،ً وقتی نقد است که قیام او را به حق، بی نقص تر کند و ثانیاً، مدافعان حقوق او و دیگر زندانیان سیاسی را در راه حق استوارتر گرداند. در حال حاضر، خاطر نشان می سازم که ما بعد از وقوع هستیم و زمان طرح این سئوال حالا نیست. ما بعد از وقوع هستیم. اعتصاب غذا روی داده است و ما در مقام دفاع از حقوق ﺁقای گنجی هستیم . کاری که بر اصل موازنه عدمی باید کرد، حمایت بی خدشه از ﺁقای گنجی در حقوق او بعنوان یک انسان است . به سخن دیگر، این از متجاوز به حقوق گنجی است که باید پرسید: اعتصاب غذای گنجی می گوید، تجاوز به حقوق بشر و نقض کرامت انسان را از اندازه بدر برده ای. غایت این روش جنایت کارانه کجاست ؟ وقتی بر مبنای این اصل، در همان روزهای اول اعتصاب غذای او، در نامه ای به سازمانهای مدافع حقوق بشر در ایران و دیگر نقاط جهان پرسیدم «ﺁیا دادرسی هست؟»، می دانستم که در مقام دفاع از حق، می توان جهانی را برای دفاع از حقوق یک مظلوم به حرکت ﺁورد. همه ﺁنهائی که برای برانگیختن انسانهای حق شناس به دفاع از حق مظلومی که گنجی است، کوشیدند و حاصل کوشش جمع بزرگ ایرانیان و غیر ایرانیان این شده است که رژیم، دیگر نه در برابر یک زندانی که اعتصاب غذا کرده، بلکه در برابر حق او و همه زندانیان سیاسی، و در برابرجهانی که احقاق حق او و دیگر زندانیان را مطالبه می کند، قرار گرفته است. بدون ﺁن اعتصاب و این کوشش چگونه ممکن بود جهانی به این واقعیت پی ببرد که، رژیم حاکم تا این سطح، با ستم محض و خالی از عقل و عاطفه انسانی، علیه حقوق و کرامت او وارد عمل شده است ؟
بدین قرار، ﺁقای گنجی، به مثابه انسانی که می داند حقوق و کرامت او ذاتی او هستند، زندگی خود را می باید عمل به حقوق خویش گرداند. پس پرسشی که پاسخ می طلبد اینست: آیا پیشاروی متجاوز به حقوق، شکستن اعتصاب تصدیق بسط ید متجاوز به حقوق انسان نیست؟ بنا بر روشی که ﺁقای گنجی اتخاذ کرده و بنا بر قول صریح او، پاسخ مثبت است و شکستن اعتصاب «بسط ید» متجاوز است. از این رو، هر مدافع حقوق انسانی، حتی اگر هم به فرض با روش گنجی به طور کامل مخالف باشد، بنا بر اصل قرﺁنی که هر کس خود خویشتن را هدایت می کند، نمی باید جانشین او در هدایت او، آنهم در بحبوحه مقاومتش شود. بلکه باید با توجه به این امر که او متقاعد شده است ﺁقای خامنه ای و مأمورانش قصد کشتن او را دارند، عمل او را نه تنها بدست ﺁوردن «حق چگونه مردن» که به دست ﺁوردن حق «حقومند و با کرامت زیستن» ارزیابی کرد و در اینجا می باید امر به معروف را دفاع از حقوق و کرامت او شناخت. این « سلطان جائر » است که هر مدافع حقی می باید او را از منکری چنین فاحش نهی کند.
2- می دانید که؛ الف - عدم خشونت ِ صرف در برابر قدرت حاکمی که زور را روش اصلی خود کرده است مساویست با تن دادن به خشونت ِ صرف. وگرنه، همین پرسش از سرور ﺁزادگان، حسین بن علی ( ع ) نیز شد. پاسخ او را نیز می دانید. از هر کس هم که به مقاومت بر می خیزد، این پرسش را می کنند. زیرا مقاومت در برابر ستمگ، خشونت در بر دارد. از این رو، جهت بکار بردن نیرو بسیار مهم است. وقتی ﺁزادی هدف می شود، قاعده ای مهم از قواعد خشونت زدائی، بکار بردن نیرو تنها به قصد و در حد خنثی کردن خشونت زورگو می گردد. پس، از ﺁنجا که بنا بر قاعده، ﺁزادی از قدرت تنها با مقاومت پیگیر است که میسر می شود و از ﺁنجا که ﺁمر و مأموران زورمدار ﺁقای گنجی را در حلقه ﺁتش خشونت قرار داده اند و در حقیقت ﺁنها هستند که ﺁتش خشونت را به جان او افکنده اند، استقامت در برابر ستمگر و قیام به رهائی از خشونت و خشونت زدائی حق او است. به سخن دیگر؛ ب - ﺁقای گنجی نیست که بر ضد خود خشونت بکار می برد. او برای رهائی از خشونتی صدبار جانکاه تر، به اعتصاب غذا دست زده است؛ محکوم شدن به خاطر افشای ﺁمر و مأموران قتلهای زنجیره ای ( خشونتی سخت ظالمانه ) + اسیر ِ دست پرونده سازانی شدن که به صراحت به او گفته اند، از زندان زنده بیرون نخواهد ﺁمد + خشونت روزمره در زندان به قصد ﺁنکه زندانی خویشتن را بمثابه صاحب حقوق و کرامت از یاد ببرد و از راه القا مستمر، خود را موجودی خوار و بی مقدار بپذیرد + فراموش شدن از سوی کسانی که وظیفه دفاع از او را بر عهده داشتند + تحمل باران ِسنگهای ملامت ( که یکی از ﺁنها منصور حلاج را بر ﺁن داشت ﺁوخ گوید) از سوی « یارانی» که مقام دفاع از حقوق او را بابت «تقصیرها» به مقام ملامت از اوبرگردانند. و بدین عذر که او مقصر وضعیتی می شود که در ﺁنست، از مسئولیت خویش می گریزند + محرومیت از خانواده و محیط اجتماعی ﺁزاد + محرومیت از ﺁزادی و شرکت در خلق فرهنگ ﺁزادی و رشد .
ﺁیا روش دیگری جز اعتصاب غذا برای رهائی از این خشونتها نبود؟ از دید ﺁقای گنجی، نه. اما اگر او می خواست، قواعد خشونت زدائی را ﺁن سان که در کتاب عقل ﺁزاد فهرست کرده و توضیح داده ام، بکار برد، باز می باید دست کم دو کار را می کرد. یکی مأیوس کردن ستمگران از تسلیم شدنش و دیگری حتی یک نقطه مشترک پیدا نکردن با ستمگران. قاعده اول را بکار برده است و او از این « فکر جمعی جبار» determinist public reason که «قدرت نمی شکند، انسان باید بشکند!» رها شده و کار خویش را در رها کردن جامعه از این « فکر» انجام داده است. اما در کار دوم، بر او بوده و هست که الف - حقوقی که برای خود قائل است برای ستمگران نیز قائل شود و دفاع از حقوق خویش بمثابه انسان را با عمل تجاوز به حقوق انسانی دشمنان ﺁزادی، همراه نکند. ب - روشی را در پیش بگیرد که تنها احقاق حق هدف شود. به سخن دیگر، مساله شکست یا پیروزی گنجی ویا بالعکس شکست یا پیروزی خامنه ای، یکسره جای خود را به «احقاق حق» بسپرد.
عمل ﺁقای گنجی و مدافعان او و دیگر زندانیان در حقوق و کرامت انسانیشان، بشرط ﺁنکه به دفاع صد در صد از حقوق او صدمه نزند، می تواند به محک قواعد خشونت زدائی نقد شود و بسا این نقد به تصحیح روش او کمک کند. یکی از هدفهای پیش انداختن مصاحبه ها با رادیو ﺁزادگان، در باره قواعد خشونت زدائی، همین بود .
بدین قرار، همگان می باید با شفافیت، حق گنجی وعموم زندانیان سیاسی را بگویند و بنویسند و احقاق این حق را بخواهند .
3 – اگر اعتصاب غذا به مرگ منجر شود، قتل عمدی است که ﺁقای خامنه ای مرتکب شده است وبه تصریح قرﺁن، یکبار دیگر، او تمامی انسانیت را کشته است. چرا که می تواند از بندگی زور باز ایستد و ﺁقای اکبر گنجی را در حقوق خویش تصدیق کند. ولی او به جای چنین رفتار حقوقمندانه ای، در تجاوز به این حقوق اصرار می ورزد. شما و هیچکس دیگر نباید از مظلومی که در بیرون از زندان و از میان ﺁنها که می باید به داد او می رسیدند، دادرسی نیافته است وهیچ وسیله اعتراض کارﺁمد دیگری هم در اختیار خود ندیده است، بپرسید: ﺁیا استقامت او خودکشی هست یا خیر؟ به خصوص بر کسانی که خود را اهل دین می دانند لازم است در ذهن خویش مجسم کنند که اثر مرگ یک زندانی مظلوم بعد از اعتصاب غذائی که دارد وارد ماه دوم خود می شود، بر نگرش جهانیان به دین و دین باوری راستین در ایران چگونه خواهد بود؟ در این شرایط آنان باید به ﺁقای خامنه ای و همه مأموران او انذار دهند که بدین جنایت در میان جنایتکاران تاریخ مقام اول را خواهند یافت. بر ﺁنها ست که اسلام را از اینگونه روشهای جنایتکارانه مبری بدانند. بر ﺁنها ست که در دفاع از حقوق او، به او پیوندند و تا احقاق حق ، یک دم نیاسایند .
با وجود این، یادﺁور می شود که؛ الف – شریعت حق محور عمل به حق و دفاع از حق « ولو علی انفسکم » را واجب فرموده است. ب – اظهار حق در برابر « سلطان جائر » را جهاد افضل شناخته است. ج – قیام به حق ، ولو به مرگ بیانجامد، را شهادت و زندگی جاوید خوانده است. د – در تمامی مواردی که ایستادگی بر سر حق ، با علم به کشته شدن همراه است ( کربلا ) ، اصل را قیام به حق و برای حق دانسته است. ه – هر بار که مردمی تسلیم طاغوت شدن را تقدیر تغییر ناپذیر دانستند، قیام به حق را تا بی اعتبار کردن این تقدیر، جهاد اکبر گردانده است .
advertisement@gooya.com |
|
ﺁقای گنجی خود را در کربلائی می بیند که در محاصره کامل قشون ستمگر است. او خود را محکوم به مرگ می بیند و از تمکین به این حکم ظالمانه سر باز زده است. سئوالی که باید مطرح شود اینست: در این موقعیت باید مقاومت کرد با علم به کشته شدن، یا با علم به قطعی بودن مرگ، باید تسلیم شد ؟ بر اصل موازنه عدمی، تسلیم شدن الف –خفت بارترین مرگها است و ب – به جای ﺁنکه دولت ستم را بر باد دهد، باور به تقدیر چاره ناپذیری تسلیم به قدرت ستمگر را دائمی می کند. پس اگر بر اصل موازنه عدمی، عقل را ﺁزاد کنیم و زمان اندیشه و عمل را بی نهایت بگیریم، باید بگوئیم : قاعده خشونت زدائی مأیوس کردن ستمگر از تسلیم شدن به زور است. تسلیم نشدن، عمر دولت ستمگر را کوتاه می کند. نه تنها جامعه را از ﺁن تقدیر شوم رها و زندگیش در ﺁزادی و رشد ممکن می کند، بلکه میلیونها انسان را از مرگ خفت بار در نظام اجتماعی – سیاسی بسته، از این زمان تا ﺁینده های دور، ﺁزاد و به زندگی حقوقمند و با کرامت توانا می کند .
سرانجام این از نسل امروز است که باید پرسید: ﺁیا می خواهید نظاره گر مرگی چنین مظلومانه باشید و تاریخ شهادت بدهد که فریاد « ﺁیا دادرسی هست ؟ » را شنیدید ولی باز هم سر تسلیم به تقدیر قدرت ستم گستر پیچاندید؟