پس از انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری ، حضرت مستطاب جناب اورانیوم و آقازاده حضرت والاجناب اتم الممالک ، به میمنت و مبارکی این انتخاب شایسته سور مفصلی ترتیب داده و همه سورچران های حرفه ای را دعوت می کنند و دست بر قضا هیچیک از مدعوین نیز دست رد بر سینه جناب مستطاب اورانیوم نمی زنند چرا که در جهان زورخانه ای رفیقی چون اورانیوم و آقازاده اش اتم بسیارغنیمت است.
در ابتدا حضرت مستطاب اورانیوم دامت منفجراتة ، ضمن عرض خوشامد ، مناسبت این میهمانی را وصلت فرخنده قریب الوقوع جمهوری اسلامی با شاهزاده اتمه صبیه محترمه خویش عنوان می فرماید و اظهار امیدواری می کند که عروس و داماد با همدیگر و کلیه همسایگان در صلح و صفا زندگی کنند!
اما حضار با کشیدن آهی بلند ناخرسندی خود را علنا ابراز می دارند و یکی از سورچرانان اروپایی با صدای بلند می گوید : " به حق پنج تن که این وصلت سرنگیره "
و دیگری داد می زند : " دوماد تو زرده "
پس از همه این دلخوری ها مراسم شام و مولودی خوانی تا سحرگاه ادامه می یابد.
احمدی نژاد درحالی که گیلاس دوغ در دست داردبی اعتنا به جک استرا و شیراک وشرودر به سمت کوندالیزا رایس می رود ، زمین ادب می بوسد و سلام غرایی می کند. خانم کوندالیزا یکه می خورد از همراهان عذرخواهی نموده و بسوی احمدی نژاد برمی گردد
کوندالیزا – به به احمدی جون چه عجب !
احمدی – کرتیم به مولا ، می خواستیم زودتر خدمت برسیم ، مسئله ترفیع درجه ما پیش اومد و ...
لیزا – خبرش را داری یعنی از تلویزیون شنیدی... پس دیگه با ما قهر نیستی ؟!
احمدی – نه به مولا ، فقط بگو بدخواهت کیه تا با چاقو شقه شقه ش کنم
لیزا – اوه جیزز ، احمدی جون من را ترساندی
احمدی – نترس من اینجام ، ضمنا آقا خیلی سلام رسوند و یه هدیه ناقابلی هم واسه جورجی فرستادن
لیزا – یعنی آقا دیگه با ما قهر نیستی و به جورجی جون فحش نمیدی ؟
لیزا – این حرفا چیه همشیره ، تازه فحش که به آدم نمی چسبه
کوندالیزا رایس گیلاسی عرق بید مشک از سینی گارسونی که شربت سرو می کند برمی دارد و محکم می کوبد به گیلاس دوغ احمدی نژاد
لیزا – چیرس یعنی به سلاماتی
احمدی انگشت خود را فرو می کند در کاسه خاویار ، بطرف دهان کوندالیزا میبرد و می گوید:
- بخور خاویار نذریه
لیزا – لطفا با قاشق ، نان تست قدری پیاز، لیمو...
احمدی نان تست با خاویار می گذارد دهان کوندالیزا و خانم رایس نیز آهسته می زند پشت دست احمدی و می گوید :
- دمت گرم
جک استرا و ژاک شیرا و گرهارد شرودر که از دور هاج و واج به این صحنه ها خیره شده اند ، نزدیک می شوند
جک استرا – به به احمدی جان ماشاالله هزار ماشاالله چقدر بزرگ شدی ، چه ریش و سبیل مردونه ای ، یادته چند سال پیش چقدر کوچولو و شیطون بودی
احمدی چشم غره می رود و درگوشی از کوندالیزا می خواهد که به گوشه دیگری بروند
شیراک – چیه احمدی واسه ما چش و ابرو میایی
شرودر – شاید دوغ خورده خوابش گرفته
و سه نفری بلند بلند می خندند
لیزا – نو که امدی به بازار کهنه شدی دل آزار
احمدی – ایولله باوفا ، دیگه چی!
لیزا – دوست پسر سابق من ایرانی بودی
استرا –احمدی یادت نره از قدیم گفتن دوست کهنه ش خوبه
احمدی – منت کش
لیزا دست احمدی را می گیرد و اما احمدی خود را کنار می کشد و می گوید:
- چیزه ... چیزه ، یعنی مابه هم نامحرمیم ،اول باید صیغه محرمیت بخونیم
لیزا – به یه شرط قبول می کنی که صیغه موقت باشه ...
احمدی – خیالت راحت باشه ما همه چیزمون موقتیه
و درحال رفتن با خانم رایس برمیگردد و برای استرا و شیراک و شرودر شکلک درمیاورد.