شنبه 8 مرداد 1384

آهيمسا كن آقاي گنجي! به خاطر گل گيسوي من و گل گيسو هاي خودت، فرهاد جعفري

[email protected]

سلام
آنچه برایت می نویسم قمري كوچكي ست كه از صمیم دل بر می خیزد و امیدوارم جایی در کنج دلت بیابد تا كه بنشیند و آرام گیرد. پیشتر اما امیدوارم هرکه می تواند آنرا از هوا بگيرد و بدستت دهد.

شايد كه كارگر افتد. پیش از آنکه بسيار دیر شده باشد و غمباره (تراژدي) ي تازه اي ،خلقي را به شيون اندازد.

آقای گنجی
حتی اگر در نامه های اخیرت به دیگران اجازه نمی دادی تا بیرحمانه تو را به نقد کشند ؛ نامه ی اخیرت به آیت ا… حسینعلی منتظری و دکتر عبدالکریم سروش مرا وامی داشت تا چنین کنم.

تا به تو یادآور شوم که :
در شکل گیری فضای موجود ؛ آنچه تو را به اعتراضی تا بدین پایه شگرف و عدم خشونتی تابدین حد خشونت آمیز واداشته است ، سهمی از تقصیر بیش و کم برعهده ی هر کدام از ما سنگینی می کند.

از من که در سیاه ترین بخش کارنامه ی زندگي ام و ملامت بار ترين اش از حيث نامهرباني، شانزده سال پیش ناجوانمردانه زنده یاد مهدی اخوان ثالث را که از بمباران های تهران گریخته و به مشهد آمده بود در یادداشتی طنز آمیز بزدل و ترسو خواندم بگير؛ تا مقتدای دینی ات (آیت ا… منتظری) و مراد فكري ات (دکتر عبدالکریم سروش).

آقای گنجی
اگر شما از خاطر برده اید، از من نخواهید که قهر حضرت آیت ا… در هنگامه ی تدوین قانون اساسی را از خاطر ببرم که در اعتراض به «عدم پیش بینی استقرار نماینده ی ولی فقیه در تمامی ادارات و نهادها و دانشگاهها و موسسات و شرکت ها و روستاها و …» مجلس خبرگان قانون اساسي راترك كرد و به قم رفت.

این ماجرا البته با پادرمیانی دکتر بهشتی و هاشمی رفسنجانی با این استدلال که فعلا شمار روحانیون در آن حد نیست که کفاف نیاز را بدهد؛ و با این وعده ی سر خرمن که پس از تربیت آن تعداد روحانی که اجرای پیشنهاد حضرت آیت ا… را ممکن سازد به آن عمل خواهدشد، و با این التماس و درخواست که ایشان فعلا به استقرار نماینده ی ولی فقیه در وزارتخانه ها و ادارات کل و استان ها و تمامی دانشگاهها رضایت بدهند خاتمه یافت.

اگر شما ازخاطربرده اید من از خاطر نخواهم برد که آنچه در فاصله ای کوتاه به موج اول تصفیه ها و سپس سیل مهاجرت نخبگان دانشگاهی از کشور انجامید حضور نمایندگانی در دانشگاه ها بود که نه از آیت ا… خمینی، بلکه از آیت ا… منتظری حکم گرفته بودند.

آقای گنجی
اگر شما از خاطر برده اید که یکی از اعضای موثر «شورای عالی انقلاب فرهنگی» استاد محترمی بوده است (دکتر عبدالکریم سروش) که اکنون چنین مهربانانه و مهرورزانه با او سخن می گویید؛ از من نخواهید تا از خاطر ببرم که (فقط به عنوان یکی از دهها تصمیمات غير خردمندانه ي این شورا و) نه چون من در عنفوان جوانی ، بلکه درآستانه پنجمين دهه ی زندگی اش، شانزده سال پیش ،ذیل بخشنامه ای را امضاء کرده (يا با تداوم عضويت اش بر آن مهر تاييد گذاشته) است با این مضمون :

«از آنجا که رشته ی روابط عمومی رشته ای امریکایی ست، بدینوسیله به کلیه ی دانشگاه های کشور ابلاغ می گردد که رشته ی مزبور را از فهرست رشته های آموزشی خود حذف و نسبت به انتقال دانشجویان در حال تحصیل این رشته ،به سایررشته ها اقدام نمایند»!

به صرف همين يك مستند ، يادآوري ديگر اشتباهات او بيمورد است .چرا كه مجال تنگتر از اينهاست و بناي كدورت ندارم.

آقای گنجی
از من نخواهید که این اشتباهات هولناک و تکان دهنده و حیرت آور مراجع دینی و فکری شما را از خاطر ببرم كه چنين نخواهم كرد؛ اما از من بخواهید که آنها را ببخشم. مطمئن باشيد كه چنین خواهم کرد.

اما اجازه دهید تا من نیز از شما بخواهم که در بخشش و مدارا به انصاف رفتار کنید. این عین بی عدالتی است که از اشتباهات و خطاهای دوستان چنین آسان بگذرید و چشم برهم نهيد اما نوبت به رقیب که می رسد همه ی بار را بر دوش او بگذارید.

آنکه «امروز» به تعبير شما خشونت را ترویج و تئوريزه می کند، زاده و پيامد و دنبالچه ي طبيعي آن تفكري ست که«دیروز» چنین می کرده و اکنون بسیار بدیهی ست که آنچه را كه کاشته، بي كم و كاست برداشت کند.

مسيح را به خاطر آور كه گفت:« هركه گناه نكرده ، نخستين سنگ را بزند» و اينكه هيچكس پيش نيامد .من نيز او و آن واقعه را به خاطر خواهم داشت.


آقای گنجی
می گویند «همچنان که درد می کشیم و رنج می بریم ، بخشی از گناهان مان نیز پاک می شود».

در تفسیری نمادین از درد و رنجی که مسیح وار در پنجاه روز اخیر، یک تنه آنرا متحمل شده اید؛ آنرا تطهیر خطاهاي بسیاری به شمار می آورم که درکارنامه ی دو دهه ی اخیر جریانی که پیشتر به آن تعلق داشته اید فهرست شده است.

از اینرو شایسته ی تکریم و احترامی بی پایان اید که یک تنه باری چنین سنگین را بر دوش کشیده اید. چه از سوي آنها كه تاوان خطاي آنان را مي دهيد و چه از جانب ما . حق آن است که به پاس پايمردي تان در «پذيرش داوطلبانه ي رنج» تاجی از گل فراهم كرد و بر سرتان نهاد.

آقای گنجی
نوشته اید که «بهتر است .... فقط به یک پرسش پاسخ دهد: چگونه می توان به صورت مسالمت آمیز ایشان را کنار زد؟!»

آیا پاسخ هرکس دیگری را نیز به این پرسش خواهید پذیرفت یا تنها از ایشان پاسخ می خواهید؟

اگر می توانم به آن پاسخ دهم ؛ جز این نخواهد بود که: اگر بنای چنین کاری دارید «دست بر قضا این پرسشی است که شما به حکم نخبگی تان ، خود باید پاسخ آنرا بیابید ».

در غیر اینصورت طرح چنین پرسشی جز برای تحقیر و تصغیر رقیب بکار نرفته است . لاجرم بیش از پیش بر خشونت ها و نامهربانی ها خواهدافزود و بي گمان، كاركردي خلاف اقتضاي مبارزه ي مسالمت آميز شما رقم خواهد زد.

آقای گنجی
نوشته اید که «رهبر خودکامه همه را به شکل دشمن می بیند. دوستان دیروز دشمنان فردای او هستند».

مایلم بپرسم «نخبه ای که نزديك بينانه دشمن را به شکل رهبر می بیند» چگونه نخبه ای ست؟ آیا «رهبر فردا»ی او «دشمن پس فردای » او نخواهد بود؟

ذیل این جمله از گاندی كه «باید بدانید که رقيب موجودی متفاوت از شما نیست؛ در واقع اگر چراغ را به سوی درون خود بیافروزید خواهید دید تفاوت تان با او تنها در حد یک گام است. چراغ آگاهی را به سوی درون خود بگیرید» مایلم این حقیقت را به شما یادآور شوم که اگر جرات آنرا داشته باشیم که چراغ آگاهی را به سوی درون تک تک مان بيفروزیم؛ خودکامه ای رادرخود خواهیم یافت که ما را از «مهرورزی به رقیب» باز میدارد و چه بسا اگر به قدرت برسد صدبار خودکامه تر از هر خودکامه ای باشد!

اگر چنین نیست ، به زعم شما چرا به این ابتلا ی تاریخی ، همیشه و همواره دچاریم و مفری نمی یابیم؟

آقای گنجی
نوشته اید آقای خمینی گفت : شاه باید برود . من هم می گویم .....(ایشان) باید برود.

حقیقت دردناک آن است که آنچه او را به آن نقطه و شما را به این نقطه رسانده ،همان چیزی ست که «فردای روشن» ی که درتصور درخشندگي آن به سر می برید، شما را دیگربار به برزخ ابهام همین امروز خواهد رساند: كنار گذاشتن «مهرورزی به رقيب» به دلیل نامهرباني اش.

حال آنکه اگر رفتار ما «متاثر از نفرت رقیب از ما» باشد؛ بیش از او ما در این باره مقصریم که سهل انگارانه به «نفرت و سوء تفاهم» دامن می زنیم و پیوسته او را از خود و خود را از او دور و دورتر می کنیم.

من نمي خواهم باور كنم که ایشان از ما نفرت داشته باشد یا کمتر از ما به کشور و مردم آن دلبسته است اما باوردارم که در سوء تفاهم پدیدآمده، سهم ما «چندان که فکر می کنیم» کم نیست.

از شما مي پرسم كه چگونه می توانیم اشتباهات مهلك و خسارتبار آیت ا… منتظری و عبدالکریم سروش را ناديده بگيريم و با آنان؛ چنان مهربانانه و از سر شیفتگی سخن بگوییم اما به ايشان که می رسد چنین درشت و رنجاننده ؟!

بگذاريد شما را در برابر اين پرسش دشوار قرار دهم كه: آيا قاعده ي«بخشش و مدارا» تبعيض را مجاز مي شمرد؟! و آيا از آخرين باري كه من آنرا شنيده ام اين مصرع مشهور تغيير كرده است :«با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا»؟

و آيا لازم است این جمله ی دیگر گاندی را به یادتان بیاورم كه «زبانه های آتش خشونت ،نمی تواند با خشونتی بیشتر خاموش شود»؟

آقای گنجی
همچنانكه ميدانيد ، دو ماده ی اصلی جنبش عدم خشونت «ساتیاگراها» و «آهیمسا» ست. ساتیاگراها بر پافشاری و پایداری بر حقیقت و نيز گوشزد كردن محترمانه ي اشتباهات «بی واهمه از کیفر» ؛ و آهیمسا بر پرهیز مطلق از خشونت و مهرورزیدن به رقیب «بی انتظار پاداش» بنا شده اند.

این ساختمان چنان استوار است که هیچ قدرتی را یارای برکندن و انهدام اش نیست. در برابر، تاريخ مبارزات مسالمت آميز يادآور مي شود كه هرگاه درست بنا شده ، هر قدرتی را به پذیرش آن واداشته است.

اعتصاب غذای خشک شما که پنجاه روز به درازا انجامیده با منطق «ساتیاگراها» توجیه پذیر ، تحسین برانگیز و دلاورانه است. اما اگر به آهيمسا منتهي نشود ، يكسره بر باد خواهد رفت و صرفا هيجاني كور و بي منطق ارزيابي خواهد شد.

بنابه منطق« آهیمسا» نامه های اخیرتان سرشار از خشونت کلامی و منعکس کننده ی نفرت عمیقی است که تنها دل های بیمار کینه توزان را تشفی می دهد و به دور باطل خشونت ؛ اعتبار و حیثیتی مضاعف می بخشد . آنچنان که تمام امید مرا به آینده کمرنگ و کمرنگ تر می کند.

آقای گنجی
به حکم قرعه ی تاریخ این شمایید که می توانید سرنوشت كسالت بار قومی را عوض کنید. پنهان نمی کنم که به شما حسادت می کنم و فرصتی چنین مغتنم برای پیوستن به نام آوران خوشنام تاریخ را كودكانه ، تنها برای خود می خواستم.

اما آنکه درباره ی آینده ی دختر شش ساله ام «گل گیسو» تصمیم می گیرد؛ او را به «ورطه ی تاریک و سیاه سرشار از خون و جنون» پرتاب مي كند، یا پدرانه دستش را مي گيرد و به «روشنایی تابناک مهرورزی و عقلانیت» می برد شمایید.

گمان نمی کنم شما که اکنون در چنبره ی آسیب های روحی و مادی وضعیت پیچیده ی خود قرار دارید ، قادر به درک «تشخص بی مثال» و «اعتبار بی مانند» ناشي از این انتخاب تاریخی باشید كه در دسترس شماست و آنچنان كه گفتم به آن حسادت مي كنم.

اما از من که بیرون آن چنبره ایستاده ام و این رویداد تاریخی را با نگراني و التهاب محض، لحظه به لحظه رصد می کنم؛ بپذیرید و به اين باور عميق من اعتماد كنيد که می توانید با یک تصمیم کوچک و با «عقب راندن خشم» چراغی به درون هر کدام از ما بیاندازید و «همه ی خودکامه های درون مان » را کور کنید.

آقای گنجی
آهیمسا را تمام و کمال کنید و تاثیرات شگفت انگیز آنرا ببینید كه چگونه از شكل گيري خودكامه اي در جان و روح «گل گيسوي من» و « گل گيسو هاي شما» پيش خواهد گرفت.اين؛ به قدر «تمام غرور همه ي نسل مغرور ما» مي ارزد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

پیشنهاد من ؛ نوشتن نامه ای مهربانانه و متواضعانه به رهبر جمهوری اسلامی و پوزش خواهی صمیمانه از خشونت های کلامی پیشین، ضمن تحفظ پایداری بر حقیقت (ساتیاگراها) است.

اگر چنین کنید و با اين حال ساتیاگراهای شما (اعتصاب غذای خشک) به فرجامی ناخوشایند منتهی شود، به شما تضمین می دهم تا نخستین کسی باشم که آنرا به شیوه ی شما (اعتصاب غذای خشک) ادامه دهد و تا پای جان بر حقیقت «حقوق شهروندی» مان پایداری و پافشاری کند.

در یک نکته تردید نکنید :
چه فرجام ساتیاگراهای شما خوشایند باشد و چه ناخوشایند؛ «آهیمسای احتمالي شما» فرجامی بس خوشایند دربر خواهد داشت و همواره از آن با احترام ياد خواهد شد.

با کمال آرزوهای خوش، با کمال قدردانی و قدرشناسی و با کمال ایمان به بزرگواري شما: برادر كوچك تان فرهاد جعفری (سحر گاه شنبه - هشتم مرداد)

توضيح: در نوشتن اين نامه ، از محتواي كتاب اينترنتي « چراغ را به سوي درونت بيفروز» نوشته ي «لوييس فيشر» به ترجمه ي دوست ناديده ي اينترنتي ام «غلامعلي كشاني» ؛كه محبت كرد و بيست روز پيش نسخه اي از آنرا برايم پست كرد بسيار بهره بردم.
اگر آهيمساي گنجي تحقق يافت( كه خدا چنين بخواهد و چنين كند) پس از خدا و گنجي سهم بيشتر كيك حق اوست كه به ما يادآور شد تا چراغ را نخست به سوي درون خود بيفروزيم.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آهيمسا كن آقاي گنجي! به خاطر گل گيسوي من و گل گيسو هاي خودت، فرهاد جعفري' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016