advertisement@gooya.com |
|
برای سومین بار در ماه جاری از گنجی و مقاومت حماسی او می نویسم. چرا که صراحت و شجاعت و پیگیری او درست همان چیزی است که جنبش عدم خشونت برای تبدیل شدن به یک جنبش واقعی که بتواند موازنه قوا را در ایران به سود دموکراسی بر هم زند و اعتماد مردم را کسب کند بدان نیاز دارد.
در یادداشت پیشین زیر عنوان "خاموشی ات آرزوی خودکامگان است. بمان گنجی" اشاره داشتم به این واقعیت تلخ که کسانی از اصلاح طلبان دیری است که از صراحت و مقاومت شجاعانه گنجی برآشفته و آزرده خاطراند. و در خفا و خائفانه– نه آشکارا و دلیرانه- گنجی را افراطی، ماجرا جو و حتی دیوانه می خوانند. برخی از این افراد با آن که دست به قلم هستند و در هر موردی هم اظهار نظر و موضع کتبی ارائه می دارند، در مورد گنجی سکوت کتبی کرده اند و یا صرفا حرفی برا ی خالی نبودن عریضه نوشته اند. اما آقای قوچانی صداقت آن را داشته است که نظرات خود و آنها را هرچند در لفافه ارائه دهد.
می دانم و طبیعی هم می دانم که بیشترینه روشنفکران و آزادیخواهان مثل اکثریت مردم، حاضر به پرداخت هزینه های سنگین و برداشتن بارهای گران در راه آزادی نیستند و نیز می دانم که بسیارند کسانی که اصلا آمادگی تحمل هیچ هزینه ای ندارند. آرزوی رفتن استبداد و آمدن آزادی را دارند که به خودی خود خوب است، اما عملا وارد گود تلاش و فعالیت در این راه نمی شوند. و تا این جا هیچ ایراد و انتقادی هم برآنان وارد نمی کنم. چرا که این حق طبیعی آنان است که به همان اندازه ای که می خواهند از خود مایه بگذارند و یا اصلا خود را کاملا از کوران مبارزه با استبداد دور نگهدارند و حاشیه نشینی اختیار کنند. همه اینها قابل فهم و قابل قبول است. اما به همان میزان که تحقیر و سرزنش این گروه را زشت و ویرانگر می دانم، حسادت و بدخواهی برخی از این گونه آدمها نسبت به کسانی که در جستجوی آزادی و عدالت سلاح شجاعت و صداقت بر کف رودرروی دیو استبداد می ایستند و عزیزترین دارائی خود یعنی جان را در این قمار به بازی می گیرند، غیرقابل قبول و به دور از فضیلت و آزادگی و انصاف می دانم. در تاریخ همه ملت ها به این گونه قهرمانان نادر می بالند و آنان را سرچشمه الهام و وسیله پویائی فرهنگ مقاومت و آزادگی قرار می دهند. چرا که هیچ جنبش آزادیخواهانه و عدالت طلبانه ای بدون وجود این گونه انسانهای شجاع و فداکار هرگز به پیروزی نرسیده است.
می شود با گنجی و زرافشان مخالف بود. می شود افکار آنان و خود آنان را بی رحمانه به نقد کشید، نمی شود اما آزاده و آزادیخواه بود لیکن شجاعت و پیگیری آنان را در برابر استبداد کینه توز به باد ریشخند گرفت، حمایت وسیع دیگران آز آنان را "دروغین" قلمداد نمود و یا به جای نقد اندیشه آنان مدعی شد که این نظرات واقعی آنان نیست چرا که در زمان نگارش آن گنجی از حال طبیعی و یا تعادل خارج بوده است.
آقای قوچانی این ادعاهای عجیب خود را البته به حجاب احتیاط و ظرافت می پوشاند و در مقاله ای زیر عنوان "گنجی نه اسطوره نه فاجعه" که درسایت امروز آمده است، می نویسد: " شاید اگر گفت و گوی گنجی و اصلاح طلبان مدام و مستمر بود، بسیاری از نوشته های اخیر او با موشکافی بیشتر منتشر می شد. گنجی در اوین تنها است. آنچه بر کاغذ می آورد محصول یک مفاهمه درونی میان او و آموخته ها و افکار خود او است. ...ممکن است برخی از آن آرا در جریان نقد مدام اصلا متولد" نمی شدند.
جناب قوچانی در این مقاله با ظرافت خاصی به گنجی هشدار می دهد که وسیله و سوژه دست دیگران شده و مبادا حمایت وسیع اپوزیسیون و حمایت های بین المللی را جدی بگیرد چرا که "دروغین" است. البته عین همین سم پاشی ها را شب و روز، روزنامه های کیهان شریعتمداری و رسالت و سخنگویان فاشیستهای مذهبی ادامه می دهند که به ضد خود تبدیل می شود. اما آقای قوچانی با ظرافت و ظاهر منطقی و "زبان بهداشتی" این مضامین را به صورت زیر بیان می کند:
" چهره ای که دیگران از گنجی نشان می دهند واقعی نیست... گنجی برای آن رسانه ها و دولت های حامی این موج تنها یک سوژه است. در حالی که به شهادت همه دوستان و خانواده او، گنجی هنوز حوزه خصوصی سرشار از ایمان دارد، چیزی که در نزد حامیان دروغین گنجی پیدا نمی شود."
و بالاخره آقای قوچانی با رندی خاصی مدعی می شود که گنجی احمدی نژاد را برای ریاست جمهوری بر دیگران ترجیح می داده است و پس حالا که احمدی نژاد آمده چه لزومی دارد که ایشان هنوز در زندان باشد. البته در این جا آقای قوچانی ناشیگری می کند. چرا که اگر آمدن احمدی نژاد شرایط را برای آزادی گنجی مناسب کرده باشد، منطقا باید بپذیرد که اصلاح طلبان در ماندن گنجی در زندان مسئول بوده اند! آن چه قوچانی نوشته بخوانید و خود قضاوت کنید:
" بدیهی است که رفتار و گفتار گنجی در آخرین مرخصی او آزردگی های میان دوستان و نگرانی هایی میان مخالفان وی ایجاد کرده باشد. ضمیمه مانیفست جمهوری خواهی مخالف تحلیل و عملکرد عمده اصلاح طلبانی بود که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند. این در حالی بود که اکبر گنجی رسما خواستار تحریم انتخابات شده بود و حتی در گوشه و کنار اعلام کرده بود ترجیح می دهد رادیکال ترین نامزدها پیروز انتخابات باشد. اتفاقی که رخ داده است. پس از این نظر نیز خروج گنجی از زندان و حضور او در عرصه عمومی به هیچ وجه تحولی ساختاری یا بحران عمومی را شکل نخواهد داد." (تاکید از من است)
پس می بینیم آقای قوچانی هم حمایت از گنجی را عمدتا "دروغین" می داند، هم نظرات او را نظراتی می داند که در شرایط ویژه ای نوشته شده و اگر گنجی با کسانی مثل خود وی حشرونشر کافی داشت این نظرات متولد نمی شد و هم مدعی می شود که گنجی خواستار روی کار آمدن احمدی نژاد بوده است.
شگفتا که جناب قوچانی که به خود اجازه می دهد آنچه را بطورافواهی و از قول دیگران در مورد نظرات گنجی شنیده را هم نقل و هم نقد کند، درپایان مثل یک معلم وارسته اخلاق مدعی می شود که نقد نظرات کتبی و منتشر شده او مادام که در زندان است اخلاقی نیست. یعنی نقل آمیخته به نقد این ادعا که اکبر گنجی اگر زندان نبود این حرفها را نمی زد، طرح این ادعا که حمایت از گنجی دروغ است و این که گنجی گویا به روی کار آمدن احمدی نژاد تمایل داشته اخلاقی است، اما نقد سند منتشر شده ای که دهها هزار نسخه در ایران و خارج دست به دست می گردد و گنجی هم به صدای بلند از آن دفاع می کند، "غیراخلاقی" است. به باور من این گونه نوشتن درباره گنجی، آنهم در شرایطی که او در نبرد قهرمانانه اش با دیو استبداد باید مورد حمایت قاطع قرار گیرد غیراخلاقی است و غیراخلاقی تر از آن هم آن است که در حین ارتکاب به این زشت کاری ها آدم حرف اخلاق بزند. همه این حرفها هم از این نگرانی سرچشمه می گیرد که نظرات گنجی و شیوه پایداری گنجی پنبه اصلاح طلبی تسلیم طلب و همدست استبداد را می زند. و جنبش عدم خشونت را ازحضیض رخوت و تسلیم به اوج مقاومت و مبارزه ارتقاء می دهد.
به نظر می آید که دوستان آقای قوچانی در سایت روز نیز در هماهنگی با ایشان و دوستانشان به جای حمایت صریح و روشن از گنجی با انتشار برخی مطالب غیرمستند وارائه تحلیل های عجیب و غریب آنهم با الهام گرفتن از سایت بازتاب کار آقای قوچانی را به نوع دیگری ادامه دادند. برای نمونه این دو بند از مطلبی که زیر عنوان "روزهای خطرناک برای گنجی آغاز شد" را نقل می کنم:
"در سی و ششمین روز از اعتصاب غذای گنجی، و در حالی که آیت الله منتظری هم در نامه ای از وی خواسته به اعتصاب غذای خود خاتمه بدهد محافل سیاسی تهران معتقدند که سازمان های اطلاعات موازی در زمانی که دارند وارد در خدمات رسمی دولت می شوند موضوع گنجی را وسیله ای برای عادی نشان دادن آغاز کار دولت جدید و پوشاندن اختلافاتی قرار داده اند که بر سر تقسیم پست های دولتی بینشان درگیر شده است."
"این مقام مطلع که خواست تا نامش افشا نشود ابراز داشت که چشم بستن بر انتشار عکس های گنجی در داخل سلول انفرادی، و نادیده انگاشتن دستورهای قبلی دادستانی در مورد خودداری مطبوعات از چاپ اخبار مربوط به گنجی جزئی از برنامه ای است که سازمان اطلاعات موازی به اجرا گذاشته است. چنان که یک روز قبل از تجمع روز سه شنبه گذشته در مقابل دانشگاه تهران، گروهی از دانشجویان حزب اللهی ماموریت یافتند در محافل دانشگاهی شایع کنند که این تجمع با اجازه مقامات دولتی صورت می گیرد. از سوی مقابل نیروهای انتظامی حاضر در محل دستور داشتند به هر صورت درگیری هائی ایجاد کنند و موجب شوند که تبلیغات جدیدی در این مورد آغاز گردد."
این مقام مطلع کیست؟ معنا و مقصود ازاین حرفها چیست؟ آیا مقصود از این تحلیل های غریب آن است که اعتصاب غذای گنجی و اخبار آن در خدمت پوشاندن دعواهای درونی اقتدارگرایان است؟ آیا آنهائی که تصاویر تکان دهنده گنجی را پس از سی و سه روز اعتصاب غذای قهرمانانه که قوه قضائیه به دروغ منکر آن شده بود منتشر کردند و یا نامه های گنجی را به آزادگان جهان به گوش مردم ایران و جهان رساندند وسیله دست ماموران امنیتی آقای خامنه ای بوده اند؟ آیا آنها می توانند وسیله دست ماموران امنیتی رهبر شده باشند یا نویسندگان این تحلیل های مسخره؟ آیا این تلاشها برای کوچک کردن کار بزرگ گنجی، هدف دیگری می تواند داشته باشد؟ و آیا چنین تلاشهائی با ادعاهای سخیف سخنگویان قوه قضائیه و سازمانهای امنیتی موازی همراه نیست؟
جنبش عدم خشونت بدون پرچم داران شجاع و پیگیری چون گنجی و زرافشان هرگز به یک جنبش نیرومند و مورد احترام و سراسری تبدیل نمی شود. چنان که گسترش جنبش عدم خشونت هند نیز بدون انسانهائی هم چون گاندی و ماندلا که نمونه ی شجاعت و پیگیری در راه آزادی و عدالت بودند قابل تصور نبوده است. کسانی که زیر پوشش دفاع از گنجی درصدد تخریب و تخطئه پیکار حماسی او با دیو استبداد برآمده اند، درست به ریشه جنبش عدم خشونت تیشه می زنند. آنها از آغاز هم جنبش عدم خشونت را با " آرامش فعال" تسلیم طلبی و مصلحت کاری در برابر خشونت گرایان حاکم اشتباه گرفته بودند. جنبش عدم خشونت درایران اگر قرار است سربلند، سراسری و موفق باشد باید کسانی هم چون گنجی و زرافشان را الگوی خود قرار بدهد.
علی کشتگر