در گفتگوي «آرشين ايراني» با «مهرداد مشايخي» عضو كميسيون سياسي اتحاد جمهوري خواهان ايران با عنوان «اپوزسيون و منافع ملي» نكات جالبي وجود داشت كه لازم است به آنها پرداخته شود. البته من اينجا از پرداختن به نگاه و باورهاي پرسشگر در مي گذرم. چرا كه واکاوی و نقد پاسخها،خود، گونه اي نقد بر پرسشها هم هست.
پرسشگر ميپرسد «در مورد حمله احتمالي آمريكا به ايران، به نظر ميرسد كه بخشي از اپوزسيون چندان بي ميل نيستند و [البته هر طيف به دليلي آن را توجيه ميكنند] و اضافه ميكند كه به نظر شما تا چه اندازه وضعيت اپوزسيون كنوني نسبت به آمريكا با رابطه كمونيستهاي ايراني با شوروی در گذشته، قابل مقايسه است؟»
آقاي مهرداد مشايخي پاسخ مي دهند؛ «... ميدانيد كه جنبش چپ ايران از اوايل دهه 1330 كه كودتاي 28 مرداد [1332] صورت گرفت و متعاقب آن به خاطر حمايت همه جانبه اي كه آمريكا از رژيم ديكتاتوري شاه ايران ميكرد، داراي هويتي ضد آمريكايي شد. ... اين نگاه مقداري هم ناشي از ايدئولوژي خاص .... «حزب توده ايران» بود..». آقاي مشايخي با طرح موضوع (آمريكاستيزي ايرانيان) به اين شكل در واقع هراس خود، حتي از به كار بردن واژه «امپرياليزم» را نشان ميدهند و عينيت استعمار نوين و استثمار جوامع در حال توسعه، و تاراج ثروتهاي اين كشورها، به خصوص ايران «ثروتمند فقير» را از سوي كشورهاي سرمايه داري پيشرفته و يا امپرياليسم به سرکردگی آمريكا تحريف ميكنند. و با اينكه به لحاظ اسناد سری منتشره از سوي آمريكا و انگليس، خود آنها به كودتاي 28 مرداد 32 اقرار ميكنند و همه جهانيان اعم از ليبرالها تا كمونيستها، همه اين كودتا را سركوب جنبش ملي و مداخله بيشرمانه در حركت انقلابي ملي مردم ايران ميدانند، ولي ظاهراً حتي همين يك مورد هم كافي نيست كه آقاي مشايخي و همكارانشان بر حقانيت ضد امپرياليستي ايرانيان صحه بگذارند؟ و در ادامه حرفشان با گفتن اينكه « ... اين ديدگاه [آمريكا ستيزي] در دهه اول انقلاب تضعيف ميشود و با سقوط شوروي و «اردوگاه سوسياليستي» طبعاً الگوي «سوسياليسم واقعاً موجود» نيز از خاطرهها زدوده ميشود.»، به واقع خشنودي خودشان را ازسقوط شوروي و«اردوگاه سوسياليستي» عيان و ضمن به سخره گرفتن «سوسياليسم واقعاً موجود»، كه حامل معنای معيني است، نويد ميدهند كه بزودي با اين سقوط، به اصطلاح آمريكا ستيزي ايرانيان و البته كشورهاي ديگر توسعه نيافته و يا در حال توسعه، درمان شده،آغوش به روي ايالات متحده آمريكا خواهيم گشود.
ايشان، بلافاصله جايگزين تفكر سوسياليستي را اينگونه اعلام ميدارند؛ «از ابتداي دهه 1370 مجموعه اي از عوامل داخلي و جهاني باعث تقويت گفتمان «ليبرال – دمكراتيك» و فرهنگ سياسي تازه اي شد كه دست كم درون آن، آمريكا ستيزي نقش مهمي نداشت .... چنين چيزي(تمايل بخشي از اپوزيسيون در مورد حمله آمريكا به ايران) امروز به هيچوجه در اپوزيسيون ايران .... به خصوص در امر امكان دخالت نظاميآمريكا در ايران، من به ضرس قاطع ميتوانم بگويم كه چه در اتحاد جمهوري خواهان، چه در «طيف مليون» و چه در سايرنيروهاي جمهوري خواه، من تمايلي نسبت به مداخله ي آمريكا مشاهده نميكنم....»
آقاي مشايخي سمت گيري اقتصادي اين فرهنگ سياسي كه خود ايشان خوب ميدانند تا چه حد اين سمت گيري در سياست مؤثر است را مبهم ميگذارند. لذا از ايشان ميخواهيم كه با توجه به بي اهميت بودن نقش آمريكا ستيزي در گفتمان «ليبرال – دمكراتيك»، همچنين چنانچه اين گفتمان و فرهنگ سياسي جديد نسبت به سياستهاي ايالات متحده آمريكا توجيه گر و جانبدار نيست، لطفاً نسبت اتحاد جمهوري خواهان را با سياستهاي ايلات متحده آمريكا به طور اعم و به طور اخص درباره خاورميانه و به خصوص ايران بيان دارند. آقايان اظهار ميدارند كه «تمايلي» نسبت به مداخله آمريكا در ايران ندارند. استفاده از واژه «تمايل» دراين مورد، اين مهم را در حد ديدن يك فيلم سينمائي، خوردن يك بستني و غيره تقليل ميدهد، در حالي كه جامعه شناس محترم ما، حتماً خودشان به خوبی واقفند که مداخله كشورها اعم از امپرياليستی و يا سوسياليستی در هر كشور ديگري يك عمل بربرمنشانه و مربوط به پيش از مدنيت است و هيچ ربطي هم به اينكه ما با كدام جهانبيني به مسأله نگاه كنيم ندارد. در حالي كه آقاي مهرداد مشايخي ، خود و همفكران داراي گفتمان ليبرال- دمكراتيكشان، لطف کرده و نسبت به اين بربرمنشي بديهی اعلام عدم تمايل ميكنند. در ادامه همين مقوله ايشان ميگويند: «و البته چه خوب خواهد بود كه اپوزيسيون ايران بيايد و به طور هماهنگ و رسمياعلام كند كه با وجود مخالفتي كه با جمهوري اسلاميدارد، حمله نظاميرا، راه حل مناسبي براي گذار به نظام دمكراتيك نميداند.... تصور من آن است كه به ويژه پختگي سياسي اپوزيسيون ايران در حدي هست كه تمايز قائل بشود بين جلب حمايت جهانی برای پيشبرد دموکراسی و حقوق بشر در ايران، و در عين حال دوري جستن از اقدامات افراطي، نظاميو مداخله جويانه آشكار.»
بله ، ايشان حمله نظاميآمريكا را راه حل «مناسبي» نميدانند، نه اينكه آن را محكوم كنند وبدتر از آن چندخط پايينتر اين جامعه شناس جمهوري خواه ما مشت خود را به تماميباز ميكند و اقدامات افراطي، نظامي و مداخله جويانه غير آشكار ايالات متحده آمريكا را مجاز ميدانند. آقاي مشايخي همچنين اعلام ميكنند به جز تعداد بسيار قليلي كه ممكن است اينگونه بينديشند [شيفته آمريكا باشند] شما بهيچ وجه به شكل سازماني و تشكيلاتي حداقل در طيف جمهوري خواه اپوزيسيون چنين چيزي [شيفتگي و وابستگي ارگانيك] را نميبينيد.» و باز دم خروس نمايان ميشود و ايشان اين حرف خود را اينگونه تصحيح ميكنند؛ « ممكن است سر يك موضوع معين يا حركت معين در مقطع معين مواضعي را ببينيد كه بيان نوعي همسويي باشد، اما اصلاً به صورت يك سياست دراز مدت من شاهد چنين چيزي نيستم»
ايشان عاقلتر از آن هستند كه مشخص و روشن بگويند حداقل بخشی از اتحاد جمهوري خواه اپوزيسيون همسو با امپرياليسم آمريكا و متحدانش است و بسيار سياستمدارانه پس از نفي رابطه تشكيلاتي جمهوري خواهان با آمريكا، اعلام ميدارند كه خوب اگر بعضي چيزها را ميبينيد، اينها تاكتيكي و كوتاه مدت است. و با اين مبهم گويي و به در و تخته زدن اين پرسش بسيار مهم كه به نظر ميرسد جمهوري خواهان خارج از كشور با مداخله نظاميآمريكا موافقند، بي پاسخ ميماند. در اين پاسخ ضمناً آقاي مشايخي مانند بقيه همفكرانشان با تحريف و نگاه غير علمي به تاريخ ، موضوع «انترناسيوناليزم» احزاب برادر، و رابطه ارگانيك «احزاب كمونيست جهان» كه در زمان خودش صحيح و لازم بود، را نفي ميكنند و انقلاب اکتبر 1917 كه چهره جهان را به نفع اكثريت جمعيت جهان تغيير داد ناديده ميگيرند و حزب توده ايران(يکی از همان احزاب کمونيست و پيشرفته ترين اين احزاب در خاورميانه) را در رابطه ديکته شده با «کشور» شوروی وانمود می کنند. کما اينکه چند خط جلوتر خود آقای مشايخی به نگاه متفاوت چپ جهان نسبت به مسائل ملی، اذعان دارند، فراموش می کنند که يک کارگر ايرانی با يک کارگر حتی آمريکايي در اصل منافع مشترک بيشتری دارند تا يک سرمايه دار ايرانی با يک کارگر آمريکايي و به عکس.
ايشان در همسويی با آمريکا و متحدانش (هرچند نه درازمدت)ناگزير با جمهوری اسلامی هم در نگاه سرکوبگرانه به نيروهای مترقی همسو و همصدا می شوند.
آقای مهرداد مشايخی در پاسخ به اين پرسش که چرا اپوزيسيون جمهوری خواه نسبت به تحريفی که موسسه نشنال ژئوگرافيک مرتکب شد، اقدامی انجام نداد و چرا از زمانی که دولت آمريکا وارد مرحله جديدی از تهديد عليه ايران شده است، اين اپوزيسيون موضع روشنی نشان نداده است؟، پاسخ می دهند: «....... طبيعی است آن طيفی که پايههای فکری خودش را هنوز به چپ ايران يا چپ جهان نزديک تر ميبيند، حساسيتش ممکن است بطور نسبی در مورد مسايل ملی کم تر باشد ....... و لی خب اين مساله هست که آيا يک سازمان سياسی که هنوز فرصت استقرار در ايران پيدا نکرده است و حکومت چنين اجازهای به او نمی دهد و در موقعيت خارج از کشور با محدوديتهای خاص خودش بسر می بريم، آيا در هر عرصه ای که با منافع ملی ايران در تضاد است، سازمانهای اينچنينی می توانند بلافاصله اقدام بکنند، البته جای سوال دارد و من جداً فکر میکنم که مقداری از محدوديتها در اين ارتباط است ........» آيا اين اظهارات مبهم نشانگر امتيازدهی« اتحاد جمهوری خواهان» به آمريکا و متحدانش، و در بهترين حالت به بهای چشم پوشی و در نهايت همراهی با مداخله آمريکا نيست؟
در ادامه این نقد لازم می دانم که سری هم به فراز هایی از بیانیه اخیر اتحادیه جمهوری خواهان و اظهارات آقای فرخ نگهدار بزنيم تا نقدمان در نگاهي كوتاه ، بخش عمده ای از «اتحاد جمهوري خواهان» را در بر گيرد و از شكل موردي خارج شود.
اين بيانيه ميگويد: «مسئوليت تاريخي ما ايجاب ميكند كه با تكيه بر درايت و خلاقيت سياسي مستقل خويش .... راهكارهاي مناسب حاكم كردن اراده مردم بر سرنوشت خود را بيابيم .....»
«درايت و خلاقيت سياسي مستقل» به رغم واژه هاي اساسي در ادبيات سياسي ، بسيار كلي و مبهم است. به خصوص سياست مستقل براي هر ملتي حائز اهميت كليدي است. ولي دوستان رويكرد خود از سياست مستقل را ناروشن باقي ميگذارند.
آقاي فرخ نگهدار: «......اتحاد جمهوري خواهان ايران معتقد است .... جمهوري خواهان بايد حين مبارزه براي آزاد سازي انتخابات، «نامزد واحد» و «برنامه واحد» معرفي كنند و در دفاع از كسي كه از آن برنامه دفاع ميكند، متحد شوند..... . شركت در پيكار انتخاباتي ممكنترين راه وحدت نيروهاي جمهوري خواه حول رهبري واحد است.»
اولاً ، استفاده از واژه «رهبر» در ادبيات جديد سياسي جايي ندارد، زيرا موجد تمركز قدرت و در نتيجه نفي قدرت مردم است، ديگر اينكه ، اعتقاد يعني عمل؛ آيا جمهوري خواهان، به خصوص طيف آقاي نگهدار به عنوان عمده ترین طيف اين اتحاد، چقدر به عملي شدن اتفاق نظر و اتحاد حول يك «برنامه واحد» و انتخاب نامزد واحد» در اين زمان كوتاه باقي مانده به موعد انتخابات باور دارند؟ آيا اين حرفها، فقط در حد حرف نيست؟
آقاي فرخ نگهدار: «گرايشي در ميان جمهوري خواهان ايران كه به اصلاحات تدريجي و مسالمتآميز اعتقاد دارد و در دورههاي اخير عمدتاً در «اتحاد جمهوري خواهان ايران» متشكل شده ........ اصل را بر مشاركت ميگذارد، مگر اينكه مسلم شود كه حكومت دايره انتخابات را چنان تنگ ميكند كه عملاً انتخابات بي معنا شود ...».
يك: اصلاحات را دوستان جمهوري خواه چگونه تعريف ميكنند و مرادشان از اصلاحات چيست؟ و بعد اين دوستان، تنگ شدن و يا باز بودن دايره انتخابات را با كدام ابزار آزمون خواهند كرد؟ آنها كه نامزد واحد و برنامهمشخصي ندارند، پس ملاكشان در تنگي فضاي انتخابات كدامها هستند؟
آقاي نگهدار در جايي ديگر مينويسند: « .... مساله مركزي در روندهاي آتي اين است كه ما ]اتحاد جمهوري خواهان ايران[ چگونه نيروي خود را متحد كنيم و رهبري مستقل خود را تأسيس كنيم.... هر گاه يك نيروي اجتماعي گسترده، تحت هدايت يك ائتلاف سياسي وسيع، براي قراردادن نماينده خود «در راس نظام» در صحنه انتخابات حاضر شود، آنگاه ... ]نظام[ وادار خواهد شد كه با مخالفان طور ديگري صحبت كند ...»
بديهي است كه مساله مركزي، اين است كه ما چگونه نيروي خود را متحد كنيم. اين اتحاد حتي در آغاز ميتواند طيف بسيار وسيعي از گرايشات سياسي را در برگيرد. زيرا تحقق حداقلهاي حقوق اساسي مردم ، مضموني است كه همه اپوزيسيون داخل و خارج بر سر آن اتفاق نظر دارند. اما آنچه كه بديهي و روشن نيست، چگونگي رسيدن به اين اتحاد، هر چه سريعتر است. طرح برنامه عمل براي رسيدن به اين اتحاد است كه ميتواند قابل اعتنا باشد. در صورتي كه اين دوستان فقط به طرح مباحث گنگ و مبهم ولي خوش ساخت به لحاظ ادبي، اكتفا ميكنند. به خصوص وقتي اين ابهامات خوش ساخت از دهان و قلم آقاي فرخ نگهدار بگوش و چشم ميآيد، آدم را سخت متحير ميكند.
فرخ عزيز، دوست و آشناي مردمان «ميهن» تحت ستم! گردش به راست تا کجا؟!
آقاي فرخ نگهدار ، شما و چند نفر ديگر هم وزن شما در ذهن تاريخي مردمان اين كشور، با شركت خود در جنبش «اتحاد جمهوري خواهان ايران»، اين جنبش ناشناخته را موجه و قابل اعتماد جلوه ميدهيد.
آخر ، از اين «اتحاد» فركانسهاي منفي دريافت ميشود. اين «اتحاد» در طول حيات خود نه تنها حرف مشخصي در جهت منافع تودههاي مردم نداشته است، بلكه همواره خود را پشت مبهمات قابل تفسير پنهان داشته و از اين مبهم گوييها بوي همسويي با نظام جهاني سرمايه داري يا امپرياليسم به مشام ميرسد.
كوتاه كنم سخن، كه اين حرف سرد دراز دارد و خلق را حوصله خواندن تنگ.
بنابر اين خود را محق ميدانيم از جنبش «اتحاد جمهوري خواهان ايران» ، در شرایط اضطراری اکنون میهنمان ، مصراً و سريعاً بخواهيم كه اگر ميخواهند مرد ميدان باشند، به پرسشهاي زير پاسخي مشخص و كافي بدهند.
1- بعد از انقلاب 57، آيا شيوه توليد مسلط رژيم پهلوي كه شيوه توليد استعماري بود، تغيير كرد؟
2- هم اكنون شيوه توليد مسلط در ايران چيست؟
3- جمهوري مورد نظرشان، كدام راه اقتصادي را و بر مبناي كدام داشتههاي عيني بر خواهد گزيد؟
4- مهم تر از همه، خيلي ساده، روشن و كامل، به مردم ايران پاسخ بدهند كه نسبت «اتحاد جمهوري خواهان ايران» با امپرياليسم، به خصوص سركرده آن ايالات متحده آمريكا چيست؟
بازخواست کمونیستی
در سایت وزین خبرنامه گویا در انتقاد به مصاحبهی من با دکتر مهرداد مشایخی با عنوان «اپوزیسیون و منافع ملی»، مقالهای از خانم ناهید خیرابی �...
harfha
May 23, 2005 08:40 PM